علیرضا نودهی
اشاره :
در قسمتهای پیشین این مقاله، نویسنده ضمن تقسیم دلایل نظریه اختیاری بودن ظهور به دو بخش «دلایل کلامی و نقلی» و «دلایل فلسفی و کلامی» به بررسی دسته اول دلایل پرداخت و به تفصیل در این زمینه سخن گفت.
این قسمت اختصاص به بررسی دسته دوم دلایل دارد.
ادامه مقاله را با هم پی می گیریم.
۳. دلیل فلسفی – کلامی
۳-۱. نصب امام لطف واجب الهی
«امام مواضع رسالت الهی و محل نزول ملائکه و محل هبوط وحی و معدن رحمت خداوند و گنجینه علم و صاحب حلم بی پایان و پایه صفات کریمه و سرپرست نعمتهای خداوند متعال و ارکان بزرگواری و نیکوکاری و سیاستگذاری بندگان و ارکان محکم شهرهای علم و در ایمان و امین اسرار الهی است.
امام پیشوای هدایت، چراغ تاریکیها و علمدار اهل تقوی و عالمان و خردمندان و پناهگاه علم و وارث انبیا و محل شناخت خدا و مسکن برکت حق و معدن حکمت خدا و حافظ سر الله و حامل قرآن کریم، و وصی پیامبر اکرم(ص) و از فرزندان رسول الله است. امام دعوت کننده به سوی خدا، راهنمای طریق رضا و اخلاص در توحید حضرت حق و آشکار کننده امر و نهی ایزد متعال و بنده گرامی و مقرّب الهی است».1
با تعریفی که از امام ارائه شد، معلوم می شود امامت، ادامه رسالت انبیاست. البته دلایلی که موجب ارسال و برانگیختن انبیاست، همان دلایل بر وجوب نصب امام نیز هستند؛ چرا که این دلایل به صورت فلسفی یا کلامییا نقلی با مخلوطی از اینها ارائه شده است. علامه مظفّر دلیل فلسفی بر وجوب نصب امام را طرح کرده با استفاده از برهان خفلف می گوید:
نبوت و امامت هر دو مقتضای کمال مطلق و رحیمیت مطلق خداوند است و در غیر این صورت خداوند کمال مطلق نخواهد بود.۲
برهان کلامیبر وجوب نصب امام، مبتنی بر قاعده لطف است که بعضی از محققان معاصر به تفصیل به آن پرداخته و می گویند:
مهمترین برهان وجوب لطف بر خداوند مبتنی بر حکمت الهی است؛ یعنی ترک لطف مستلزم نقض غرض است که با حکمت الهی منافات دارد. توضیح اینکه به مقتضای حکیمانه بودن افعال الهی، تکلیف باید غرض معقولی داشته باشد؛ غرضی که با هدف آفرینش انسان هماهنگ باشد. هدف آفرینش انسان، تعالی و تکامل معنوی است که از طریق انجام تکالیف الهی به دست می آید. اکنون اگر انجام دادن کاری از خداوند بدون آن که به مرز الجا و اجبار برسد در تحقق هدف مزبور تأثیر داشته باشد، انجام دادن آن، واجب و لازم خواهد بود؛ زیرا فاعل حکیم همه تدابیر معقول و میسوری را که در تحقق هدف او دخالت دارد، به کار خواهد گرفت، و چون لطف از جمله تدابیر حکیمانه معقول و میسوری است که در تحقق یافتن هدف تکلیف مؤثر است، انجام دادن آن به مقتضای حکمت، واجب و ضروری می باشد.۳
پس، لطف بر خداوند واجب است و مسلماً نصب امام لطفی است بر انسان که در طریق تکاملش به آن احتیاج دارد؛ بنابراین به صورت برهان شکل اول می توان گفت: نصب امام از طرف خداوند، لطفی خالی از مفاسد است و هر لطفی که مفسده نداشته باشد بر خداوند واجب است؛ پس نصب امام بر خداوند واجب است.
البته وجوب در این دو برهان به معنای وجوب شرعی و تکلیفی نیست که کسی بر خداوند متعال فعلی را واجب کرده باشد، بلکه این وجوب یا از صفات مطلق الهی سرچشمه گرفته است. همانطور که خداوند متعال می فرماید:
کتب علی نفسه الرحمه.۴
خداوند رحمت را بر خودش حتمیکرده است.یا می فرماید:
إنّ علینا للهدی.۵
به یقین هدایت کردن برماست.
یا اینکه به معنای لغوی و فلسفی آن؛ یعنی به معنای ملازمه یا عدم انفکاک است.
بر وجوب نصب امام، از طریق دلایل نقلی، هم استدلال کرده اند۶ . بدین صورت که با تدبر در آیات قرآن کریم و روایات به دست میآید که امامت دو فلسفه اساسی دارد:
الف) امامت فلسفه خلقت جهان است؛
ب) امامت واسطه رسیدن انسان و دیگر موجودات به کمال مطلوبشان است.
با توجه به این دو فلسفه اساسی، ضرورت وجود معصوم(ع) روشن می شود.
امّا روایات زیادی داریم که دلالت بر وجوب وجود امام(ع) در زمین می کند. امام صادق(ع) می فرمایند:
لو لم یبق فی الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّه.۷
اگر بر روی زمین به جزدو نفر باقی نماند یکی از آندو حتما امام است.
و نیز ایشان میفرمایند:
لا یترک الأرض بغیر إمام یحلّ حلال الله و یحرّم حرامه.
زمین، بدون امامیکه حلال خدا را حلال و حرامش را حرام کند، باقی نمی ماند.
و نیز روایاتی داریم که میفرمایند: اگر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) خلق نمی شدند، مخلوقی به وجود نمی آمد. و نیز یک دسته روایت داریم که میفرمایند اگر ائمه اطهار(ع) خلق نمی شدند، خداوند شناخته نمی شد و مورد عنایت قرار نمی گرفت.
۳-۲. تمام مراتب امامت لطفی واجب است
شئون امامت همچون شئون نبوت است. به جز ابلاغ وحی که مخصوص پیامبران است. عناوین مراتب امامت را می توان چنین بیان کرد:
۱. ارشاد مردم به صلاح و سعادت؛
۲. تدبیر امور دنیوی مردم؛
۳. اقامه عدل و مبارزه با ظلم؛
۴. حفظ شریعت از تحریف و کمی و کاستی؛
۵. دفع شبهات دینی؛
۶. تفسیر آیات قرآن و روشن کردن آیات متشابه؛
۷. بیان احکام شریعت و …؛
۸. تصرف در نفوس مردم برای هدایتشان، و تزکیه و پاک کردن آنها.
لذا کار امام فقط نشان دادن راه نیست بلکه امام با ولایت تکوینی، که بر نفوس انسانها دارند آنها را به کمال مطلوبشان می رسانند و واسطه فیض بین خداوند متعال و انسانها هستند.
همانطور که قبلاً اشاره شد، امامت دارای مراتبی است که هر چه این مراتب بیشتر در جامعه اجرا شود، امر امامت در آن جامعه شدیدتر و روشن تر است. نه تنها نصب امام لطفی واجب بر خداوند متعال است بلکه تمام مراتب امامت لطف واجب است؛ بنابراین اقامه تمام مراتب امامت، از حقوق و تکالیف واجب امام می باشد. این بدین معناست که اگر امام در اقامه بعضی از امور امامت محذوری داشتند اقامه بعضی دیگر آن مراتب از عهده امام ساقط نمی شود.
البته اگر امام فقط از اقامه قسمتی از یک امر امامت محذور داشتند نمی توانند آن امر را به کلّی رها کنند؛ مثلا اگر در امور سیاسی از اجرای هشتاد درصد احکام اجتماعی منع شدند باز در اقامه بیست درصد دیگر احکام اجتماعی کوشا هستند. همانطور که ائمه اطهار(ع)با وجود اینکه از قسمت اعظم امور سیاسی منع شده بودند ولی باز در امور قضایی مردم دخالت می کردند؛ قاضی نصب می نمودند و مردم را به آن ها ارجاع میدادند و به عبارتی ائمه اطهار حکومتی حداقلی داشتند؛ چرا که حکومت فقط دارالحکومه نیست که اگر امام را به آنجا راه ندادند دیگر امام دست روی دست بگذارد و در امور حکومتی دخالت نکند. بلکه ائمه اطهار(ع) تا جایی که می توانستند امور اجتماعی مردم را تدبیر می کردند و حتی در بعضی از امور حکومتی به خلفای غاصب، مشورت میدادند و آنها را به خاطر صلاح مردم و اسلام راهنمایی می کردند.
خلاصه اینکه امامت همچون پرتوهای خورشیدی تام و کامل بر مردم می تابد و این مردم هستند که به مقدار ظرفیت و قابلیت خود از آن نور استفاده می کنند و الا امام(ع) همواره به تکالیف شرعی خود عمل میکند؛ چرا که امامان، مطیع ترین بندگان نسبت به انجام دستورات الهی هستند. و به عبارتی ائمه اطهار(ع) جانشین رسول اکرم(ص) هستند، پس همچون او، قبل از اینکه به رسالتشان گواهی داده شود باید به بندگی و عبودیت آنها گواهی داد.
۳-۳. نتیجه
گفتیم که نصب امام لطف است و بر خداوند واجب، و با توجه به دارای مراتب بودن اقامه امامت بیان کردیم که تمام مراتب امامت لطف است که خداوند متعال، اجرای مراتب و شئون امامت را به عهده امام(ع) گذاشته اند. امّا علّت اجرا نشدن بعضی از شئونات امامت در دوران غیبت امام(ع) نمی تواند از جانب خداوند متعال باشد؛ چرا که او کمال مطلق است. شیخ طوسی در این باره می فرمایند:
چگونه خداوند اراده می کند این (غیبت امام(ع)) را و حال آن که در دوران غیبت، ظالمان به مؤمنان ظلم می کنند و در این صورت این گناه و معصیت خداوند محسوب می شود، پس خداوند چنین اراده ای نخواهد کرد.۸علّت تعطیلی بعضی از مراتب امامت از جانب امام(ع) نیز نمی تواند باشد؛ چرا که امام(ع) نه تنها معصوم بلکه فرمانبرترین بندگان الهی هستند. لذا در اقامه تمام مراتب امامت که از تکالیف شرعی ایشان است، تقصیری متوجه ایشان نمی تواند باشد.
بنابر آنچه گفته شد علّت عدم اجرای بعضی از شئونات امامت را نمی توان در حوزه افعال خداوند متعال یا امام معصوم(ع) جست وجو کرد بلکه باید علّت آن را در حوزه افعال انسانها سراغ گرفت؛ یعنی این قابلین امر امامت هستند که به خاطر قصور و تقصیرشان، باعث کم رنگی و تعطیلی بعضی از امور امامت شده اند به عبارتی دیگر لطف در باب امام و امامت در حقیقت سه لطف است:۹
۱. لطفی که فعل خداوند است و آن آفریدن امام و اعطای مقام امامت به اوست؛
۲. لطفی که فعل امام است و آن اقامه امامت در تمام مراتب آن است؛
۳. لطفی که فعل مکلفان است که باید در اقامه امامت به امام یاری برسانند.
پس از آن جا که یقین داریم، خداوند متعال و امام معصوم(ع) در انجام وظایف خود قصور و تقصیری ندارند، نتیجه می گیریم که قصور و تقصیر متوجه مکلفان و مردم است. و در صورتی که مردم تقصیر خود را جبران کنند و در اقامه امامت، امام خویش را کمک کنند، نه تنها امام(ع) ظهور پیدا می کنند بلکه ظهور امام(ع) برای اجرای تمامیشئونات امامت، بر امام(ع) واجب می شود. همانطور که امام زمان(ع) در حال حاضر در اموری که عذری ندارند؛ مثل هدایت تکوینی انسانها و اعطای فیوضات معنوی به مؤمنان و … حضوری فعال دارند.
خلاصه اینکه خداوند کمال مطلق است و اقامه امامت در تمام مراتب آن لطف و لازمه مطلق بودن کمالات الهی است؛ پس ظهور که اقامه امامت در تمام مراتب امامت است، لطفی واجب بر خداوند و فعلی واجب بر امام(ع) است. پس غیبت امام زمان(ع) که همان تعطیلی بعضی از شئونات امامت است، نمی تواند از جانب خداوند متعال و امام معصوم(ع) باشد. بنابراین علّت غیبت از جانب مردم است که با جبران تقصیرشان، ظهور، فوراً و وجوباً از جانب خداوند و امام معصوم(ع) انجام خواهد شد و این همان اختیاری بودن ظهور، است.
لذا اگر اکنون در غیبت امام زمان(ع) به سر می بریم این نه به خاطر نصب نکردن امام از طرف خداوند متعال و نه به خاطر آمادگی نداشتن امام برای ظهور است بلکه باید گفت ظهور احتیاج به مقدماتی دارد که باید به وسیله شیعیان تحقق یابد. اگر ظهور آمادگی افکار عمومی و نیروهای بسیار با ایمان و سلاحهای نظامی پیشرفته می خواهد باید به وسیله تبلیغ شیعیان و تزکیه نفوسشان و پیشرفت علمی ایشان که در حوزه افعال انسانهاست، تحقق یابد و این مهم بستگی به اختیار و همّت و اراده شیعیان دارد.
شیخ مفید درباره وجوب ظهور بر امام(ع) با وجود مقدمات آن میفرمایند:
یقیناً اگر آن جماعتی که به تعداد اهل بدرند جمع شوند، در این صورت بر امام(ع) تقیه جایز نیست و ظهور بر او واجب است.۱۰
و نیز شیخ طوسی درباره عدم جواز غیبت بر امام(ع) بدون عذر می فرمایند:
تنها علتی که مانع از ظهور امام زمان (ع) است خوف بر جان خویش است؛ چرا که در غیر این صورت بر امام غیبت جایز نبود.۱۱
البته این برهان که بر «اختیاری بودن ظهور» اقامه شد از چشمان تیزبین مؤلف کتاب منتخب الأنوار مخفی نمانده است. ایشان می فرمایند:
از آنجا که ظهور حضرت مهدی(ع) سبب برپایی حدود و اجرای بسیاری از حدود شریعت پیامبر اکرم(ص) می شود، پی می بریم که سبب اصلی در غیبت آن حضرت از ناحیه خداوند متعال و امام زمان(ع) نیست؛ چرا که در این صورت لازم میآید که خدا و امام، واجبی را – که همان اقامه حدود و اجرای دستورات اصیل اسلامی است – ترک کرده باشند و چنین چیزی بر ایشان محال است؛ بنابراین باید بگوییم سبب اساسی در مخفی بودن امام عصر(ع) از دیده ها، نبودن یاور و صلاحیت نداشتن جامعه و نسل حاضر برای پذیرش آن امام همام است.
ماهنامه موعود شماره ۵۱
پینوشتها:
۱ . فرازهایی از زیارت جامعه کبیره.
۲ . سید محسن خرازی، بدایه المعارف الهیه فی شرح عقاید الإمامیه، ج۲، ص۲۵، چاپ اول.
۳ . علی ربانی گلپایگانی، «لطف و وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره ۵.
۴ . سوره انعام(۶)، آیه ۱۲.
۵ . سوره لیل(۹۲)، آیه ۱۲.
۶ . ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، «قرآن کریم و فلسفه امامت»، مجله انتظار، شماره ۷.
۷ . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، ح۱.
۸ . شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۳۴.
۹ . ر.ک: علی ربانی گلپایگانی، «وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره ۵.
۱۰. شیخ مفید، الرساله الثالثه فی الغیبه، تحقیق علاء آل جعفر، چاپ دوم، ص۱۲.
۱۱. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص ۳۲۹.