سید علی کاشفی خوانساری
میگفتند دیگر کسی این حرفها را باور ندارد، دیگر برای کسی حوصله نمانده است. کدام اعتقاد ؟ همه گرفتار زندگی اند، همه به فکر به شب رساندن روزها هستند، همه دنبال آسایش و خوشی و تفریح اند، همه …
میگفتیم: نه ! ظاهر مردم را نبین … آنچه که به آن تهاجم فرهنگی میگوییم شاید بر ظاهر زندگی تاثیر زیادی داشته است … شاید دنیانگری و انسان مداری نگاهها را از ریشه ها و ارزشها ربوده باشد اما نه، به اصل و باطن این مردم بدگمان نباش … ایمان همزاد هزارساله این مردم است. ولایت و دوستی خوبان در دل و جان این مردم آموختنی نیست به ارث رسیدنی است. این مردم، این جوانان، هر کجا که باشند، دست روزگار هر لباسی که بر تن آنها پوشانده باشد و به هر رنگی که چهره شان را آراسته باشد، از دودمان انتظارند…
میگفتند دخترها و پسرهای امروز، دخترها و پسرهای دیروز نیستند، اینها افقهای دیگری دارند. میگفتیم دختران و پسران شیعه آل رسول هر جا که باشند و به هر کاری مشغول، در تاریکترین پستوهای دلشان بی گمان هنوز چراغی به انتظار روشن مانده است: انتظار موعود. نسبت جوانان ما و انتظار، نسبت علم و متعلم نیست، نسبت وجود و موجود است. گفتیم زمین و زمان را هزار بار جستجو کنی نمونه دختران و پسران ما را نخواهید یافت . اینها شیر محبت نوشیدهاند، هوای عاشقی بوییدهاند، نان غیرت خوردهاند … نه، شما دختران و پسران ما را نمیشناسید.
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد. خودمان هم هیچ ندانستیم که چه شد به خدمتکاری جوانان موعود مفتخر شدیم تا بهانه ای ترتیب دهیم که نوجوانان و جوانان موعود از موعود نوجوانان و جوانان بگویند و بخوانند . وقتی موعود، روسیاه و گنهکارپاکباخته ای چون ما را با لطف بی حسابش شرمسار میکند و رخصت دوست داشتن می دهد، خودت حساب کن دختران و پسران ما چقدر نزد موعود عزیزند، چقدر موعود به آنان چشم امید بسته آخر مگر نشنیده اید «اصحاب القائم شباب لا کهول فیهم » پس این شما و این موعود جوان شما . ما نباید بگوییم چه بنویسید . خانه، خانه شماست . فقط هر چه زودتر، بهتر . آخر «فی التاخیر آفات »، آخر «و نریه قریبا»