سلام بر دلهاى شکسته سلام بر سینه هاى سوخته سلام بر دستهاى خسته سلام بر آسمان نگاههاى بارانى سجاده اى بر طپشهاى دلم مى گسترانم آه، که این کلام چقدر زمین گیراست و هواى روزگاران چه دلگیر «همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى » مهربان سالار ما را دریاب که هنوز غارنشین نفس اماره خویشیم.
مولاى عزیزم، پدر مهربانم!
بى تو خورشید در افق هاى غم فرو مى رود بى تو یاسها شکفتن نمى دانند بى تو تابوت آرزوها بر شانه لحظه ها سنگینى مى کند بى تو خستگان و دلسوختگان قدومت مى میرند بى تو گلهاى نرگس عطر پریشانى و زمزمه زندانى مى دهند حال اگر تو بیاى از طلوع تا غروب از شفق تا فلق دسته دسته آیه هاى نور خواهد بود شکوفه و گل و سرور خواهد بود اگر تو بیایى تمام واژه ها صبور خواهند بود تو اگر بیایى از گرماى نگاهت نرگسهاى دشت مى رویند و دستان خسته ام باغبان نهال عشقت مى شوند.
تو اگر بیایى برهوت زندگى به ظهور لاله حضورت آباد مى شود.
تو اگر بیایى اشک غم بر چهره ماتم مى میرد و رنگ شادمانى مى گیرد.
اینک…
دلسوختگان، ندبه خوانان مولا، هزاران هزار گل نثار بغض گلویتان بار غم بشویید و سرود تبریک بخوانید که مولا مى آید آقا مى آید سرور مى آید به امید جانفشانى درصبح ظهورت اللهم عجل لولیک الفرج
ز – مزینانى – طالقان
مجله موعود شماره ۱۷