غرب با متدولوژی ویژه خود، آثار شرقی را در خود هضم میکند، صورت تاریخی خود را بدانها می دهد و از حیثیت معنوی تهی می سازد ضمن آنکه مشرق زمینیان نیز از این آثار بهره ای بیش از برگزاری چند نشست و همایش (آنهم با مساعدت مالی سازمانهایی چون یونسکو و امثالهم) نمیبرند و تعلق خاطری بدان ندارند زیرا، تعلق خاطر امروز آنان غرب است و دستیابی به پیشرفت و مدرنیته، آرزویی که همه چیز در آستان آن قربانی میشود.
علاوه بر همه آنچه ما را مکلف و مستعد پرسش میکند باید گفت «بینش ولایی» جانمایه و روح فرهنگ ما و حضور تاریخی مردم ما در گستره خاک است و قدرت آن را دارد که تمام قد در مقابل تفکر «انسان مداری» غرب بایستد. به عبارت دیگر آنگاه که «بینش ولایی» در پس پرده رفت «انسان مداری» مجال ظهور و بروز پیدا کرد؛ چون این دو جریان باهم جمع نمیشوند و حضور دومیبه معنی غیبت این بینش است.
غیرت بینش دینی و ولایی، حضور انسان مداری را برنمی تابد و عصبیت و انانیت انسان مداری مجال حضور آن بینش را از بین میبرد و جایی برای ولایتی جز خود نمیگذارد.
چگونه می توان پذیرفت که معلمان و مبلغان علم جدید که فاقد ابزار و قدرت درک گستره معارف و حکمت شرقی است و جملگی عوالم و دریافتها و معارف را در گستره درک مکتب اصالت عقل و ساینتیزم و پوزیتویسم محدود میکند می توانند از شأن و دریافت عالمان حوزه حکمت و معرفت شرقی و قلبی سخن به میان آورده و از مقام آنها تجلیل کنند. همچنانکه کسانی در تجلیل از علوم جدید و تکنولوژی و امثال اینها از آثار و متون حکمی و معرفتی شرقی و بویژه کتب آسمانی عبارات و آیاتی اخذ و ارائه میکنند تا با اصرار و الحاح دریافتهای جدید را در زمره مصادیق علم و حکمت و معرفت منابع دینی و شرقی معرفی کنند.
به قول جناب فردید: اکنون اصالت با «ناسوت» است… آنچه اصالت دارد دنیاپرستی است و در این صدسال اخیر آمدهاند این دو را با هم جمع کنند. ژان پل سارتر را با قرآن جمع و اله الناس کردهاند. نسناس بزرگ، حوالت تاریخی دوران جدید است ولی در هر صورت انسان دارد به طرف نسناسیت جلو می رود و به یاری بازرگانها، ناس قرآن به علی بن ابی طالب و شاید ابوذر تعبیر میشود. حال اگر بیائیم علی ابن ابی طالب را با عقل و رأی امروز و انسان امروز جمع کنیم آنچه اصالت پیدا میکند امروز است.» (1)
در دهه های اخیر، انسان غربی مراجعه به صورتهای اعمال و مناسک سنتی را محملی برای پوشاندن ماهیت فرهنگ غربی و جبران نقصان جدی آن در پیش گرفته و با ترویج برخی از آموزه های منفک از اصل بودایی، برهمایی، صوفی مسلکی و… عنصری برای تسکین آلام خود جستجو کرده است.
شاید در تمامی سرزمینهای شرقی که هر یک بخشهایی از سنتها و نگرشهای ویژه این مناطق را درباره عالم و آدم در خود پروردهاند مسلمین و در میان آنان شیعیان بیش و پیش از همه مستحق ایستادن در مقام پرسش و بازپرسی از غرب اند. ضمن آنکه بیشترین آسیب رانیز طی دو دهه اخیر متحمل شدهاند.
اندیشه «آرمانگرایی» و «موعودگرایی» اگرچه در میان عموم ملل و نحل و از جمله پیروان سنتهای شرقی در شبه قاره هند مرسوم و جاری بوده لیکن در هیچ یک از این سنتها، این اندیشه بهاندازه ای که در میان مسلمین و شیعیان مطرح بوده قابل شناسایی نیست. چنانکه این رویکرد را وجه ممیز آنان از سایر ملل می توان دانست. مشخصات جامعه آرمانی، سلسله وقایعی که منجر به تحقق آن میشود، مختصات فیزیکی و فرهنگی منجی و همه آنچه که در سالهای قبل از وقوع آن حادثه شگرف رخ می دهد و پس از آن در میان پیروان اندیشه آرمانگرا قابل شناسایی است.
پررنگی این اندیشه سنتی و آرمانگرا در تلفیقی با آموزه های دینی و سنتی که نسل به نسل تا به امروز کشیده شده موجب بسط مجموعه ای از عملکردها در حوزه های مختلف تاریخی (مناسبات فردی و جمعی) شده و امکان ورود به عرصه مدیریت و مهندسی اجتماعی در قبال نظام اجتماعی بیگانه و غربی رانیز یافته است.
تذکر این نکته ضروری است که در سنت شیعی، این آموزه ها جملگی در بافتی یکدست متکی به گذشته ای معلوم، قابل شناسایی، واقعی و منطقی اند. در واقع علاوه بر دارا بودن جنبه قدسی و اساطیری، از وجهی واقعی و پررنگ (بدلیل اتکاء به آموزه های آخرین پیامبر الهی حضرت نبی اکرم صلواه اله علیه) برخوردارند.
در حالی که در میان سایر ملل شرقی اگرچه متکی به نوعی امر قدسی اند لیکن از امکان قوی و مؤثری برای ورود در عرصه تاریخ برخوردار نیستند. چنانکه از «سوشیانس»، موعود زردتشت، تصویری دور و ذهنی باقی است و تنها نماد و نشانی از یک باور سنتی راجع به منجی آخرالزمان را با خود دارد.
متأسفانه در این سنتها، منجی های سایر ملل برای زندگی انسان در سالهای دراز قبل از ظهور طرحی و سخنی پیراسته و پیوسته ندارند و یا حداقل در اثر گذر ایام به زمان ما نرسیده است.
در صورتی که این موضوع درباره منجی موعود مسلمانان و شیعیان در وجهی متفاوت بروز میکند. حضور پررنگ این وجه از سنت دینی در هیأت منجی موعود باعث ظهور «روحیه جهادگری» و سلحشوری در میان پیروان این سنت میشود و تلاشی مستمر برای «گذار از وجه موجود» و «بسترسازی برای وقوع وضع مطلوب» و این موضوع همه بار معنایی و مفهوم «انقلاب» را با خود دارد.
منظور از «انقلاب» فرایند یک جریان سیاسی و یا خیزشی اجتماعی به تبع یک ایدئولوژی نیست. به قول مرحوم سیداحمد فردید «انقلاب عبارت است از اینکه انسان رویش را از عالم شهادت برگرداند به عالم غیب».(2) تحقق کامل و تمام عیار این انقلاب با ظهور امام عصر، علیه السلام ممکن میشود. واقعه شریفی که هنوز محقق نشده است.
تذکر این نکته لازم است که غرب با پشت کردن به عالم غیبی رجوع حیث تفکر بشر را معطوف به عالم مادی کرد. از اینجا انسانی بی وطن و بی خانه چون بیگانه ای گرفتار در برهوت کره خاک و مادیت صرف شد.
مرحوم فردید می نویسد:
«در دوره جدید اصالت با بشر است، طاغوت بشر است. طاغوت نفس اماره است. نفس اماره اصالت پیدا میکند.(۳)
بازگشت انسان مسلمان به مهدویت (به معنی اصیل کلمه و حقیقت موضوع) زمینه انقلاب و بازگشت از عالم ناسوت را ممکن می سازد. این بازگشت چنانچه با خواست و اراده آسمانی همراه شود زمینه ساز انقلاب بزرگ یعنی ظهور حضرت مهدی – علیه السلام – میشود.
چنانکه ذکر شد، بازگشت غرب و تمام ایدئولوژیهایش به نفس اماره و طاغوت است و بازگشت دین حقیقی که تجلی تام آن در بازگشت حضرت مهدی(ع) است به «الله» است.
تفکر غربی درست مقابل تفکر آخرالزمانی شیعه است. این را غربیها و مخصوصاً نظریه پردازانش بهتر از ما مسلمانان می فهمند و سر اینهمه فرقه سازی مهدوی در دویست سال گذشته و مقابله با مسلمانان و مخصوصاً شیعیان در همین موضوع نهفته است.
در سنت شیعی و ادب مسلمانی، جمال حق در سیمای انسان کامل، حضرت صاحب الزمان(عج)، متجلی است و طالب دیدارش، طالب «وجه الله» و «بقیه الله» است و نه وجه طاغوت و نفس اماره.
«وجه الله» جز امام مبین نیست.
خلاصی از این پندار مقدمه دیدار است و چون حادث نشده شیعه منتظر است و طالب انقلاب و جویای انقلاب چون این «ظهور» در جان رخ می دهد، طالب حقیقی مستعد انقلاب و شایسته دیدار میشود و شاهد ظهور «وجه الله» حتی اگر وقت فیزیکی ظهور حضرت فرا نرسیده باشد. قبل از آنکه با نیرو و قوه «یداللهی» پرده ها به کنار رود و دیدار حضرت بقیه الله عمومیشود.
زمان ظهور و مدت انتظار برای همه یکسان نیست. برای برخی به اذن الله و حسب انقلاب درجان، ظهور حادث شده و برای عموم مردم خیر. ممکن است تا صد سال دیگر هم حادث نشود. و حتی در زمان ظهور و حضور هم آنرا درک نکند. حضرت صاحب الزمان(ع)، در مقام و شأن «سبیل الله» منتظر را تا «باب الله» رهنمون میشود و سپس در شأن «باب اللهی» وی را به ساحتی وارد می سازد که شاهد وجه الله شود.
غفلت دور و دراز، بویژه در دوره ای که نفس اماره غربی بر تمامی ساحات حیات انسان سایه افکنده باعث ماندن در حجاب ضخیم و دوری از عالم دیدار شده است.
حسب طرح و بسط جامع این موضوع و مضمون در فرهنگ ولایی شیعه است که شیعیان را مستعد انقلاب و ضرورتاً مکلف به «پرسش از غرب و همه آنچه که انسان را از عالم دیدار» دور ساخته میشناسیم. تکلیفی که از عهد ناصر الدین شاه تا به امروز انجام آن به تعویق افتاده است.
بحث از دلایل و عوامل مؤثر در این غفلت و به تعویق افتادن این «پرسش» مجالی دیگر می طلبد که بدان خواهم پرداخت و پیش از طرح آن به ضرورت و اجمال از جان مایه «فرهنگ ولایی» که تمامیت «شیعه بودن» را معلوم می سازد سخن خواهیم گفت.
اسماعیل شفیعی سروستانی
یی نوشت:
۱- دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان ص ۷۹
۲- دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان – ص ۶۶
۳-دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان- ص ۸۰