جهان پس از مرگ

پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به آن در پایگاه خود پاسخ داده‌اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:

 

0037 ywq2zty3yz - جهان پس از مرگ

شرایع آسمانى، همگى در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. عموم پیامبران، همراه دعوت به توحید، از معاد و حیات پس از مرگ نیز سخن گفته و ایمان به جهان آخرت را در سرلوحه برنامه خود قرار داده‌اند. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از ارکان ایمان در اسلام است. مسئله معاد هرچند در عهدین ـ در عهد جدید به صورتى روشنتر ـ مطرح شده است، ولى قرآن بیش از کتب آسمانى دیگر به این موضوع پرداخته و بخش عظیمى از آیات این کتاب به آن اختصاص یافته است. در قرآن از معاد به نامهاى مختلفى یاد شده است، مانند: یوم القیامه، یوم الحساب، الیوم الآخِر، یوم البعث، وغیره، و این همه اهتمام، به علت این است که ایمان و دیندارى بدون اعتقاد به قیامت ثمربخش نیست.

اصل یکم

حکیمان و متکلمان اسلامى بر لزوم معاد و زندگى پس از مرگ دلایل مختلفى اقامه کرده‌اند، و الهام بخش آنان نیز در اقامه این دلایل، قرآن کریم بوده است. ازینروى مناسب است که برخى از دلایل قرآنى را یادآور شویم: الف ـ خداوند حق مطلق بوده، و فعل او نیز حق و از هرگونه باطل و لغو پیراسته است. آفرینش بشر بدون وجود حیاتى هدفمند و جاودانه، لغو وعبث خواهد بود، چنانکه مى فرماید: (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً و أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ) (مؤمنون/۱۱۵): آیا پنداشته اید که شما را بیهوده آفریده ایم، وشمابه سوى ما باز نمى گردید؟!

ب ـ عدل الهى ایجاب مى کند که با اشخاص نیکوکار و بدکار، در مقام پاداش و کیفر، یکسان برخورد نشود. در عین حال مى بینیم که حیات دنیوى به گونه اى است که تحقق عدل کامل در مقام پاداش و کیفر امکان پذیر نیست، زیرا سرنوشت هر دو گروه به هم گره خورده و از یکدیگر تفکیک پذیرنیست. از طرف دیگر، برخى از کارهاى نیک و بد اجرى بالاتر از آن دارند که این جهان گنجایش پاداش و کیفر آنها را داشته باشد، مثلاً یکى در راه حق پس از عمرى جهاد و مبارزه جان مى بازد، و دیگرى حق جویان بیشمارى را نابود مى سازد. بنابر این، جهان دیگرى لازم است که عدل کامل الهى در قلمرو امکانات بینهایت آن تحقق یابد، چنانکه مى فرماید: (أَمْ نَجْعَلُ الّذِینَ آمنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالمُفسِدِینَ فِی الأَرْض ا َمْ نَجْْعَلُ المُتّقینَ کالْفُجّارِ) (ص/۲۸): آیا مؤمنان صالح را در ردیف مفسدان زمین قرار مى دهیم ویا با پرهیزگاران مانند گنهکاران برخورد مى کنیم؟!

نیز مى فرماید: (إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً وَعْدَ اللّه حقّاً إنّهُ یَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِىَ الّذین آمنوا وعمِلُوا الصّالِحاتِ بِالقِسْطِ وَ الّذین کَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیم وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرونَ)(یونس/۴): بازگشت شما به سوى او است، وعده الهى حق است. خداوند بشر را مى آفریند، سپس (مى میراند و) بار دیگر حیات مى بخشد، تا مؤمنان صالح را چنانکه باید و شاید پاداش دهد، و براى کافران ـ به کیفرشان ـ شرابى از آب جوشان، و عذابى دردناک آماده خواهد بود.

ج ـ آفرینش بشر در این جهان از ذره اى بى مقدار شروع شده و بتدریج مدارج کمال جسمى را طى مى کند. سپس به نقطه اى مى رسد که روح در کالبد وى دمیده مى شود و قرآن با ملاحظه تکمیل خلقت این موجود ممتاز، آفریدگار جهان را «احسن الخالقین» مى خواند; آنگاه همو با رسیدن مرگ از منزلگاه دنیا به جهانى دیگر منتقل مى گردد، که کمال مرحله پیشین است. به این معنى در قرآن چنین اشاره شده است:(ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الخالِقینَ * ثُمّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّکُمْ یَومَ القِیامَهِ تُبْعَثُونَ). (مؤمنون/۱۴ـ۱۶) آنگاه او را آفرینشى دیگر بخشیدیم، در خور تعظیم است خداوند که بهترین آفریننده است. چندى بعد شما مى میرید و باز در روز قیامت زنده مى شوید. سیاق آیه حاکى است که میان ذکر آفرینش بشر از ذرّه اى بى مقدار،و حیات مجدّد او ملازمه برقرار است.

اصل دوم

در عصر نزول قرآن، منکران معاد شبهاتى را مطرح مى کردند که قرآن در موارد مختلف، در عین دفع شبهات مزبور، دلایل وجود معاد را روشن ساخته است. ذیلاً به برخى از این موارد اشاره مى کنیم:

الف ـ گاه بر قدرت مطلقه خدا تکیه کرده و مى فرماید: (إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلى کُلِّ شیء قَدیرٌ)(هود/۴): بازگشت شما به سوى خداست، و او بر همه چیز توانا است.

ب ـ گاه یادآور مى شود آن کس که بر آفرینش نخستین انسانها توانا است، از آفرینش مجدد آنان نیز عاجز نیست. مثلاً از منکران معاد نقد مى کند که (فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا): مى گویند چه کسى ما را بار دیگر به حیات مجدّد باز مى گرداند؟و سپس چنین پاسخ مى دهد:(قُلِ الّذی فَطَرکُمْ أَوّلَ مَرّه) : بگو همان کس که شما را اوّلین بار آفرید (اسراء/۵۱).

ج ـ در برخى موارد، زنده کردن انسان را به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خواب زمستانى آن تشبیه کرده و مى فرماید: زمانى که بر زمین افسرده، آب فرو مى فرستیم، به جنبش در مى آید و نمو مى کند و گیاه زیبا مى رویاند. پس از اشاره به این واقعیت مکرّر طبیعى معاد را مطرح کرده و مى فرماید: (وَأَنَّهُ یُحْیى المَوتى)(حج/۵ـ۶).([۱])

د ـ در پاسخ این سؤال که مى گفتند :« آنگاه که انسان مى میرد و بدن وى پوسیده و اجزاى آن در دل خاک پراکنده مى گردد; چگونه بار دیگر این اجزاى پراکنده شناخته مى شود و بدنى مانند بدن پیشین را تشکیل مى دهد»، قرآن بر علم گسترده الهى تکیه کرده و مى فرماید: (بَلى وَ هُوَ الخَلاّقُ العَلیمُ)(یس/۸۱): آرى او بر این کار توانا است، زیرا آفریدگار آگاه است. در جاى دیگر نیز از این علم گسترده چنین تعبیر مى کند:(قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ) (ق/۴):ما بر آنچه که زمین از آن مى کاهد آگاهیم، و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن ثبت ومحفوظ است.

هـ ـ گاه تصور مى شود که انسان صرفاً مجموعه اى از اجزا و اعضاى جسمى و مادى است، که پس از مرگ، پوسیده و تبدیل به خاک مى شود. با این حساب، چگونه مى توان گفت که فرد زنده شده در روز رستاخیز، همان انسان پیشین است؟ و به عبارت دیگر، حافظ وحدت این دو بدن چیست؟

قرآن از کافران چنین نقل مى کند که مى گویند: (ءَإِذا ضَلَلْنا فِی الأَرض ءَإِنّا لَفی خَلْق جَدید)(سجده/۱۰): آنگاه که ما در دل زمین گم شدیم و هویت ما نابود شد، چگونه آفرینش جدید پیدا مى کنیم؟سپس در پاسخ مى گوید: (قُلْ یَتَوفّاکُمْ مَّلَکُ المَوتِ الّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرجَعُونَ)(سجده/۱۱): بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، شما را اخذ مى کند، آنگاه به سوى خدا بازگردانده مى شوید.

کلمه «توفّى» در این آیه به معنى اخذ و گرفتن است. از این تعبیر برمى آید که هنگام مرگ، علاوه بر آن چیزى که در زمین باقى مى ماند و به خاک سپرده مى شود (بدن)، چیز دیگرى نیز وجود دارد که فرشته مرگ آن را مى ستاند (روح). در این صورت، مفاد پاسخ قرآن این است که، حافظ شخصیت ووحدت این دو بدن (علاوه بر وحدت اجزا) همان روح گرفنه شده توسط ملک الموت است که سبب مى شود که «مُعاد» عین «مبتدا»باشد.

از این آیه و نظایر آن استفاده مى شود که انسان محشور در روز رستاخیز همان انسان موجود در دنیا است، و پاداش و کیفر به آن کس که استحقاق آن را دارد مى رسد. در آیه دیگر نیز قرآن به این وحدت تصریح کرده مى فرماید:(قُلْ یُحْییها الّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّه وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ)(یس/۷۹)

اصل سوم

آیا ت قرآن و احادیث اسلامى گواه آن است که معاد انسانها، هم جسمانى است و هم روحانى. مقصود از معاد جسمانى این است که بدن در سراى دیگر محشور گردیده و نَفْس بار دیگر به آن تعلّق مى پذیرد، وپاداشها و کیفرها، و لذات و آلامى که جنبه جزئى وحسّى دارند و تحقق آنها بدون بدن و قواى حسّى امکان پذیر نیستند، تحقق مى یابد.

مقصود از معاد روحانى نیز این است که علاوه بر پاداش و کیفرهاى حسى و لذات وآلام جزئى وجسمانى، یک رشته پاداشها و کیفرهاى روحى وغیر حسى نیز براى صالحان و تبهکاران در نظر گرفته مى شود که روح در درک و دریافت آنها نیاز به بدن و قواى حسّى ندارد. مانند درک رضوان خدا، که قرآن پس از شمردن پاداشهاى حسّى مى فرماید:(رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَر ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیمُ)(توبه/۷۲); یا اندوه و حسرت جانکاه، چنانکه مى فرماید:(أَنْذِرْهُمْ یَومَ الحَسْرَهِ إذْ قُضِىَ الأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَه وَ هُمْ لا یُؤْمِنُون) (مریم/۳۹): ستمگران را از روز حسرت بیم ده، آنگاه که عذاب آنان قطعى مى شود، در حالیکه آنان در این دنیا در غفلت فرو رفته و ایمان نمى آورند، و نظایر آن.

اصل چهارم

مرگ پایان زندگى نیست، بلکه انتقال از سرایى به سراى دیگر است; سرایى جاودانه که همان قیامت و جهانى باقى مى باشد.ضمناً بین دنیا و قیامت، سراى دیگرى وجود دارد که «برزخ» نامیده مى شود وانسان پس از مرگ مدتى را در آن به سر مى برد.حقیقت زندگى برزخى، براى ما روشن نیست و اطلاع ما از آن، در همان حدّى است که قرآن و روایات به گونه اى ما را به آن ارشاد مى کند. به برخى از رهنمودهاى قرآن در این زمینه توجه کنید:

الف ـ آنگاه که مرگ یک مشرک فرا مى رسد، مى گوید خدایا مرا بازگردان، باشد که وظایفى را که ترک کرده ام، به جاى آورم. خطاب مى آید: هرگز! این سخن، لقلقه زبانى بیش نیست. سپس مى فرماید: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرزَخٌ إِلى یَومِ یُبعَثُون) (مؤمنون/۱۰۰). یعنى: میان آنها و زندگى دنیا، برزخى است تا روز رستاخیز.

آیه فوق حاکى است که انسانها پس از مرگ نیز وجود و واقعیتى دارند، ولى حائلى مانع از بازگشت آنها به دنیاست.

ب ـ درباره شهیدان مى فرماید: (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لاَّ تَشْعُرُون)(بقره/۱۵۴):به کسانى که در راه خدا کشته مى شوند، مرده نگویید; بلکه آنان زنده‌اند ولى شما درک نمى کنید.

در آیه دیگر، آثار حیات را براى شهیدان راه خدا بر شمرده و مى فرماید:(فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاّ خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) (آل عمران/۱۷۰): آنان به آنچه که خدا از فضل و کرم خویش به ایشان بخشیده است شادمانند، و به کسانى که در پى ایشان بوده ولى هنوز به آنان نپیوسته‌اند مژده مى دهند که بیمى بر آنها نیست، و محزون نیز نمى باشند (مقصود، نداشتن بیم ازعذاب اخروى و اندوه بر اعمال دنیوى است).

ج ـ در باره گنهکاران، خصوصاً آل فرعون، گزارش مى دهد که پیش از فرا رسیدن روز قیامت هر صبح و شام آنها بر آتش عرضه مى شوند، و در روز رستاخیز نیز گرفتار شدیدترین عذاب مى گردند، چنانکه مى فرماید: (النّارُ یُعرضُونَ عَلَیها غُدُوّاً و عَشِیّاً وَیَوم تَقُومُ السّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ العَذابِ) (غافر/۴۶).

اصل پنجم

نخستین مرحله ازحیات برزخى انسان با قبض روح از بدن آغاز مى شود. زمانى که انسان به خاک سپرده مى شود، طبق احادیث بسیار، فرشتگان الهى درباره توحید، نبوت، ویک رشته عقاید و احکام دینى از وى سؤالاتى مى کنند. پیداست که پاسخ شخص مؤمن به سؤالات مزبور با پاسخ یک فرد کافر متفاوت خواهد بود، و در نتیجه قبر و برزخ براى مؤمنین مظهر رحمت، و براى کفّار و منافقین نیز عرصه عذاب الهى خواهد شد. سؤال فرشتگان در قبر، و رحمت و عذاب براى مؤمنان و کفار در آن جایگاه، از مسلّمات دینى ماست، و قبر در حقیقت مرحله آغازین حیات برزخى است که تا قیامت ادامه دارد.

علماى امامیّه در کتب عقاید خود بدانچه گفتیم تصریح کرده‌اند. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات مى گوید: «اعتقاد ما در مورد سؤال در قبر این است که آن حق است; و هرکس پاسخ درست به سؤالات مزبور دهد مشمول رحمت الهى خواهد بود، وهرکس پاسخ نادرست دهد گرفتار عذاب خداوند خواهد شد».([۲])

شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد مى نویسد:«روایات صحیحى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)وارد شده است که مى رساند از اهل قبور درباره دینشان سؤال مى شود، و در برخى از روایات آمده است دو فرشته اى که مأمور پرسش از انسانها مى باشند ناکر و نکیر نام دارند». سپس مى افزاید: «سؤال در قبر دلیل آن است که مردگان در قبر زنده مى شوند، آنگاه حیات آنها تا روز قیامت ادامه مى یابد».([۳])

خواجه نصیر الدین طوسى نیز در کتاب تجرید الا عتقاد آورده است:«عذاب قبر واقع خواهد شد، زیرا عقلاً امرى است ممکن، و روایات متواتر نیز در مورد آن وارد شده است».([۴])

با مراجعه به کتب عقاید سایر مذاهب اسلامى روشن مى شود که این عقیده مورد اتفاق همگان است، و تنها شخصى که انکار عذاب قبر به او نسبت داده شده، ضرار بن عمرو مى باشد.([۵])

اصل ششم

از بیانات گذشته روشن شد حقیقت معاد این است که، روح پس از مفارقت از بدن ـ به مشیت الهى ـ بار دیگر به همان بدنى که با آن زندگى مى کرد، باز مى گردد تا پاداش و کیفر اعمال دنیوى خود را در سراى دیگر ببیند.

برخى، مانند پیروان آین هندو معاد مطرح شده در شرایع آسمانى را منکرند ولى مسئله پاداش و کیفر اعمال را پذیرفته و آن را از طریق «تناسخ»توجیه مى کنند. اینان مدّعیند که، روح از طریق تعلق گرفتن به «جنین» و طى مراحل رشد آن، بار دیگر به این دنیا باز مى گردد و دورانهاى کودکى و نوجوانى و پیرى را طى مى کند، منتها کسانى که در زندگى گذشته نیکوکار بوده، زندگى شیرین، وتبهکاران پیشین نیز زندگى ناگوارى خواهند داشت. عقیده به تناسخ، که در طول تاریخ همواره پیروانى داشته است، یکى از اصول آئین هندو به شمار مى رود.

باید توجه داشت چنانچه نفوس بشرى به صورت همگانى و همیشگى راه تناسخ را بپیمایند، دیگر مجالى براى معاد نخواهد بود. در حالیکه با توجه به دلایل عقلى و نقلى معاد، اعتقاد به آن ضرورى است، و در حقیقت باید گفت که قائلان به تناسخ چون نتوانسته‌اند معاد را به صورت صحیح آن تصویر کنند، تناسخ را جایگزین آن کرده‌اند.از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم کفر است، و در کتب عقاید ما، درباره بطلان و ناسازگارى آن با عقاید اسلامى به طور مفصل بحث شده است، که ما در اینجا فشرده آن را یادآور مى شویم:

۱. نفس انسان به هنگام مرگ به پایه اى از کمال نایل شده است. بر این اساس، تعلق دوباره آن به جنین، به حکم لزوم هماهنگى میان نفس و بدن، مستلزم تنزّل نفس از مرحله کمال به نقص و بازگشت از فعلیّت به قوّه است که با سنّت حاکم بر جهان آفرینش (مبنى بر سیر استکمالى موجودات از قوّه به فعل) منافات دارد.([۶])

۲. چنانچه بپذیریم نفس پس از جدایى از بدن، به بدن زنده دیگرى تعلق پیدا مى کند، این امر مستلزم تعدّد نفس در یک بدن و دوگانگى در شخصیت است، و چنین چیزى با درک وجدانى انسان از خویش که داراى یک شخصیت است منافات دارد.([۷])

۳. عقیده به تناسخ، علاوه بر اینکه با سنّت حاکم بر نظام آفرینش منافات دارد، مى تواند دستاویزى براى ستمکاران و سودپرستان گردد که عزّت و رفاه فعلى خویش را معلول پاکى و وارستگى حیات پیشین، وبدبختى مظلومان و محرومان را نیز نتیجه زشتکارى آنان در مراحل پیشین حیات بدانند! و بدین وسیله اعمال زشت خویش و وجود ظلمها و نامردمیها را در جامعه تحت سلطه خویش توجیه کنند.

۴. قرآن براى انسان تا روز رستاخیز، فقط دو نوع موت، و دو نوع حیات معتقد است چنانکه مى فرماید:

(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمواتاً فَأَحیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلیهِ تُرجعُون)(بقره/۲۸)

«چگونه به خداوند کفر مىورزید در حالى که شما مردگان (اجساد بى روحى) بودید و او شما را زنده کرد، سپس شما را مى میراند، و بار دیگر شما را زنده مى کند، سپس به سوى او باز گردانیده مى شوید».

دلالت آیه، بر بطلان تناسخ روشن است زیرا معتقدان به تناسخ مى پندارند که انسان پس از مرگ بار دیگر به همین زندگى باز مى گردد و این مسأله ممکن است بارها تکرار شود، در صورتى که به حکم این آیه پس از مرگ یک حیات بیش نیست و این همان زندگى در رستاخیز و قیامت است نه زندگى مجدد در جهان.

خلاصه سخن: آیه یاد شده، ۲ موت و ۲ حیات براى انسان معتقد است:

۱. موت: انسان به صورت موجودات بى روح.

۲. حیات:آنگاه که به صورت نطفه درآمده و پس از طى مراحل گام در این جهان مى گذارد.

۳. اماته و میرانیدن.

۴. احیاء و زنده شدن در روز قیامت.

در حالى که در تناسخ ممکن است انسان ده ها بار به این جهان گام نهاد یا از طریق تعلق نطفه، در جسم انسان دیگر.

اصل هفتم

در پایان بحث از تناسخ، ضرورى است که به دو سؤال پاسخ دهیم:سؤال اوّل: به تصریح قرآن در امتهاى پیشین مسخهایى صورت گرفته و طىّ آن برخى از انسانها به صورت خوک و میمون در آمده‌اند، چنانکه مى فرماید: (وَ جَعَلَ مِنْهُمُ القِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ)(مائده/۶۰).([۸])چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق یافته است؟

پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحى فرق اساسى دارد. زیرا در تناسخ، روح پس از جدایى از بدن خویش، به «جنین» یا بدن دیگر تعلق مى گیرد، ولى در مسخ، روح از بدن جدا نمى شود، بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر مى کند، تا انسان تبهکار خود را به صورت میمون و خنزیر دیده و از آن رنج ببرد.

به تعبیر دیگر، نفس انسان تبهکار از مقام انسانى به مقام حیوانى تنزل نمى کند. چه، اگر چنین بود، انسانهاى مسخ شده رنج و کیفر خویش را ادراک نمى کردند، در حالیکه قرآن مسخ را به عنوان «نکال» و عقوبت افراد گنهکار تعریف مى کند.([۹])

در این مورد تفتازانى مى گوید:«حقیقت تناسخ این است که نفوس انسانها پس از جدایى از بدن در همین دنیا به منظور تدبیر و تصرف در بدنهاى دیگر، به آنها تعلق گیرد، نه اینکه شکل بدن عوض شود، چنانکه در مسخ چنین است».([۱۰])

علامه طباطبائى نیز مى گوید: «انسانهاى مسخ شده، انسانهایى هستند که با حفظ روح بشرى صورتاً مسخ شده‌اند، نه اینکه نفس انسانى آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است».([۱۱])

سؤال دوم: برخى از نویسندگان قول به رجعت را نشأت گرفته از قول به تناسخ پنداشته‌اند.([۱۲]) آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟

پاسخ : چنانکه در جاى خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علماى شیعه امامیه، این است که عده اى از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیاى مردگان است که به وسیله حضرت مسیح (علیه السلام) صورت مى گرفت([۱۳]) ویا بسان زنده شدن عُزَیْر پس از یکصد سال ([۱۴]). بنابر این، عقیده به رجعت، هیچ ربطى به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشترى خواهیم داد.

اصل هشتم

در سخنان علما، به پیروى از قرآن، مسئله اى به نام «اشراط السّاعه» مطرح شده است که مقصود از آن علائم و نشانه هاى رستاخیز است.

علائم رستاخیز به دو نوع تقسیم مى شوند:

الف ـ حوادثى که پیش از وقوع قیامت و به هم خوردن نظام آفرینش صورت مى پذیرد و در زمان وقوع آنها هنوز انسانها در روى زمین زندگى مى کنند. کلمه «اشراط الساعه» غالباً به این قسم از رخدادها اطلاق مى شود;

ب ـ حوادثى که مایه به هم خوردن نظام آفرینش مى گردد، که بیشترین آنها در سوره هاى تکویر، انفطار، انشقاق، و زلزله ذکر شده است.علائم قسم نخست به طور اجمال عبارتند از:

۱. بعثت پیامبر خاتم (صلى الله علیه وآله وسلم)(محمد/۱۸);

۲. شکستن سد یأجوج و مأجوج(کهف/۹۸ـ۹۹);

۳. پوشیده شدن آسمان توسط دودى غلیظ (دخان/۱۰ـ۱۶);

۴. نزول حضرت مسیح (علیه السلام) (زخرف/۵۷ـ۶۱);

۵. خروج جنبده اى از دل زمین(نمل/۸۲).

تفصیل این علائم را بایستى در کتابهاى تفسیر و حدیث جستجو کرد.

درباره نشانه هاى قسم دوم نیز قرآن بتفصیل از تغییر اوضاع و فروپاشى خورشید، ماه، دریاها، کوهها، و زمین و آسمان سخن گفته، و اجمال آن این است که طومار نظام موجود درهم پیچیده مى شود و نظام دیگرى پدید مى آید که جلوه اى از قدرت تامّه الهى است، چنانکه مى فرماید:(یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرضُ غَیرَ الأَرضِ وَ السَّمواتُ وَبَرَزُوا للّهِ الواحِدِ القَهّارِ) (ابراهیم/۴۸): روزى که زمین و آسمانها دگرگون مى شوند، و مردم در پیشگاه خداى یکتاى قدرتمند حاضر مى شوند.

اصل نهم

قرآن کریم از حادثه اى به نام «نفخ صور» گزارش مى دهد، که در دو نوبت رخ خواهد داد:

الف ـ نفخ صورى که مایه مرگ همه جانداران در آسمان و زمین مى گردد(مگر آن کس که خدا بخواهد);ب ـ نفخ صورى که سبب احیاى مردگان وحضور آنان در پیشگاه الهى([۱۵]) مى شود. چنانکه مى فرماید:

(وَ نُفِخَ فِی الصُّور فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الأَرضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّه ثُمَّ نُفِخَ فیها أُخرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ) (زمر/۶۸): در صور دمیده مى شود، وبر اثر آن، جز آنکه خداى بقاى او را خواسته است، هرکه در آسمانها و زمین است یکسر مدهوش مرگ مى شوند، سپس بار دیگر در صور دمیده مى شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظاره گر (سرنوشت خود) مى گردند.

قرآن کریم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخیز مى گوید: (یَخْرُجُونَ مِنَ الأَجداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ) (قمر/۷): مردگان بسان ملخهاى پراکنده از قبرها بیرون مى آیند.

اصل دهم

پس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرصه قیامت، قبل ازورود به بهشت و دوزخ امورى چند تحقق خواهد یافت که قرآن و احادیث از آنها خبر داده است:

۱. به حساب اعمال افراد، با شیوه اى خاص رسیدگى مى شود، که یکى از راههاى آن همان دادن نامه اعمال هرکس به دست او است.(اسراء/۱۳ـ۱۴).

۲. گذشته از اینکه در نامه اعمال هرکس، ریز و درشت کارهاى وى مذکور و منعکس است، گواهانى نیز از خارج و داخل وجود آدمى، در روز رستاخیز بر اعمال دنیوى او شهادت مى دهند.

گواهان خارجى عبارتند از: خدا (آل عمران/۹۸)، پیامبر هر امت (نحل/۸۹)، پیامبر اسلام (نساء/۴۱)، نخبگانى از امت اسلامى (بقره/۱۴۳)، فرشتگان الهى (ق/۱۸)، و زمین (زلزله/۴ـ۵).

گواهان داخلى نیز عبارتند از: اعضا و جوارح انسان (نور /۲۴، فصلت/۲۰ـ۲۱)، وتجسم خود اعمال (توبه/۳۴ـ۳۵).

۳. براى رسیدگى به حساب اعمال انسانها، افزون بر آنچه گفتیم، میزانهاى عدل برپا مى شود و هرکس دقیقاً به آنچه که استحقاق دارد مى رسد، چنانکه مى فرماید: (وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ القِسْطَ لِیومِ القِیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفسٌ شَیئاً وَ إِنْ کانَ مِثقالَ حَبَّه مِنْ خَرْدَل أَتَینا بِها و کَفى بِنا حاسِبینَ)(انبیاء/۴۷): روز قیامت ترازوهاى عدل را برپا مى داریم و بهیچوجه به کسى ستم نمى شود. اگر عمل حتى به وزن خردلى نیز باشد، آن را به حساب مى آوریم، و حساب رسى ما کفایت مى کند.

۴. از روایات اسلامى استفاده مى شود که در روز رستاخیز گذرگاهى عمومى وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند.به این گذرگاه، در لسان روایات، صراط گفته شده است، که مفسران آیه ۷۱ـ۷۲ سوره مریم([۱۶]) را نیز ناظر بر آن دانسته‌اند.

۵. میان بهشتیان و دوزخیان حائلى وجود دارد که قرآن از آن به «حجاب» تعبیر مى کند.نیز در روز رستاخیز انسانهاى والایى بر نقطه اى مرتفع قرار دارند، که بهشتیان و دوزخیان را از سیماى هر یک مى شناسند، چنانکه مى فرماید: (وَ بَیْنَهما حِجابٌ وَ عَلى الأَعرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسیماهُمْ)(اعراف/۴۶): میان آن دو حجاب وحائلى است و در نقاط بلند عرصه محشر مردانى قرار دارند که هر شخصى را از سیمایش مى شناسند. این انسانهاى والا، به حکم روایات ما، پیامبران و اوصیاى شریف آنان مى باشند.

۶. زمانى که حسابرسى به پایان رسیده و سرنوشت افراد روشن مى شود، آفریدگار جهان پرچمى را که به آن «لواء الحمد»مى گویند به دست پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله وسلم) مى دهد، و آن حضرت پیشاپیش بهشتیان به سوى بهشت حرکت مى کند.([۱۷])

۷. در روایات متعدد، از وجود حوض بزرگى در صحراى محشر خبر داده شده که به حوض کوثر معروف است; پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)قبل از همگان کنار حوض مزبور مى آید، و رستگاران امّت، به وسیله پیامبر و اهل بیت مکرّم ـ سلام اللّه علیهم اجمعین ـ از آن آب مى نوشند.

اصل یازدهم

یکى از عقاید مسلّم اسلامى، شفاعت شافعان در روز قیامت است که به اذن الهى انجام مى یابد. شفاعت در مورد افرادى صورت مى گیرد که پیوند خود را بکلى با دین و خداى متعال قطع نکرده و قابلیت آن را دارند که، با وجود آلودگى به برخى گناهان، به برکت شفاعت شافعان بار دیگر مشمول رحمت حق شوند. عقیده به شفاعت از قرآن و سنت گرفته شده که ذیلاً به آنها اشاره مى کنیم:

الف ـ شفاعت در قرآن:

آیات قرآن حاکى از وجود اصل شفاعت در روز رستاخیز بوده و این کتاب شریف به اصل شفاعت، و منوط بودن آن به اذن و رضاى خداوند، تصریح دارد:(وَلا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى)(انبیاء/۲۸): شافعان جز در حق کسانى که خدا مى پسندد، شفاعت نمى کنند. در آیه دیگر مى فرماید: (ما مِنْ شَفِیع إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ)(یونس/۳). بنابر این اصل شفاعت (البته با اذن و رضاى خداوند)از نظر قرآن، امرى قطعى و واقعیتى مسلّم است.

حال ببینیم شفاعت کنندگان چه کسانى هستند؟

از برخى آیات استفاده مى شود که فرشتگان از شافعانند، چنانکه مى فرماید: (وَ کَمْ مِّنْ مَّلَک فی السّمواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیئاً إِلاّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرضى) (نجم/۲۶): چه بسیار فرشتگانى در آسمانها هستند که شفاعت آنان جز پس از اذن خداوند، در مورد آن کس که مشیت و رضایت الهى به (رستگارى وى) تعلق گیرد، سود نمى بخشد.

مفسران در تفسیر آیه (عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً) (اسراء/۷۹): امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده اى برانگیزد، مى گویند مقصود از مقام محمود، همان مقام شفاعت براى پیامبر اسلام است.([۱۸])

ب ـ شفاعت در روایات:

گذشته از قرآن، در کتب حدیث نیز روایات بسیارى درباره شفاعت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)نقل شده است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:

۱. پیامبر مى فرماید: «إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی»([۱۹]): شفاعت من مخصوص مرتکبان کبایر از امتم مى باشد. ظاهراًعلت اینکه شفاعت را مخصوص مرتکبان کبایر دانسته این است که خداوند صراحتاً در قرآن وعده داده که هرگاه انسانها از گناهان کبیره اجتناب ورزند، آنها را خواهد بخشید(نساء/۳۱)و دیگر نیازى به شفاعت و امثال آن نیست.

۲. نیز مى فرماید: «أُعطیتُ خمساً و أُعطیتُ الشّفاعه، فادّخَرْتُها لأُمّتی فهی لمن لا یُشرِک باللّه»([۲۰]): از جانب خداوند پنج موهبت به من اعطا شده، و (از آن جمله)به من شفاعت داده شده، که آن را براى امتم ذخیره کرده ام. شفاعت من در حقّ کسانى خواهد بود که به خداوند شرک نمىورزند.

طالبان آگاهى از هویّت شافعان روز محشر غیر از پیامبر (مانند ائمه معصومین و دانشمندان وشهداء) و نیز شفاعت شوندگان آنها بایستى به کتابهاى عقاید و کلام و حدیث رجوع کنند.

ضمناً، باید توجه داشت که اعتقاد به شفاعت ـ همچون اعتقاد به قبولى توبه ـ نباید مایه تجرّى افراد بر گناه شود، بلکه باید آن را روزنه امیدى شمرده و به امید بخشودگى، به راه صحیح باز گردند، وبسان نومیدان نباشند که به اصطلاح، آب را از سر گذشته مى پندارند و در نتیجه هیچگاه به فکر بازگشت به طریق صحیح نمى افتند.

از بیان گذشته همچنین روشن مى شود که اثر بارز شفاعت، بخشودگى برخى از گنهکاران است، و بنابر این تأثیر آن منحصر به ترفیع درجه شفاعت شوندگان، که برخى از فرق اسلامى (مانند معتزله) گفته‌اند، نیست.([۲۱])

اصل دوازدهم

همان طور که یادآور شدیم اعتقاد به «اصل شفاعت در آخرت در چارچوب اذن الهى» ازعقاید مسلّم اسلامى بوده و کسى حق خدشه در آن را ندارد. حال باید دید که آیا مى توان در این دنیا نیز، از شافعانى چون پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) طلب شفاعت نمود، وبه دیگر تعبیر، آیا درست است که انسان بگوید: اى رسول گرامى، نزد خدا در حق من شفاعت کن (یا وجیهاًعند اللّه إشفع لنا عند اللّه)؟

در پاسخ باید گفت: مشروعیّت این امر، تا قرن هشتم مورد اتفاق همه مسلمانان قرار داشته است و تنها از نیمه قرن هشتم به بعد معدودى از افراد با آن به مخالفت برخاستند و آن را جایز ندانستند، در حالیکه آیات قرآنى، احادیث معتبر نبوى و سیره مستمره مسلمین بر جواز آن گواهى مى دهد. زیرا شفاعت شافعان، در معنى، همان دعاى آنان در حقّ افراد است، و درخواست دعا از فرد مؤمن ـ چه رسد به پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) ـ بدون شگّ امرى جایز و مستحسن است.

از حدیثى که ابن عباس از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند بروشنى استفاده مى شود که شفاعت مؤمن، دعاى او در حق دیگران است: «هرگاه مسلمانى بمیرد و چهل مؤمن موحّد بر جنازه او نماز بگزارند خدا شفاعت آنان را در حق او مى پذیرد» ([۲۲]). چه، مسلّم است که شفاعت چهل مؤمن به هنگام اقامه نماز بر میّت، جز دعاى آنان در حق او چیزى نیست.

با مرورى به اوراق تاریخ، مى بینیم که صحابه پیامبر از آن حضرت در زمان حیات ایشان درخواست شفاعت مى کردند. ترمذى از انس بن مالک نقل مى کند که مى گوید: از پیامبر درخواست کردم در روز قیامت شفاعتم کند. پیامبر فرمود: چنین خواهم کرد. به او گفتم: کجا شما را پیدا کنم؟ فرمود: در کنار صراط.([۲۳])

با توجه به اینکه واقعیت استشفاع، چیزى جز درخواست دعا از شفیع نیست، وقوع نمونه هایى از این امر در عصر انبیا را مى توان از خود قرآن به دست آورد :

۱. فرزندان یعقوب، پس از فاش شدن مظالمشان، از پدر خواستند از خداوند براى آنان طلب آمرزش کند. حضرت یعقوب نیز درخواست آنان را پذیرفت و به وعده در موعد مقرّر خود عمل کرد.([۲۴])

۲. قرآن کریم مى فرماید: هرگاه افرادى از امت اسلامى که در حق خود ستم کرده‌اند، نزد پیامبر آمده و از او بخواهند براى آنان از خدا طلب آمرزش کند، آنگاه خود آنان استغفار کرده و پیامبر نیز براى آنان از درگاه الهى آمرزش خواهد، خداوند توبه شان را مى پذیرد و رحمت خود را شامل آنان مى کند.([۲۵])

۳.همچنین درباره منافقین مى فرماید: هرگاه به آنان گفته مى شود بیایید و از پیامبر بخواهید تا در حق شما استغفار کند، سرپیچى مى کنند و استکبار مىورزند.([۲۶]) بدیهى است چنانچه اعراض از طلب استغفار از پیامبر، که ماهیّتاً با طلب شفاعت یکسان است، نشانه نفاق و استکبار باشد، طبعاً انجام دادن آن نیز نشانه ایمان و خضوع در پیشگاه الهى خواهد بود.

ضمناً از آنجا که مقصود ما در بحث حاضر، اثبات جواز و مشروعیت درخواست شفاعت است، زنده نبودن شخص شفیع در این آیات، ضررى به مقصد نمى زند; حتى اگر فرض شود که این آیات فقط در مورد زندگان وارد شده نه اموات، باز مضرّ به مقصود نیست. زیرا اگر درخواست شفاعت از زندگان شرک نباشد، طبعاً درخواست آن از میّت نیز شرک نخواهد بود، چون حیات و موت شفیع، ملاک توحید و شرک نبوده و تنها چیزى که هنگام درخواست شفاعت از ارواح مقدسه ضرورى است شنوایى آنها مى باشد، که ما در مبحث توسل، وجود ارتباط مزبور و سودمندى آن را ثابت خواهیم کرد.

در اینجا باید توجه نمود که شفاعت خواستن مؤمنان و موحدان از پیامبران و اولیاى الهى، با شفاعت خواستن بت پرستان از بتهاى خویش تفاوت بنیادین دارد.زیرا موحّدان، با اذعان به دو مطلب اساسى، از اولیاى الهى درخواست شفاعت مى کنند:

۱. مقام شفاعت، مقامى است مخصوص خدا و در اختیار او، چنانکه مى فرماید: (قُلْ للّهِ الشَّفاعَهُ جَمیعاً)(زمر/۴۴): بگو شفاعت، تماماً از آنِ خداست، ویا :(مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ) ؟ کیست که بدون اذن وى حقّ شفاعت داشته و شفاعتش مقبول و مؤثر باشد؟

۲. شفیعانى که موحّدان دست التجا به سوى آنان دراز مى کنند، بندگان مخلص خدا هستند که به پاس تقرّب در درگاه الهى، دعایشان به هدف اجابت مى رسد.

با توجه به این دو شرط، تفاوت اساسى موحّدان با مشرکان عصر بعثت در امر شفاعت روشن مى گردد:

اولاً: مشرکان براى نفاذ شفاعت آنها هیچ نوع قید و شرطى قائل نبودند; توگویى خدا حق خود را به بتهاى کور و کر تفویض کرده است! در حالیکه موحّدان، به رهنمود قرآن، مقام شفاعت را یکسره از آنِ خدا دانسته و پذیرش شفاعت شافعین را، منوط به اذن و رضاى الهى مى دانند.

ثانیاً: مشرکان عصر پیامبر معبودهاى دستْ ساختِ خویش را ارباب و آلهه! پنداشته از سر سفاهت خیال مى کردند که این موجودات بیجان، سهمى از ربوبیت و الوهیت هستى را بر عهده دارند! حال آنکه موحدان، پیامبران و امامان را بندگان وارسته خدا شمرده و پیوسته به این کلام مترنمّند که: «…عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و «…عِبادِ اللّهِ الصّالِحین».ببین تفاوت ره از کجا است تا کجا؟!

بنابر این، استدلال به آیاتى که شفاعت خواهى مشرکان از بتها را نفى مى کند بر نفى طلب شفاعت از اولیاء الهى، مغلطه اى کاملاً بى پایه و قیاسى سخت نابجا خواهد بود .

اصل سیزدهم

از جمله تعالیم اسلامى ـ بلکه تمام شرایع سماوى ـ باز بودن درِ توبه به روى بندگان گنهکار است. زمانى که انسان گنهکار جدّاً از کار زشتى که انجام داده نادم شده، فضاى روح او را توجه به خداوند و تضرّع به درگاه او پر مى سازد، و از صمیم قلب تصمیم مى گیرد که دیگر گرد آن عمل ناروا نگردد، خداوند مهربان نیز توبه او را، با شرایطى که در کتب کلامى و تفسیرى بیان شده است، مى پذیرد. قرآن مى فرماید: (وَتُوبُوا إلى اللّه جَمیعاً أَیُّهَ المُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحونَ) (نور/۳۱): اى افراد با ایمان، همگى به سوى خدا باز گردید، باشد که رستگار شوید.

کسانى که از آثار تربیتى توبه و اعتقاد به شفاعت آگاه نیستند تصور مى کنند باز شدن باب این دو به روى گنهکاران، نوعى تشویق آنان به گناه است! در حالیکه آنان از این نکته غافلند که بسیارى از انسانها، هر یک به شکلى، آلوده به برخى از گناهانند، و کمتر انسانى یافت مى شود که در طول عمر خویش گرد گناه نگردیده باشد: «ناکرده گنه، در این جهان کیست بگو؟».بنابراین، چنانچه باب توبه(و شفاعت) به روى افراد باز نباشد، کسانى که آماده‌اند در بقیه عمر، از گناه دورى جسته و راه طهارت و پاکى را در پیش گیرند، با خود مى گویند: ما بالأخره بایستى به علت گناهانى که انجام داده ایم کیفر ببینیم و به دوزخ افتیم; پس چرا در باقیمانده عمر نیز تمنّیات نفسانى خود را ارضا نکنیم و بیشتر در آغوش لذتهاى نامشروع نلغزیم؟!بدینگونه، با بسته شدن باب توبه، چاه یأس از رحمت الهى دهان مى گشاید و انسانها را، اژدها وار به کام خویش مى کشاند.

آثار مثبت اصل توبه، زمانى روشنتر مى شود که بدانیم پذیرش توبه در اسلام شرایطى دارد که پیشوایان دین و محققان علوم اسلامى بتفصیل درباره آنها سخن گفته‌اند. قرآن، صریح و روشن در باب توبه چنین مى فرماید:(کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهاله ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصلَحَ فإِنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ) (انعام/۵۴): پروردگار شما رحمت را بر خویش مقرّر داشته است. اگر یکى از شما از روى جهالت کار بدى انجام دهد، سپس از آن توبه کرده و به اصلاح کوشد، خداوند آمرزنده و مهربان است.

اصل چهاردهم

عقل و نقل گواهى مى دهند که هر انسانى در روز رستاخیز پاداش اعمال نیک خود را خواهد دید. قرآن مى فرماید: (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْراً یَرَهُ) (زلزله/۷): هرکس به‌اندازه وزن ذرّه اى کار نیک انجام دهد آن را خواهد دید. نیز مى فرماید:(وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوفَ یُرى * ثُمَّ یُجْزاهُ الجَزاء الأَوفى)(نجم/۴۰ـ۴۱): سعى و تلاش او قطعاً مشهود گشته و سپس به طور کامل پاداش داده مى شود.

از آیات فوق برمى آید که اعمال زشت آدمى، اعمال نیک وى را از بین نمى برد. درعین حال باید دانست کسانى که مرتکب بعضى از گناهان خاص(نظیر کفر و یا شرک) مى گردند یا راه ارتداد در پیش مى گیرند، گرفتار حبط عمل مى شوند و در نتیجه اعمال نیکشان تباه شده و در آخرت گرفتار عذاب ابدى مى گردند، چنانکه مى فرماید:(وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَه وَأُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ) (بقره/۲۱۷):هرکس از شما، از دین خویش برگردد و به همان حالت بمیرد، اعمال وى در دنیا و آخرت تباه مى گردد، و این گونه کسان براى همیشه در آتش خواهند بود.

با توجه به آنچه گفتیم، هر انسان با ایمانى در سراى دیگر پاداش کارهاى نیک و بد خود را مى بیند، مگر در صورت ارتداد و نظایر آن که در کتاب و سنت مایه نابودى و حبط اعمال نیک انسانها قلمداد شده است.

در خاتمه یادآورى این نکته لازم است که، هرچند خداوند درباره کارهاى نیک به مؤمنان «وعده» پاداش داده و متقابلاً درباره کارهاى بد نیز «وعید»کیفر داده است، ولى از نظر حکم عقل این دو ـ وعده و وعیدـ با هم فرق دارند. چه، لزوم عمل به وعده یک اصل عقلى است و تخلّف از آن قبیح است. اما در مورد «وعید» چنین نیست، چون کیفر دادن حق کیفر دهنده است، و او مى تواند از حق خود بگذرد. ازینروى هیچ مانعى ندارد که برخى از کارهاى نیک، زشتى وتبعات کارهاى بد را بپوشاند که در اصطلاح به آن «تکفیر» مى گویند.([۲۷]) در قرآن برخى از اعمال نیک مایه تکفیر اعمال بد شمرده شده، که یکى از آنها اجتناب شخص از گناهان بزرگ است. چنانکه مى فرماید:(إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَونَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیّئاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُمْ مُّدْخَلاً کَریماً)(نساء/۳۱): چنانچه از گناهان بزرگ دورى جویید ما گناهان کوچکتان را مى پوشانیم وشما را به جایگاه ارجمندى وارد مى کنیم.

اعمالى همچون توبه([۲۸])، صدقه پنهانى([۲۹]) و غیره نیز داراى چنین اثرى هستند.

اصل پانزدهم

خلود و جاودانگى در عذاب دوزخْ ویژه کافران است، و بر مؤمنان گنهکار ـ که جانشان به نور «توحید » روشن است ـ راه آمرزش و خروج از آتش بسته نیست، چنانکه مى فرماید: (إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ و یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَد افْتَرى إِثْماً عَظِیماً)(نساء/۴۸): خداوند هرگز شرک را نمى آمرزد، ولى گناهان دیگر را در مورد هرکس که بخواهد مى آمرزد; و هرکس به خدا شرک ورزد مرتکب گناه بزرگى شده است.

آیه فوق، که صریحاً از امکان آمرزش همه گناهان (به استثناى شرک) گزارش مى دهد، بیشک ناظر به اعمال سوء انسانهایى است که بدون توبه مى میرند. زیرا در صورت توبه، همه گناهان ـ حتى شرک ـ بخشوده مى شود، و با توجه به اینکه آیه میان مشرک و غیر او فرق گذارده، باید بگوییم حاکى از آمرزش کسانى است که بدون توبه از دنیا بروند. روشن است که اگر چنین انسانى مشرک باشد بخشوده نمى شود، ولى اگر غیر مشرک باشد درباره او امید و نوید مغفرت وجود دارد; امّا نه به طور قطعى، بلکه با قید (لمن یشاء) یعنى کسى که اراده و مشیت الهى به آمرزش وى تعلق گیرد. قید (لمن یشاء) در آیه گذشته(که بیانگر رحمت واسعه الهى است) گنهکاران را بین «خوف» و «رجا» نگهداشته و آنان را به سوى پیشگیرى از خطر ـ توبه قبل از مرگ ـ ترغیب و تحریص مى کند . لذا، وعده مزبور، انسان را با دور کردن از دو پرتگاه «یأس» و «تجرّى»، بر صراط مستقیم تربیت، او را به جلو سوق مى دهد.

امام کاظم (علیه السلام) مى فرماید:«ولا یخلّد اللّهُ فی النّار إلاّ أهل الکفر والجحود وأهل الضلاله والشّرکِ: خداوند جز کافر و مشرک را جاودانه در آتش نخواهد گذاشت» و سرانجام از پاداش اعمال نیک خود بهره خواهد گرفت چنانکه مى فرماید:(فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیراً یَرَهُ)(زلزله/۷) ([۳۰]).

اصل شانزدهم

ما معتقدیم که بهشت و دوزخ، هم اکنون نیز موجودند. شیخ مفید مى فرماید: بهشت و دوزخ، هم اکنون موجود بوده، روایات بر وجود آنها گواهى مى دهند و متشرّعه بر این مطلب اتفاق نظر دارند([۳۱]). آیات قرآن نیز به گونه اى بر وجود فعلى بهشت و دوزخ گواهى مى دهد، چنانکه مى فرماید: (وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً أُخرى * عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهى * عِنْدَها جَنّهُ المَأْوى) (نجم/۱۳ـ۱۵): پیامبر فرشته وحى را بار دیگر در نزد «سدره المنتهى» دید; سدره اى که «جنه المأوى»نزد آن است. در جاى دیگر، در مقام نوید و هشدار به مؤمنان و کافران، اعلام مى کند که بهشت براى پرهیزگاران و دوزخ براى کافران آماده شده است، چنانکه در مورد بهشت مى فرماید: (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ) (آل عمران/۱۳۳) و در مورد دوزخ نیز خاطر نشان مى سازد: (وَاتَّقُوا النّارَ الّتی أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ) (آل عمران/۱۳۱).

در عین حال، جایگاه بهشت و دوزخ دقیقاً بر ما روشن نیست، و تنها از برخى آیات به دست مى آید که بهشت در قسمت بالا قرار دارد، چنان که مى فرماید:(وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَما تُوعَدُونَ)(ذاریات/۲۲).

————————————————

[۱] . به همین مضمون است آیه هاى۹ ـ ۱۱ سوره ق . [۲] . الاعتقادات، صدوق، باب ۱۷، ص ۳۷. [۳] . تصحیح الاعتقاد، مفید، ص۴۵ـ۴۶. [۴] . کشف المراد، مقصد۶، مسئله ۱۴. [۵] . به کتاب السنه از احمد بن حنبل; الابانه از ابو الحسن اشعرى، و شرح اصول خمسه قاضى عبدالجبار معتزلى رجوع شود. [۶] . باید توجه داشت که روح انسان در قیامت به بدن کامل تعلّق خواهد گرفت، بنابراین با فرض مزبور که تعلق نفس به جنین است، تفاوت روشن دارد. [۷] . کشف المراد، علامه حلى، مقصد دوم، فصل چهارم، مسئله هشتم; اسفار، صدر المتألهین، ۹/۱۰. [۸] . نیز به سوره اعراف، آیه ۱۶۶ رجوع شود. [۹] . (فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدْیها وَ ما خَلْفَها وَ مَوعِظَهً لِلْمُتَّقینَ) (بقره/۶۶):پس این ماجرا را عقوبتى براى معاصرین و اخلاف آنان و پندى براى متقین قرار دادیم. [۱۰] . شرح مقاصد، تفتازانى، ۳/۳۳۷. [۱۱] . المیزان، طباطبائى، ۱/۲۰۹. [۱۲] . فجر الإسلام، احمد امین مصرى، ص ۳۷۷. [۱۳] . آل عمران/۴۹. [۱۴] . بقره/۲۵۹. [۱۵] . بنابر این آیه مبارکه( إِنْ کانَتْ إِلاّ صَیْحَهً واحِده فَإِذا هُمْ جَمیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُون) (یس/۵۳) بیانگر واقعیت نفخ صور در آیه ۵۱ است که مى فرماید: (وَنُفِخَ فِی الصُّور فَإِذا هُمْ مِنَ الأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُون) و معنى آیه این است که نفخه صور دوم جز یک فریاد نیست، که پس از آن ناگهان همگان نزد ما حاضر خواهند بود. [۱۶] . (وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّوارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضیّاً * ثُمَّ نُنَجّی الَّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظّالِمینَ فِیها جِثیّاً) (مریم/۷۱ـ۷۲): هیچیک از شماها نیست مگر اینکه وارد آن (دوزخ) مى شود، واین مطلب حکم قطعى خداوند است. سپس پرهیزگاران را نجات مى دهیم، وستمگران را که به زانو در آن درافتاده‌اند، رها مى کنیم. در تفسیر این آیه نظر دیگرى هست که تفصیل آن را در کتاب پرسش ها و پاسخ ها آوردیم. [۱۷] . بحار الأنوار، ج۸، باب ۱۸، احادیث ۱تا ۱۲; مسند احمد، ۱/۲۸۱، ۲۹۵و ۳/۱۴۴. [۱۸] . المیزان:۱۳/۱۹۱ـ۱۹۲; مجمع البیان:۱۰/۵۴۹. [۱۹] . شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ۳/۳۷۶. [۲۰] . خصال شیخ صدوق، ابواب پنجگانه، حدیث صحیح بخارى، ۱/۴۲; مسند احمد، ۱/۳۰۱. [۲۱] . أوائل المقالات، شیخ مفید، ص ۵۴، و کتب کلامى دیگر. [۲۲] . ما من رجل مسلم یموت فیقوم على جنازته أربعون رجلاً لا یشرکون باللّه شیئاً، إلاّ شفّعهم اللّه فیه (صحیح مسلم، ۳/۵۴). [۲۳] . سألتُ النبیّ أن یشفع لی یوم القیامه فقال أنا فاعل، قلت فأین أطلبک؟ فقال على الصراط (سنن ترمذى، ۴/۴۲، باب ما جاء فی شأن الصراط). [۲۴] . یوسف/۹۷: (قالُوا یا أَبانا استغْفر لنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئینَ* قالَ سَوفَ أَسْتَغْفِرُلَکُمْ رَبّی). [۲۵] . نساء/۶۴: (وَ لَوْ أَنّهُمْ إِذْظَلَمُوا أَنْفُسهُمْ جاؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ توّاباً رَحیماً). [۲۶] . (وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤسَهُمْ وَ رَأَیْتهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرونَ) (منافقین/۵). [۲۷] . کشف المراد، ص۴۱۳، مقصد ۶، مسئله ۷. [۲۸] . تحریم/۸. [۲۹] . بقره/۲۷۱. [۳۰] . بحار الأنوار، ج۸، باب ۲۷، حدیث ۱. [۳۱] . أوائل المقالات، ص ۱۴۱

همچنین ببینید

images 4 259x165 - زلزله مراکش؛ آمار کشته‌ها از دو هزار نفر فراتر رفت

زلزله مراکش؛ آمار کشته‌ها از دو هزار نفر فراتر رفت

آمار زلزله‌ قدرتمند ۶.۸ درجه‌ای در مرکز مراکش که باعث خسارات شدیدی در چندین ناحیه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *