سخنرانی حجه الاسلام و المسلمین سیدابوالحسن مهدوی
موضوع سخن، پیرامون فواید تشرّف خدمت امام زمان(ع) است. اهمیت این بحث از آن جهت است که وقتی توجه داشته باشیم به فواید یاد و تشرّف خدمت آن حضرت، انگیزه قویتر و اراده شدیدتری پیدا میکنیم، برای اینکه سعی کنیم تا آنجا به یاد آن حضرت باشیم که به توفیق تشرّف نایل شویم. لذا بحث ما دو قسمت دارد: قسمت اوّل: فواید یاد آن حضرت و قسمت دوم: فواید تشرّف.
نخستین فایده یاد حضرت، نورانیت فکر و قلب است. فکر انسان وقتی به یاد انسان کامل باشد، نور میگیرد و در مقابل هم اگر به یاد گناه باشد، فکر او ظلمت میگیرد. این نکتهای است که ما نمیتوانیم نسبت به آن بیتوجه یا غافل باشیم. یک مؤمن باید علاوه بر رفتارش، فکرش را هم کنترل کند؛ چرا که فکر روی جسم انسان کاملاً تأثیر میگذارد. شما اینجا که نشستهاید، تصور کنید یک ترشی یا خیارشور را زیر دندانتان فشار میدهید، هرچند این خیارشور وجود خارجی ندارد، ولی بزاق دهان شما ترشح میشود این مثالی است که تأثیر روح بر جسم را کاملاً محسوس میکند.
فکر گناه و شهوت نیز فکر و روح انسان را سیاه و تیره میکند. برعکس، وقتی کسی به یاد پروردگار و یا انسان کامل باشد، همین وصل شدن به منبع نور، برای فکر شخص نورانیت میآورد. حال مقایسه کنید بهترین راهی که روانشناسان به آن رسیدهاند با آنچه علمای اخلاق بیان کردهاند چقدر تفاوت دارد.
روانشناسان میگویند: اگر میخواهی از فکر مطلبی بیرون بیایی، فکرت را متوجه مطلب دیگری کن، مثلاً کتاب بخوان، فیلم نگاه کن. امّا یک عالم اخلاق میگوید علاوه بر بیرون کردن آن از ذهنت، متوجه استغفار شو! یعنی فکرت را با ذکر کنترل کن، نتیجه این میشود که وقتی فکر متوجه ذکر شد، هم فکر گناه بیرون میرود و هم نورانیت جای آن میآید. شما گاهی تخته سیاه را پاک میکنید، گاهی هم علاوه بر پاک کردن به آن رنگ جلا هم میزنید.
خلاصه نورانیت ناشی از ذکر امتیاز این راه است.
جوانی که شبانه روز به یاد امام زمانش است، میگوید: یا صاحب الزمان! دستم به دامن شما؛ ای انسان کامل ای آقازاده، شما انسان کاملی هستید. دستم به دامان شما، آیا میشود دست مرا هم بگیرید، لطف کنید؛ خالصانه با آقا صحبت کنید، خیلی ساده، امّا مؤدبانه؛ فرض کنید روبهروی آقا ایستادهاید و نتیجه بگیرید. بعضی میخواهند ساده حرف بزنند بلد نیستند، بیادبانه حرف میزنند با لفظ «تو» و … صحبت میکنند. هیچ وقت خلاف ادب صحبت نکنید.
اثر دوم یاد امام زمان(ع)، جلوگیری از غفلت است. یکی از بلاهای بزرگی که دائماً دچار آن میشویم، غفلت است. گناهکار، سقوط و مؤمن صعود میکند اما، غافل، مثل ماشینی است که بیحرکت ایستاده و متوجه نیست. بخش عمدهای از عمر ما با غفلت میگذرد. اگر ذکر «یا صاحبالزّمان» را ورد زبانمان کنیم، یکی از بهترین راههایی است که میتواند از غفلت جلوگیری کند
.
این بحث مهم است؛ چون بزرگان معمولاً میگویند غفلت درمان ندارد. دلیل آنها هم این است که غافل دچار دو غفلت است. او هم غافل از یاد خداست و هم غافل از غفلتش و به همین سبب نمیتواند به دنبال معالجه بیماری خود باشد.
اما ما معتقدیم که دو راه برای درمان غفلت وجود دارد: یکی از آن دو راه این است که خودش را به ذکر عادت دهد، در مراحل اولیه، گفتن ذکر ملاک است که این هنوز عادت نیست بدون فکر و تأملی قلبی و قبلی، ذکری را بر زبانش جاری کند؛ یعنی لازم نیست فکر کند که چه بگوید. این تکراری که ورد زبان میشود یکی از راههای درمان غفلت است؛ یعنی آن وقتی که انسان غافل است همینطور که این ذکر ورد زبانش شود ناگهان متوجه لفظی میشود که میگوید و ناخواسته غفلت خود را درمان میکند، البته ناخواسته بودن آن در حین درمان است وگرنه قبلاً آن را کوک، میکند و این کوک همان عادتی است که به خودش برای گفتن ذکر میدهد.
فایده سوم برای کسی که به یاد امام زمانش باشد، این است که متقابلاً امام زمان هم از او، خصوصی، یاد میکنند. همانطور که پروردگار متعال یک توجه به همه مخلوقات، چه کافر باشد چه مؤمن، دارد. همه برای ادامه حیات نیازمند توجّه او هستند، ولی علاوه بر آن خداوند متعال توجه مخصوصی هم به شیعیان امیرالمؤمنین (ع) دارد. این همان «رحمت رحیمی» است و آن رحمت عام را «رحمت رحمانی» میگویند. رزق معنوی، فقط مخصوص شیعه است و به غیر شیعه داده نمیشود. قرآن کریم میفرماید:
ولو شاء ربّک لجعل النّاس أمّه واحده و لایزالون مختلفین إلاّ من رحم ربّکَ و لذلک خلقهم۱
اگر پروردگار تو میخواست همه مردم را یک امت کرده بود، ولی همواره گونهگون خواهند بود؛ مگر آنهایی که پروردگارت بر آنها رحمت آورده و آنها را برای همین آفریده است.
یعنی اگر خدا میخواست همه را شیعه میآفرید، همه دارای یک عقیده و یک مذهب میشدند؛ ولی مصلحت در این نیست. مردم، دائماً در عقایدشان با هم اختلاف دارند «مگر آنهایی که پروردگارت بر آنها رحمت آورده است.»
امام صادق (ع) میفرماید: این استثناء مخصوص شما شیعیان است، کسانی که «رحمت رحیمی»خداوند، شامل حالشان میشود، عقایدشان صحیح است و دیگران نه. حال، چه برای بعضی قابل قبول باشد و چه نباشد. خداوند که طبق خواستههای ما برنامهریزی نمیکند، این ما هستیم که باید عقیدهمان را با واقعیتها منطبق کنیم. امام زمان(ع) که ظهور میکنند، به وضوح دیده خواهد شد که، «رحمت رحیمی» به چه کسانی داده میشود.
همه شما هم این نکته را میدانید ولی آن را برای برخی گفتم که در بعضی مجالس بدون اینکه در شأنشان صلاحیت گفتن این حرفها باشد، سخنرانی میکنند و حرفهایی میزنند که صحیح نیست. به این آیه قرآن توجّه کنید:
فاذکرونی أذکرکم۲.
من را یاد کنید تا من هم شما را یاد کنم.
اینکه خداوند ما را یاد میکند، یاد عمومینیست؛ چون آن یاد عمومیکه معلق به یاد ما نیست و شرط ندارد، ما چه از خداوند، یاد بکنیم و چه نکنیم، خداوند یک یاد عمومینسبت به همه مخلوقات دارد. این یاد، یاد خصوصی و مشروط است و شرطش این است که شما هم خدا را یاد کنید. یعنی در آن لحظه که شما خدا را یاد کنید، خدا هم شما را یاد میکند؛ آنوقت که خدا را یاد نکردید، شما هم از این یاد بی بهرهاید. این یاد ویژه، یک جایزه است. امام زمان (ع) مظهر صفات باری تعالی هستند و این آیه محل بروزش در حجت خداست، حجت خدا را یاد کنید، آقا هم شما را یاد میکنند.
وقتی حضرت برای آن شخص نامه مینویسد: «امروز که عید غدیر است از صبح تا ظهر در فکر تو بودم»، نکته اش همین است، ممکن است افراد بگویند چرا به یاد ما نیستند؟ رمزش در این است که این آقا روز غدیر از صبح تا ظهر به یاد امام زمانش بوده، نشسته دعای ندبه خوانده و در فراق آقا گریه میکرده است. آقا هم متقابلاً میگویند: «من امروز صبح تا ظهر به یاد شما بودم.»
سعی کنید هرچه میتوانید یاد آقا را در ذهنتان زیادتر کنید، این است آن چیزی که ما را میسازد! حتی اگر خدمت آقا تشرّف پیدا نکنید، خود یاد آقا، برای شما نور میآورد و شما را از غفلت در میآورد و بالاخره بهدنبالش یاد حضرت را میآورد، آقا از شما یاد خصوصی میکنند.
روی سخنم بهخصوص با جوانهاست؛ چون تا جوان هستید، خوب میتوانید خودتان را به این حالتها عادت بدهید، فکرتان را بیشتر کنید، ممکن است امروز پنج دقیقه باشد، فردا ده دقیقه، هرچه جلوتر میرود میتوانید زیادترش کنید، ببینید اینهاست که ما را بیمه میکند.
یاد امام زمان (ع) مثل یاد مکه و کربلاست. انسانهایی هستند که سالها به یاد کربلا سوختند و گریه کردند، سالها در فراق مکه و مدینه سوختند و گریه کردند، موفق هم نشدند امّا همین یاد، برای آنها نورانیت میآورد، یاد این مکانها هم که منسوب به پروردگار و انسان کاملند دل را از غفلت در میآورد و برای انسان سازندگی دارد. و لذا شایسته است در این زمینه، خوب کار بکنیم و ذکر «یا صاحب الزّمان» را زیادتر بر زبانمان جاری بکنیم.
پس از سه فایده ای که برای ذکر حضرت بر شمردیم، نوبت به فوائد تشرف میرسد. همانطور که میدانیم در زمان غیبت کبری تشرف به خدمت آن حضرت، اختیاری نیست و کسی نمیتواند بگوید: من میدانم حضرت کجا هستند و الان به خدمتشان میروم. تشرف اختیاری، مخصوص چهار نایب خاص آن حضرت در زمان غیبت صغری، که ۶۹ سال طول کشید، بود.
آن چهار نفر عبارت بودند از: «عثمان بن سعید» و فرزندش «محمد بن عثمان»، «ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی» و «علی بن محمد سمری» یا «سمیری».
به تشرف اختیاری، «مشاهده» هم میگویند. اینکه حضرت در آخرین نامه خود که در نفهم شعبان ۳۲۹ هجری برای «علی بن محمد» صادر شد، میفرمایند: «اگر کسی، ادعای مشاهده کرد، تکذیبش کنید» در آنجا، مشاهده به معنای «رؤیت» نیست بلکه به معنای همان تشرف اختیاری است. یعنی ادعا کند که من خدمت امام زمان میرسم؛ کسی هم اگر سؤالی یا کاری دارد بگوید تا از حضرت جوابش را بگیرم. اگر کسی چنین گفت بدون هیچ تردید و واهمهای بگویید: دروغ میگویی! ولی به مشاهده غیر اختیاری، که انسان توفیقی نصیبش میشود، «رؤیت» میگویند. و این مشاهده امکان دارد و علاوه بر آن، واقع هم شده است، که تعداد آنهایی که این توفیق نصیبشان شده بیش از صدتا و دویست تا و هزارتاست.
مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی مینویسد:
بیش از هزار نفر از کسانی که خدمت آن بزرگوار رسیدهاند داستانهایشان ثبت شده است و آنهایی که ثبت نشده چندین برابر اینهاست.
همیشه همینطور است. الان هم آن مواردی که ثبت میشود شاید یک صدم هم نباشد، نوعاً افراد، روالشان بر مخفی کردن است و نقل نمیکنند، اگر مصلحت در گفتن بود، در همین جلسه اعلام میکردیم کسانی که خدمت آقا رسیدهاند، خودشان را معرفی کنند و ممکن بود که خیلی از افراد بلند شده و جریان خود را بیان میکردند. ولی افراد معمولاً نمیگویند، صحیحش هم همین است. بعضی موارد هم هست که دوستان نزدیک از جریان شخص مطلع میشوند و برای دیگران بیان میکنند، گاهی هم وقتی آن شخص از دنیا رفت بعداً آنرا تعریف میکنند. برای این تشرف چهار فایده بیان شده است.
فایده اول که نکته خیلی مهمیاست، فرصتی برای توضیح مفصل آن نیست، بالاترین کمال هر انسانی این است که خدا را با تمام وجودش بیابد، نه اینکه استدلال بکند. همه شما الان باید بتوانید برای اثبات وجود خدا استدلال کنید، اگر گفتید به چه علت خدا هست؟ برای مثال میگویید اول: برهان «علت و معلول»؛ دوم: برهان «نظم»؛ سوم: برهان «واجب و ممکن» و …، امّا این استدلال، مرحله اول است. مرحله دوم اعتقاد به خدا این است که انسان، خودف خدا را بیابد و نشانه آن هم این است که وقتی خدا را یافت و با چشم دل، خدا را حس کرد، دیگر نزد خود برای اثبات خدا دنبال دلیل نمیگردد؛ مثل وقتی که برف آمده، شما کسی را نمیبینید؛ اما با جای پا روی برف استدلال میکنید که معلوم میشود کسی از اینجا رفته: شما از این جهت دلیل میآورید که مستقیماً آن شخص را نمیبینید، چون گمشده به دلیل تمسک میجویید، میگویید میخواهم با دلیل ثابت کنم کسی از اینجا رفته است. امّا اگر جای پا باشد و خود شخص هم پنج متری شما ایستاده باشد، اینجا دیگر نیازی به استدلال نیست. چون جای پا هست، پس یک کسی از اینجا رفته، خود شخص اینجا ایستاده و دیگر دلیل نمیخواهد.
ما تا خدا را ندیدهایم و نور خدا در دل ما روشن نشده است، دنبال دلیل میگردیم، با پرسیدن و مطالعه دنبال دلیل میگردیم تا یک جوری خدا را برای خودمان ثابت بکنیم. امّا اگر رسیدیم به یک جاییکه خدا را یافتیم، دیگر برای خودمان دلیل نمیخواهیم. هیچ وقت شده شما برای تشنگی خودتان دلیل بیاورید؟ قطعاً نه. خود تشنگی پیش شما حاضر است. دلیل نمیخواهد. ممکن است برای دیگری دلیل بیاورید، چون او تشنگی شما را احساس نمیکند و تشنگی شما برای او گمشده است. میگویید: ببین لبهای من خشکیدهاست، مثلاً اینطور استدلال میکنید. اما برای خودتان، نه.
اگر خدا را هم در وجودتان حس کردید، دیگر نیاز نیست برای خودتان دلیل بیاورید. اگرچه ممکن است برای دیگری خدا را با دلیل اثبات کنید، چون یافته ای که در دل شماست، در دل او نیست.
یکی از فواید تشرف هم این است که وقتی انسان خدمت آقا رسید، استدلالی که برای وجود خدا میکرد به یافتن خدا تبدیل میشود، تا امام زمان را میبیند، خدا را مییابد و میگوید: همین آقا حجت خدا هستند! فکر میکنید اگر کسی آقا را دید، هنوز راجع به خدا، گمشده دارد و دنبال دلیل میگردد؟ نه، او یک نورانیتی در وجودش حس میکند که خدا را یافته است. از مرحله «علم الیقین» به «عینالیقین» میرسد.۳ عینیت پروردگار را در وجودش حس میکند، خود وجود پروردگار در قلب او حاضر است، همان جملهای که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:
لوکشف الغطاء ما ازددتف یقیناً
اگر پرده ها کنار رود [و خدا را با چشم ظاهر ببینیم] به یقین من افزوده نمیشود.
کسی که امام زمانش را پیدا کرد، به کمال میرسد، بالاترین کمال را پیدا میکند و خدا را مییابد. این یافتن، خیلی کمال بزرگی است. البته از شما هم تقاضا دارم که روی این مسئله فکر کنید و ببینید آیا کمال بالاتر از این هم داریم یا نه؟ ببینید بالاترین سرمایهای که باید در وجود ما بیاید چیست؟ بالاترین سرمایه، همین است. وگرنه شما ده تا مدرک برای خودتان جمع بکنید، آخرش آن سرمایه اساسی را بهدست نیاورده اید. هنوز تشنه هستید، وقتی سیراب میشوید که خدا را بیابید. احساس کمال میکنید. احساس میکنید به رشد رسیدهاید. این کمال بزرگ، نصیب آنهایی میشود که حضرت را شناختهاند وگرنه آن کسانی که آقا را نشناختهاند، از آن بیبهرهاند. چون ممکن است کسانی آقا را ببینند و نشناسند.
این فایده، ممکن است نصیب من و شما بشود و چیز کمی نیست که ما از آن بگذریم، خیلی باید برای آن تلاش کنیم. گرچه به اختیار ما نیست که خدمت امام زمان برسیم، اما برای آن دعا کنیم تا توفیقش نصیب ما شود، چرا که وقتی آقا را دیدید و مطمئن به وجود پروردگار شدید، آن چنان یقینی به خدا پیدا میکنید که دیگر گناه نمیکنید، این دل، چنان اطمینان و آرامشی در خود احساس میکند که توکل به خدا در زندگی پیدا میکند. اضطراب و دلهره اینکه در آینده چه میشود، در دلش نیست. تسلیم است، در شدت مصیبتها راضی است، و همیشه میگوید: خدایا من از تو گله ندارم، مرتب میگوید: «سبحانک؛ خدایا تو منزهی»، از تو هیچ گلهای ندارم، تو هیچ نقصی نداری.
فایده دوم: تشرف خدمت آقا یک فضل الهی است، فضیلتی است که برای بعضی حاصل میشود. خدا به هرکس این افتخار را نمیدهد. معنایش این است که به لیاقت نیست، اگر بنا به لیاقت باشد دیگر هیچ کس نمیتواند آقا را زیارت کند.
چون لیاقت به این معنی است که دو نفر در ردیف هم باشند. وقتی که بحث لیاقت شد، ابوذر و سلمان هم لیاقت ندارند معصوم را زیارت کنند. البته در بحث فضل، منظور این نیست که بدون کیل و پیمانه عطا شود، فراهم کردن زمینه با ماست. زمینه که فراهم شد، نگوییم الحمدلله ما که دیگر وضعمان خیلی خوب است و معلوم میشود همه عقایدمان درست است، دیگر پس با هیچ کس مشورت نکنیم، اعمالمان هم همهاش درست است، نه اینطور نیست. گاهی، مصلحت بر این است که یک مسیحی خدمت آقا برسد. ما داشتهایم مواردی که یک مسیحی و حتی آدم گناهکار خدمت آقا رسیده است. طلبه ای بود که درس نمیخواند و خصوصیات اخلاقی او هم زیاد خوب نبود، ما تصمیم داشتیم از حوزه اخراجش کنیم، در عین حال چنین توفیقی یافت و خدمت آقا رسید. معنای آن این نیست که چون خدمت آقا رسیده پس درس نخواندن او، کار درستی است. توفیق الهیف خیلی زیبایی بود و داستان شیرینی هم داشت. وقتی تعریف کردند، برایم خیلی جالب بود. به لیاقت نیست. و اگر کسی خدمت آقا رسید بگوید الحمدلله من لایق دیدار شدم؛ نه، این فضل الهی است که به هرکس بخواهد میدهد۴، البته بنابر مصالحی که خداوند متعال فقط خودش خبر دارد.
فایده سوم: سؤال کردن است. بعضی از کسانی که خدمت آقا رسیدند از ایشان سؤال کردند، بعضی هم اصلاً آقا را نمیشناختهاند و خیال میکردهاند ایشان یک عالم بزرگ است. مرحوم حاج محمدتقی فشندی در عرفات که خدمت آقا رسیده بود، در آن لحظه، آقا را نمیشناخت. امّا فهمیده بود هرچه سؤال کند، میتواند جواب بگیرد. تشرف حاج علی بغدادی را در مفاتیحالجنان دیدهاید، مرتب میگوید: سیّدنا مسئله. آقا میفرمایند: بسم الله، بعد که حضرت، غایب شدهاند، متوجه شده، که آقا بودهاند. عزیزی در همین اصفهان با زحمتهای زیاد و ریاضتهای فراوانی که کشیده بود، حضرت یک نفر را دنبالش فرستاده بودند. همین اطراف اصفهان، پشت کوهها، خدمت آقا رفته بود، تعریف میکرد: وقتی رفتم، خیال میکردم حضرت، فقط دنبال من فرستادهاند امّا دیدم جوانهایی اطراف حضرت نشسته و حلقه زدهاند و از آیات قرآن سؤال میکردند، آقا هم جواب میدادند؛ از مشکلات دینی سؤال میکردند، آقا هم جواب میدادند.
گاهی مسائل فقهی پیچیده ای از این طریق حل میشود که نمونه های آن، زیاد است. تشرف مرحوم آیت الله العظمیمرعشی نجفی را شاید کم و بیش اطلاع داشته باشید، سؤالاتی که ایشان از آقا پرسید و جواب گرفتند؛ زیاد داریم تشرفاتی که شده و سؤالاتی کردهاند و جواب گرفتهاند.
و امّا فایده چهارم، اثرات تکوینی تشرف و به عبارت دیگر اثرات تکوینی تأثیر مجالست است. ما اگر با انسان خوب معاشرت کنیم، تأثیر مثبت بر روحیه ما میگذرد، اگر با انسان بد معاشرت کنیم، تأثیر منفی میگذارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، تأثیر میگذارد. حتی آنجا هم که مجبور به مجالست باشد نمیتواند بگوید چون مجبورم اثر منفی ندارد، مجالست با شخص گناهگار به خصوص آنها که گناه علنی میکنند یقیناً اثر منفی دارد. بعد که آمدید این طرف حتماً استغفار بکنید.
یکی از اولیای خدا میفرمودند که شخصی رفته بود خانهای، به صاحب خانه گفته بود: «من در این جلسه نورانیتی احساس میکنم، بوی عطری به مشامم میرسد احساس میکنم یکی از اولیای خدا اینجا آمده، ، چه کسی اینجا بوده است؟» صاحب خانه گفته بود: «نه، کسی اینجا نیامده است». گفته بود: «اینکه میگویم کسی آمده، منظورم دیروز و پریروز نیست، ده سال پیش را میگویم». تا گفته بود: ده سال پیش، گفته بود: «بله، درست میگویی. ده سال پیش، فلانی، ده دقیقه آمد اینجا و رفت.» گفت: «بله، همین را دارم میگویم.» ده سال پیش، یک آدم نورانی، ده دقیقه آمده آنجا و رفته، آنچنان فضا را نورانی کرده که بعداز ده سال، یک آدمیکه گیرندهاش خیلی قوی است، میگوید من حتی زمانش را هم میفهمم که چه وقتی آمده بوده است.
مرحوم آیت الله العظمیسید جمالالدین گلپایگانی به وادیالسلام میرفتند، و طلبه ای همراه ایشان بوده، میگوید: نزدیک وادیالسلام که رسیدیم، دیدم یک فضای معطری است، فضای گرم نجف که افراد، اصلاً ظهر از خانه بیرون نمیآیند، ناگهان یک نفر به آقا که رسید، سلام کرد و رد شد، یک مرتبه آن فضای معطر رفت، و فضای گرم و تابش آفتاب دو مرتبه سرجایش آمد، تا رد شد مرحوم آقا سید جمال به آن طلبه ای که همراهشان بود گفتند: تأثیر مجالست را دیدی. مجالست، خیلی مؤثر است.
عزیزان، شش عامل را میگویند در هدایت انسان مؤثر است: نطفه، غذا، محیط، تربیت پدر و مادر و استاد و ششم رفیق. امّا علمای اخلاق میگویند از میان این عوامل، رفیق از همه مهمتر است. یعنی اگر کسی در آن چهار عامل قبلی هم منفی باشد، در محیط کفر رشد پیدا کرده باشد، پدر و مادر و استادش هم کافر باشد، اما یک رفیق مؤمن پیدا کند، آن رفیق مؤمن میتواند او را هدایت کند، نسبت به رفیقهایتان حساس باشید و با هرکسی نشست و برخاست نکنید. رفت و آمد از لحاظ تأثیرگذاری اشکالی ندارد.
امام صادق(ع) میفرمایند: مَثَل مؤمن، مَثَل آب است در همه چیز نفوذ میکند، مطهر همه چیز هم هست.
امّا این بدان معنا نیست که مجالست روی انسان تأثیر نمیگذارد، همه نیاز داریم با افراد خوب و چند تن از اولیای خدا آشنا باشیم و با آنها مجالست کنیم. انسان نشاط میگیرد، روحش عوض میشود، زنده میشود. به چهرهشان نگاه میکند، حالش عوض میشود. اگر با آنها، هم سخن بشود از آنها مطلب یاد میگیرد، مجالست با علما داشته باشید، با رفت و شد حتی در حد یک نماز، حتی یک مقدار چهرهشان را ببینید، حتی بیشتر از آن، مقداری با او صحبت بکنید.
طلبهای از علامه طباطبایی یک سؤال بیخودی پرسیده بود. آقایی که همراه علامه بود، گفت: این سؤال چیست که از علامه میپرسی و وقت آقا را میگیری، این سؤال را از دیگران هم میتوانی بپرسی. گفته بود: این سؤال بهانه است. دوست دارم چند کلمه با آقا حرف بزنم، صدای آقا را میخواهم بشنوم، از مجالست آقا میخواهم استفاده کنم، البته در این حدش را من هم معتقد نیستم، واقعاً انسان سؤال به جا زیاد دارد. آنها را یادداشت کنید و بروید بپرسید. اثر تکوینی، اینهاست که گفتم خدمت امام زمان (ع) رسیدن، بالاخره اثرات تکوینی دارد. بعداز آن، یک توفیقاتی همین طور برای انسان میآید. شخصی میگفت: خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدم. به ایشان گفتم: در حق ما دعا کنید. آقا هم در حق او دعا کرده بودند. میگفت: از آن روز به بعد مرتب شبها موقع نماز شب بلند میشوم. قبلاً برای بیدار شدن ساعت میگذاشتم، یا مانعی وجود داشت بیدار نمیشدم، گاهی میشود به دلایلی دیر خوابیده ام و فکر میکنم صبح بیدار نمیشوم ولی سر ساعت بیدار میشوم، مجالست بزرگان هم این اثرات تکوینی را دارد.
عزیزی میگفت: خدمت یکی از اولیای خدا رسیدم، گفتم: آقا من چه کنم از گناه فاصله بگیرم؟ آقا دستشان را گذاشتند روی دست من و شروع کردند جواب بدهند، بقیه هم اطراف ما نشسته بودند. میگفت: خودم فهمیدم چه شد، بقیه متوجّه نشدند، امّا دستشان را که روی دستم گذاشتند یک حال�
پی نوشتها
٭ این سخنرانی در محرم الحرام ۱۴۲۳ (۱۳۸۰) در هیئت رزمندگان اصفهان «محبّان حضرت زهرا(س)» ایراد شده است.
۱. سوره هود (۱۱)، آیه (۱۱۸)
۲. سوره بقره (۲)، آیه (۱۵۲)
۳. وقتی که استدلال میکند را «علمالیقین» میگوییم، امّا وقتی خدا را یافت، «عینالیقین» است.
۴. ذلک فضلالله یؤئیه من یشاء.
ماهنامه موعود شماره ۵۳