سیدمحمد مرتضوی
مقدمه
شیعه در التزام و پیروی از مکتب اهلبیت(ع) از استدلال به کتاب، سنت و عقل بهره وافری جسته است و از جمله آیاتی که شیعه بر امامت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) به آن استدلال و ادعای اجماع کرده، آیه زیر است:
إنّما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون. 1
جز این نیست که ولیّ شما خداست و رسول او و مؤمنانی که نماز بهپا میدارند و همچنان که در رکوعند انفاق میکنند.
گذشته از اجماع شیعه بر نزول این آیه درباره امام علی(ع)، ادعای اجماع امت اسلامی نیز بر این مسئله شده، که در جای خود آمده است.
استدلال شیعه به این آیه بر مقدماتی استوار است. یکی از آن مقدمات که نقشی اساسی در استفاده خلافت بلافصل حضرت امیر(ع) از این آیه دارد نزول این آیه درباره آن حضرت است. ولی مخالفان مکتب اهلبیت(ع) که از دلالت قوی این آیه بر حقانیت این مکتب به هراس افتادهاند برای تضعیف استدلال شیعه شبهاتی را متوجه این استدلال کردهاند؛ از جمله اینکه اگر این آیه درباره حضرت علی(ع) نازل شده بود و مقصود امامت آن حضرت بود، بر ایشان واجب بود که این مسئله را آشکارا اعلام و در منازعات سیاسی به آن احتجاج کند که در این مقاله در صدد بررسی این مسئله از منابع فریقین میباشیم.
استدلال نکردن امام علی(ع) به آیه!
مخالفان مکتب اهلبیت گفتهاند:
انّه لو سلّم ذلک، کان الواجب علی الامام أن یجهر بدعوی الولایه بذلک المعنی، حتّی یبرأ من مواجب أمانه الله و رسوله و استمرار الحذر نحو قریب من خمسه و عشرین سنه لایناسب شهامه ذلک الاسد الغیور ولا غیره من المسلمین الکرام.
اگر این مطلب را بپذیریم [که این آیه در شأن علی(ع) نازل شده و ولایت در اینجا به معنای ریاست و سرپرستی است] بر امام واجب بود که آشکارا دعوی ولایت ـ به این معنا ـ کند. تا ذمه او از ادای امانت واجب خدا و رسول او بری شود. اما اینکه او بیست و پنج سال از طرح این مطلب پرهیز کند، با شهامت آن شیر غیرتمند و دیگر مسلمانان صدر اسلام تناسب ندارد.
این شبهه در شماری از منابع آمده است. 2
قبل از پاسخ این شبهه ضمن پذیرش بخشی از سخنان این افراد که اگر چنین بود میبایست صحابه احتجاج میکردند، ما این مسئله را به چند دلیل میپذیریم که میبایست در برابر حکومت ابوبکر مقاومت میشد؛ زیرا:
۱. نبی اکرم(ع) با اندیشه دینی مسلمانان را طوری تربیت کرده بود که در برابر هر خلافی مقاومت کنند و به اعتراض برخیزند. این روحیه میطلبید که در برابر حکومت ابوبکر مقاومت کنند.
۲. فضائل بعضی از صحابه رسول خدا(ع) همانند امام علی(ع)، سلمان فارسی، عمار یاسر و خزیمه بن ثابت براساس آنچه در منابع اهل سنت آمده، نسبت به ابوبکر به مراتب بیشتر است، به طوری که اصلاً قابل مقایسه نیستند.
در پاسخ این سؤال باید گفت: این اعتراضها در منابع شیعه فراوان یافت میشود، ولی در منابع اهل سنت از آنها ذکری نیست، یا بسیار کمرنگ است و این نیز بدان سبب است که حذف و تحریف حقایق شامل آنها شده است و متأسفانه محدثان و مورخان و مفسران اهل سنت در کتب خود آنچه خواستهاند آوردهاند، نه آنچه واقعیت داشته است؛ به عنوان نمونه ذهبی مورخ مشهور اهل سنت در شرح حال محمد بن جریر طبری میگوید:
جمع طرق حدیث غدیر خم فی أربعه أجزاء رأیت شطره فبهرنی سعه روایاته و جزمت بوقوع ذلک.
او روایات حدیث غدیر خم را در چهار جلد گردآوری کرده است که من بخشی از آن را دیدم و از گستردگی روایات آن مبهوت شدم و یقین پیدا کردم که چنین حادثهای اتفاق افتاده است! 3
در حالی که همین طبری در کتاب خود که یکی از منابع مهم تاریخی به شمار میآید، حتی یک کلمه درباره این حادثه مهم ننوشته است؟!
بنابر این ذکر نکردن حادثهای از حوادث تاریخ اسلام در منابع اهل سنت نمیتواند به این معنی باشد که این حادثه اتفاق نیفتاده است. بگذریم، اما پاسخ شبهه ـ استدلال نکردن امام علی(ع) به آیه ـ را باید در منابع هر دو گروه مورد بررسی قرار داد:
الف) منابع اهل سنت
گرچه با توجه به مسائل یادشده از این نوع اعتراضها در منابع اهل سنت کمتر سخنی به میان آمده، ولی حقایق همیشه و برای همهکس پنهان نمیماند و خداوند برای اتمام حجت عدهای را وا میدارد که حقایق را بیان کنند. اکنون به چند نمونه از استدلال امام علی(ع) به این آیه در منابع اهل سنت اشاره میکنیم:
۱. حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، مؤلف ینابیع الموده در باب 38 کتاب خود نقل میکند:
در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین(ع) در میان آنان بود. هرکس درباره خود سخن میگفت و آن حضرت ساکت بود. وقتی بیان فضائل آنان به پایان رسید، رو به امام گفتند:
یا أباالحسن تکلّم. فقال: یا معشر قریش والانصار أسئلکم ممّن أعطاکم الله هذا الفضل، أبأنفسکم أو بغیرکم؟ قالوا: أعطانا الله و منّ علینا بمحمد صلّیالله علیهوآله….
ای ابوالحسن سخن بگو! آن حضرت فرمود: ای گروه قریش و انصار، از شما میپرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری؟ گفتند: خداوند به واسطه محمد(ص) بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.
سپس حضرت بخشی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود بیان میکند و از آنان اقرار میگیرد که این آیات درباره او نازل شده است. آنگاه فرمود:
أنشدکم بالله أتعلمون حیث نزلت «إنّما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم راکعون و…» أمر الله عزّوجلّ نبیّه أن یعلمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه کما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم. 4
شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که آیه «انّما ولیکم الله و…» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خدا(ص) در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرد.
۲. محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی مؤلف کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی والبتول والسبطین در کتاب همین جریان را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. او مینویسد:
در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجران درباره فضائل هر یک بحث در گرفت. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا(ص) درباره آنان بیان شده بود نقل کردند. از سران مهاجران در جلسه، افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر و نقش خود را در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند: ابیّ بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیّهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک و زیدبن ارقم حضور داشتند.
پس از پایان گفتوگو آنان از امام تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن از جمله آیه «انّما ولیکمالله و…» میفرماید:
قال الناس: یا رسولالله خاصه فی بعض المؤمنین أم عامه لجمیعهم. فأمر الله عزّوجلّ نبیّه صلّیالله علیهوآله أن یعلّمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم فنصبنی للناس بغدیر خم. 5
مردم پرسیدند: «ای رسول خدا(ص) آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا اینکه شامل همه میشود» آنگاه خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همانطور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا(ص) مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم منصوب کرد.
حدیث مناشده 6 یوم الشوری
هنگامی که عمر در آستانه مرگ قرار گرفت؛ شش تن را برای تعیین رهبر برگزید و به آنان سه روز مهلت داد تا تکلیف رهبری امت را مشخص کنند. ۷ از جمله این افراد امام علی(ع) بود. بهطور طبیعی هر یک از این افراد مدعی رهبری امت بودند و در صدد اثبات صلاحیت خود برای این کار برآمدند. از این رو امیرالمؤمنین(ع) که شایستهترین فرد برای این کار بود به بیان امتیازات خود در آن جمع پرداخت که به حدیث «مناشده یوم الشوری» مشهور است. این حدیث را هم اهل سنت روایت کردهاند و هم شیعه. این حدیث در منابع شیعه بیش از ده صفحه میباشد که امام در آن به آیه «إنّما» چنین استدلال میکند:
نشدتکم بالله هل فیکم أحد أدّی الزکاه و هو راکع غیری؟ قالوا: لا. ۸
شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شماجز من کسی هست که در حال رکوع، زکات پرداخت کرده باشد؟ گفتند: نه.
این حدیث در منابع اهل سنت بسیار متفاوت نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱. ابن حماد عقیلی: وی از این حدیث حدود دو صفحه را نقل و بقیه را حذف کرده است و سپس از قول ابن مغیره نقل میکند:
و هذا حدیث لا أصل له عن علی(ع). 9
این حدیث از علی(ع) پایهای ندارد.
محقق این کتاب نیز در پاورقی میگوید:
حاشا أمیرالمؤمنین من قول هذا. ۱۰
هرگز امیرالمؤمنین(ع) چنین سخنی را نمیگوید!
همانطور که ملاحظه میکنید ابن مغیره ادعای جعلی بودن حدیث را دارد، بدون اینکه سندی ارائه کند و دکتر عبدالمعطی امین نیز صدور این سخن را از امام بعید میداند. اکنون سؤال این است که چرا با این حدیث چنین برخورد کردهاند و بدون ارائه هیچ سندی آن را کنار گذاشته یا حذف کردهاند و یا در صدد تضعیف راوی آن برآمدهاند.
به نظر ما علت این کار در مقدمه کلام امیرالمؤمنین(ع) و ذهنیت اهل سنت نسبت به صحابه به خصوص خلفا میباشد؛ زیرا امیرالمؤمنین(ع) در مقدمه این مناشده چنین میفرماید:
بایع الناس ابابکر و أنا والله أولی بالامر و أحقّ به منه، فسمعت و أطعت مخافه أن یرجع الناس کفاراً یضرب بعضهم رقاب بعض یالسیف، ثم بایع أبوبکر لعمر و أنا والله أحقّ بالامر منه، فسمعت و أطعت مخافه أن یرجع الناس کفاراً، ثم أنتم تریدون أن تبایعوا لعثمان…. 11
مردم با ابوبکر بیعت کردند، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم به دوران کفر باز گردند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، شنیدم و اطاعت کردم. بعد از آن ابوبکر برای عمر از مردم بیعت گرفت، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم کافر شوند، شنیدم و اطاعت کردم و اکنون نیز تصمیم دارید با عثمان بیعت کنید….
بدین سان حضرت عملکرد صحابه را در تعیین ابوبکر و عملکرد ابوبکر را در تعیین عمر و عملکرد اصحاب شوری را در تعیین عثمان مورد نقد قرار داده و آن را تخطئه کرده است که این مسئله با ذهنیت اهل سنت نسبت به خلفا و صحابه سازگاری ندارد. از این رو در صدد تضعیف راوی، یا تقطیع و یا حذف کلی روایت یادشده برآمدهاند.
۲. ابن حجر عسقلانی یک صفحه از این حدیث را از قول ابن حماد عقیلی نقل میکند و سپس میگوید:
فذکر الحدیث فهذا غیر صحیح و حاشا امیرالمؤمنین من قول هذا انتهی. 12
این حدیث را ابن حماد نقل کرده و این حدیث صحیح نیست و هرگز امیرالمؤمنین چنین سخنی نمیگوید.
۳. ذهبی نیز همین مقدار مختصر را از ابن حماد عقیلی نقل میکند و همچنان درباره حدیث قضاوت میکند که این صحیح نیست 13، بدون اینکه برای سخن خود دلیلی ارائه کند.
۴. ابن مغزلی مقدمه سخن امام را نیاورده، ولی بقیه حدیث را حدود چهار صفحه نقل کرده است بدون آنکه آن را رد کند. ۱۴
۶. خطیب خوارزمی نیز حدود سه صفحه از این مناشده را از طرق مختلف نقل میکند بدون آنکه آن را رد کند. ۱۵
۶. گنجی شافعی نیز حدود یک صفحه از این منا شده را آورده است. البته او تنها به بخشی از حدیث که درباره جریان ردالشمس است استدلال کرده است.16
۷. جوینی مؤلف فرائد السمطین نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آنکه آن را رد کند. ۱۷
۸. ابن عساکر مؤلف کتاب تاریخ مدینه دمشق نیز حدود سه صفحه از این مناشده را آورده است بدون آنکه آن را ردکند. ۱۸
چنانکه ملاحظه میکنید، در میان اهل سنت نیز افرادی هستند که احتجاج امام علی(ع) را به نزول این آیه درباره خودش نقل کرده باشند. گذشته از آنکه چندین نفر مناشده یوم الشوری را نقل کردهاند که با آنچه در منابع شیعه آمده یکسان است، ولی وقتی مناشده در مقام اثبات برتری امام بر خلفا پیش میآید آن را نقل نکردهاند و عدهای هم با این اتهام که این روایت جعلی است بدون ارائه دلیلی از نقل مناشده خودداری کردهاند و برخی نیز با این توهم که بعید است امام علی(ع) نسبت به خلیفه اول و دوم چنین سخنی بگوید تمام مناشده را نقل نکردهاند و گروهی نیز با اتهام ضعف راوی از نقل آن پرهیز کردهاند؛ در حالی که اینگونه نیست. به هر حال به اندازهای که این حقیقت اثبات شود که امام علی(ع) به نزول آیه احتجاج کرده است در منابع اهل سنت هم شواهدی یافت میشود.
ب) منابع شیعه
استدلال امام به آیه «إنّما ولیّکمالله…» در منابع شیعه بسیار زیاد آمده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱. مناشده یومالشوری
همانطور که پیشتر بیان کردیم، در جلسه شوری که هر یک از اعضا که ادعای صلاحیت رهبری دارند طبیعی است که در صدد معرفی و بیان شایستگیهای خود برآیند. این مسئله طبیعی وقتی با وظیفه دینی همراه شود انگیزه آن دو چندان میشود. از این رو امام علی(ع) که بیان شایستگیهای فردی خود را برای بازگرداندن حکومت اسلامی به مسیر خود وظیفه الهی میدانست در صدد بیان شایستگیها و امتیازات خانوادگی، فردی، سیاسی، مبارزاتی، علمی و… خود برآمد که در منابع هر دو گروه یعنی شیعه و اهل سنت یافت میشود. در این حدیث حضرت در دو جا به نزول آیه «انّما» درباره خود استدلال کرده است:
الف) در موردی حضرت خطاب به اهل شورا میفرماید:
فهل فیکم أحد سمّاه الله عزّوجلّ فی عشر آیات من القرآن مؤمناً غیری؟ قالوا: أللّهمّ لا. ۱۹
آیا در میان شما بهجز من کسی هست که خداوند در ده آیه از آیات قرآن او را مؤمن نامیده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه.
ب) در موردی در این مناشده حضرت خطاب به اهل شورا میفرماید:
فهل فیکم احد آتی الزکاه و هو راکع و نزلت فیه إنّما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنو الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون غیری؟ قالوا: أللّهمّ لا. ۲۰
آیا در میان شما به جز من کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد و خداوند آیه «إنّما ولیکم الله…» را درباره او نازل کرده باشد؟ گفتند: به خدا سوگند نه.
۲. مناشده با ابوبکر
با توجه به نکاتی که پیشتر درباره تربیت امت توسط رسول خدا(ص) بیان شد، طبیعی بود که در برابر به قدرت رسیدن ابوبکر مقاومت و اعتراضهایی صورت گیرد؛ از جمله این اعتراضها را خود حضرت امیر(ع) انجام داده است. بعد از به قدرت رسیدن ابوبکر، وی تلاش میکرد با امام علی(ع) با چهرهای بشاش و خندان روبهرو شود، ولی حضرت امیر(ع) برعکس همیشه با چهرهای گرفته و عبوس با او برخورد میکرد که این وضع برای ابوبکر قابل تحمل نبود، تا اینکه روزی به خانه حضرت آمد و از مسائل پیشآمده عذرخواهی کرد و در صدد توجیه رفتار خود برآمد. حضرت با نقد رفتار ابوبکر از وی اعتراف گرفت که شایستگی این کار را ندارد، بلکه خود شایسته سرپرستی امت است. بدینسان حضرت با بیان شایستگیهای خود به نزول آیه «انّما» درباره خود استدلال میکند و میفرماید:
أنشدک بالله إلی الولایه من الله مع ولایه رسولالله صلّیاللهعلیهوآله فی آیه زکاه الخاتم أم لک؟ قال: بل لک.21
تو را به خدا سوگند میدهم آیا در آیه پرداخت انگشتری به عنوان زکات، ولایت من همراه با ولایت رسول خدا(ص) از طرف خداوند مطرح شده است یا ولایت تو؟ ابوبکر گفت: بلکه ولایت تو.
۳. مفاخره قریش
از جمله مواردی که حضرت امیر(ع) به نزول آیه «إنّما» درباره خود احتجاج کرده، جریان، مفاخره مهاجران و انصار است. پیشتر این جریان و احتجاج آن حضرت به این آیه را از منابع اهل سنت نقل کردیم. این جریان در منابع شیعه نیز ذکر شده است که آن حضرت فرمود:
فانشدکم بالله أتعلمون حیث نزلت «إنّما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون» قال الناس: یا رسولالله أخاصه فی بعض المؤمنین أم عامه لجمیعهم، فأمر الله عزّوجلّ نبیّه أن یعلمهم ولاه أمرهم و أن یفسّر لهم من الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و صومهم و حجّهم فنصبنی للناس علماً بغدیر خم. 22
شما را به خدا سوگند آیا میدانید هنگامی که آیه «انّما ولیّکمالله و…» نازل شد، مردم از رسول خدا(ص) پرسیدند: آیا این آیه به عدهای از مؤمنان اختصاص دارد، یا شامل همه مؤمنان میشود؟ پس خداوند پیامبر را مأمور کرد که متولیان امور مؤمنان را به آنان بشناساند و همانطور که نماز، زکات و حج آنان را برای ایشان بیان کرده است ولایت را نیز شرح دهد. در پی این مسائل پیامبر مرا در غدیر خم به عنوان راهنما برای مردم منصوب کرد.
۴. مذاکره با مهاجران و انصار
در جریان تشکیل شورا از یک سو حدود پانزده سال از ارتحال رسول خدا(ص) گذشته بود و نسل جدید مسلمانان عصر نزول قرآن را درک نکرده بودند. از سوی دیگر، تبلیغات یک سویه حکومت در طول این دوران و جلوگیری از تدوین و نشر حدیث رسول خدا(ص) و عوامل دیگر سبب شده بودند نسل جدید از حوادث صدر اسلام و مدافعان واقعی اسلام و رسول خدا(ص) بیاطلاع باشند. در چنین شرایطی حضرت در صدد معرفی خود و دفاع از حق خویش برآمد و در جمع مهاجرین و انصار که بیشتر آنان را نسل جدید تشکیل میدادند حاضر شد و در یک سخنرانی فرمود:
لقد علم المستؠ
پینوشتها:
* برگرفته از: فصلنامه مشکوه، شماره 80، پاییز ۱۳۸۲.
۱ .سوره مائده(5)، آیه 55.
۲ .از جمله بنگرید به: نظامالدین حسن بن محمدبن الحسین النیشابوری القمی، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج4، ص284؛ امیر عبدالعزیز، التفسیر الشامل، ج2، ص977؛ عبدالکریم محمدالمدرس، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج3، ص167؛ الفخرالرازی، التفسیر الکبیر، ج12، ص28.
۳ .ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص277.
۴ .سلیمان بن ابراهیم القندوزی، ینابیع الموده، باب 83، ص114.
۵ .ابراهیم بن محمد بن المؤید الجوینی، فرائد السمطین، ج1، باب 58، ص312.
۶ .«مناشده» به معنای پرسیدن از دیگری به همراه قسم دادن به اوست.
۷ .ابوجعفر محمدبن جریرالطبری، تاریخ الطبری، ج3، ص29؛ ابناثیر، الکامل فیالتاریخ، ج3، ص67.
۸ .احمد بن علی بن ابیطالب الطبرسی، الاحتجاج، ج1، ص196.
۹ .ابو جعفر محمد بن عمرو بن موسی العقیلی، الضعفاء الکبیر، ج1، ص211.
۱۰.همان، ص212.
۱۱.شهابالدین ابی الفضل احمد العسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص157؛ شمسالدین محمدبن احمد الذهبی، میزان الاعتدال، ج2، ص178.
۱۲.همان، ج2، ص157.
۱۳.میزان الاعتدال، ج2، ص178.
۱۴.علی بن محمدالخطیب الواسطی، مناقب علیبن ابیطالب، ص112.
۱۵.الحافظ ابوالمؤیّد الموفق بن احمد أخطب خوارزم، المناقب، ص313.
۱۶.محمدبن یوسف بن محمدالقرشی الگنجی، کفایه الطالب، ص386.
۱۷.فرائد السمطین، ج1، ص319.
۱۸.ترجمه الامام علی بن ابیطالب من تاریخ مدینه دمشق، ج3، ص113.
۱۹.محمدبن الحسن الطوسی، ألامالی، ج2، ص159؛ حسن بن ابیالحسن الدیلمی، إرشاد القلوب، ج2، ص86؛ بحارالانوار، ج31، الحسن الطوسی، ص333؛ ألاحتجاج، ج1، ص197.
۲۰.محمد بن الحسن الطوسی، ألامالی، ج2، ص162؛ الاحتجاج، ج1، ص197؛ جمالالدین یوسف بن حاتم الشافی، الدررالنظیم، ص332؛ السید هاشم البحرانی، غایه المرام، ج2، ص20؛ إرشاد القلوب، ج2، ص89؛ بحارالانوار، ج31، ص332؛ میرزا حبیبالله الهاشمی الخوئی، منهاج البراعه فی شرح نهجالبلاغه، ج2، ص363، ج3، ص89.
۲۱.ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، الخصال، باب الاربعین و مافوق، ج2، ص327؛ بحارالانوار، ج29، ص7؛ الاحتجاج، ج1، ص161.
۲۲.الاحتجاج، ج1، ص213؛ بحارالانوار، ج1، ص410.
۲۳.الخصال، ابواب السبعین و مافوقه، ص1701؛ بحارالانوار، ج31، ص445.
۲۴.سوره سباء(۳۴)، آیه 46.
۲۵.الاحتجاج، ج1، ص379.
۲۶.همان، ج1، ص232.
موعود شماره ۵۰