نگرشى بر موضوع دعا براى تعجیل فرج
مرتضى مهدوى
خلاصه آنچه تاکنون گفتیم:
۱- موضوع «دعاى تعجیل فرج »بخشى از فرهنگ و مکتب مهدویت بوده و از اهمیت و ارزش فوق العاده اى برخوردار است; امامتاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است.
۲- از جمله عوامل این غفلت، تحریف مساله انتظار، برخوردنادرست با اندیشه مهدویت و عدم درک و تبیین مفهوم دعاى فرج است.
۳- از انگیزه خود براى طرح این موضوع، اهمیت دعاى فرج، افراط وتفریط و کج فهمى نسبت به آن، بینشهاى مختلف در این زمینه وخاستگاههاى آنها نیز قدرى سخن گفتیم.
اکنون قبل از تحلیل محتوایى دعاى تعجیل فرج، شایسته است ابتداروایات و احادیث مربوط به این موضوع را ذکر کنیم.
روایات مربوط به دعاى تعجیل فرج
در بیان اهمیت و ضرورت دعا، استغاثه و درخواست از آستان حضرت ربوبى براى تسریع و تعجیل در ظهور فریادرس مظلومان جهان، روایاتى چند از امامان نور و هدایت وبخصوص صاحب زمین و زمان، حضرت ولى عصر، علیهم السلام، وارد شده است که در اینجا به بیان برخى از آنها مى پردازیم.
الف: گفتار ائمه هدى، علیهم السلام
این فراز خود، شامل دو قسمت است:
۱. روایات
روایت اول: امام همام حضرت امام حسن عسگرى، علیه السلام، درباره فرزند دلبند خویش، نور آل محمد، امام عصر، علیه السلام، فرمودند:
… والله لیغیبن غیبه لاینجوفیها الا من ثبته الله عز و جل على القول بامامته و وفقه للدعاءبتعجیل فرجه (۱)
به خدا سوگند مهدى آن گونه نهان خواهد گشت که هیچ کس در زمان غیبت او از گمراهى و هلاکت نجات نخواهد یافت; مگر آنان که خداى عزوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت پایدارشان دارد و در دعا براى تعجیل فرج مقدسش، موفقشان فرماید.
در این حدیث شریف، دعا براى تعجیل در فرج عدالت گستر جهان، «توفیق خاص » از جانب خداوندبزرگ، و عامل هدایت و نجات ازضلالت و گمراهى در زمان غیبت به شمار رفته است و اگر به مفهوم انحصار در آن توجه شود، اهمیت این عمل بیش از پیش آشکار خواهدگشت. به بیان روشنتر، در این روایت فقط نجات و رستگارى کسى درزمان غیبت تضمین شده است که بالطف الهى، به دو امر توفیق یابد:
یکى اعتقاد به امامت و ولایت امام عصر، ارواحنافداه.
و دیگر توفیق براى دعاى تعجیل در فرج آن حضرت.
ممکن است بپرسید: مگر ملاک ومعیار نجات و رستگارى در زمان غیبت، اعتقاد به امامت و ولایت نیست؟ اگر چنین است، پس دیگرنقش دعاى تعجیل فرج در این ارتباطچیست؟ آنهم نقشى همسنگ وهمردیف با اعتقاد به ولایت و امامت؟!
پاسخ به این پرسش آن است که:درست است که میزان و ملاک نجات و سعادت در زمان غیبت، اعتقاد به ولایت و امامت است; اما نکته بسیارمهم در این زمینه، ثبات قدم و پایدارى بر این اعتقاد است و آنچه در حدیث مزبور به عنوان «دعاى تعجیل فرج »از آن یاد شده، در حقیقت پشتوانه وضامن تحقق این ثبات قدم است.
اگر بگویید: در میان عوامل گوناگون همچون انتظار فرج، بعدسیاسى و ظلم ستیزى ولایت، محبت و عشق به امام عصر، علیه السلام، ومانند اینها، چرا «دعاى تعجیل فرج »زمینه ساز و ضامن پایدارى و ثبات قدم بشمار آمده است؟
پاسخ این است که: دعاى تعجیل فرج، تمام عوامل دیگر را در بر دارد;زیرا کسى که با آگاهى و براستى براى تعجیل در ظهور مولایش دعامى کند، حتما منتظر هم هست; دلش ازمحبت و عشق به امام زمانش آکنده است; در بعد سیاسى و ظلم ستیزى نیز جز ولایت و امامت آن حضرت ونایبان ایشان را نمى پذیرد، و …
بنابراین دعاى تعجیل فرج بامفهومى این گونه گسترده، عمیق وجامع براستى مى تواند پشتوانه ثبات قدم در زمان غیبت و اعتقاد به امامت و ولایت باشد; در حالى که هیچ یک ازعوامل یاد شده دیگر (بدون دعاى تعجیل فرج) لزوما چنین نیست.
بنابراین، مفهوم حدیث امام عسگرى علیه السلام به این معنابازمى گردد که: در زمان غیبت امام عصر علیه السلام، تنها کسى اهل نجات و رستگارى است که به لطف وتوفیق الهى: «معتقد به ولایت و امامت آن حضرت بوده و بر این اعتقاد ثابت قدم بماند.» و دعاى بر تعجیل فرج بهترین عامل و زمینه ساز این ثبات قدم است. (۲)
نکات روایت
نکات این روایت گرانقدر به اشاره- چنانکه دیدیم – چنین است:
۱- نجات و رستگارى در زمان غیبت، نعمت بزرگى است که نصیب همه کس نمى شود.
۲- این نعمت بزرگ فقط ارزانى کسى مى شود که در اعتقاد به امامت و ولایت امام عصر، علیه السلام، ثابت قدم بماند.
۳- دعاى تعجیل فرج راستین وواقعى، بهترین عامل تحقق این ثبات قدم است.
۴- این عامل، نشانگر وجودعوامل دیگر مانند انتظار فرج، محبت، ظلم ستیزى، تقوا و بندگى و مانند اینهانیز هست، در حالى که عکس آن لزوم و حتمیت ندارد.
۵- دعاى تعجیل فرج، فیض ونعمت و توفیق خاص الهى است.
روایت دوم: این حدیث از حضرت باقر علیه السلام است که در طى آن مى فرماید:
… ان اصبحتم یوما لا ترون منهم احدا فاستغیثوا بالله عز وجل … فما اسرع ما یاتیکم الفرج. (۳)
هرگاه صبحگاهان روزى دیدید که امامى از آل محمد غایب گشته او رامشاهده نمى کنید، پس به درگاه خداوند عز و جل استغاثه نمایید (وفرج و ظهور او را از پروردگاربخواهید)… پس چه زود باشد که فرج و گشایش به شما رخ نماید.
نکات این روایت:
۱. در این روایت گرانقدر، گرچه لفظ «تعجیل فرج » ظاهرا به کار نرفته;اما بخوبى در آن نهفته است، زیرافراز اول حدیث شامل دو جمله است:
الف) هرگاه روزى امامى از آل محمد غایب شد و او را ندیدید;
ب) پس به درگاه خدا استغاثه نمایید;
و جمله آخر نیز مى فرماید:
پس خدا بزودى باب فرج وگشایش را به روى شما مى گشاید.این سبک و سیاق و نتیجه گیرى درروایت، نشانگر آن است که منظور ازدرخواست از خداوند، درخواست ظهور و دیده شدن امام و دسترسى به اوست. (یعنى همان درخواست تعجیل فرج)
۲. تعبیر «استغاثه » از «دعا»بسیار محکمتر و مؤکدتر است; یعنى در زمان غیبت، نه تنها دعا ودرخواست، بلکه باید سخت به درگاه حضرت حق عجز و ناله و طلب فریادرسى کرده و تعجیل فرج امام خود را از او خواست.
۳. خطاب روایت به جمع است، نه فرد; یعنى مسلمانان یا حداقل معتقدان به امام عصر علیه السلام.باید «همه » امام خود را از خداوندبخواهند; «همه » بایستى متوجه غیبت او شده و احساس کنند «باید او رابخواهند» و در پى این احساس «واقعانیز او را از خداوند بخواهند» این «احساس جمعى » و «خواستن جمعى » براى رسیدن فرج و ظهورامام، یک مقدمه و زمینه «طبیعى » ولازم به شمار مى آید. این نکته را نیزباید همین جا استنتاج کرد که تلاش ومجاهدت براى فراهم آمدن این مقدمه و زمینه، یک «مسؤولیت » و «تکلیف »است و هر کس به قدر توان خویش دراین رابطه باید بکوشد و مسؤولیت خود را ایفا نماید.
۴. نکته دیگرى که در روایت نهفته این است که «اصل » ظهور و دردسترس بودن امام و حجت حق است و اگر امام غایب شد، باید از خداونددرخواست کرد تا او را ظاهر فرماید. (۴) البته این بحث هم که: غیبت امام براساس نت خداوند بوده و خودداراى اسرار و حکمتهاى فراوان ازجمله تربیت مردم، امتحان خلق، تکامل نفوس و مانند اینها صحیح ومتین است; اما با این حال در مقایسه کلى میان غیبت و ظهور امام و حجت حق، ظهور اصالت دارد و اگر غیبتى واقع شد باید به علاج و زدودن زمینه ها و علل آن مبادرت کرد; به همین دلیل در روایت مذکور فرموده است: «اگر روزى امام خود را ندیدید، با دعا و استغاثه او را از خدابخواهید.» معناى این سخن همان است که گفتیم «اصل »، ظهور است ودر صورت وقوع غیبت باید به علاج آن پرداخت. این بحث نیز بایدگسترده تر و جدى تر مطرح شود ومورد بررسى قرار گیرد و ما در اینجاتنها در حد بیان یک «نکته » به آن پرداخیتم.
۵. نکته پنجم این است که تعبیر«ان اصبحتم یوما لاترون امامکم »با تعبیر «ان غاب عنکم امامکم »بسیار تفاوت دارد; بدین معنا که نسبت فعل به مردم داده شده، نه به امام. یعنى گفته شده: هرگاه روزى امامتان را «ندیدید» نه اینکه: هرگاه روزى امامتان «غایب شد». (۵)
شاید نکته تعبیر مذکور این باشدکه: غیبت امام از خود شماست; شماخود موجب شدید نتوانید امامتان راببینید. هرگاه چنین شد، پس خود نیزباید چاره کار کنید و زمینه ظهور را باعمل و دعاى خویش فراهم سازید.
نکته مزبور (که علت اصلى غیبت امام عصر، علیه السلام، خود مردمند)در احادیث دیگر بصراحت بیان شده است.
۶. از فراز نخست حدیث به دست مى آید که شیعه باید «دغدغه » وآرمان داشته باشد و آن، ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، است. روایت مى فرماید: «هرگاه صبح کردید و امام خود را ندیدید، پس به درگاه الهى استغفار کنید…» این خود مى رساندکه شیعه نباید رضا دهد که هیچ روزى را بدون امام زمانش سر کند.او هر روز که صبح مى کند، باید این دغدغه را داشته باشد که: امام من کجاست؟ چرا او را نمى بینم؟ چرانباید بتوانم او را ببینم؟ و حال که چنین شده، پس باید به درگاه الهى استغاثه کرد و فرج او را از خداونددرخواست نمود (و البته این، در کنارایفاى مسؤولیتها، تکالیف و وظایف گوناگون او در زندگى است). پیام روایت این است که شیعه باید «ازندیدن امام خود به درد آید و آرام نباشد.»
شیعه باید «غیبت امام زمان »خویش را یک «درد» و «ابتلا» تلقى کرده و «ظهور» او را «دوا»ى آن و«پاسخ » به این «نیاز» احساس نماید.طبیعى است که یک فرد یا جامعه تانیاز و دردى را «احساس نکند»، نسبت به پاسخ و دواى آن اقدامى نیزنخواهد کردبه نظر مى رسد که این روایت ارزشمند در مقام تذکار این حقیقت است که جامعه شیعه – و بلکه همه مسلمانان – از «احساس این درد وابتلا» غفلت نورزند. اصالت حضور وظهور امام را دریافته و خالى بودن جاى او را در میان خود (بل همه انسانها)، درک کنند; همان گونه که گفتیم یک «احساس جمعى » پیدا کنند;و نیاز خویش و بشریت به حجت بالغه الهى را واقعا حس نمایند، همچون حس انسانى عطشناک نسبت به چشمه سارى زلال و گوارا، یاءغریقى نسبت به کشتى نجات.
همه باید احساس کنند «گمشده »دارند و آن، حجت خداست; کسى که با ظهورش «هویت » و «خود» راستین انسانها را به آنان ارزانى خواهدداشت. «خودیابى » شیعه ومسلمانان، بل همه بشریت، به پیداکردن این «گمشده » است; و پیداکردن او به شناخت و احساس نیاز به او، بستگى دارد. اگر آنان که به اندیشه مهدویت اعتقاد یا از آن خبرندارند، در غفلت بسر ببرند بر آنان ملامتى نیست; اما شیعه که تمامى آرمان، اعتقاد، دین، کرامت، سیادت وسعادت دنیا و آخرتش در این مکتب خلاصه مى شود (۶)، چرا؟!
چرا شیعه به غیبت امام خود«عادت » کرده است، در حالى که بنابرروایت مذکور، حتى اگر یک روز هم اورا ندید، باید فریادش بلند شود؟! آیااین درد نیست؟
۷. نکته دیگر مربوط به جمله آخرحدیث است. در این جمله، رسیدن فرج و ظهور امام عصر، علیه السلام، و بلکه «زود رسیدن آن »، نتیجه قطعى دعا و استغاثه به خداوند معرفى شده است. این روایت تاکید مى کند که ازتاثیر شگفت انگیز و سرنوشت سازدرخواست و ناله و استغاثه به درگاه الهى در زمینه رسیدن ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، نباید غفلت ورزید.
چند سؤال
بحث دعا و بخصوص استغاثه وفریاد براى درخواست ظهور و فرج امام عصر، علیه السلام، از خداوند، بحثى دقیق، حساس و قابل توجه است. ممکن است درباره این موضوع، سؤالات و مسایل متعددى وجود داشته باشد که ما برخى از آنهارا در اینجا مطرح مى کنیم.
۱. آیا استغاثه و گریه و دعا باروند طبیعى و تکاملى مقدمات ظهور، سازگار است؟
۲. اساسا تحلیل «استغاثه »چیست؟ چرا استغاثه آن اثر شگرف را دارد (که در روایت فرمود: پس بزودى خدا فرج را خواهد رساند؟)
۳. آیا استغاثه و گریه، نشان ضعف و زبونى نیست؟ کسى که براساس عقل و منطق و تدبیر حرکت مى کند، چه نیازى به استغاثه و فریاددارد؟
۴. آیا شیعه، ملت استغاثه و ناله وگریه است؟ این امر در مکتبى حماسى، پویا، زنده، معقول، پرصلابت و پرنشاط مانند تشیع چه جایگاهى دارد؟
۵. ناله و گریه و استغاثه از نظرروحى و روانى، فرد و جامعه راملول، افسرده و خمود مى کند، (۷) بنابراین نمى تواند امر سازنده ومطلوبى باشد.
۶. اصولا استغاثه، گریه، ناله ودعا در میان علل و عواملى که موجب تعجیل فرج و رسیدن ظهور مى شود، چه جایگاهى دارد؟ چند درصد علت است؟ و نسبت آن با دیگر علل وعوامل چیست؟
۷. آیا به نظر نمى رسد که رسالتها، وظایف و تکالیف منتظران، امور اساسى تر و مهمتر دیگرى باشد؟ آیا درد جامعه، دعا و ناله واستغاثه نکردن است؟!
پاسخ این سؤالات در بخشهاى بعدى (از جمله در بحث تحلیل دعاى فرج و پاسخ به اشکالات) بتفصیل مورد بررسى قرار خواهد گرفت.آنچه در اینجا لازم است بیان گردد، تذکر این نکته است که:
اگر قبول کنیم این حدیث شریف از خاندان عصمت و طهارت، علیهم السلام، به ما رسیده، پس بایدبپذیریم که از متن حقیقت برخاسته وسراسر با عقل، علم، حکمت، سنتها وقوانین تکوینى و تشریعى مقرون ومنطبق است. اگر خاندان نبوت، علیهم السلام، به منبع بى پایان علم الهى متصل بوده، بر سنتها و قوانین آفرینش احاطه داشته و گفتارشان براساس حقایق عینى، روابط حقیقى پدیده ها و واقعیات تکوینى استواراست; بنابراین آنچه در حدیث فرموده اند صحیح، متین و عین حقیقت است; نشانگر یک امر حقیقى است; خبر از یک سنت الهى و رابطه على و معلولى مى دهد و مسیر اراده انسانها و مشیت را در تحقق یک واقعیت مقدس (یعنى ظهور امام)، روشن مى سازد. پس اگر شیعیان ومنتظران امام عصر، علیه السلام، واقعا «خواستار» ظهور آن حضرت مى شدند از صمیم قلب ایشان را ازخداوند متعال «طلب کرده » و براى فرج او به درگاه احدیت دعا و استغاثه مى نمودند، بى تردید حضرت حق این خواسته را اجابت مى فرمود. (۸) در این حقیقت نباید شک کرد; اما آن سؤالهاو ابهامها نیز باید پاسخ گفته شود که به خواست الهى در قسمتهاى آینده تبیین خواهد شد.
ادامه دارد
پى نوشتها:
۱. کمال الدین، باب ۳۸، حدیث اول.
۲. براى تاکید بر رفع شبهه، باز مى گوییم:ممکن است به نظر آید که تقوا و بندگى (درکنار اعتقاد به امامت و ولایت)، مى تواندبهترین عامل ثبات قدم باشد. در پاسخ مى گوییم: چنانکه اشاره شد، دعاى تعجیل فرج (به گونه راستین آن) به مقتضاى «چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست »، نشانگر عوامل دیگر از جمله تقوا و بندگى نیزهست. کسى که از مسیر تقوا و بندگى خارج است، هیچ گاه «براستى » براى آمدن امام عصر، علیه السلام، دعا نخواهد کرد و ازسوى دیگر آن که واقعا براى تعجیل ظهوردعا مى کند کسى است که از بى تقواییها به تنگ آمده و از این رو خود مزین به تقوا وبندگى حضرت حق است.
۳. کمال الدین، باب ۳۲، حدیث هشتم.
۴. زیرا مى فرماید: هرگاه امامتان را ندیدید، «پس » به درگاه الهى استغاثه کنید (و فرج اورا بخواهید).
۵. اگر در برخى روایات نیز نسبت غایب شدن به امام داده شده باشد، با آنچه گفتیم، منافاتى ندارد; زیرا در اینکه زمینه اصلى غیبت امام عصر، علیه السلام، مردم هستند، تردیدى نیست و در روایت امام باقر، علیه السلام، با نسبت دادن «عدم رؤیت امام »به مردم، این موضوع مورد توجه قرار گرفته است. در مواردى هم که به این نسبت تاکیدنشده، نکات و مسائل دیگرى در نظر بوده است.
۶. عزت، افتخار، سربلندى و عظمتى هم که اکنون به برکت نظام مقدس جمهورى اسلامى ایران نصیب شیعه، و بلکه همه مسلمانان جهان شده، ثمره همین اندیشه ومکتب است. اساس این نظام مقدس بر ولایت فقیه مبتنى است و آنهم نشات گرفته از ولایت معصوم; یعنى امام عصر، علیه السلام، است;زیرا در مکتب شیعه، ولى فقیه «نایب امام معصوم » شمرده مى شود.
اکنون سخن این است که اگر «مشعلى تابناک » از نور ولایت، چنین عزت و عظمتى براى ما به ارمغان آورده، آیا شایسته نیست در پى «خورشید جهانتاب » ولایت باشیم؟ وآیا انگشت اشاره «فجر صادق » به سوى طلوع «خورشید» نیست؟ قطعا پاسخ مثبت است.
۷. اخیرا یکى از مقامات ارشد فرهنگى کشورچنین اظهار نظر کرده است: «فرهنگ سوگوارى در کشور بر فرهنگ شادى غلبه کرده است و باید براى گسترش فرهنگ شادى تلاش شود.» (کیهان ۱۴/۷/۷۸، ص ۳)
۸. در این زمینه، ذکر فرازى از نامه امام عصر، علیه السلام، به جناب شیخ مفید، رحمه الله علیه، قابل توجه است: «اگر شیعیان ما – که خدا توفیق طاعتشان بخشد – بادلهایى متحد و یکپارچه، به پیمانى که با مادارند وفا مى کردند، هرگز میمنت و فیض ملاقات ما از آنان به تاخیر نمى افتاد و بزودى سعادت دیدار ما با معرفتى کامل و شناختى راستین نصیبشان مى گشت… (الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۲۵)
مجله موعود شماره ۱۷