مترجم: ق. طولانى
از آنجا که مباحث مربوط بهآیندهپژوهى در حوزههاى مختلفدینى و فرهنگى در شمارههاى گذشته«موعود» پیگیرى شده است; در اینشماره نیز گفتگوى مجله اشپیگل با«ساموئل هانتیگتون» -بدون هرگونهداورى در این باره تقدیم خوانندگانعزیز مىشود.
اشپیگل: پروفسور هانتینگتون، در کتاب تازه شما، بحران بزرگ وگسترده جهانى این چنین آغازمىشود: چین، که هر روز بیشتر بهتوان اقتصادى و نظامى خود آگاهمىشود براى دستیابى به مخازنعظیم نفتى فلات قارهاى به کشورهمسایه خود ویتنام حمله مىکند.هانوى از واشنگتن تقاصاى کمکمىنماید; در این شرایط یکى از معدودناوهاى هواپیمابر آمریکا، که در منطقهباقى ماندهاند، براى مقابله با حملهچین وارد عمل مىشود…
هانتینگتون: … اما ژاپن اعلامبىطرفى مىکند و به آمریکا اجازهنمىدهد از پایگاههاى نظامى خاوردور این کشور استفاده کند.زیردریایىهاى پکن خسارات سنگینىبه کشتیهاى ما وارد مىآورند. در آغازاین درگیرى نظامى در سناریوى منمحدود باقى مىماند، زیرا هم چین وهم ایالات متحده آمریکا مىدانند کهموشکهاى آنها قابلیتحمل سلاحهاىهستهاى را تا خاک دشمن دارند.
اشپیگل: در چنین شرایطىآمریکاییها مىپرسند، چرا آنها باید بهخاطر درگیریهاى خاور دور چنینخطراتى را به جان بخرند؟
هانتینگتون: افکار عمومىآمریکا، این جنگ را جنگ خودنمىداند. نقاط ضعف غرب بتدریجاثرات سوء خود را در کشورهاىبزرگتر و داراى فرهنگهاى دیگربرجاى مىگذارد. هند با سوء استفادهاز دخالت قدرتهاى بزرگ به دشمندیرینه خود یعنى پاکستان حملهمىکند، یک موج گسترده ضد غربىجوامع مسلمان را فرا مىگیرد. دولتهاى میانهرو، عرب توسطبنیادگراها سرنگون مىشوند.
اشپیگل: اوضاع متشنج مىشود.
هانتینگتون: تهاجم گستردهاىعلیه اسراییل آغاز مىشود. در اینمیان واشنگتن با نومیدى تلاشمىکند، روسیه را وارد ناتو کرده ومتحدان اروپایى خود را تشویق بهمشارکت کند. با وجود تمامىتلاشهاى آمریکا، متحدان اروپایى اینکشور تنها در زمینههاى سیاسى واقتصادى آمادگى خود را براىمشارکت اعلام مىکنند و از دخالتنظامى در بحران سرباز مىزنند. دراین اوضاع و احوال ژاپن بىطرفىخود را نقض کرده و در خاور دور درکنار پکن قرار مىگیرد.
اشپیگل: آیا به اعتقاد شما جنگجهانى این چنین آغاز مىشود؟
هانتینگتون: چین و متحد اصلىمسلمانش یعنى ایران، براى ترساندناروپاییها موشکهاى هستهاى را بهطور پنهانى به بوسنى و الجزایر منتقلمىکنند. صربها بر اساس نقش سنتىخود به عنوان مدافعان مسیحیت، بهطرف سارایوو حملهور مىشوند و درآنجا بخشى از موشکهاى هستهاى رابه غنیمت مىگیرند. در این هنگام بهتلافى تهاجم صربها اولین بمب اتمىدر اروپا منفجر مىشود. این بمب را ازالجزایر بر روى شهر بندرى مارسىفرانسه پرتاب مىکنند.
اشپیگل: این رویارویى جهانىتمدنها چه عاقبتى خواهد داشت؟ آیازمین به خاطر به کارگیرى سلاحهاىهستهاى نابود خواهد شد و یا یک جنگفرسایشى به مرور زمان طرفهاىدرگیر را فرسوده و ناتوان مىکند…
هانتینگتون: … به هر حال مرکزسیاست جهانى از کشورهاى شمال بهارودى جنوب منتقل مىشود; یعنى بهکشورهاى جنوب شرقى آسیا وآمریکاى لاتین که بسرعت در حالرشد هستند. در هر صورت چنینتحولاتى نتایجبسیار مخربى براىایالات متحده و اروپا به همراه خواهدداشت.
اشپیگل: از کتاب شما چنینبرمىآید، که جهان در آستانه یک هرجو مرج و آشفتگى گسترده قرار دارد.
هانتینگتون: البته من ادعانمىکنم، تمام این چیزهایى که نوشتمدقیقا اتفاق مىافتد، احتمال وقوع چنیندرگیرىهایى در سطح جهان بسیارکم است، اما غیر ممکن نیست; امامنطقىترین و در عین حال گنگترینبخش این سناریو، همان علت آغازجنگ است: یعنى حمله بزرگترینکشور طلایهدار تمدن غرب به تمدنچین، که منجر به رویارویى فرهنگهامىشود و جهان سوم نیز دخالتگستردهاى در این درگیرىها خواهدداشت.
اشپیگل: شما در کتاب خود بهتهدید زردى اشاره کردهاید که یکچین جنگطلب و سلطهجو به همراهىیک جامعه اسلامى متخاصم براىغرب ایجاد مىکند. آیا این بدانمعناست، که پس از فروپاشىکمونیسم نیز ما غربىها همچنان بهدشمنان جدیدى نیاز داریم؟ و پرسشدیگرى که به ذهن خطور مىکند ایناست که چرا چنین دشمنانى را یکاستاد سرشناس دانشگاه هاروارد، همانند شما به غرب عرضه مىکند؟
هانتینگتون: من دشمنان تازهاىبراى خودمان خلق نمىکنم، این کاربسیار احمقانه است. اینکه برخىمعتقدند، من مایلم بار دیگر جنگ سردو یا حتى یک جنگ گرم دیگر روى دهد، بىپایه و اساس است. اما من اعتقادراسخ دارم که در آینده سیاستجهانى، دیگر از سوى ایدئولوژىهاىرقیب یا دولتهاى ملى و یا بلوکهاىاقتصادى تعیین نخواهد شد بلکه اینکار را فرهنگهاى متخاصم بر عهدهخواهند گرفت.
اگر قرار باشد در این شرایط یکجنگ جهانى دیگر روى دهد، آن جنگنبرد بین فرهنگهاى گوناگون خواهدبود. رزم گاهها و میادین جنگى آیندهدرامتداد جبهههاى فرهنگى قرار دارند.
اشپیگل: به اعتقاد شما در چنینشرایطى غرب در برابر بقیه جهان قرارمىگیرد. علاوه بر این شما ادعامىکنید که چنین جدالى ممکن استبسیار خونبارتر و بىرحمانهتر ازتمامى نبردهاى پیشین باشد. شما درکتاب خود ایالات متحده و اروپا را ازکاهش بیشتر تسلیحات بر حذرمىدارید. با این اوصاف، چرا حمایتطرفداران گسترش تسلیحات شما راشگفتزده مىکند؟
هانتینگتون: من در گذشته طرفدار کاهش تسلیحات بودم، امادر شرایط فعلى معتقدم، واشنگتنباید در زمینه از بین بردنسیستمهاى تسلیحاتى خودتجدیدنظر کرده و این کار را متوقفکند. اگر من وضعیت فعلى جهانراتشریح مىکنم، بدین معنا نیستکه بخواهم از وقوع جدال و درگیرىدر سطح جهان طرفدارى کنم.
اشپیگل: چه چیزى شما را اینقدر نسبتبه درستبودنفرضیههاتان مطمئن مىسازد؟
هانتینگتون: قبل از آنکه مرامورد انتقاد قرار دهید، اجازه دهیدقدرى بیشتر دربارهاندیشههایمتوضیح دهم.
اشپیگل: لطفا بفرمایید.
هانتینگتون: نسخه جنگ سردبیش از چهل سال اذهان ما راتحتالشعاع قرار داده بود. در آنزمان در جهان بلوکى شاملکشورهایى نسبتا ثروتمند بهرهبرى آمریکا، که اغلب آنهاحکومتهایى دمکرات داشتند، وجودداشت که اصطلاحا جهان آزادخوانده شد. این دنیاى آزاد با جوامعکمونیستى بلوک شوروى یا همانبلوک شرق، در عرصههاىایدئولوژیکى، سیاسى و اقتصادىدر رقابتى تنگاتنگ بود. مظاهر اینرقابتبه طور عمده در مناطق تحتنفوذ این دو قطب و در خارج ازسرزمینهاى آنها، یعنى در جهانسوم و کشورهاى فقیر آسیایى، آفریقایى و آمریکاى لاتین، که خودرا کشورهاى غیر متعهد مىنامیدند، نمایان بود.
اشپیگل: این الگوى برگرفته ازدوران جنگ سرد، گاهى ما را بهاشتباهانداخته است.
هانتینگتون: بله دقیقا همینطور است، بر این اساس بسیارى ازناظران سیاسى، ایدئولوژىهاىرایج در شوروى و چین را نادیدهگرفتند، زیرا به مذاق آنها خوشایندنبود. اما روى هم رفته ما در مقابلکمونیسم موضع خوبى اتخاذ کردهبودیم.
اشپیگل: این امر سرانجام بهفروپاشى کمونیسم و اتحاد جماهیرشوروى منجر شد.
هانتینگتون: حق با شماست.پس از فروپاشى شوروى مسالهدستیابى به الگویى تازه بر اساستقسیمبندیهاى روشنفکرانه براىارایه تعریف مشخصى از قلمروسیاسى جهان مطرح شد.
اشپیگل: فرانسین فوکویاما، یکىاز همکاران شما، از پایان تاریخ یعنىپیروزى غرب بر بقیه جهان و عصرطلایى خبر داده است.
هانتینگتون: … اما او پس از مدتکمى متوجه شد، که بسیار خوشبینبوده است. عدهاى دیگر ازکارشناسان به دنبال ارایه الگوهایىبر مبناى بازگشت دوباره جدالدیرینه میان دولتهاى ملى یاقدرتهاى متخاصم قبیلهاى و جهانىبودند. با وجودى که هر کدام از ایننظریهها چیزى براى عرضه داشتند، ولى در عین حال از کنار مسالهاصلى با سهلانگارى مىگذشتند. بهعبارت دیگر آنها در ارایه نظریاتخود به این نکته توجه نداشتند، کهمراکز قدرت در جهان پیوسته تغییرمىکند. هر روز که مىگذرد غربنقش محورى خود را در معادلاتقدرت از دست مىدهد و تمدنهاىدیگر نقش مهمترى بر عهدهمىگیرند.
اشپیگل: شما تمدن را چگونهتعریف مىکنید؟
هانتیگتون: تمدن به معناىبزرگترین واحد فرهنگى است، کهانسانها در قالب آن تعریفمىشوند; زبان مشترک، تاریخمشترک و نیازهاى مشترکمقولههایى هستند که جزوویژگىهاى تمدن محسوب مىشوند.تحولات سریع اجتماعى و مدرنیزهشدن اقتصاد در سطح جهان باعثمىشود، که انسانها مشترکاتتازهاى را جستجو کنند. این پدیده ازقدرت و اعتبار دولت ملى به عنوانسرچشمه و ریشه هویت انسانهامىکاهد. در این میان اغلب مذهبجایگاه خود را حفظ مىکند: یکشخص مىتواند نیمى فرانسوى ونیمى عرب باشد. یعنى یک دورگهباشد، اما انسان نمىتواند همزمانهم کاتولیک و هم مسلمان باشد. دراین جاست که نقش مذهب به عنوانعاملى براى نزدیک کردن انسانهاىهمکیش به یکدیگر، و متمایز ساختنآنها از پیروان مذاهب دیگر روشنمىشود. بر همین اساسبنیادگراهاى مسلمان، مسیحى وهندو هر روز با اقبال بیشترىروبهرو مىشوند.
اشپیگل: به نظر شما تعدادتمدنهاى مطرح جهان چقدر است؟
هانتینگتون: جهان در آینده براساس روابط متقابل میان هفتیاهشت تمدن بزرگ شکل مىگیرد. اینتمدنها شامل تمدن غرب، اسلامى، چینى، ژاپنى، هندو، اسلاو، ارتدوکس، آمریکاى لاتین و احتمالاآفریقایى است. جبهههاى حایل میاناین تمدنها به عنوان مراکز بحران وخونریزى جانشین خطوط تماسایدئولوژیکى دوران جنگ سردمىشود.
اشپیگل: این نوع نگرش بهمسایل تمدنى در جهان ممکن استخیلى خودسرانه به نظر برسد. بهعنوان مثال چرا شما تمدن آمریکاىلاتین را که تحت تاثیر زباناسپانیولى قرار دارد، جزو تمدنغرب طبقهبندى نمىکنید؟
هانتینگتون: شما به نکته بسیارجالبى اشاره کردید. من خود نیزدرباره آمریکاى لاتین اطمیناننداشتم. واقعیت این است که در اینرابطه ۵۰ درصد حق با شماست و۵۰ درصد با من. تمدن آمریکاىلاتین ظاهرا روابط بسیار نزدیکى باتمدن غربى دارد. اما نمىتوان این دوتمدن را در چارچوب یک مدل یکسانمورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
اشپیگل: آیا مىتوانید مواردى رانام ببرید که تئورى شما با نام«رویارویى تمدنها» صحتخود را بهاثبات رسانده باشد؟
هانتینگتون: این تئورى درستىو صحتخود را تقریبا در تمامىبحرانهاى جهانى پس از جنگ سردنشان داده است. براى نمونه مىتوانبه جنگ بالکان و حمله صربهاىافراطى مسیحى به مسلمانانبوسنى، جنگ چچن و نبرد روسها بامجاهدین بنیادگرا، تلاش برخىکشورهاى مسلمان و ممالک پیروآیین کنفوسیوس براى دستیابى بهسلاحهاى هستهاى و همچنین جنگتجارى میان آمریکا و ژاپن، کهانگیزههاى فرهنگى در آن دخیلبوده و وقوع چنین چیزى میان اروپاو آمریکا قابل تصور نیست، اشارهکرد.
اشپیگل: مهمترین اختلافاتفرهنگى که به اعتقاد شما ممکناست منجر به جنگ شوند، کدامند؟
هانتینگتون: یکى از موارداختلافات فرهنگى را مىتوان درجهان اسلام جستجو کرد. به عنوانمثال بالکان، قفقاز، آسیاى میانه، خاور میانه، و شمال آفریقا در اینزمره مىگنجد. همچنین در جنوبشرقى آسیا میان مسلمانان خشکهمقدس و همسایگانشان اختلافاتفرهنگى وجود دارد، که مسالهجمعیت نیز بدان دامن مىزند; زیرارشد جمعیت در جوامع اسلامىروند بسیار پرشتابى دارد.
اشپیگل: آیا چنین تفاوتهاىفرهنگى خطرساز در اروپا نیزوجود دارد؟
هانتینگتون: حصار آهنینکمونیسم به واسطه ایجاد یک حفره و شکاف فرهنگى برچیده شد، پس ازپایان جنگ سرد هر روز شکاف بیناروپاى غربى مسیحى و شرقارتدوکس و نیز اسلام عمیقترمىشود. با توجه به آنچه گفته شدمىتوان گفت که خطوط تماس دراروپا در امتداد مرزهاى مسیحیتسال ۱۵۰۰ بین کشورهاى بالتیک وروسیه قرار دارد و غرب اوکراین راکه داراى مذهب کاتولیک است ازشرق ارتدوکس آن متمایز کرده و ازمیان رومانى مىگذرد. این مرزبندىفرهنگى در بالکان منجر به تقسیمیوگسلاوى با عواقب بسیارخونبارى شد.
اشپیگل: آیا شما این سخن راجدى مىگویید، که امکان دارد درسرتاسر اروپا در امتداد این شکاففرهنگى جنگ به وقوع بپیوندد؟
هانتینگتون: قدر مسلم اینکهجنگ بزرگ و فراگیرى روى نخواهدداد، اما در یوگسلاوى شاهد وقوعجنگ بودیم، صربها و آلبانیایىهاروابط خصمانهاى با هم دارند، یونان و ترکیه نیز روابط شکنندهاىبا یکدیگر دارند. همیشه فاصله واختلاف لزوما منجر به تشنج تا سرحد جنگ نمىشود، اما همواره ایناحتمال وجود دارد که اینگونهتشنجات وخیمتر شوند.
اشپیگل: شما مىنویسید، درطول قرنها تفاوتهاى فرهنگى منجربه پیدایش جنگهاى خونینى شدهاست. اما با این وجود بدترینجنگهاى شصتسال اخیر در داخلتمدنها اتفاق افتادهاند. به عنواننمونه مىتوان به پاکسازى نژادىاستالین، جنایات نازیها، کشتارمردم کامبوج توسط پالپوت اشارهکرد که تمامى آنها در حقیقت نوعىجنگ علیه ملتیا فرهنگ خودىبودهاند.
هانتینگتون: تمام آنچه شما بهآن اشاره کردید در ظاهر اینگونه بهنظر مىرسد. ولى در حقیقت اینحوادث محصول ایدئولوژىهاهستند، و ما در حال گذر از عصرایدئولوژى به عصرى هستیم که درآن فرهنگها تعیین کننده هستند…
اشپیگل: با اجازه شما باید عرضکنیم که سخنان شما ما را قانعنمىکند. شما نظریه خود را تشریحکردید. اکنون آیا ما اجازه داریم ازآن انتقاد کنیم؟
هانتینگتون: سعىتان را بکنید.
اشپیگل: جنگهاى معاصر نیزریشه در تقابل تمدنى ندارند. بهعنوان مثال جنگ قبیله هوتو با قبیلهتوتسى در رواندا، مبارزه کاتولیکهابا پروتستانها در ایرلند شمالى وجدال طالبان مسلمان و پشتو باواحدهاى مسلمان ازبکى درافغانستان را در نظر بگیرید; تمامىموارد ذکر شده حاکى از آن است کهدر اغلب موارد جنگ همچنان درچارچوب یک تمدن مشخص باقىمانده است.
هانتینگتون: من ادعا نمىکنم، تمامى درگیریها و جنگهاى جهان براساس نظریه من اتفاق مىافتند. اینیک واقعیت است، که تعداد زیادى ازجدالها در داخل تمدنها روى مىدهد.ولى اگر چنین درگیریهایى میان چندتمدن گوناگون به وقوع بپیوندد، صلح جهانى را دستخوش خطرمىکند.
اشپیگل: آیا فکر نمىکنید ایناستثنا در نظریه شما یک قاعدهباشد؟ شما جهان اسلام را دشمنمتحد و یکپارچه غرب معرفىمىکنید، در صورتى که هرج و مرجو اختلاف در درون جهان اسلام ازهمه جاى دنیا بیشتر است. به عنوانمثال چه وجه اشتراک سیاسى بینیک کشور مسلمان و در عین حالتوسعهیافته و دمکرات مانند مالزىبا امپراطورى روحانیون ایران وجوددارد، که به نوبه خود با گروه طالبانمخالف است؟
هانتینگتون: من ادعا نمىکنم، که تمامى جهان اسلام علیه غرب همقسم شده است. من در کتابم هم ازجنگهایى که در داخل جهان اسلامروى مىدهد و هم از جنگهایى کهمسلمانان با پیروان سایر ادیان بهراه مىاندازند، سخن مىگویم. تنهادر اینجا ذکر این نمونه کافى است کهمسلمانان در جریان جنگ بوسنىمشکل مسلمانان بوسنى را مشکلخود مىدانستند.
اشپیگل: این خیلى غیرمنصفانهاست که جنگ بالکان را با نبرد بینفرهنگها و یا یک جنگ مذهبىمقایسه کنیم; کارى که شما انجامدادهاید. اما اجازه بدهید از موضوعخارج نشویم. اولا در جریان جنگبالکان از مسلمانان بوسنى آن طور که باید حمایت نشد; ثانیا ارسالاسلحه به بوسنى توسط کشورهاىمسلمان مانند ایران و ترکیه با چراغسبز آمریکا انجام شد.
هانتینگتون: کشورهاىمسلمان براى حمایت از مسلمانانبوسنى صدها میلیون دلار هزینهکردند، که این امر باعثشد توازنقوا به ضرر صربها تغییر کند.
اشپیگل: ما در اینجا یکى ازجنگهاى بزرگ پس از پایان جنگسرد، یعنى مناقشه کویت را موردبررسى قرار مىدهیم. در جریانجنگ خلیج فارس براى بیرون راندنصدام از کویت ائتلافى مرکب ازکشورهاى اسلامى مانند عربستانسعودى و غرب تشکیل شد; چونجنگ کویتیک جنگ فرهنگى نبود، بلکه تنها یک نبرد کلاسیک وژئوپولیتیک بر سر مواد اولیه وحوزههاى قدرت و نفوذ بود…
هانتینگتون: … اما از جانب دیگرصدام حسین موفق شد، پاى اسلامرا به این جنگ باز کند. جنگ خلیجفارس، صدام حسین را در بخشاعظم جهان اسلام به یک قهرمانتبدیل کرده است. صفر الهولى، رییس مؤسسه مطالعات اسلامىدانشگاه امالقرى مکه، در سال ۱۹۹۳درباره جنگ خلیج فارس گفت: اینجنگ، جنگى علیه عراق نیست، بلکهدر آن غرب در برابر اسلامصفآرایى کرده است. همچنینآیهالله على خامنهاى، رهبر مذهبىایران، کینه خود را نسبتبه دشمنعراقىاش فراموش کرده و نبرد باغرب را جهاد نامید.
اشپیگل: نقاط ضعف نظریه شماهنگامى بیشتر آشکار مىشود، کهشما سعى مىکنید، محورى متشکلاز کشورهاى معتقد به آیینکنفوسیوس و جهان اسلام راتهدیدى براى غرب معرفى کنید. شمادر کتاب خود چنین پدیدهاى راکانون جنگهاى آینده، مىدانید. بهاعتقاد شما کشورهایى مانند چین، پاکستان و ایران چگونه مىتوانند درکنار هم قرار گیرند؟
هانتینگتون: جمهورى خلق چیندر آستانه تبدیل شدن به یک قدرتاقتصادى و نظامى جهانى است. پکنبه ایران و پاکستان تکنولوژىهستهاى فروخته است. همکارىنظامى بین مهمترین کشورهاىکنفوسیوس و مهمترین ممالکجهان اسلام را نمىتوان نادیدهگرفت، و این همان چیزى است کهغرب را بشدت تهدید مىکند.
اشپیگل: معمولا تکنولوژىتسلیحاتى را به کشورىمىفروشند، که بالاترین قیمت رابپردازد. آمریکاییها نیز مدرنترینجنگافزارها را در اختیار عربستانسعودى قرار دادهاند، بدون اینکهکسى از دوستى بین اسلام ومسیحیتحرفى زده باشد.بزرگترین نگرانى پکن در شرایطکنونى همان اسلام است. ساکنانمسلمان استان سینکیانگ، درشمال غربى چین، که اغلب آنها ازاقوام ترک هستند، هر آن ممکن استعلیه حکمرانان کمونیست چیندستبه شورش بزنند.
هانتینگتون: حق با شماست، همکارى بین چین و کشورهاىمسلمان یک رابطه تاکتیکى است. امااین همکارى خطر گسترشسلاحهاى هستهاى را افزایشمىدهد. در اینجا مایلم جملهاى را ازهمکار فقیدم، آقاى توماس کوهننقل کنم، که مىگوید: یک نظریه تنهاباید از نظریههاى دیگر بهتر باشد وهیچ لزومى ندارد نظریهاى بتواندهمه چیز را تشریح کند. زیرا هیچفرضیهاى قادر به این کار نیست. آیاشما نقشه بهترى در اختیار دارید کهبا کمک آن بتوانید راه خود را درجهان امروزى بیابید؟
اشپیگل: شما مىگویید، تمدنهاىجهان همواره از هم فاصله مىگیرند.در حالى که دیگران معتقدند روندجهانى شدن آنها را به هم نزدیکمىسازد. اینان براى اثبات ادعاىخود برخى از مظاهر جهانى شدن رانیز ذکر مىکنند، مانند شبکهتلویزیونى ام.تى.وى، مکینتاش، مکدونالد موسیقى تند و… آیاهماکنون در جهان یک فرهنگجهانى تحت تاثیر غرب وجود ندارد؟آیا کودکان ممالک مسلمان و نیزکشورهاى کنفوسیوس شیفتهمیکىموس و واکمن نیستند؟
هانتینگتون: تمامى تمدنهاىجهان مایلند خود را با شرایط تازهوفق دهند ولى این به معناى غربىشدن فرهنگهاى غیر غربى نیست. بهعنوان مثال اگر روسها کوکاکولابنوشند، به طور خودکار آمریکایىنمىشوند، و یا ما به هنگام خوردنسوشى (نوعى غذاى ژاپنى)، مانندژاپنىها فکر نمىکنیم. در حقیقتآنان با این کار بخشى از فرهنگغرب را از آن جدا کرده و آن را بافرهنگ خود تلفیق مىکنند.
اشپیگل: فکر نمىکنیم، شمامنکر این حقیقتشوید کهمحصولات هالیوود و برنامههاىتلویزیونى دیسنى، بر عادتها و طرزفکر مردم سایر نقاط جهان مانندهند یا چین نیز اثر مىگذارد.
هانتینگتون: آزادى بیان در ذاتفرهنگ غرب است.
اشپیگل: آیا این بدان معناست، که ما باید دیگران را مجبور کنیم کهمانند غربیها فکر کنند؟
هانتینگتون: نه! این تصور، کهما باید پیروان فرهنگهاى دیگر راوادار کنیم تا نظام ارزشى ما والگوهاى سازمانى آن را بپذیرند، تصورى اشتباه و شاید غیراخلاقىاست; از طرف دیگر این کار نتایجبدى براى ما به همراه د�
× این گفتگو با عنوان: [AtombombeUnddann die] در مجله اشپیگل، شماره48 به چاپ رسیده و ترجمه آن نیز درشماره ۵۶ مورخ ۲۴/۹/۷۵ مجله ترجمانمنتشر شده است.
مجله موعود شماره ۱۷