به دنبال دست‌های تو می‌گردم…

سهیلا صلاحی اصفهانی

من به دنبال دست‌های تو می‌گردم که نمی‌دانم در کجای تاریخ گمشان کرده‌ام. چه می‌گویم! اصلاً تاریخ خود ماجرای گم کردن دست‌های توست.
£ مردی می‌گفت در انبوه سوداگران دین و دنیا، تازه واردی آمده ـ از گونه‌ای دیگر ـ که خدا را با هیچ چیز تعویض نمی‌کند حتی خورشید و ماه؛ و من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا دانه‌های اشک را از گونه‌هایش بزداید.
£ دیروز در پس کوچه‌ای تنگ مردی را دیدم که از گرسنگی مرد، مسکینی چشم به راه لقمه‌ای نان بود، یتیمی در حسرت دانه‌ای خرما؛ و من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا برکت را مهربانانه تقدیمشان کند.
£ در هیاهوی افزون‌خواهی رنگ رنگ دنیا، آنجا که مدعیان دروغین آخرت سست شدند و از پای افتادند؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا خردترین متاع ناچیز این جهانی را نیز تنها به بهای لبخندی و رضایتی، پس زند.
£ در شور و شادی جشن و پایکوبی، وامانده‌ای به التماس، نگاهش بر پیراهن تو خیره مانده؛ و من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا جامه کهنه خود را طلب کند.
£ در غریبستان ولایت، آنجا که خشم و سکوت دست در دست هم داده‌اند، کسی سر در چاه برده و تنهایی‌اش را زار می‌‌گرید؛ و من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا آرامف شانه‌های رنجدیده او باشد.
£ در ازدحام طالبان بهشت که از «خود» می‌گویند و برای «خود» می‌خواهند؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا برای «دیگری» به دعا بلند شود.
£ در شلوغی و روزمره‌گی کار و خستگی و خستگی کار؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا تکبیر و تسبیح را شماره کند و نیرو و نشاطی دوباره به افسردگان خسته ببخشد.
£ در ماتم وحدت و مصیبت تفرقه که پایانش هفتاد و دو ملت شدن جمعیت است؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا مشتی خاک برچشمان خود نهد و از مصائب بزرگ یاد کند.
£ در دفاع شکوهمندانه از حیثیت حق؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا اجازه ندهد هیچ مردی به اسارت نامردان روزگار گرفتار آید.
£ در غوغای شعارهای فریبنده و وعده‌‌های بی‌عمل؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا پوستین وارونه دین را سلامت کند و از نو بر بالای راستی بپوشاند.
£ در بازی تجاوزگرانه زورمندف زردار و غفلت و سهل‌انگاری خاموشانف بی دست و پا؛ من به دنبال دست‌های تو می‌گردم تا سرمایه غصب شده خود را باز پس گیرد.
£ …
من به دنبال دست‌های تو می‌گردم که نمی‌دانم در کجای تاریخ گمشان کرده‌ام. چه می‌گویم! اصلاً تاریخ خود ماجرای گم کردن دست‌های توست.

ماهنامه موعود شماره ۵۴

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *