اسماعیل شفیعی سروستانی
همه آنچه که طی قریب به یک ماه در پهنه این سرزمین گذشت، صرفنظر از همه تحلیلها و محاسبات یک «نقطه عطف» در حیات مردم این سرزمین بود.
نقطه عطفها در فراز و فرود مسیری که کاروان یک قوم طی میکند نه تنها سمت و سو و مواضع آنها را معلوم میکند بلکه معنی «بودن» آنها را آشکار میسازد؛ جایگاهشان را در میان هستی مینماید و پرده از نقش آفرینیشان برمیدارد و این، خارج از معاملات و معاشرتهای معمولی و خورد و خوراک و حشر و نشر جاری و رایج آنها است.
این نقطه عطفها تمامی معاملات و مناسبات را هم تحت تأثیر خویش قرار میدهند. به آنها معنا و جهت میبخشند.
الزاماً این نقاط عطف با حضور مردانی صاحب نام، سرآمد و منحصر به فرد اتفاق نمیافتند ـ نگاه ظاهربین درگیرودار امور اعتباری گرفتار میآید ـ و یا آنکه الزاماً این نقاط عطف در گرو اسباب و ابزار فراوان و مهیا نیز نیستند. بلکه در این میان «طراح تقدیر» که خود فعال مایشاء است تمامی هنر خویش را مینمایاند. بی هیچ عفدّه و عفدّه، حادثهای شگرف را سبب میشود و بهدور از همه معادلات واقعهای را سبب میشود. و بیگمان راز اینهمه را هم خود او میداند و بس. شاید راز این گونه حوادث شگرف به نقشی و مأموریتی باز میگردد که «طراح تقدیر» برای قومی رقم زده است.
همه آنچه که به ناگاه مردی بی عفده و عفده، بدون پشتیبان و دور از اعتبارات دهان پرکنف جاهلانه را برجمعیتی با نام و نشان و عنوان و پشتیبانی برتری بخشید، قرار گرفتن در یک «نقطه عطف» بود. بستری که تحقق مشیتی را سبب میشد. «وقتی» که تقدیر ویژهای را رقم میزد. اگر بازشناخته شود.
همه آنچه بعداز این نصیب میشود نیز در گرو درک این واقعه است. چنانکه عدم درک و شناخت آن میتواند بسیاری فرصتها را دیگر بار از دست این قوم بازستاند. اینهمه به دانهای سرشار و سالم میماند که بالندگیاش در گرو زمین و آب و آفتاب و حراست صمیمانه برزیگر است. بهجز این ثمری جز پوسیدگی دانه نخواهد ماند.
درک این معنا نیز پیش از آنکه متوجه عموم مردم باشد متوجه مربیان و امیران است. جماعتی که از جغرافیای خاکی و فرهنگی مردم حراست میکنند؛ با روشنبینی این نقاط عطف را باور میآورند؛ به تفضیلش مینشیند و به پاسداریاش کمر میبندند.
نقاط عطف مهم پرده از این واقعیات روشن برمیدارند:
۱. عوامل دیگری پوشیده و بیصدا در کار عالم و آدم حاضر و مؤثرند که به ناگاه در کار وارد میشوند و تمامی محاسبات عقل بوالفضول خود بنیاد را درهم میریزند. چنانکه در ماجرای انقلاب اسلامی خارج از همه محاسبات و تمهیدات واقعهای شگرف و خلاف انتظار رخ نمود. این وقایع از سنتهایی ویژه امّا واقعی و جاری و پوشیده پرده برمیدارند که در کار عالم و آدم مؤثرند.
۲. وقتی در اراده «طراح تقدیر» مأموریت نقش ویژهای برای قومی رقم خورده باشد آن قوم در مسیری قرار میگیرد که در خود و با خود تمهیدات لازم را برای اجرای نقش و انجام مأموریت آن قوم فراهم میسازد.
واقعه بزرگ انقلاب اسلامی و ابتلائات و امتحانات صعب تجربه شده طی بیش از دو دهه گذشته پرده از این واقعیت برمیدارد که این قوم برای مبدل شدن به جمعیتی «سوداگر» با اخلاق یهودیانه که تمامی همّ و غم خویش را مصروف دنیاداری، بورسبازی و مال اندوزی کنند، انتخاب نشدهاند؛ زیرا نیل به این مرتبه نیازمند آن همه مقدمات سهمگین و ابتلائات سخت نبود. بلکه اساساً آن مقدمات منتج به این نتیجه سخیف نمیشوند.
اخلاق بورژوازی موجود در میان جماعتی از مدیران تکنوکرات، با این پندار که «پیشرفت و توسعه» اساساً مشروط و منوط به بسط «سوداگری و فرهنگ سوداگران» در میان مردم است، باعث بود تا طی فرایندی بهتدریج «کاروان» این امت از مسیر اصلی خارج شده رو به «شهر سوداگران» طی طریق کند.
نگاهی ساده به گذشته نه چندان دور و حتی سالهای پیش از انقلاب نشان میدهد که این مردم اساساً از «معنی پول» بیاطلاع بودند. منظورم معنی ویژهای است که نزد «سوداگران بنیاسرائیل» و «بانکداران غربی» شناخته شده و جاری است. این مردم حسب آموزهها و فرهنگ سنتی خود، «پول» را در خدمتف آرامش خاطر، امنیت، تفریح و نیل به مدارج عالی کمال (سخا، دادو دهش، انفاق، صله رحم و …) وارد میساختند. به عبارت دیگر، پول را در خدمت وارد میساختند، و هزینه میکردند و نه آنکه در «خدمت پول» وارد شوند. تا چه رسد به اینکه همه همّ و غم خود را مصروف ارزش افزوده پول و رشد و بالندگیاش کنند.
«کشف معنی پول» بزرگترین حادثه بعد از انقلاب اسلامی و حتی جنگ است. در حالی که هیچگاه به آن توجه نشده است. راز بسیاری انحرافهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز در همین معنی نهفته است؛ «معنی پول». چنانکه راز «سلطه یهود» بر مقدورات و مقدرات همه مردم جهان، راز انحطاط اخلاقی جوامع، از هم پاشیدگی خانوادهها و از بین رفتن عموم سنتهای فرهنگی نیز در همین معنی از «پول» نهفته است.
کاروان این امت از نقطهای دچار زاویهای شده بود. زاویهای که مسیر او را برای رسیدن به «شهر سوداگران» تغییر میداد. نزول در این شهر به معنی پایان همه چیز بود. پایان «شجاعت و ریسک پذیری، پایان عصر مبارزه و جهاد، پایان روحیه سخا و بخشش و جوانمردی و …؛ زیرا، تجلی اخلاق سوداگری و جایگیرشدن آن به تمامی موجب بروز و ظهور انسانی میشد که از «جنس دنیا، از جنس پول و در خدمت پول» است. در چنین موقعیتی آنکه این معنی از پول را حاصل کرده است، علیه همه عوامل و موانع که او را از برخورداری و افزونخواهی بازمیدارد موضع میگیرد و در صورت امکان آن موانع را حذف میکند. حتی فرهنگ و مذهب را. این روحیه تمامی عناصر مقاومت کننده. در برابر غرب استکباری و سلطهجو را نیز از بین میبرد؛ چرا که، با گرهخوردن منافع افراد با منافع سوداگران جهانی (بورس بازی) و همسان پنداری دیگر مجال هر نوع حرکت را که باعث به هم ریختن آرامش بازار سهام و رشد آنها میشود از بین میبرد. در چنین وضعی همه تلاش مصروف حفظ وضع موجود میشود. زیرا ارتقای سود و منافع سوداگران در گرو حفظ وضع موجود و بسط و قوام آن است. و همه اعضاس خانواده، سوداگرانی هستند که از طریق بورس بازی سعی در کسب سود بیشتر دارند.
فرض کنید در یک شرکت سهامیبزرگ کلیه ساکنان یک شهر عضو و صاحب سهام باشند، در این وقت تمامی همت شهروندان سهامدار مصروف حفظ وضع موجود، اتخاذ روحیه محافظهکاری صرف، کوتاه آمدن در برابر همه اغیار و … میشود. در واقع همه موضعگیریها با جهتگیری حفظ «ارزش سهام» تعیین میشود. در اینوقت، فرار از مرگ و روی آوردن به حیله (سنت جاری بنیاسرائیل) و دنیاداری بدل به اخلاق ثانویه کلیه ساکنان این شرکت سهامی میشود.
بیگمان در این میان، بیشترین منافع نصیب صاحبان بالاترین رقم سهام و سرمایه میشود.
«سکولاریسم» به دو معنی یکی دنیاوی کردن همه آموزههای دینی و دیگر جدایی دین از سیاست، نتیجه طبیعی کشف معنی پول و رویه دوم آن سکه است زیرا، جماعتی که «سوداگری» را بدل به فرهنگ جاری و اخلاق کرده باشند ناگزیر در برابر همه موانع و از جمله «محدودکنندههای شرعی و مذهبی» قیام میکنند و طالب «جدایی دین از سیاست» و «عقبنشینی دین از صحنه حیات اجتماعی» میشوند. از همین روست که طرفداران و نظریهپردازان «توسعه اقتصادی» در کشورهای شرقی و به اصطلاح توسعه نیافته، «توسعه انسانی» را به عنوان مقدمه این حرکت میشناسند.
توسعه انسانی به منزله «مبدل کردن» نگاه و دریافت این انسان است. نزدیک ساختن او به بینش سکولاریستی.
پرواضح است که سابقه مذهبی و فرهنگ دینی مسلمین در برابر برنامههای «سکولاریستی اشکار» قد عَلَم میکند در حالیکه، حرکت آرام سوداگرانه، بیهیچ خطر و حادثهای ساکنان شرق اسلامی را به سکولاریسم میرساند. در واقع، سهلترین طریق برای خنثی ساختن عوامل مقاومت کننده، آشنا ساختن عموم مردم با «معنی پول» و آلوده ساختن آنها به «اخلاق سوداگری» و تبدیل کردن تمامیشهر و کوی و برزن به «بازاری بزرگ» است.
اعتراض عمومی مردم و اعلام آن در دوم خرداد ۱۳۷۶، را جماعتی لبیک به رویه دوم اخلاق سوداگری یعنی «سکولاریسم» دانستند، و اعلام داشتند مردم به تز توسعه سیاسی و لیبرالیسم تمایل نشان دادهاند. در حالیکه به حقیقت در آن شرایط تاریخی، مردم با تبرّی جستن از این اخلاق امیدوار بودند مردی «اهل فرهنگ» آنان را از این وضع وارهاند و از بیعدالتی و ظلم حاصل از عمل سوداگران خلاصی بخشد در حالیکه متأسفانه این تمنا و تقاضا هیچگاه درک نشد.
پیام سوم تیرماه ۱۳۸۴، اعلام مجدد طلب عمومیبرای رهایی از وضعی است که ناهنجاریهای بسیاری را سبب شده است. که بزرگترین آنها همان دور افتادن از مسیر «عدالت» و «عدالتخواهی» است. امری که میتوان از آن به عنوان «جان مایه» انقلاب اسلامی و روح «انقلاب مهدوی» یاد کرد.
در بسیاری روایات از ظهور «جنبش عدالتخواهی» در سالهای قبل از ظهور و آماده شدن مردم (حسب همه بحرانها و ناهنجاریها در جهان) برای استقبال از «امام عادل» سخن به میان آمده است. چنانکه روایات بسیاری از «ایرانیان» به عنوان زمینهسازان، یاری دهندگان و مشاوران حضرت مهدی(ع) یاد شده است.
ذکر این نکته ضروریست که «تساهل و تسامح» ضلع سوم امّا پنهان مثلثی است که همواره از تیررس نگاه مردان خارج میشود.
گرفتار آمدن در هریک از اضلاع این مثلث (سوداگری، سکولاریسم، تساهل و تسامح) به صورت طبیعی به شکلگیری سایر اضلاع میانجامد.
با این ملاحظات از آنچه که در این روزها میگذرد به عنوان «نقطه عطف» یاد کردم. در حالیکه این سخن ناظر به مدح و ذم هیچکس نیست.
چنانکه این معنا درک شود و تمام قوا برای پاسخگویی به این تمنای عمومیبسیج شود، کاروان در مسیر اصلی و حقیقی به سمت کمال و استقبال پیش میرود و نقش «زمینهسازی» را به تمامی ایفا خواهد کرد.
چنانکه این معنا درک شود، حسب یک «استراتژی پر قدرت»، «شهر آلوده به سوداگری» مبدل به «شهر منتظران» و ساکنان آن مبدل به «انسانهای منتظر» میشوند. هم آنان که خود را مهیای «یاری» حضرت برای تشکیل «دولت کریمه» میسازند.
چنانکه این معنا درک نشود…
در چنین موقعیتی صمیمانه جمله عزیزان را متذکر موارد زیر میشویم:
- جمله دولتمردان جهان به دلیل غفلت از جایگاه «حجت حی خداوند» و «مراعات» خواستش مایه عبرت خلق عالم شدهاند. هشدار که در عصر غیبت تنها «دولت زمینهساز» و مشیکننده در جاده «عدالت» و «ولایت» روی سپید در پیشگاه حضرت صاحبالزمان(ع)، حاضر خواهد شد.
- تدوین «استراتژی فرهنگی» با تبرّی جستن از مثلث شوم (سوداگری، سکولاریسم، تساهل و تسامح) مقدم بر هر استراتژی میتواند مقصد کلیه مناسبات سیاسی، اقتصادی و … را معلوم کند. تدوین این «استراتژی» طی همه سالهای گذشته (مبتنی بر تفکر دینی) مغفول مانده است.
- اصلاح و بازسازی دستگاه ناظر و کنترل کننده امین، هوشمند، دردمند و خداترس جمله امیران را از خطر لغزش، ظلم و فتنه کارگزاران و از بین رفتن اعتماد مردم در امان میدارد. این دستگاه میبایست در اولین روز شروع خدمت کار خود را آغاز کند. انتخاب پاکترین و شجاعترین مردان در این امر ضروریست. مردان «مقدس مآب پنهانکار» به همان اندازه ارکان یک نظام را آسیبپذیر میسازند که مردان «بیقید اهل مسامحه».
- «شهرسازی» مدرن، ذاتاً زمینه شکلگیری مثلث سابق الذکر را در خود دارد. این جمله معروف نخستوزیر انگلستان (چرچیل) را نباید فراموش کرد که گفته بود: «ما شهرها را میسازیم و شهرها ما را میسازند.»
شهرهای مدرن پرورشگاه انسانها به سبک و سیاق مطلوب غربند. تجدیدنظر در ساختار شهرسازی مقدمه تربیت انسان است و تنها در اینصورت است که موضوع «زمینهسازی» معنا پیدا میکند وگرنه هزینه میلیاردها تومان در امر تبلیغات شهری و پوشاندن تمامی مساحت ایران با پوستر و نام ائمه معصومین(ع)، جبران یک هفته زیستن در چنین شهری را نمیکند.
موعود صمیمانه ـ چونان همیشه ـ دست کلیه خدمتگزاران صمیمی ساحت مقدس حضرت ولی عصر(ع) را میفشارد.
والسلام
سردبیر
ماهنامه موعود شماره ۵۴