راز بقاى ایران؛ عنایات اهل بیت علیهم السلام-۱

على ابوالحسنى (مفنْذفر)

اشاره: شاید بارها در ذهن ما این پرسش مطرح شده باشد که راستى چگونه کشور ایران، در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، با وجود جنگها، فتنه ها و آشوبهایى که هر یک از آنها به تنهایى براى از پا در آوردن ملتى کافى بود، پایدار مانده و اگر چه بارها تا مرز سقوط کامل پیش رفته، اما باز قامت راست کرده و به حیات خود ادامه داده است؟
در سلسله مقالاتى که از این شماره تقدیم شما عزیزان خواهد شد، نویسنده، تلاش کرده است که پاسخى متقن و مستند به این پرسش بدهد.

ایران – یا مشخص تر بگوییم: ایران اسلامى شیعه – طبق مشیّت الهى، در »طرحف کلانف خلقت« نقشى مهم و تاریخساز بر عهده دارد، که عقل و نقل و تجربه و حسّ، گواه و شاهد آن است.
چنانچه با دید »کفلّى« و »کَلان« به دستگاه خلقت بنگریم و بویژه با چراغ »وحىْ« بفطونف تو در تو و پیچاپیچ آن را بکاویم و درنوردیم، جهان را »مجموعه اى همسو و هدفمند« مى یابیم که به سوى استقرار »عدل مطلق« رهسپار است و از »این منظر بلند، همه چیزف آن حتى تلخیها و ناگواریهایش، در جاى خود، بجا و بهنجار است. چه بگویم: حتى ابلیس با وسوسه هاى عقل سوزش، و نفس امّاره با تمنیّاتف بدآموزش نیز، از اسبابف سعادت »اختیارى« انسان، و ملزومات راهف استکمالف وى، خواهد بود. و شاید »حافظف« قرآن، نظر به مردم ایران، بیش از هر ملت دیگر به روح اسلام توجه داشتند و به همین دلیل، توجه ایرانیان به »خاندان رسالت« از هر ملت دیگر بیشتر بود و تشیّع در میان ایرانیان، نفوذ بیشترى یافت.

همین معنا داشته، آنجا که گفته است:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد!
در طرح کلان خلقت – که همان تقدیر کلّى الهى است – جهان با آفرینش نور معصومین، علیهم السلام، آغاز مى شود و سپس همایش عامّ » روز اَلَسْت« بر پا مى گردد… و آنگاه پس از گذشت روزگاران دراز، عرصه زمین به عنوان »محل آزمون نهایى« انسان در عمل به عهدنامه روز اَلَست، آماده مى شود و آدم ابوالبشر، با هبوط خویش بدین خاکدان، فصلى نو در کهنه کتابف »تاریخ جهان« مى گشاید که واژه ها و جملات آن، انبوه انسانها و جماعات بشریند و فرزندان وى، چونان کاروانى عظیم و پیوسته، در مسیرى پرفراز و فرود گام مى نهند و راهىف منزلگاهى مى شوند که از طوفان نوح و حجّ ابراهیم و خروج موسى و عروج عیسى و بعثت محمّد، صلّى اللَّه علیه وآله، و همایش غدیر و قیام عاشورا… مى گذرد و در پایان، به فرج کلّى بشریت (تحت رهبرى آخرین پیشواى معصوم از تبار پیامبر، صلّى اللَّه علیه وآله) مى رسد، که آن خود، در حکم طلایه »قیام کفبرى« و گشایش محکمه عدل الهى در رستاخیز اعظم است….
خداى جهان – جلّت عظمته – اراده قاطع خویش را نوعاً از طریق »علل و اسباب« پیش مى برد۱ و در فراهم ساختن زمینه هاى تحقق آن »فرج کلّى« نیز، بى شک ایران اسلامى شیعه یکى از علل و اسباب است.
زمانى که اسلام از مرزهاى عربستان گام بیرون زد، دو سدّ بزرگ را فراروى خویش یافت؛ امپراتورى روم شرقى، و امپراتورى ایران ساسانى. اوّلى، به رغم از دست دادن مهمترین مستعمراتش مصر و شامات، بیش از ۸ قرن مقاومت ورزید تا دژ مرکزیش (بیزانس) زیر ضربات ارتش اسلام فرو ریخت؛ ولى دومى – امپراتورى ساسانى – در همان دهه هاى نخست قرن اول هجرى به سرعت فرو پاشید و اسلام، براى همیشه، آیینف مردم ایران شد.
این دوگانگى را چگونه مى توان توجیه کرد؟ اگر ارتش اسلام، توانف کوبیدنف سریعف یک امپراتورى عظیم را دارا بود، پس چگونه تسخیر و فروپاشى بیزانس، ۸۰۰ سال به تأخیر افتاد؟!
پاسخ این است که نابودى سریع امپراتورى ساسانى، گذشته از فساد عمیقى که خرچنگ وار بر جان آن امپراتورى چنگ انداخته بود، معلولف موج انفجار اصول نجاتبخش اسلام بود. روشن تر بگوییم: فروپاشى رژیم ساسانى، »شکست« یک ملت در عرصه نظامى از قشون بیگانه و عدالتخواه از آرمانهاى رهایى بخش اسلام بود، که نوید رهایى از یوغف »جَور« و »فساد« و »تبعیض« را مى داد؛ اما مردم ایران، در برابر پیامبرى کرنش کردند که صلاى عدل و آزادى در داده بود؛ پیامبرى که فراتر از »طبقه« و »نژاد« مى اندیشید، همه چیز را براى همگان مى خواست، و ملاک برترى را تنها و تنها »تقوا« مى شمرد، و بس.
آرى، جاذبه آن اصول رهایى بخش بود که ایرانىف خسته از فساد و تبعیض ساسانى را، مشتاقانه به پیشواز اسلام فرستاد و موج انفجارش بنیاد فرسوده آن رژیم را درهم ریخت . و درست به همین دلیل نیز، زمانى که این ملّت بزرگ دریافت، حکّام اموى – در پوشش عنوان خلیفهالرسول – در پى تحمیل »عفروبه« (حاکمیت نژاد عرب بر دیگر ملل و اقوام)اند، به »تشیّع« روى آورد که اسلامف خاندان پیامبر، صلّى اللَّه علیه وآله، است و به تأسّى از قرآن و سیره رسول، صلّى اللَّه علیه وآله، را نه بر »نژادپرستى« و »تبعیض طبقاتى«، که بر »عدل« و »تقوا« و »تساوى در برابر قانون« مى نهد و تشنگان حقیقت را مستقیماً از زلال معنویت اسلام، سیراب مى سازد.۲
استاد شهید مرتضى مطهرى، در این باب – رمز اسلام و تشیع ایرانیان – سخنى نغز دارد. ایشان در کتاب »خدمات متقابل ایران و اسلام« مى نویسد:
حقیقت این است که، علت تشیّع ایرانیان و علّت مسلمان شدنشان یک چیز است: ایرانى روح خود را با اسلام سازگار دید و گمگشته خویش را در اسلام یافت. مردم ایران که طبعاً مردمى با هوش بودند و به علاوه سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگر نسبت به اسلام شیفتگى نشان دادند و به آن خدمت کردند.
مردم ایران، بیش از هر ملت دیگر به روح اسلام توجه داشتند و به همین دلیل، توجه ایرانیان به »خاندان رسالت« از هر ملت دیگر بیشتر بود و تشیّع در میان ایرانیان، نفوذ بیشترى یافت. یعنى ایرانیان روح اسلام و معنى اسلام را در نزد خاندان رسالت یافتند. فقط خاندان رسالت بودند که پاسخگوى پرسشها و نیازهاى واقعى روح ایرانیان بودند.
آنچه که بیش از هر چیز دیگر، روح تشنه ایرانى را به سوى اسلام مى کشید عدل و مساوات اسلامى بود. ایرانى قرنها از این نظر محرومیت کشیده بود و انتظار چنین چیزى را داشت . ایرانیان مى دیدند کسانى که بدون هیچگونه تعصّبى، عدل و مساوات را اجرا مى کنند و نسبت به آن بى نهایت حساسیت دارند خاندان رسالت اند . خاندان رسالت، پناهگاه عدل اسلامى، مخصوصاً از نظر مسلمانان غیر عرب بودند.
اگر اندکى به تعصبات عربى و تبعیضاتى که از ناحیه برخى خلفا میان عرب و غیر عرب صورت مى گرفت و دفاعى که على بن ابى طالب، علیه السلام، از مساوات اسلامى وعدم تبعیض میان عرب و غیر عرب مى نمود توجه کنیم، کاملاً این حقیقت روشن مى شود.
سخن استاد را دانشمند مسیحى لبنانى نیز تصدیق مى کند:
فرزند ابى طالب، شهید عظمتش شد. او از این جهان درگذشت در حالى که نماز میان دو لبش بود و قلبش از شوق خدا لبریز بود. عرب، حقیقت مقام و مرتبت وى را نشناخت، تا آن که گروهى از همسایگان و یا برادران ایرانىف اعراب بپا خاستند و میان جواهر و سنگریزه تفاوت گذاردند.
ایرانى مسلمان، با کشف هوشمندانه »على و خاندان پاک نبى، علیهم السلام« در میان اصحاب پیامبر، وایمان استوارش به »راه و رسمف« این خاندان یعنى »تشیّع«، گام در گردونه تقدیر کلى الهى (همان طرح کلان خلقت) گذارد و در نتیجه، بار سنگین رسالت الهى مبنى بر آماده سازى تدریجى جهان براى تحقق »فرج کلّى« (یعنى حاکمیت توحید بر سراسر گیتى، به رهبرى قائم آل محمّد، صلّى اللَّه علیه وآله) بر دوش وى نهاده شد. بى جهت نیست که طبق روایات ظهور، اصحاب شاخص مهدى، عجّل اللَّه تعالى فرجه، یعنى آن ۳۱۳ تنى که با برخاستن نداى حضرت، برق آسا از اقطار گیتى به وى خواهند پیوست تا بازوى پرتوان وى در اصلاح جهان باشند، همگى یا ایرانى اند و یا ایرانى تبار! چنان که باز به گواه روایات، مسئولیت شناخت و شناسایى تشیّع (به عنوان یگانه مکتب حق) به جهان را پیش از ظهور مهدى، عجّل اللَّه تعالى فرجه، قم بر عهده دارد۳ و قم نیز – به مثابه پایتخت معنوى شیعه در جهان – از ایران است.
مطلب را درست دریابیم:
اسلام، البته با »امتیازات« نژادى« سر سازش ندارد و صرفاً به اعتبار طبقه و نژاد، ارباب قرشى را بر برده حبشى رجحان نمى نهد، امّا در عین
بى جهت نیست که طبق روایات ظهور، اصحاب شاخص مهدى، عجّل اللَّه تعالى فرجه، یعنى آن ۳۱۳ تنى که با برخاستن نداى حضرت، برق آسا از اقطار گیتى به وى خواهند پیوست تا بازوى پرتوان وى در اصلاح جهان باشند، همگى یا ایرانى اند و یا ایرانى تبار!

حال، »تمایزات ذاتى و اکتسابىف« اقوام و ملل را (از حیث هوش و همّت و استعداد دستیابى به عالیترین مقامات علمى و معنوى، و بویژه پیشتازى و پیشوایى جامعه و تمدن بزرگ اسلامى) منکر نشده، بلکه به عنوان یک »واقعیت عینى و طبیعى« به رسمیّت مى شناسد و حتى براى شکوفایى و ثمره چینى از آن به سود بشریّت، روى آن سرمایه گذارى هم مى کند. این سخن معروف پیامبر که:
اگر علم و ایمان به ستاره پروین آویخته باشد مردانى از سرزمین ایران بدان دست خواهند یافت.۴

و آن همه تعریف وى از سلمان فارسى و هموطنان وى (به مناسبت نزول آیات شریفه ۵۴ مائده، ۱۳۳ نساء، ۸۹ انعام، ۵ اسراء، ۱۹۸ و ۱۹۹ شعراء، ۳۸ محمد، صلّى اللَّه علیه وآله، ۱۶ فتح، و ۳ جمعه، که کتب حدیثى و تفسیرى شیعه و سنّى آن را نقل کرده اند) همه و همه انگیزه اى جز جلب توجه امّت اسلام به نقش خطیر ایرانیان مسلمان در تاریخ، و نیز تحریض رجال مستعد ایران به اجراى هر چه بهتر نقش سترگ خویش در طرح کلان تاریخ بشر نداشته است؛ نقشى که امروزه نیز پس از گذشت ۱۵ قرن از عصر بعثت، آگاهان منصف به تاریخ تمدن اسلامى در شرق و غرب جهان بر آن مفهر تأکید مى زنند.
ابن خلدون مغربى در مقدمه تاریخش فصلى مستقل گشوده و اظهار داشته است که، حاملان علوم در اسلام غالباً از ایرانیان بوده اند و عبدالرحمان بدوى، نویسنده نواندیش مصرى، نیز سلمان فارسى را »آغازگر نقش یگانه«اى مى داند که به قول او: ملت ایران در شکوفایى »حیات معنوى اسلام« یعنى »نهضت تشیع«، بر عهده دارد:
سلمان، این نخستین ایرانى [مسلمان ]، نداى پر طنین و نیرومندى بود که نقش »اعظم«ى را که نژاد وى در تکوین حیات معنوى در اسلام بازى کرد اعلام مى نمود. گفتیم نقش »اعظم«، و بهتر بود مى گفتیم نقش »یکتا و یگانه«. چه، در واقع مى توان گفت که حیات معنوى اسلام، همه چیزش را مدیون این نژاد آریایىف چند پهلوىف پفر مَلَکات است و از این است که نهضت تشیع، بدان معنى که بزودى خواهیم گفت، به دست وى پا گرفت، زیرا در میان همه نژادهایى که به اسلام آمده اند، تنها اوست که بر ایجاد چنین نهضتى تواناست.
در میان آیاتى که فوقاً بدان اشاره شد، تقارن آیه ۵۴ مائده »…فسوف یأتى اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونهم« که در روایات به ایرانیانف هموطن سلمان تأویل شده،با آیه معروف »إنّما ولیّفکم اللَّه و رسوله و الّذین أمنوا« (۵۵ مائده) که از ولایت خدا و رسول و ائمه طاهرین، علیهم السلام، سخن مى گوید، تقارنى بسیار معنى دار و قابل ملاحظه است. خاصّه آن که در آیه بعد (۵۶ مائده) پیروان ولایت عَلَوى، به عنوان »حزب پیروز خداوند« قلمداد شده اند:
اى کسانى که ایمان آورده اید، هر که از شما از دینش باز گردد چه باک؛ زودا که خدا مردمى را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند. در برابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش؛ در راه خدا جهاد مى کنند و از ملامت هیچ ملامتگرى نمى هراسند. این فضل خداست که به هر کس که خواهد ارزانى دارد و خداوند بخشاینده و داناست. جز این نیست که ولى شما خداست و رسول او و مؤمنانى که نماز مى خوانند و همچنانکه در رکوعند انفاق مى کنند. و هر که خدا و پیامبر او و مؤمنان را ولى خود گزیند، بداند که پیروزمندان، گروه (حزب) خداوندند.۵
 براستى که پیرامون ربط و تناسب این آیات، مشخصات ملّتف »ولایت شعارف« ایران، ارتداد اصحاب سقیفه از خط اسلامف ناب محمدى و آنچه که بیش از هر چیز دیگر، روح تشنه ایرانى را به سوى اسلام مى کشید عدل و مساوات اسلامى بود.

علوى، و مجاهدات پیگیر ایرانى مسلمان در دفاع عاشقانه از امامت معصومین، علیهم السلام، در تاریخ پردرد و رنج اسلام، و بالأخره آینده روشنى که در برابر منطق استوار تشیع از هم اکنون به چشم مى خورد، مى توان کتابى مستقل بلکه کتابها نوشت و در خاتمه ثابت کرد که تاریخ اسلام و جهان با همه فراز و فرودهایش، چیزى جز صحنه استجابت تدریجى این دعاى پیامبر، صلّى اللَّه علیه وآله، در همایش با شکوه غدیر نیست، آنجا که فرمود:
من کنت مولاه فهذا علىٌّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله…
بر اهل نظر پوشیده نیست که »غیبتف« حضرت ولىّ عصر حجه بن الحسن العسکرى، عجّل اللَّه تعالى فرجه، هرگز به معنى »به خود وانهادگىف مطلق« شیعه و محرومیّت آنها از الطاف و عنایات خاص آن حضرت نیست؛ الطاف و عنایات آن جناب، بویژه در مواقع سخت و بحرانى تاریخ، بسان درخشش خورشید از خلال ابر، گهگاه برقى مى زند و جلوه اى بارز مى یابد. همان گونه که، در سایر مواقع نیز سایه روشنف لطفف آن »آفتاب پنهان«، کمابیش بر اهل دل محسوس است. در این باب، بایستى خصوصاً از ایران اسلامى شیعه یاد کرد که بالأخص در دو قرن اخیر تاریخف پر تلاطمف خویش، بارها و بارها آینه دارف تابش »مفهرف« یار بوده است. به قول محمود شاهرخى (جذبه)، شاعر زبردست و دل آگاه معاصر:
تا کشتى امت را، سکّان به کف نوح است
بیمى نبود ما را از لطمه طوفانها
توضیح این معنى، منوط به بحث پیرامون اهمیت فوق العاده ایران در دایره مطامع و دسایس استعمارى«، و »دوام و بقاى شگفت انگیز این کشور، به رغم توطئه ها و تجاوزهاى مستمر و رنگارنگ جهانخواران شرق و غرب« است، که در آینده بدان مى پردازیم.

پى نوشتها:
۱». أبى اللَّه أن یجرى الأشیاء بأسبابها«، فرمایش امام صادق، علیه السلام، (اصول کافى، کتاب الحجه، باب معرفه الامام و الرد الیه، حدیث ۷).

۲. در این باب، بتفصیل در کتاب »رمز اسلام و تشیع ایرانیان« (مخطوط) بحث کرده ایم.

۳. »سیأتى زمان تکون بلده قم و أهلها حجّه على الخلائق و ذلک فى زمان غیبه قائمنا الى ظهوره و لو لا ذلک لساخت الأرض بأهلها«، فرمایش امام صادق، علیه السلام، (بحارالأنوار، ج۶۰، ص۲۱۳) و نیز: »ستخلوا کوفه من المؤمنین و یأزر عنها العلم کما تأزر الحیّه فى جحرها ثمّ یظهر العلم ببلده یقال لها قم و تصیرف معدناً للعلم و الفضل حتى لا یبقى فى الأرض مستضعف فى الدّین حتى المخدرات فى الحفجال و ذلک عند قرب ظهور قائمنا فیجعل اللَّه و أهله قائمین مقام الحجّه و لو لا ذلک لساخت الأرض بأهلها و لم یبق فى الأرض حجه، فیفیض العلم منه الى سائر البلاد فى المشرق و المغرب فیتمّ حجّه اللَّه على الخلق حتى لا یبقى أحدٌ على الأرض لم یبلغ إلیه الدّین و العلم، ثمّ یظهر القائم، علیه السلام، و یصیر سبباً لنقمه اللَّه و سخطه على العباد لأنّ اللَّه لا ینتقم من العباد الاّ بعد انکارهم الحجّه«، فرمایش امام صادق، علیه السلام، (همان، ج۶۰، ص۲۱۳) و نیز: »انّما سمّى قم لأنّ أهله یجتمعون مع قائم آل محمّد، صلوات اللَّه علیه، و یقومون معه و یستقیمون علیه و ینصرونه، فرمایش امام صادق، علیه السلام، (همان، ج۶۰، ص۲۱۶).

براى مطالعه احادیث گوناگون درباره قم، ر.ک: سفینه البحار، محدث قمى (مطبعه علمیه، نجف، ۱۳۵۵ ق) ذیل »قمم«، ج۲، ص۴۴۹-۴۴۵؛ بشاره المؤمنین در تاریخ قم و قمیین، حاج شیخ قوام اسلامى (قم، ۱۳۵۳ ش.) ص ۸- ۴۰؛ تاریخ قم، محمد حسین ناصر الشریعه، با مقدمه و اضافات على دوانى (انتشارات دارالفکر، قم، ۱۳۵۰ ش.) صص۱۳-۶ و ۷۱-۵۵.

۴. لو کان العلم منوطاً بالثریا لتناوله رجالٌ من فارس (بحارالأنوار، ج۱، ص۱۹۵، به نقل از قرب الأسناد).
این حدیث، با اندکى تفاوت در الفاظ، در کتب حدیثى و تفسیرى شیعه و سنى فراوان آمده است. ر.ک: مجمع البیان، تصحیح و تعلیق سید هاشم رسولى محلاتى (مکتبه الاسلامیه، تهران، بى تا)، ج۳، ص۲۰۸ و ج۹، ص۱۰۸؛ نور الثقلین (مطبعه حکمت، قم، ۱۳۸۳ ق.)، ج۱، ص۵۳۲؛ تفسیر کشاف (دارالمعرفه، بیروت، بى تا)، ج۱، ص۳۴۵؛ تفسیر فخر رازى (دارالکتب العلمیه، ج۲، تهران، بى تا)، ج۱۲، ص۲۰ù۱۹؛ و…

۵. سوره مائده (۵)، آیه ۵۶ – ۵۴.

 

ماهنامه موعود شماره ۲۵

همچنین ببینید

لوشاتو

لوکاشنکو: به پریگوژین گفتم که نیروهای واگنر مثل حشره له خواهند شد

رئیس جمهور بلاروس تأکید کرد که به رئیس واگنر در مورد نابودی اعضای گروه هشدار …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *