مروری بر تاریخچه شکل گیری نومحافظه کاران

نئومحافظه کاران (Neo Conservatives) در دهه ۱۹۶۰ میلادی توسط گروهی از روشنفکران، مرکب از دانشگاهیان و روزنامه نگاران شکل گرفت که نگران شکل گیری جریانی ضداسرائیلی بودند که در نتیجه رشد جنبش چپ جدید در آمریکا و افزایش نفوذ رهبران سیاهپوست در حزب دمکرات رشد می‌یافت. اما اساسا فعالیتهای عملی و سیاسی نومحافظه کاران به دهه ۱۹۷۰ میلادی برمی‌گردد. کسانی که طرفدار جنگ سرد و نیز طرفدار اسرائیل بودند در حزب دمکرات بیشتر از سناتور جکسون حمایت می‌کردند. او (جکسون) طرفدار جنگ سرد و اسرائیل بود، لذا این افراد هسته مرکزی جریان نئوکان را در سال ۱۹۷۲ در حزب دمکرات ایجاد کردند.

در سال ۱۹۷۳ میلادی ریچارد پرل، رئیس فعلی هیات سیاستگذاری و مشاوران وزارت دفاع یا پنتاگون و معاون آمریکای لاتین وزارت خارجه آمریکا در دوره ریگان به همراه عده ای دیگر در جرگه کارمندان عالی رتبه سناتور جکسون درآمدند و برای او تحقیق می‌کردند. این گروه در دهه ۷۰ میلادی توسط دونالد رامسفلد، وزیر دفاع کنونی آمریکا و تعداد دیگری« کمیته خطر در زمان حال»  (The Committee on Present Danger) را در راستای مخالفت با سیاست تنش زدایی Detente با شوروی سابق مطرح کردند.وقتی کارتر در سال ۱۹۷۶ رئیس جمهور شد، بسیاری از پیروان جریان نئوکان را به کابینه و تشکیلات خود راه نداد. چرا که سیاست کارتر، بهبودی رابطه آمریکا با شوروی و نیز ضرورت حل مساله فلسطین بود. در این زمان بود که نئوکانها به تدریج از حزب دمکرات فاصله گرفتند. حزب جمهوریخواه با وقوع این پدیده به این نتیجه رسید که پیوند و ائتلاف با آنها، استراتژی مناسبی است، چرا که نئوکانها از یکسو بنیادهای روشنفکرانه قوی تری داشتند و از سوی دیگر با بسیاری از مطبوعات ارتباط یافته بودند.

نومحافظه کاران در سال ۱۹۸۰ و در جریان رقابت ریگان با کارتر به طرفداری ریگان پرداختند تا از سویی به تیم ریگان، جهت گیری افراطی راست بدهند و از سوی دیگر به او کمک کنند تا نگرشی علمی و روشنفکرانه راست پیدا کند.
در واقع آنها می خواستند او را صاحب یک دکترین کنند. کابینه ریگان نیز به نوبه خود دست نئوکان ها را در دولت خود باز گذاشت. از آنجا که نومحافظه کاران عمدتا نسبت به مسال سیاست خارجی، مداخله گرایی و هژمونی (Hegemony) علاقه مند بودند، به وزارت خانه هایی رفتند که بیشتر با این مسائل سر وکار داشتند.
به دنبال این معامله راهبردی، قشر بالای نئوکانها به پستهای حساس گمارده شدند. مثلا کرک پاتریک که برای مجله کامنتری مقاله می نوشت، نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد شد. کنت آدلمن ریاست اداره کنترل تسلیحات را به عهده گرفت. ریچارد پرل به معاونت وزارت دفاع منصوب شد. ریچارد پایپس از دانشگاه هاروارد به شورای امنیت ملی منتقل گردید و الیوت آبرامز معاون آمریکای لاتین وزارت خارجه شد. و …
نئوکانها از سال ۱۹۹۷ میلادی نیز طرح قرن جدید آمریکا را به راه‌انداختند که بنیانگذاران آن دیک چنی معاون رئیس جمهور فعلی آمریکا، رامسفلد وزیر دفاع بوش پسر، پل ولفوویتز معاون رامسفلد، الیوت آبرامز، مشاور امنیت ملی بوش در امور خاورمیانه و شمال آفریقا لوئیس لیبی رئیس  دفتر دیک چنی بودند.
تا قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر از این گروه به عنوان محققانی تندرو در جامعه آمریکا یاد می‌شد و کمتر کسی به آنها می پرداخت ولی ۱۱ سپتامبر که این افراد از آن به عنوان فرصت یاد می‌کنند همه نگاهها را متوجه آنان کرد.

بستر فکری نئوکانها

عده ای، ریشه این جریان را اندیشه های لئواشتراوس فیلسوف سیاسی معاصر عنوان می‌کنند. اشتراوس در سال ۱۸۹۹ میلادی در خانواده ای یهودی و متعصب در آلمان متولد شد و در دوره نازی ها در آلمان راهی انگلستان و سپس امریکا شد. اندیشه های اشتراوس مبتنی بر بازگشت به‌اندیشه های یونان باستان و تقسیم ارزشها به خیر و شر است. به اعتقاد اشتراوس، دمکراسی ضعیف غربی به در نمی  خورد و به کارگیری زور برای بقای دمکراسی امری لازم است.
وی معتقد بود: اگر دمکراسیهای غربی قرار است قوی و پایدار بمانند باید این دمکراسی را به همه نقاط دنیا گسترش دهند. گروه محافظه کاران جدید در واقع از آبشخور افکار اشتراوس سیراب می‌شوند. نئوکانها، متاثر از کتاب در باب استبداد اشتراوس تصمیم دارند تمام نظامهای مخالف خود را به زیر کشند. رسالت تاریخی آنها همان ارزشهای مطلق جهانی است که از نظر آنان امروزه زمان تحقق آنهاست!

اندیشه های سیاسی نئومحافظه کاران:

محافظه کاران نو که از آنها به عنوان گروه بازها یا عقابها در آمریکا نام برده می‌شود، معتقدند دنیا دو راه بیشتر ندارد یا زیر سلطه کامل آمریکا قرار خواهد گرفت و یا دچار هرج و مرج و آشوب خواهد شد. ارزشهای جهانی در نظر این گروه همان منافع آمریکاست و باید برای حفظ این منافع از آن ارزشها دفاع کرد.
به نظر این گروه سیاستهای کلینتون، کارتر و امثال آنها و یا شیوه های دیپلماتیک کسانی چون کیسینجر، فقط به اتلاف وقت می انجامد و نمی تواند منافع آمریکا را حفظ کند. در مقابل، سیاست افرادی چون ریگان که زمان را از دست نمی دادند و با هر وسیله ای حتی جنگ از منافع آمریکا دفاع می‌کردند قابل پیروی است.
جهان چندقطبی در نگاه این افراد جایگاهی نداشته و ارزشهای بین المللی نیز مفهوم ندارد. در یکسوی این تقابل دو قطبی، آمریکا با ارزشهای جهانی و در دیگر سو جهانی خطرناک و فاسد قرار گرفته است. در نگاه دوگانه این گروه همه چیز به دو بخش خیر و شر تقسیم می‌شود. به نظر آنان، زمانی که واشنگتن، سمبل و نمونه خیرمطلق است، سوی دیگر آن شر مطلق است و این الگوی دوگانه یا دو قطبی نسبیت بردار نیست.
به اعتقاد این افراد، وضع کنونی نظام بین المللی قابل دوام نیست و اگر آمریکا نجنبد غافلگیر می‌شود. این گروه معتقدند که حادثه ۱۱ سپتامبر بهترین فرصت را فراهم کرد تا ایده های آنان شکوفا شده و مقبول واقع شود.
ملت آمریکا از نظر این گروه یک ملت استثنایی است و رسالت تاریخی دارد. رسالت این ملت تحقق بخشیدن به سیطره خیر در جهان است. آنان معتقدند که برای تحقق این امر می‌بایستی سه اقدام مهم انجام داد:
۱- تسلیح دوباره آمریکا ۲- جلوگیری از رقابت دیگر کشورها و یا قدرتها با آمریکا و مقابله با آنان ۳- شکار رژیم های دیکتاتوری در جهان.
محافظ کاران نو اصولا به فرهنگ مدارا اعتقادی ندارند و معتقدند که جواب اشرار کوبیدن آنهاست و بجای نوازش دیو باید آن را نابود کرد. از نظر این گروه، سازمان مللی که صرفا به اقدامات نوع دوستانه ای چون صلیب سرخ بپردازد، برای آمریکا قابل پذیرش خواهد بود و قدرت و توان شورای امنیت آن نیز اندک اندک باید رنگ ببازد. اصولا از نظر این گروه شورای امنیت در زمان حاضر دلیل وجودی ندارد، چین از نظر آنان عضو دیکتاتور شورای امنیت است، روسیه خود مساله دار بوده و فرانسه نیز قادر نیست مشکلات بزرگ جهانی را پاسخگو باشد.
آنان معتقدند سازمان ملل مترسکی است که در دنیای امروز نمی تواند نقش موثری داشته باشد، همچون ماجرای رواندا یا بالکان که در آنها نتوانست نقش ایفا کند، پس باید هرچه زودتر از دست سازمان ملل راحت شد.
به نظر آنان برای سازمان های بین المللی باید تعریف دیگری قائل شد، جهان امروز، جهان دیروز نیست و باید سازمانهایی بر آن حاکم شود که بتواند منطبق با شرایط نوین جهان و نظام هژمونیک کارکرد داشته باشد و این البته مستلزم زمان و کار زیادی است. آنها فرانسویان را نماینده نظم قدیم جهان می دانند و توصیه می‌کنند تا شیراک تا نظم نوین جهانی را به رسمیت شناخته و آن را درک کند.
محافظه کاران جدید تز پاریس در دفاع از دنیای چندقطبی را به ریشخند گرفته و با استهزاء می پرسند که فرانسه کدام دنیای چند قطبی را مد نظر دارد؟
بسیاری از اعضای گروه نومحافظه کاران یهودی هستند و به نظر می رسد دفاع از منافع اسرائیل، اولین وظیفه این گروه کوچک ولی نفوذ و با قدرت باشد.
براین اساس، در تعبیر مختصرتر، برجسته ترین اندیشه های محافظه کاران نوبه قرار زیر است:
۱- جهان چند قطبی در نگاه این افراد جایگاهی ندارد و ارزشهای بین المللی نیز نمی تواند مفهومی داشته باشد. از نظر آنها، واشنگتن نمونه و سمبل خیر مطلق است و بایستی آن خیر در کل جهان سلطه یابد.
۲- آنها معتقد به یک سیاست خارجی فعال، مداخله گرا و یکجانبه گرا unilateral با هدف بسط قدرت آمریکا و تضعیف رقبای احتمالی در سراسر جهان و تقویت متحدان بویژه اسرائیل و برخورد نظامی‌با دشمنان و تشکیل امپراطوری آمریکایی هستند.
۳- معتقد به تقسیم جهان به دو قطب شر و خیر و یا سیاه و سفید و یا تمدن و غیرمتمدن هستند و معتقدند هزینه جنگیدن بر ضد بشر به مراتب کمتر از عدم مقابله با آن است.
۴- از نظر آنها چانه زنی با تروریسم و کشورهای شرور ناکارآمد بوده و بازدارندگی، بی معنی است. لذا بهترین شیوه، اقدام غافلگیرانه و پیشدستی است.
۵- در تلاشند که از حیث نظری، اسلام را جایگزین خطر شوروی کنند،   لذا ایران را کانون تولید و رواج شر دانسته و الگوی جهان اسلام را ترکیه معرفی میکنند. بر این اساس وجود اسرائیل را برای مهار کشورهای اسلامی ضروری می دانند و خواهان مقابله با تبدیل شدن ایران به قدرت برتر منطقه ای هستند.

نگرش نومحافظه کاران نسبت به اسلام
به اعتقاد این گروه، دموکراسی آمریکایی که معادل خیرمطلق! محسوب می‌شود همیشه در معرض آسیب و حمله است. زمانی اتحاد جماهیر شوروی، دشمن این خیر محسوب می‌شد، و امروز، اسلام بنیادگرا ممکن است اساس این خیر را مورد تهدید قرار دهد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، اسلام مبارزجو در نظر این گروه جایگزین شوروی سابق شده است. تعبیر اسلام مبارزه جو را این گروه بر واژه تروریسم ترجیح می دهد.
ویلیام کوهن از محافظه کارانی است که در حوزه راهبردهای نظامی‌کارشناس شناخته شده ای است، او برای نخستین بار پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، عبارت جنگ جهانی چهارم را به کار برد. به نظر وی جنگ جهانی سوم، همان جنگ سرد است که با پیروزی آمریکا پایان یافت و جنگ جهانی چهارم، جنگ آمریکا و متحدان آن با اسلام است. این جنگ که همان جنگ ادیان است، در واقع دورنمایی  هانتینگتونی از فردای جهان را تصویر می‌کند.
در نظر افرادی همچون وولسی رئیس اسبق سازمان سیا نیز جنگ جهانی چهارم با جنگ عراق شروع شده و تسخیر بغداد، آغازی بر این سلسله درگیریها در جنگ جهانی چهارم است. به اعتقاد وی در این جنگ، برخی نظامهای عربی را باید در منطقه خشکانید تا اسلام نتواند در آنها مجال رشد و نمود بیابد. در این میان، عراق نه بدترین نظام بوده و نه بیشترین حمایت را از تروریسم به عمل آورده است، فقط عراق ساده ترین هدف در این میان بود. به همین دلیل از دیدگاه نومحافظه کاران در جنگ جهانی چهارم در بالاترین نقطه فهرست اهداف آنان قرار گرفت.

فرجام:
فکر و نگرش نئوکانها، نقش وافری در ایدئولوژیک نمودن سیاست خارجی آمریکا ایفا نموده است. به گمان اکثر کارشناسان روابط بین الملل، سیاست خارجی آمریکا در دوره بوش پسر و بخصوص پس از تحولات ۱۱ سپتامبر، ایدئولوژیک ترین دوران خود را سپری می نماید. گرچه پس از عدم کامیابی آنها در عراق، شاهد کمرنگ شدن اندیشه های آنان در عرصه سیاست خارجی آمریکا هستیم اما به دلیل نفوذ گستره نئوکانها در پنتاگون و کاخ سفید، سیاست خارجی آمریکا همچنان از واقعیت های موجود نظام بین الملل فاصله گرفته و از عقلانیت لازم برخوردار نخواهد بود.

نویسنده:حمید رضا قائدی
به نقل از همشهری دیپلماتیک – نیمه اول تیر ۱۳۸۳

همچنین ببینید

حج در آیین یهود

حج در آیین یهود

ديانت يهودى، حج را به عنوان يك عبادت با آثار مادى و معنوى مى نگرد؛ همانگونه كه دين اسلام و ساير اديان توحيدى و غير توحيدى چنين نگرشى به حج ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *