سرمقاله

اسماعیل شفیعی سروستانی

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست که خدمتى بسزا بر نیامد از دستم

مثل اینکه همین دیروز بود که همه خیابانها و صحن کوچه ها و سردر مغازه ها، پوشیده از چراغهاى سرخ و سبز و آبى بود و جشن و شادمانى مردمى که نیمه شعبان را با نقل و شیرینى و تماشاى فیلمهاى خنده دار چارلى چاپلین و لورل و هاردى مى گذراندند.

گویى همگان از ته دل یکصدا مى گفتند:

عشرت کنیم ورنه بحسرت کشندمان روزى که رخت جان بجهانى دگر کشیم

چشم بر هم زدنى گذشت و دوباره از میانه انبارها و صندوقها، پرچم هاى مزین به «یا صاحب الزمان » بیرون آمدند تا بر در و دیوار شهر آویخته شوند و بساط سور و شیرینى را گرم و گرمتر سازند. با چاشنى همیشگى کارتونهاى والت دیسنى و برنامه هاى سرگرم کننده. گویى در ازدحام بى دردى و بى عارى، آنکه بیشتر از هر زمان پنهان مى ماند «سر خداست که در تتق غیب منزویست »

افسوس که در منتهى الیه جاده خودبینى و بلنداى قله خودکامى همه چیز را در خدمت خود مى آوریم، حتى او که:

روى خوبست و کمال هنر و دامن پاک لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست

و صد افسوس که در نیافتیم در عصر آخرالزمان و زمان فتنه آخرین، هیچ پناه امنى جز سایه سار نخل بلندش نیست. چه، بحران فراگیر دامن مى گسترد تا همه نامها به بى نامى مبدل شود و همه جامه هاى اعتبارى اندامهاى ناراست ما فروافتد. شاید آن زمان بحقیقت دریابیم:

آن سیه چرده که شیرینى عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

چشم بر هم زدنى دیگر، جشن میلاد به سر مى آید، چراغها و پرچمها به صندوقخانه باز مى گردند تا شمع نیم مرده تا شعبانى دیگر به خواب رود.

هیهات که اگر درمى یافتیم همه بودن در گرو نگاه اوست و همه «شدن » در انتظار اشارتى از سوى او، از عمق جان در هر روز و هر شب نشید برمى کشیدیم که:

فقیر و خسته بدرگاهت آمدم رحمى که جز ولاى توام نیست هیچ دست آویز

گویى در ازدحام چراغها و رنگها مجالى براى سر بى سوداى ما نمى ماند تا در پى خط سبز او روانه شویم و پاى در دایره معرفتش گذاریم. گویى در دل بى نور، سوداى روز و روزگاران ماندگار مانده ورنه غم هجرانش هر روز و شبمان را چنان در خود مى پیچید که بى سر و دستار مى خواندیمش:

اى پادشاه صورت و معنى که مثل تو نادید هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش

جشن میلاد، ذکر بلندیست تا گرد غفلت از چشم و دل باز گیریم و تاریکى دل را با چراغ نام بلندش روشنایى بخشیم.

نیمه شعبان بشارت حضور مردیست که اگر شناخته شود، انتظار یار قرین روزان و شبانمان خواهد شد و دستهامان رو به آسمان همنوا با لبهامان زمزمه خواهند کرد:

تو خود اى گوهر یکدانه کجایى آخر کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

نیمه شعبان، انعکاس نام مضطریست که براى برافراشتن پرچم «البیعه لله » بازوان گره خورده مردان مردى را مى طلبد که با نامش هم عهد شده باشند. عهدى که مى فرمود: «اگر شیعیان بدان وفادار مى ماندند فیض دیدارش را از دست نمى دادند.»

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطرست مى رود حافظ بیدل به تولاى تو خوش

نیمه شعبان بر عموم شیعیان مبارک باد.

به امید آنکه یاد او قرین همه ایاممان باشد. ان شاءالله

سردبیر

ماهنامه موعود شماره ۱۰-۱۱

Check Also

ایرانی و ایران فرهنگی 310x165 - فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

۱. قلمرو فرهنگی ایران بزرگ دانش‌آموزان در مدارس، جغرافیای خاکی ایران را، منحصر در ۱۶۴۸۰۰۰ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *