شاید شما هم مثل من یا مثل بسیاری از مردم که از صبح علیالطلوع تا انتهای شب در کوی و برزن در رفت و آمد هستند، احساس بدِ «ندانم به کجایی»، «بلاتکلیفی» و «تغییر» اوضاع و احوال و شرایط پیرامونی را تجربه کرده باشید. بیماری مزمنی که مثل زخمِ پایِ مبتلا به دیابت، آرامش، ثبات و قرار را از آدمی میگیرد و به جای آن «غلق و بیقراری» را مینشاند، آسودگی خیال و ذهن را میسوزاند و مجال تصمیمگیری، برنامهریزی و مدیریت زمان را از بین میبرد.
شاید شما هم مثل من یا مثل بسیاری از مردم که از صبح علیالطلوع تا انتهای شب در کوی و برزن در رفت و آمد هستند، احساس بدِ «ندانم به کجایی»، «بلاتکلیفی» و «تغییر» اوضاع و احوال و شرایط پیرامونی را تجربه کرده باشید. بیماری مزمنی که مثل زخمِ پایِ مبتلا به دیابت، آرامش، ثبات و قرار را از آدمی میگیرد و به جای آن «غلق و بیقراری» را مینشاند، آسودگی خیال و ذهن را میسوزاند و مجال تصمیمگیری، برنامهریزی و مدیریت زمان را از بین میبرد.
مطالعه دقیق و دوباره این بند، خواننده را متذکر جریانی میکند که، اگرچه جماعتی نادانسته بدان دامن میزنند امّا، به عنوان اتّفاقی ساده نمیتوان بدان نگریست. چنانکه دامنه و ژرفای تأثیر آن هم کم نیست.
«استراتژی ناامنسازی» جریان پیچیدهای است که استعمار نو آن را برای ساکنان کشورهای غیرغربی (آسیا، افریقا، شبه قاره هند…) رقم میزند و مناسبات فردی و اجتماعی آنها را آلوده میسازد، تا هیچگاه مجال پرسش از خصم، تجربه ثبات و سیری رشد یابنده در مناسبات مادی و فرهنگی را نیابند. از همین روست که کشمکش و بحران، روزیِ دایمی مردم آفتزده و مبتلای ـ به اصطلاح غربیها ـ توسعهنیافتگی، جهان سومیشده است.
در طول تاریخ، هیچ کلاهی به بزرگی و گشادی «کلاه دموکراسی و لیبرالیسم ملحدانه» بر سر مردم جهان نرفته است. دیوی که در صورت یک پریرو جلوه کرد تا تغییر، جنجال و هیجان در مناسبات اجتماعی و سیاسی چشمها را بر سکانداران پشت پرده سازمانهای مخفی و استعماری ببندد؛ همآنان که در کار و اندیشه قدرت بلامنازعه و حکومت جهانی حتی برای لحظهای، همان به اصطلاح دموکراسی، تساوی آراء و حتی جمهوریت را پذیرا نیستند.
کدام انسان منصفی میتواند بر سلطه بلامنازعه، مستمر، قدرتمند و نسل در نسل الیگارشی زرسالاران یهودی بر مقدورات و مقدّرات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و رسانهای غرب نام جمهوریت بگذارد و آن را متهم به داشتن نظامی دموکراتیک کند؟ امیدوارم خواننده محترم گمان نکند نگارنده هوادار و طالب استبداد، رژیم سلطنتی یا فاشیسم است، یا آنکه خدای ناکرده مهندسان علم بیوتکنولوژی، ژن تمامیتخواهی مادرزادی به او تزریق کرده و او را طالب و شیفته دیکتاتوری ساختهاند. سخن وجهی دیگر دارد؛ بگذریم.
از «تنش و تغییر دائمی در مناسبات و شرایط اجتماعی» و تبعات آن میگفتم. روزنامهها پابهپای برخی سیاستمداران کمتجربه، در وقت مشاهده پیامدهای تغییرات بیمبنا و اصول، هماره از عوامل بیرونی و درونی مؤثر در تنش و تغییر میگویند و گاه برای برونفکنی، با شکستن همه کاسه و کوزهها بر سر عوامل بیرونی آدرس غلط میدهند و باعث و بانی را عوامل بیرونی معرّفی میکنند. اگرچه آن بیرونیها به تبع آن استراتژی که عرض، کردم به صورت مادرزادی سر در پی این ماجرا دارند امّا، بیگانگان هماره زمینهها و بستر مناسب عمل را از میان عوامل و شرایط درونی جوامع غیر غربی وام میستانند. این دو را باید از هم تفکیک کرد.
روزی در پایان یک جلسه طولانی دانشگاهی، خطاب به جوانی که سرمست از عضویت در شورای شهر خودش بود گفتم: ای عزیز! سخنی حکمتآمیز را از حکیمی چینی برایت میگویم و امیدوارم آن را هماره در گوش جان داشته باشی! آن حکیم، گفته بود: مردم را سه حق بر گردن حاکم است. اول نان، دوم امنیت و سوم اعتمادِ به حاکم و گفته بود: اگر حاکمی در وقت اضطرار بر سر دوراهی گزینش «نان مردم» یا «حفظ امنیت مردم» درماند، شایسته است امنیت را بر نان مقدم بدارد زیرا، هرگاه مردم در امنیت به سر برند بدون نان هم در کنار حاکم و امیر خود میمانند و اگر از بدِ روزگار حاکم بر سر دوراهی گزینش «امنیت مردم» یا «حفظ اعتمادِ آنها به حاکم» درماند، اعتماد مردم را بر امنیت آنان مقدم بدارد زیرا، هرگاه مردم به حاکم و امیر خود اعتماد داشته باشند در فقر و ناامنی نیز در کنار او میمانند و رهایش نمیکنند. امان از روزی که مردم سومی را از دست بدهند… یعنی اعتماد به حاکم را. از همین روست که «اعتماد مردم به حاکمان» سیبل و هدف مهمی است که دشمن بیرونی با تمام دقت و قوا آن را نشانه میرود. آن هم در کشورهای مستقل که ساکنانش مقابله با دولتهای استعماری و استکباری آخرالزمانی را مقصود خود ساختهاند.
تغییر و دیگرگونی غیرمعقول و پیدرپیِ غیرضروری، چون سمی مهلک همه امنیت و اعتماد را از میان مردم میبرد. ورنه همه میدانند که تغییر اقتضای پیشرفت است.
این تغییرات به هر دلیلی که حادث شوند، لایههای مختلف حیات مادی و فرهنگی را از خود متأثر میسازند. گاهی تنها در گستره «تاکتیک»ها میمانند؛ امری که به دلیل تغییر شرایط و امکانات لازم میآید، امّا، گاهی این تغییرات دامن «استراتژی»ها را هم میگیرند. اگرچه در موقعیتهای بسیار خطیر و حیاتی، گریزی از این امر هم نیست امّا، تغییر پیدرپی تاکتیکها، تصمیمها، مقررات ومدیریتها؛ تردید، تلون و احساس ناامنی را در میان لایهها و سطوح حیات فردی و اجتماعی مردم وارد میسازد.
نباید از خاطر برد که تغییراتِ فاقد منطق، عجولانه و پیدرپی، در خود و با خود پیامدهای زیر را دارا است:
۱. بروز ناامنی
۲. فوران ناشکیبایی
۳. فرصتسوزی
۴. فرصتیابی خصم
۵. گشایش روزنه فرصتطلبی طمّاعان و…
عموم فراریان از بند و زندان، خلاصی خود را مرهون «زمان غفلت» یعنی، زمان «تغییر» پُست نگهبانیاند.
هیچ به اوضاع آشفته رفت و آمد وسایط نقلیه در سطح شهرها، بیقراری بازار و شرایط اقتصادی، راهروهای پرازدحام محاکم قضایی، شلوغی نواحی و مناطق شهرداریها و حتی صفوف طویل داوطلبان شغل در سازمانهای دولتی و… دقت کردهاید؟ بیگمان شما هم از اینکه هیچ چیز فرصت قوام و دوام نمییابد و دوبارهکاری مرسوم و عادت شده، هزینههای گزافی را بر مردم تحمیل میکند، در رنج و ناراحتی هستید! ممکن است بخشهایی از ناهنجاریها متوجه عواملی چون:
۱. سکوت قانون
۲. نحوه اجرای قوانین
۳. نحوه نظارت و کنترل بر اجرای قانون
۴. ضعف قدرت مجریان
۵. عدم استمرار و مداومت در اجرا
۶. بیثباتی عمل مجریان
۷. و بالاخره تغییر دائمی مجریان
باشد امّا، به هر صورت در هر یک از این موارد، زمینههای بروز تغییر و ناهنجاری، وجود دارد، همانکه رکن سوم یعنی «اعتماد مردم» به حاکمان را متزلزل میسازد.
نباید از یاد برد که؛ «ترتیب و تنظیم مناسبات عمومی مردم»، «مسدود شدن روزنه رخنه و نفوذ خصم»، «حفظ ثبات» و بالأخره آرامش و ثبات روانی مردم برای مدتی دراز در گرو:
۱. جعل قوانین شایسته برای عموم مناسبات
۲. نهادینه شدن قوانین و قانونگرایی
۳. ثبات مقررات
۴. مداومت در اعمال قانون و اجرای آن توسط مجریان است.
در میان ما، همواره پنج موضوع: حرکتهای سینوسی مجریان، تبصرهها و مادههای نهفته در لابهلای قوانین (که هماره نقش گریزگاه را ایفا میکنند) جماعتی که برای خود شأنی فراقانونی قائلاند، فقدان نظام نظارتکننده امین و ملاحظات فامیلی و حزبی، به جان عالیترین قوانین میافتند و چون موریانه آن را از درون میپوسانند.
نباید فراموش کرد که «احساس ناامنی» بیشتر از خود ناامنی فضا، مناسبات و روابط مردم را آلوده و آسیبپذیر میسازد. شاید به دلیل تجربه مکرر و تقریباً نهادینه شده موارد سابقالذکر باشد که مردم، در وقت مواجهه با مشکلات، از طیّ مسیر و تجربه مجاری قانونی سر باز میزنند، در حالیکه خودشان هیچ جرمی مرتکب نشدهاند. از همین رو در وقت مواجهه با مشکلات، ابتدا به ساکن، سر در پی یافتن واسطه، دلال و پشتیبان میگذارند؛ در حالی که اساساً قوانین برای برطرف ساختن موانع، تنظیم روابط، تسهیل مناسبات و دفع مضرات جعل میشوند.
جعل، اجرا و نهادینه کردن قوانین بد، صدها مرتبه بهتر است از جعل قوانین خوب امّا اجرای بد. گاهی مردم از انتخاب شدن یک هنرپیشه یا نوازنده ساز به عنوان رئیسجمهور یا وزیر در یکی از کشورهای غربی در عجب میآیند و نظامهای سیاسی آنها را به سخره میگیرند. آنها از این نکته غفلت میکنند آنها نمیدانند، که در غرب این عروسکهای خیمهشببازی هیچکارهاند. استراتژیستهای پشت پرده، صاحبان کمپانیهای بزرگ و اعضای بیلدربرگ پختهتر و کاردانتر از آن هستند که زمام سلطنت و حکومت دولتها را به دست چند هنرپیشه یا جوان نوخط بسپارند و امید تأسیس حکومت جهانی را هم در دل بپروزند.
آنان، رندانه، با انتقال همه بحرانها به بیرون از سرزمین خود، حفظ ثبات و کنترل جدی مناسبات تنش، تغییر و احساس ناامنی اجتماعی را بدل به ثبات و احساس امنیت کردند و با یک نظام کنترلی پنهان و پوشیده امّا پرقدرت و مستبد به کار و بار امارت و حکمرانی بر جهان مشغول آمدند. در میان ما همه چیز، همه وقت و همه جا در حال تغییر و دگرگونی است. از همین جاست که به عنوان مثال، علیرغم افزایش دائمی هزینه نقدی جرائم و افزایش شحنهها، آشفتگی بیپایان در صحن شهر مشاهده میشود.
جرایم به دلیل «تغییر» در کیفیت اجرا و «نهادینه نشدن مقررات» به زودی همه کارایی خود را از دست میدهند و از بازدارندگی درمیمانند؛ چنانکه همه میدانند با پرداخت جریمه میتوانند به تکرار و استمرار جرم دوام و بقا ببخشند. آنها بر حسب تجربه دریافتهاند که بعد از بالاگرفتن موج بگیر و ببندها ـ در هر زمینه و موضوعی ـ به زودی فروکش موج را تجربه خواهند کرد. بیش از مردم، مجرمان از این فراز و فرود بهره میبرند. در همان زمان هم تبصرهها و مادهها و واسطهها کارکرد ویژه خود را دارند.
القصه؛
ما را مبتلا و معتاد به تغییر کردهاند. غفلت ما از نحوه «آغاز و انجام کار» نیز ما را مبتلای اینهمه تغییر کرده است.
این تغییرات ناشی از عدم تسلط مدیران بر امور، فقدان تخصص و توانایی و بیتجربگی آنها است. ناشی از غفلت درازمدّت ما از ضرورت اندیشه درباره «تربیت مدیران» است.
مدیران نوخط؛ ارائه فهرستی از تاکتیکها و اجرای آن همه را به مثابه اتخاذ استراتژی و محققشدن آن میپندارند و ناگزیر تن به تغییر میدهند و تبعات آن را تاب میآورند. این بخش از تغییرات از خلأ مطالعات استراتژیک در مدیریت حاصل میشود.
برخی مدیران برای در امان ماندن از نقد و سؤال و به دلیل کوتاهی دوره عمر مدیریتها، تاکتیک را بهجای استراتژی قالب کرده، همه سرمایهها و فرصتها را در راهش هزینه میکنند.
این همه مرهون اختلاط و تسرّی جریانهای حزبی و خطی از بالاترین سطح مدیریت تا پایینترین آنها در بدنه نظام اجتماعی است. مدیریت فامیلی و حزبی چشم خود را بر هرگونه توانایی و کارشناسی خبرگان میبندد.
برخی به امید ماندن روی خط خبر و سوءاستفاده از رسانهها و تریبونها مسبب بروز موجی از هیجان در جامعه میشوند. جز اینها، مدیریت مناسبات جامعهای که هیچ معیاری حرفهای برای گزینش مدیران ندارد و مدیریت و مسئولیتها هیچ سؤالکننده، محتسب و حتی کمترین تاوان و توبیخی در پی ندارد یک فرصت است. باید آن را پاس داشت و به سرعت در مراتبش طیّ طریق کرد. حتی به بهای هزینه تمامیت یک سازمان برای ماندن در سر خط خبرهای رسانهها.
دشمن خارجی از همه ابزارها و حیلهها برای متغیر و متزلزل ساختن ارکان یک نظام مستقل و براندازی، آن بهره میجوید و تغییر را بر حیات سیاسی، اقتصادی واجتماعی یک ملت مستولی میسازد.
عزیزی فرزانه از روی مزاح میگفت: «ای کاش امکان تصویب لایحه یا قانونی فراهم میآمد تا طیّ آن برای مدّت یک دوره چهارساله همه وابستگان سببی و نسبی مدیران ارشد، تا سه حلقه پیرامونی مشمول دریافت مقرری مکفی و البته بدون تکلیف و وظیفه رسمی میشدند تا در پی آن مجموعه نظام اجتماعی و سیاسی نفسی تازه میکرد و ناگزیر به پرداخت هزینه گزاف «آزمون و خطای» مدیران نوخط نمیشد.
ذکر این مورد به این منظور بود تا دانسته شود، ما خود زمینهساز سوءاستفاده خصم و کارگر افتادن ترفندهایش را فراهم میآوریم وگرنه، دشمن برای متزلزل ساختن رقیب، ناگزیر به استفاده از همه ظرفیتهاست. با اینهمه نباید از این نکته غفلت کرد که جوانان را حکمت و تدبیر پیران باید.
امروزه در غرب، استراتژیستهای گرد آمده حول میز شورای روابط خارجی امریکا، اعضای کمیسیون سهجانبه برای مدیریت جهان، سران مخفی بیلدربرگ و بنّایان اعظم لژهای ماسونی مستبد، قاطع، بیترحم و شیطانی، آراء نافذ خود را بر سیاستمداران شیک و حاضر در صحنه دیکته میکنند تا حیات ظالمانه تمدن رو به زوال لیبرال سرمایهداری را تداوم ببخشند. این ماییم که میبایست هوشیارانه به جهان پیرامون بنگریم. پیامدهای تحقق «استراتژی ناامنسازی و تغییر» را دریابیم و از غلتیدن در آن، خود و جامعه را در امان نگه داریم.
رکن ثابت و مقتدر حقیقی و ستون قائم و نگهدارنده هستی به اذن الله، حضرت مولانا صاحبالزمان(ع) است که همراه با توکل و توسل به ایشان میبایست عقال تدبیرگری را بر پای شتر سرکش تغییر ببندیم تا طوفان فروکش کند، زمین و آسمان آرام گیرد، امان و امن زمین برسد و زمینههای تأسیس دولت باثبات کریمهاش مهیا شود. إنشاءالله
سردبیر