در تمدن بشری بشر، از قدیمترین ایام تا به امروز، آثار مختلفی به وجود آورده است؛ گاه تمدن بشری تمدنهای سترگی خلق کرده که تا هزاران سال در عرصه زمین برجای بوده و گاه منشأ اثر در تمدنهای بعد از خود شده است. اقوام بزرگ، صاحبان تمدنهای بزرگاند؛ تمدنهایی که در آنها همه مناسبات اجتماعی، معماری، موسیقی، تشکیلات آموزشی، بافت اجتماعی و روابط انسانی نشانه شکوه و عظمت آن تمدنها بوده است.
بیتردید، تمدنها نیز وجود داشته که اینک از آنهمه جز آثاری مختصر و یا صورتهایی کمرنگ باقی نمانده است.
تمدهایی که روزگاری یونانیان قدیم، چینیان، ایرانیان و مسلمین در پهنه زمین به وجود آوردند و اگرچه در صورتهای مادی حیات و سیستم حاکم بر آن مجموعهها تفاوتهایی باهم داشتند لیکن تردید نیست که همگی به نوعی جوابگوی نیازهای مبلا به انسان عصر خود در همه وجود معماری، پوشش، حکومت، آموزش و دیگر مسائل بودهاند.
اما، باید دید که آیا با وجود تفاوت صوری در شاکله یک تمدن بشری؛ وجه مشترکی اجزاء آن را به هم پیوند میدهد یا خیر؟
شاید در وهله اول چنین به نظر برسد که هریک از این وجوه در اقتصاد، سیاست، معماری و شهرسازی، پوشش و بالاخره در روابط انسانی مناسبتی با هم ندارند. لیکن، وقتی در تمدن بشری معاصر دقیق میشویم؛ براحتی میبینیم که همه وجوه آن اعم از سیستم آموزشی، بافت اقتصادی، نحوه اداره امور، ساختار معماری ویژه و حتی آثار ادبی و هنری آن کاملاً مناسب با شرایط کنونی است.
فهرست محتوا
تفاوت میان تمدن بشری از گذشته تا به امروز
نگاهی به بناهای باقیمانده از عصر تمدن اسلامی به یکی از بزرگترین های تمدن بشری حاکی از این است که این بناها هرچند در اقصی نقاط جهان آن روزگار پراکنده بوده و سرزمین وسیعی را از شمال آفریقا تا «تاشکند» شامل میشدند، لیکن، عناصر اصلی آن مجموعه، نمایانگر وجهی است مشترک که در تمامی آنها قابل تشخیص است.
طرحهای اسلیمی، خطوط منقوش بر در و دیوار، گنبدها و طاقنماها در همه مساجد بزرگ با رنگ لاجوردی کاشیها، همگی حکایت از اندیشه ثابتی دارند که ساختار اصلی آن معماری را تشکیل میدهد. گنبدهای برکشیده مساجد، همواره حافظ یاد آسمان است که معمار و سازنده بنا، همه خوبیها، نیکیها و زیباییها را در آن جستجو میکند.
گویی، چشمان او نور و روشنایی، پاکی و خیر را تا دل آسمان ردیابی و از آن پس یاد و یادگار آن همه روشنایی را در صورت گنبد و بنا حفظ میکند. او با کاشیکاری آستانهها و منارهها، رنگ لاجوردین آسمان را به نمایش میگذارد و با قرینهسازی خطوط و گچبریها، تعادل و نظم حاکم بر کل عالم را که منبعث از بینش حکیمانه خالق اوست نشان میدهد.
معماری اسلامی در تمدن بشری و تفکر پوشیدگی
معماری اسلامی به عنوان پیشرو تمدن بشری ، مهمان را پیش از آنکه به اندرون خانه رهنمون شود از فضایی معروف به «هشتی» میگذراند تا محارم را از دید نامحرم درامان بدارد.
دیوارهای بلند بنا، حافظ همه ارزشهایی است که او قصد حفاظت از آنها را دارد. فضای وسیع خانه نیز، نمایانگر گشادگی سینه اوست.
این تلاش در حفظ ارزشها تا بدانجاست که کوبههای آویخته بر در، به هنگام کوبیدهشدن، معروف جنسیت شخص مراجعهکننده به در منزل است؛ کوبههای درشت و ستبر با صدای بم نمایانگر حضور مردی در پشت در است و کوبههای ظریف با صدای زیر نمایانگر زنی که صاحبخانه را فرا میخواند.
این تناسب و هماهنگی را در همهجای این سرزمین وسیع میتوان دید. گویی که برای معمار، مجموعه ارزشها و احکام مقرر شده از سوی آسمان مهمتر از خواست خود اوست. از اینرو آنچنان خود را ملزم به حفاظت از ارزشها میداند که ضمن تلفیق هنرمندانه باورها و ارزش ها با شرایط ویژه جغرافیایی و آبوهوایی، امکان ایجاد و حفظ همه آنچه را که میپسندد فراهم میآورد. و در این میان شرایط آبوهوایی کویر یزد، هوای معتدل اصفهان و سرمای سرزمین آذربایجان کمترین خللی در اندیشه و عمل معمار و طرز تلقی او نسبت به جهان و انسان به وجود نمیآورد.
از طرفی اگر به پوشش و لباس این انسان نیز نظر کنیم درمییابیم که فکر حاکم بر ساختار معماری بر این وجه نیز حکم میراند. ممکن است کوهستانهای سرد و سخت غرب و سواحل گرم جنوب، شرایط ویژهای را از نظر پوشش بر او تحمیل کند. لیکن، در نزد این انسان، همزیستی مسالمتآمیز شرایط آبوهوایی و نظام ارزشی وجهی ثابت از پوشیدگی را به وجود آورده است.
چرا که او آنچه را عزیز میدارد از دید اغیار میپوشاند و پیش از آنکه به خواست شخصی خویش تن دهد؛ به تمنای کلام قدسی خالق حاکم بر زمین و آسمان دل میسپارد و رأی او را مقدم بر نظر خویش میداند. نظری اجمالی به مضامین آثار بزرگان ادب پارسی در کلام منظوم و منثور نیز نشاندهنده دیدگاه این انسان – انسان مسلمان- به جهان، انسان و خداست. همانکه بر آن اساس، بنای معماری و پوشش دیگر امور خود را استوار میسازد.
نسبت فرهنگ و تمدن اسلامی با تفکر آن
باید دانست بین موسیقی، معماری، پوشش و شعر قوم مسلمان در ایران، نسبتی جدا نشدنی وجود دارد.
گویا همه اینها انعکاس یک صدا بیش نیست و تنها ممکن است زیر و بم تنها، تلفیق رنگها و یا نحوه گویش و بیان واژهها تحت شرایط منطقهای اندک اختلافی باهم داشتهباشند. لیکن، حقیقت همگی ثابت است. این تلفیق زیبا که حاصل تلاش قوم مسلمان ایرانی است؛ نمایانگر تلاش اوست که سعی دارد وجه جسمانی و نمادین فرهنگ و تفکر خود را در عرصه زمین نمایان کند.
و چون در نزد او همه اجزای عالم در نسبتی هماهنگ و مرتبط به سر میبرند این نسبت و نزدیکی، خود را در تمام وجوه حیات او نشان میدهد.
امروزه کافی است تا دریچهای از خانه خویش بر محله و شهر باز کنید و از آنجا به نظاره کوی و برزن و خانهها بنشینید. همه اشیاء ریز و درشت پراکنده در صحن منازل قابل رؤیت است و شما حتی قادر به تشخیص نوع مبلمان و ابزار مصرفی هر خانواده هستید. معماری عریان و لختی که نشان از انسان امروز دارد؛ انسانی که چیزی برای مخفی کردن، رازی برای نهفتن و محارمی برای درامان نگه داشتن ندارد.
تلاش انسان برای ایجاد پیوندی بین گذشته و امروز نیز مجموعه مسخرهای از تلفیق کهنه و نو بهوجود میآورد. حکایت همان مهندسی است که برای احیای معماری کهن از گچبریها و دریچهها و سرستونهای خانههای قدیمی عکس و اسلاید تهیه میکند و در خیال خود با تقلید از صورت معماری گذشته اقدام به احیای آن مینماید و آنچه در این میان نمیبیند همان معمار، نقاش، طراح و بالاخره انسان است و تبیین نگاه خاص آن انسان به عالم و آدم.
تجلی تفکر در نظام تربیتی
در نظام تعلیم و تربیت نیز همانند هنر و معماری نسبتی میان فرهنگ و تفکر وجود دارد که گسستنی نیست.
صدبار که «بسمالله» و «اعوذ بالله» بگوید و بنویسد فرقی نمیکند. چون اصل موضوع ثابت مانده است.
انسانی میآموزد: «بابا نان داد» و بدانجا میرسد که سعادت را از فلان بانک جستوجو کند، تضمین سلامتی وموفقیت را در آیندهای دور از صندوق پسانداز در بانک … و یا بیمه … سخن از موضوعی کلی و تفکری جاری است که براساس آن انسان در عرصه زندگی به خود بازگشت میکند.
لیکن، این خود، نه خود حقیقی-که او را به اصل رهنمون شود- بل خود نفسانی است…
انسان امروز و تفکر خودنفسانی
انسان امروز در «آینه» تفکر خویش #خود_نفسانی را میبیند و سپس به تصویرسازی آنچه مشاهده میکند میپردازد وگرنه کیست که نداند متعلم در نظام پیشین میآموخت که:اول علم معرفت جبار است و آخر آن واگذاری همه امور به او.
همان متعلمی که اعلام میکرد: خواست و مشیت ازآن کسی است که فعال مایشاء است و قدر قدرت حاکم بر هستی و با اطمینان قلبی میگفت:
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن اوست
هرچه در عرصه زمین به وسیله انسان به ظهور میرسد؛ محصول و مجسمه اندیشه و دریافت اوست و به زبان سادهتر:
« تمدن بشری صورت به هم پیوستهای است از تمام اجزاء که علیرغم تفاوت صوری در روح مشترک و فرهنگ به ثبات میرسد.»
و این فرهنگ است که به تمام این اجزا فرمان میدهد و مثابه روحی امکان استمرار حیات جسم را فراهم میکند. لیکن، باید دانست در عصری که فرهنگ ویژهای حاکم باشد و تمدن بشری خاصی مبتنی بر آن شکل گرفته باشد، انسانها دانسته یا ندانسته در خدمت احکام آن فرهنگاند.
قطع ارتباط با سرچشمه حیات اقوام
امروزه، بیتوجهی به مبدأ و منشأ کلام و آثاری که در اطراف پراکندهاند موجب شده است تا با جلوات متعدد و رنگارنگی درگیر شویم که نه تنها ما را به درک درستی از امور نزدیک نساخته بلکه در میان شبهات نیز اسیر کرده است.
اموری که باهم مخلوط گردیده و روزنههای نیل به حقیقت را بر ما بستهاند. ضمن آنکه اندیشههای استکباری چنان خود را در لفافههایی از حقیقت میپوشانند که تشخیص آن بسیار مشکل است.
این مطلب درباره مباحث پیچیده نظری، که همگی در حیطه علوم انسانی مطرح میشوند، مصیبت را دوچندان میسازد. بیپرده باید گفت که: همه این دغدغهها، انحرافات و اغتشاشات از جایی آغاز گشتهاند که انسان دست از تفکر شسته است.
بیتردید، قطع ارتباط یک قوم با اهل نظر و مبانی شناخت، موجب پراکندگی همه مناسبات و معاملات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها میشود. چرا که مراجعه مردم به کسانی که دارای شناخت درستی از مبانی فکری نیستند و با کسانی که مبانی فکرشان را از منشایی غیر حقیقی اخذ کردهاند؛ عاملی برای گرفتار آمدن آنها در روزمرگی تام و تمام است.
جدایی رشته های جدید انسانی از انسان الهی
توجه به این نکته که امروزه بیشتر متعلمان عادت به پیگیری منشأ کلام را از دست دادهاند و معلمان نیز بیآنکه احساس نیاز به طرح مبانی برای متعلمان نمایند، در کلاسهای درس، آموختههایی بیپایه و بیبنیادی را در اختیار آنان قرار میدهند. به گونهای که پس از چندی در همه مسائل فردی و اجتماعی آنها روشی و آرائی وارد میشود که به حقیقت نسبتی با باورهای موروثی و حتی دینی آنان ندارد.
این امر از آنجا ناشی شده است که تصور میکنند که شیوههای عرضه شده و آراء آموخته شده چونان ظرفی بیمظروفاند و فراگیری آنها میتواند براحتی مظروف مطلوب آنها را در خود جای دهد و نتایج مطلوب به بار آورد. این سوءتفاهم بزرگ خود موجب زمین گیر شدن مسلمین و حتی دیگر اقوام شرقی در برابر غرب بوده و فرهنگ آنها را در فرهنگ و تمدن بشری مغرب زمینی مستحیل ساخته است.
مراجعهای ساده و سطحی به کلاسهای درس علوم تربیتی، اقتصاد، جامعهشناسی و … ما را به این نکته واقف میکند که:
دانشآموختگان اینگونه رشتههای تحصیلی کتابچهها و حافظه خویش را انباشته از آراء و روشهایی مینمایند که از میان آراء پژوهشگران، نویسندگان و محققان غیرایرانی، غیر مسلمان و غربی اخذ شدهاند. بدون آنکه کوچکترین پرسشی از ماهیت و ذات حاکم بر این آراء و روشها داشته باشند. البته، بر دانشآموختگان حرجی نیست. زیرا، کلیه مطالب در مجموعهای بدون تعریف از مبانی و منابع فکری عرضه شدهاند که در آن مجموعه توجهی به ماهیت انسان، نسبت میان او و مبدأ هستی و میزان نزدیکی روشها با مبانی و مبادی اعتقادی به عمل نیامده است.
و چون بیتوجهی به پرسشهای جدی و بنیادین، عادت معتاد زمان است؛ دیگر همگان ضرورت طرح پرسش از مبادی مناسبات و معاملات را به فراموشی سپرده و با مراجعه به مشهورات زمان و مصطلحات متداول به سازماندهی امور میپردازند.
ضرورت دارد، یکبار با مباحث هستیشناسی و نحوه ارتباط آن با معاملات و مناسبات رایج در جامعه مراجعهای جدی صورت پذیرد. زیرا بدون روشن شدن این امر، حتی تغذیه و خورد و خوراک معمولی نیز دچار آشفتگی و پریشانی میگردد.
معرفت هستی
سخن از کسب معرفت درباره هستی سخن از شناخت جامع هستی است. سخن از جغرافیای معرفت آدمی و حد و رسم آن است بگونهای که واسپس آن مقام آدمی و نوع رابطه و نسبتش با همه پدیدههای آشکار و نهان معلوم شود تا به حقیقت بداند که کیست و تکلیفش در برابر امور متعدد چیست؟
سخن از خطکش و معیاری است که امکان خروج از مسیر تعریف شده و دخول عوامل بیگانه را سد میکند یعنی تفکری که با گذر از امور جزوی آدمی را به حیطه امر کلی وارد ساخته و از باطل در امان میدارد.
همه تحصیلکردگان مدرسه علم حصولی بنوعی نادانسته سخن از #هستی_شناسی» دارند. لیکن، عدم وقوف به مسائل و مباحث جدی همه آنها را در میدان زندگی و مطالعات دچار آشفتگی کرده است. ابزار و روشهای مدرن و منتشر در میان مباحث دانشگاهی عرب بدون گذر از صافی اهل نظر به این سرزمین وارد شده و بواسطه صورت جذابشان عقل بسیاری را ربودهاند. لیکن، از این نکته غفلت شده است که بین این روشهای مدرن و سهلالوصول با مبادی مبانی نظری بزرگان اهل تفکر قلبی و دینی این سامان هیچ نسبتی وجود ندارد و استقرار این ابزار و شیوههای به ظاهر مدرن و سریع مناسبات فردی و جمعی این قوم را به فرهنگ و هستیشناسی غربی و معاصر نزدیک میسازد.
سخن گفتن از اسباب و روشهای حرکت و طریق سیر و سفر بدون طرح نسبت آنها با «مبدأ و مقصد» تعریف شده در هستیشناسی راه به بیراهه میبرد و بسیاری از تکالیف را مهمل رها میکند.
منبع : کتاب « تفکر فرهنگ و ادب تمدن » انتشارات هلال