وردگار شما از خودتان و از هر کس دیگر به شما آگاهتر است.» پس وقتی ما میگوییم قرآن کریم درباره ما اینگونه میگوید اینطور نیست که منظور این باشد که نظریّاتی در این باب وجود دارد و یکی از این نظریّات، قرآن است یا سایر فرمایشها مثل فرمایشهای معصومان(ع) را با نظریّات سایر دانشمندان یکی دانست؛ بلکه باید آن نظریّات را با قرآن سنجید و قرآن را مبنا قرار داد
در ادامه بحث ضرورت شناخت خانواده آسمانی از دلایلی که میتواند ما را با حقیقت خودمان و خانواده آسمانیمان آشنا کند، خطابهای قرآن و معصومان(ع) است. بسیار پیش آمده افرادی که قرآن یا روایات را خوب میخوانند ولی انسی که باید با کلام حق تعالی و با کلمات گهربار معصومان(ع) داشته باشند، ندارند و نمیتوانند این حس را در وجودشان داشته باشند و این هم ناشی از آن است که آنان با گوشی میشنوند که این گوش، بخش مورد خطاب قرآن و معصومان(ع) نیست؛ اگر ما خود و خانواده آسمانیمان را بشناسیم و باور کنیم، خواهیم دید که چنان انسی به قرآن و به فرمایشهای معصومان(ع) در ما ایجاد میشود که لذّت بسیار زیاد برای ما به همراه خواهد داشت و ارتباط و گرمای شورانگیز و خاصّی بین ما و قرآن و روایات برقرار میشود. پس اگر توجّه به این نکته نداشته باشیم که قرآن چه چیزی را در ما مورد خطاب قرار میدهد؛ یعنی من کیستم؟ و به کجا تعلّق دارم؟ نمیتوان درک درست و کاملی از فرمایشهای معصومان(ع) و آیات قرآن داشت. در اینجا آیاتی را مرور خواهیم کرد که به ساختار وجودی انسان اشاره دارد. وقتی در جایی نامی از قرآن کریم آورده میشود باید به این نکته توجّه کرد که فقط به عنوان کتاب مقدّس به آن نگاه نکنیم؛ بلکه قرآن کریم، علمیترین و تخصّصیترین و بینظیرترین کتاب در باب انسان است. آیاتش از سوی کسی برای ما فرستاده شده که همه ذرّات وجود ما و ذرّات این عالم را و به طور کل، تمام موجودات و مخلوقات این عالم را خلق کرده است. اتمها و الکترونها، انسانها، گیاهان و حیوانات را او خلق کرده است، ستارهها و کیهانها و کهکشانها را او خلق کرده و همه را او اداره میکند؛ از آغاز ما و از وضعیّت فعلی ما و انجام امور ما آگاهی دارد و بهتر از هر کس دیگری ما را میشناسد. قرآن کریم میفرماید:
«رَبُّکُم اَعلَمُ بِکُم؛ ۱ پروردگار شما از خودتان و از هر کس دیگر به شما آگاهتر است.» پس وقتی ما میگوییم قرآن کریم درباره ما اینگونه میگوید اینطور نیست که منظور این باشد که نظریّاتی در این باب وجود دارد و یکی از این نظریّات، قرآن است یا سایر فرمایشها مثل فرمایشهای معصومان(ع) را با نظریّات سایر دانشمندان یکی دانست؛ بلکه باید آن نظریّات را با قرآن سنجید و قرآن را مبنا قرار داد. قرآن، ملاک تشخیص علمیبودن یک نظریه درباره انسان و جهان است. در قرآن کریم خدای تبارک و تعالی برای ما دو منشاء ذکر میکند، منشاء مادّی و دنیایی و دومی منشأ ماورای دنیا و طبیعت. قرآن کریم جنبه مادّی و زمینی آدمی را از اجزا و موادّ مختلفی میداند: آب، خاک، گِل، نطفه، لجن، «اِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِن طین؛ ۲ من بشری را از گِل میآفرینم.» گِل ترکیبی از آب و خاک است. اگر دقّت کرده باشید، میفرماید: «اِنِّی خالِقٌ بَشَراً»۳ آن جنبه پوست و ظاهر انسان را میگوید؛ یعنی من یک ظاهری از انسان به همین شکل انسانی از گل خلق میکنم، بعد میفرماید: «فَاِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختَ فیهِ مِن روحی فَقَعوُا لهُ ساجِدین»۴. هنگامیکه جهاز وجودی او را تسویه کردم، بدن او کامل شد «وَ نَفَختَ فیهِ مِن روحی» از روح خودم در انسان دمیدم. سپس از فرشتگان خواستم که آن موقع به او سجده کنند؛ پس خداوند از دو ترکیب یاد میکند؛ یک ترکیب، ترکیب گلی و طینی انسان است، که جنبه بشری و بدنی ما را شامل میشود و دوم روح خدا. حالا که روح خدا بر او دمیده شد، انسان ارزش سجده ملائکه را پیدا میکند؛ یعنی وقتی من از روح خود بر او دمیدم، به او سجده کنید یا در جایی دیگر درباره جنبه مادّی و ظاهری انسان میفرماید: «بَدَاَ خَلَقَ الإنسانِ مِن طینِ، ثُمَّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سلالۀٍ من ماءٍ مَهینِ»۵. شروع خلقت آدم ابوالبشر(ع) را خداوند از گل قرار داد و سپس به آن حیات داد و از روحش بر او دمید؛ امّا نسل این انسان چگونه است؟ سپس نسل انسان را خداوند از آن آب پست قرار داد که همان منی است: «مِن مَنیٍّ یُمنی»۶ همان آبی که در احکام فقهی ما از آن به یکی از نجاسات تعبیر میکنیم؛ یعنی قرآن، روایات و دین میخواهند بگویند: نسل انسان از این آب پست قرار داده شده است. باز در جای دیگر میفرماید: «و لَقَد خَلَقنَا الانسان َمِن سُلالۀٍ مِن طین ٭ ثُمَّ جَعَلنهُ نُطفَۀً فی قَرارِ مَکین ٭ ثُمَّ خَلَقناَ النُّطفَۀَ عَلَقَۀً فَخَلَقناَ العَلَقَۀَ مضفۀً فَخَلَقنَا المُضغۀَ عِظماً ٭ فَکَسَونَا العظم لَحماً ٭ ثُمَّ اَنشَانه خَلقًاء اخَرَ و فَتَبَارَک الله اَحسَنُ الخالقِینِ»۷ مراحل دقیق خلقت انسان را بیان میفرماید. این هم از اعجاز علمی قرآن است که هزار و چهارصد و چند سال پیش، این مراتب را دقیق ذکر کرده است و امروزه هم علم همین را کشف کرده است. در آغاز میفرماید: «انسان را از گل آفریدیم.» «ثُمَّ جَعَلنهُ نُطفَۀً فی قَرارِ مَکین» اینکه این گل بعداً نطفه میشود، منظور چیست؟ منظور همان آیه قبلی است، در آیات ۷ و ۸ «سوره سجده» گفته شد که منظور از گل حضرت آدم(ع) است و قرار دادن نسل از آب پست مربوط به نسل حضرت آدم است. «جَعَلنا نُطفَۀً فی قَرارِ مَکین» نطفه او را در مکین (رحم مادر) قرار دادیم. چه فعل و انفعالاتی در این نطفه به وجود میآید؟ «ثُمَّ خَلَقناَ النُّطفَۀَ عَلَقَۀً فَخَلَقناَ العَلَقَۀَ مضفۀً فَخَلَقنَا المُضغۀَ عِظماً» گوشت و بعد استخوان میگیرد. «فَکَسَونَا العظم لَحماً» یعنی وقتی استخوان را به او دادیم، گوشت را هم به رویش میکشیم. «ثُمّ َاَنشَانا» وقتی که این ترکیب مادّی تا حدودی تکمیل شد، اینجاست که از آن، تعبیر به «اَنشَا» میکند. «ثُمَّ اَنشَانه خَلقًا ءاخَرَ» ما او را به خلق دیگری قرار میدهیم؛ یعنی همین موجودی که مادّی است و در رحم مادرش رشد میکند، همه او را مایه خلق آخری قرار میدهیم. اِنشاء است و «ثُمَّ اَنشَانه خَلقًا ءاخَرَ» یعنی چیز دیگری میشود. وقتی چیز دیگر شود دمیده شدن روح در انسان اتّفاق میافتد. آنگاه است که میفرماید: «فَتَبَارَک الله اَحسَنُ الخالقِینِ» اینجا خدا به خودش تبریک میگوید. که این خیلی اهمّیت دارد که وجود بینهایت، کمال مطلق، الله و خالق کل شیء که خالق همه چیز است دراین باره به خودش تبریک گفته است؛ یعنی نسبت به خلقهای دیگر، که هر کدامش را انسان مطالعه کند متحیّر میشود. آنقدر بشر تحیّر دارد که بعد از گذشت هزاران سال از تاریخ بشر، هنوز نتوانستهاند یکی از مخلوقات خدا را به طور کامل بشناسد و مدّعی باشد که مثلاً یک اتم را شناختند، یا یک مولکول را، یا یک سلول را شناخته باشد و هیچ سؤالی هم درباره آن نداشته باشند. در حالیکه هیچکدام از مخلوقات خدا برای بشر کامل شناخته شده نیست. امروزه بشر دست به شکاف عالم زده تا بداند درون آنها چیست؟ بشر هنوز نتوانسته بشناسد و حتّی بدن را بعد از ۸ هزار سال همچنان مطالعه میکنند و یک جزئش را هم نتوانستهاند، بشناسد. اطّلاعاتش خیلی زیاد شده، امّا کامل نیست، انسان هشتهزار سال سابقه پزشکی و علم دارد. دهها و صدها میلیون کتاب نوشته شده است. امروزه بشر به اطّلاعات زیادی در این باره دست یافته؛ امّا هنوز نتوانسته بدون هیچ ابهامیبگوید، همه جنبههای یک عنصر را شناخته است. ما با چنین خدا و خالقی سر و کار داریم. «بَدیعُ السَّمَوَاتِ وَ الاَرضِ»۸ آیا میتوانی سجده نکنی!؟ مگر آدم احمق، پوست کلفت، قسّی القلب باشد که نتواند اتمش و نوترونش و پروتونش و سلول و مولکول، درختان، گیاهان، حیوانات، بدن انسان، کهکشانها، کیهانها، ستارگان، نظم محیّرالعقولش را ببیند و سجده نکند. در حالیکه لازم است برای هر چیزی تبریک گوییم. چون همه چیزش محیّر العقول و عجیب است. آیا میتوان گفت چیز سادهای در طبیعت وجود دارد؟ آیا بشر میتواند دست بگذارد روی جزئی از اجزای طبیعت و بگوید این ساده است؟ سادهترین چیزهایی که بشر ساده میپندارد از شگفت انگیزترین چیزهاست. کم ارزشترین چیزها در نظر بشر، گران قیمتترین چیزهاست. خاک، شگفت انگیزترین چیزهاست، در خاک هزاران بذر مختلف میکارند و میوههای گوناگون میدهد. بشر این خاک را به حساب نمیآورد، خداوند میفرماید این خاک که میگویید بیارزش است، میخواهم از شما بگیرم و به جای آن چیز دیگری به شما بدهم. این معنایش مرگ انسان است. حیات انسان به طلا، برلیان، الماس، یاقوت و زمرّد نیست؛ ولی این خاک است که میلیاردها موجود از جمله انسان به حیات او بستگی دارد. دانشمندان معتقدند: زمان بسیاری باید سپری شود تا در طبیعت یک سانتیمتر مکعب بهاندازه یک حبّه قند، خاک تولید شود. خاک، بسیار ارزشمند است. چه چیزی در این طبیعت و در این عالم، شگفتانگیز نیست!؟ محیّرالعقول نیست!؟ و ما را به سجده وادار نمیکند!؟ چقدر قرآن تأکید میکند که در این عالم تفکّر و مطالعه کنیم. این یک عبادت است، مطالعه کردن، زیر میکروسکوپ نگاه کردن، با تلسکوپ نگاه کردن، مثل نماز، بلکه میسّرتر از بسیاری از نمازها، آنقدر میسّر است که در روایت آمده است: «مقداری فکر کردن بهتر از هفتاد سال عبادت است.» اینکه انسان به خاک، گل، مورچه و درخت، مطالعه کند، خوب نگاه کند. ببیند این کیست که چنین طرّاحی را انجام داده و با این کار میخواهد به من چه چیزی را بگوید؟ چه حرفی به من میزند؟ تفکّر خیلی ارزش دارد. آنقدر مهم است که حضرت میفرماید: «بیشترین عبادت ابوذر (که آن مقامات را و درجات را داشت) این بود که در خلقت خدا فکر میکرد. در صنع الهی تفکّر میکرد.» ما نباید ساده از کنار مخلوقات خدا رد شویم و بیتوجّه پا را روی برگ، خاک، گیاهان و … بگذاریم و رد شویم. این کار خیلی بدی است که بدون تفکّر از کنار آنها بگذریم. در روایت آمده است که اگر کسی خوب نگاه کند و فکرش را ادامه دهد، حتماً قلبش به نورانیّت میرسد. یکی از اصول پرواز، تفکّر عمیق و مستمر است، انسان را به بلندی میکشاند و به اوج میرساند. اصلاً انسان را از طبیعت خارج میکند. آنچه آدمی را بدبخت و قلب او را سخت کرده، عادت است. عادت کردیم نگاه کنیم و از کنارش رد شویم، میگوییم خاک است، برگ درخت است، میوه است. دیگر برای چه نگاه کنیم؟ دقیقاً مثل همان کاری است که حیوانات میکنند. میخورند، له میکنند و رد میشوند. فقط از این چیزها خوردنش را یاد گرفتهاند و رد میشوند. قرآن در این راستا اشاره میکند: «و کَاَیِّن مِن آیَۀٍ فِی السَّمَوات وَالاَرضِ یَمُرُّونَ علیها وهُم عنها مُعرِضون»۹ چه بسیار آیاتی در آسمان و زمین که مرور میکنند و رد میشوند و اصلاً توجّه ندارند. خدا برای هیچ کدام از این خلقتهای محیّرالعقول که بشر را به زانو در میآورد به خودش تبریک نگفته ولی وقتی به انسان رسید فرمود: «َتَبَارَک الله اَحسَنُ الخالقِینِ» اینجا خدا به خودش تبریک گفت. در واقع خدا با خلق انسان، خودش را بهترین خالق معرفی میکند. بزرگان فرمودند: اگر به واسطه انسان، خدا احسن الخالقین است، پس انسان، احسن المخلوقین است. انسانی که در ضمیرش پیچیدهترین رازها وجود دارد در آن عمق وجودش از احساساتش، عواطفش، عقلانیتش و فعّالیتهای فوق عقلانیاش، حقایق را تبدیل به صوت و مادّه میکند؛ یعنی مجرّد را تبدیل به مادّه میکند. این تعجّبانگیز نیست؟! ما چون عادت کردهایم، متوجّه نمیشویم که این پدیده یعنی چه؟ ضمیر هر چه را که مجرّد است تبدیل به مادّه میکند. استاد نیز همین کار را میکند. یک استاد، تمام بخشهای مجردش را که علم اوست اعم از احساسات، بینش، شهود، شعور به پایینترین مرحله وجودش تبدیل میکند. به این صورت که صوت را به فضای دهان انتقال میدهد، در فضای دهان به لفظ و کلمه مبدل میکند. شاگرد مادّه را میگیرد و تبدیل به مجرد میکند. این مسئله ساده است و ما خیلی ساده از کنارش رد میشویم. دائماً مجردات در حال تنزّلات و تجلّیات و ظهورات مادّی هستند. دائماً این اتّفاق میافتد و دائماً مواد در حال صعودند و از مجرّد به مادّه تبدیل میشوند.
گاهی مواقع اگر کسی بخواهد تمام عشقش را بروز دهد و محبّتش را ظاهر کند، نه همه عشقش را، بلکه یک صدم عشقش را بخواهد ظاهر کند؛ مَثَل خدا میشود. خدا میفرماید: «من تمام این تجلیّاتی که یک دفعه در دنیا کردم، این همه آفرینش بینهایت، موجود بینهایت، این یک درصد رحمتم بوده و نود و نه درصدش را برای آخرت میگذارم.» در این عالم هیچ چیز ساده وجود ندارد. هیچ چیزش معمولی و عادی نیست. ما به این حجابها عادت کردهایم و این حجابها عامل کوری انسان میشود و نمیگذارد خوب فکر کرد، بنابراین عامل بدبختیاش میشود. اگر کسی بخواهد عقلانیّتش شکوفا و بارور شود و از زمین کنده شود و اوج بگیرد اوّلین کاری که باید انجام دهد، عادت را از خودش بردارد. تا کسی نتواند عادت را بردارد امکان ندارد راه را پیدا کند. قرآن شش هزار آیه دارد، صدها آیهاش به ما گفته است که تفکّر، تفکّر، تفکّر. مانند آیات زیر:
«اَفَلَا یَنظُرونَ اِلَی اِبِلِ کَیفَ خُلِقَت؛ ۱۰ آیا به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده؟»
«و اِلَی السَّماءِ کَیفَ رفِعَت؛ ۱۱ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟
«وَ فِی اَنفُسِکم اَفَلا تُبصِرُونُ؛ ۱۲ و در خود شما پس مگر نمیبینید؟
خواب، بیداری چیست؟ خنده چیست؟ تعجّب چیست؟ گریه چیست؟ عشق چیست؟ تنفّرچیست؟ خشم چیست؟ نشاط چیست؟ «فَتَبَارَک الله اَحسَنُ الخالقِینِ» انسان است که در اینجا اَحسَنُ المَخلوقِین میشود. بهترین مخلوق خدا و وقتی بهترین مخلوق خدا شد، حال باید به او سجده کنند. این چیزی دارد که در بقیّه نیست. آن هم به کسی که شریفترین، پاکترین و نورانیترین مخلوقاتش که ملائکه الهی هستند، میگوید که به آدم سجده کنند که او چیزی بالاتر از شما دارد. پس نشان میدهد انسانی که خدا برایش همه چیز را خلق کرده است. میفرماید: «هُوَ الَّذیِ خَلَقَ لَکُم ما فِی الاَرضِ جَمیعا؛ ۱۳ اوست که همه آنچه که در زمین است برای شما خلق کرده است.» «سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَرض؛ ۱۴ آنچه که در آسمان و زمین است تسخیر شما کرده است.» معلوم میشود آن کمالات و جنبههای بدنی انسان ـ کمالات جمادی، کمالات نباتی انسان ـ مدّ نظر نیست. چون اگر به اینها بود، نباتات بهتر از انسان دارند. اگر کمالات حیوانی مثل ازدواج، تشکیل خانواده، بزرگ کردن فرزند، زندگی اجتماعی، پست، مقام، ریاست و … حیوانات به غیر هم نوعشان خدمت میکنند. ما به غیرهم نوع خودمان خدمت نمیکنیم. انسان فقط به خودش خدمت میکند نه به هم نوعان خودش. اگر به حیوانات یا دیگری خدمت میکند به نفع خودش انجام میدهد. ولی این حیوانات به قدری عاطفه دارند که بدون چشمداشت به حیوانات دیگر هم خدمت میکنند. اگر قرار بود این چیزها باشد خدا حیوانات را داشت و خیلی بهتر از ما عمل میکنند. اگر کمال انسان به قهرمان جهان شدن، مرد شماره یک جهان، قهرمان وزنه برداری، طلای آسیایی و طلای جهانی و طلای المپیک را کسب کند، بیست سال طلا دارد. اینها همه کمال گیاهی است، قدرت، بد نیست. قدرت بدنی در گیاهان هم هست، مورچه پنجاه برابر وزن خودش را بلند میکند، در وزنهبرداری، طرف باید فقط چند ثانیه وزنه را بالای سر نگه دارد. کمردرد و پادرد و انواع مریضیها را باید بکشند که این وزنه را چند ثانیه فقط بلندش کنند. مورچه پنجاه برابر وزن خودش را بلند میکند و میدود. این کمال انسان نیست که مثلاً من بتوانم این مقدار بپرم. چون حیوانات هم میپرند. حتّی سیاست جزو کمالات انسانی نیست. ما نمیتوانیم بگوییم شخصی که رئیس است مثلاً فرهنگش بالاتر از زیر دست اوست! مقام جزو آدمیّت انسان نیست. علم هم نیست، چون عقل و علم اوّلاً هم در جنّها و هم در فرشتههاست پس برتری ندارند؛ بلکه انسان ظرفیت بالاتری دارد. همین علوم حالت خنثی دارد؛ یعنی اگر بخشهای پایینی وجود انسان مثل بخش حس، خیال، وهم، اگر این سه بخش، بخش حیوانی، بر وجود انسان غلبه کنند عقل را به اسارت میگیرند. برای همین در تاریخ و در عصر حاضر اکثر جنایتها را علما و دانشمندان انجام میدهند. ساختن بمبها، داروها، هواپیماها، اسلحهها را دانشمندان میسازند، عاقلهایی که از عقلشان در خدمت حیوانیّت استفاده کردند و دانش را در استخدام حیوانیّت قرار دادند. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «چه بسیار عقلهایی که اسیر هوای نفسند.» یعنی از هوششان برای حیوانیّت، غلبه بر مردم، جنایت علیه بشریت استفاده کردند. پس اینکه فعلاً کسی عقل داشته باشد مهم نیست، مهم نیست که هوش و عقل دارد و میتواند فکر کند یا اختراع کند، پیشرفت کند؛ بلکه مهم این است که بخش حیوانی یا بخش فوق حیوانی و انسانی غلبه دارد؛ اگر بخش انسانی غلبه داشته باشد عقل را در استخدام خودش قرار میدهد. با این عقل عبادت خدا را میکند. این عقل را وسیله پرواز خودش قرار میدهد. پس فرشتهها به چه چیز سجده کردند؟ فرشتهها به چیزی سجده کردند که از خودشان بالاتر بود و خودشان آن بخش را نداشتند؛ یعنی بخش فوق عقلانی، آن بخشی که وقتی خدا به انسان داد و به خودش تبریک گفت. آن بخشی که سبب شد احسن مخلوقات و اشرف مخلوقات شود. در انسان چیزی هست که با آن نهایت نزدیکی و سنخیّت با خدا را پیدا میکند. آنقدر سنخیّت با خدا دارد که از آن تعبیر به روح خودم شده است. از روح خودم در انسان دمیدم؛ پس سجده کنید. معلوم است این روح خودم خیلی برای خدا عزیز است. خیلی نزدیک و شبیه به خداست که خدا میفرماید: من از این در انسان قرار دادم و حالا که از روح خودم قرار دادم شما سجده کنید. پس جنس و حقیقت ما، غیر از جنبههای بدنی ماست و چیزی است که ما را یک موجود بسیار بسیار نزدیک، عزیز با بیشترین سنخیّت به خدای تبارک و تعالی تبدیل کرده که خداوند از آن تعبیر به روح یا روح خودم شده است.
والحمدالله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین
پینوشتها:
۱. سوره اسراء(۱۷)، آیه ۵۴.
۲. سوره ص(۳۸)، آیه ۷۱.
۳. سوره حجر(۱۵)، آیه ۲۸.
۴. همان، آیه ۴.
۵. سوره سجده(۳۲)، آیات ۷ و ۸.
۶. سوره قیامـه(۷۵)، آیه ۳۷.
۷. سوره مؤمنون(۲۳)، آیه ۱۴.
۸. سوره بقره(۲)، آیه ۱۱۷؛ سوره انعام(۶)، آیه ۱۰۱.
۹. سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۰۵.
۱۰. سوره غاشیه(۸۸)، آیه ۱۷.
۱۱. همان، آیه ۱۸.
۱۲. سوره ذاریات(۵۱)، آیه ۲۱.
۱۳. سوره بقره(۲)، آیه ۲۹.
۱۴. سوره جاثیه(۴۵)، آیه ۱۳.