عاشورا صحیفهای است که از چشماندازهای متفاوتی میتوان بدان نظر افکند. از زمانی که این قیام به وقوع پیوست عالمان نظرات مختلفی درباره آن پرداختهاند و هر یک آن را از چشمانداز خاصی مورد توجه و بررسی قرار دادهاند. نه تنها عالمان شیعه که علمای اهل سنت بلکه عالمان سایر ادیان عاشورا را موضوع تحقیق خود قرار داده، به بررسی، بازخوانی و واکاوی آن پرداختهاند.
عاشورا صحیفهای است که از چشماندازهای متفاوتی میتوان بدان نظر افکند. از زمانی که این قیام به وقوع پیوست عالمان نظرات مختلفی درباره آن پرداختهاند و هر یک آن را از چشمانداز خاصی مورد توجه و بررسی قرار دادهاند. نه تنها عالمان شیعه که علمای اهل سنت بلکه عالمان سایر ادیان عاشورا را موضوع تحقیق خود قرار داده، به بررسی، بازخوانی و واکاوی آن پرداختهاند. در این میان عالمان اهل سنت سهم ویژهای به خود اختصاص دادهاند که در این مجال و مقال بررسی نظرات برخی از صاحب نظران اهل سنت میپردازیم.
۱) ابنخلدون. ابن خلدون (متوفی، ۸۰۸ق.) در مقدمه مینویسد: «نمیتوان گفت یزید هم در کشتن امام حسین (رض) اجتهاد کرد پس بیتقصیر است، چون صحابهای که با امام حسین در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند. این یزید بود که با امام جنگید. این عمل یزید، یکی از اعمالی است که فسق بر او تاکید کرده، تایید میکند و حسین در این واقعه شهید و در نزد خدا مأجور است و عمل او بر حق و از روی اجتهاد است.»۱
شایستگی اباعبدالله(ع) برای رهبری. ابن خلدون امام حسین(ع) را از جمله صحابی مجتهدی میداند که شایستگی فوقالعادهای برای رهبری قیام علیه یزید را دارا بوده است. او در این زمینه مینویسد: «اما درباره شایستگی [حسین(ع)] همچنانکه [حسین(ع)] گمان کرد درست بود بلکه بیش از آن هم شایستگی داشت.»۲
بدین ترتیب ابن خلدون ادعای امام حسین(ع) مبنی بر شایستگی رهبری قیام علیه یزید را تأیید کرده بلکه بیش از آنچه امام(ع) فرموده بود برای او شایستگی قایل میشود و اما شرایط برای اقدام به قیام را مناسب ندانستهاند لذا عمل امام(ع) را [نغوذ بالله] نادرست میداند.
جمع دیدن شرایط قیام، فلسفه عاشورا. ابنخلدون معتقد است که هر کس، در هر زمانی، شرایط رهبری قیامی را داشته باشد و زمینه قیام نیز فراهم باشد، بر چنین شخصی اقدام به قیام جایز است. او درباره عاشورا بر این اصل اعتقاد دارد که امام حسین(ع) چون شرایط رهبری را در خود جمع میدید و از طرفی شاهد وضع آشفته و ناهنجار و تحملناپذیر عصر خود و جنایات و فسق و فجور یزید بود، لذا دست به قیام زد، و همین یک دلیل برای تحلیل عاشورا کافی به نظر میرسد. ابن خلدون در این باره مینویسد: «اما درباره حسین(ع) و اختلافی که روی داد، باید گفت چون فسق و تبهکاری یزید در نزد همه مردم عصر او آشکار شد پیروان و شیعیان خاندان پیامبر در کوفه هیأتی نزد حسین(ع) فرستادند که به سوی ایشان برود تا به فرمان وی برخیزند.
حسین(ع) دید قیام علیه یزید تکلیفی واجب است، زیرا او متجاهر به فسق است و به ویژه این امر بر کسانی که قادر بر انجام دادن آن هستند لازم است و گمان کرد خود او، سبب شایستگی و داشتن شوکت و نیرومندی خانوادگی بر این امر تواناست».۳
ابن خلدون سه عامل را از شرایط رهبری قیام میداند و امام حسین(ع) را جایز آن شرایط میداند .این ویژگیها عبارتند از: شایستگی فردی که قطعاً امام آن را دارا بود و نیرومندی خانوادگی که هیچ شکی در آن نبود. اما ویژگی سوم شوکت است، که ابن خلدون بادیده تردید به آن مینگرد و امام را [نعوذ بالله] فاقد آن میداند و همین امر را باعث نادرستی قیام امام میشمارد.
اعتراف به فسق یزید. ابن خلدون با وجود آنکه به فسق آشکار یزید اعتراف میکند، هرگز به قیام علیه وی فتوی نمیدهد و امام حسین(ع) را به سبب اقدام به قیام دچار اشتباه دانسته، حرکت حضرت را بینتیجه و شکست خورده قلمداد میکند از این جهت می توان گفت که نظریه او دارای ناسازگاری درونی بوده، از تناقض درونی رنج میبرد. او درباره فسق آشکار یزید مینویسد: «میتوان گفت که این عمل یزید یکی از اعمالی است که فسق او را تاکید و تایید میکند و حسین(ع) در این واقعه شهید و نزد خدا ماجور است و عمل او بر حق و از روی اجتهاد است و صحابهای که با یزید بودهاند نز راه حق و اجتهاد را پیمودهاند».۴ تناقض گویی ابن خلدون وقتی آشکار میشود که سئوالات زیر مطرح میشود زیرا سرانجام معلوم نشد که یزید با وجود فسق آشکار قبل و بعد از شهادت حسین بن علی(ع) آیا مستحق مجازات و شورش بوده است یا نه؟ همچنین معلوم نشد که آیا کسانی که با اجتهادشان از یزید فاسق حمایت کردند و لب به اعتراض نگشودند، همان اجری را دارا هستند که پیشوای مجتهدان، امام حسین(ع) دارد؟ آیا میتوان اینان را با هم مقایسه کرد و حتی هر دو نسبت به حق و حق مداری و مأجور بودن نزد خدا یکسان دانست؟ آیا همکاری با فاسق با قیام علیه او یکسان است؟ آیا اساساً این قیاس ظالمانه نیست؟ آیا دور از انصاف نیست که تأیید کنندگان ظلم و تماشاگران صحنه نبرد، حق و باطل را با حق خواهان و شهیدان راه حق تطبیق داده، هر دو را حق پنداریم؟ وه چه ظلمی مضاعف!
۲) نظر عباس محمود عقاد (۱۸۸۹-۱۹۶۴). عباس محمود عقاد شاعر، ناقد، پژوهشگر، نویسنده، روزنامهنگار مصری معتقد است که از شخصی مثل حسین(ع) بعید بود که با یزید بیعت کند زیرا اساساً حسین(ع) حقیقتجو است و یزید عین باطل است.
عقاد در زمینه علل عدم بیعت مینویسد:«بسی جای شگفتی است که از کسی همچون حسین بن علی (رض) بخواهند که با کسی مانند یزید بیعت کند و او را به عنوان پیشوای مسلمانان بپذیرد و به مسلمانان بگوید که یزید سزاوارترین و محقترین و تواناترین کس برای امر خلافت است. حسین (رض) نمیتوانست به هیچ یک از خصلتهای یزید دل خوش دارد. از این جهت تأیید حکومت یزید پا گذاشتن روی عقاید و افکار خود او است.۵
به علاوه امام حسین(ع) به چند دلیل ذیل هرگز نمیتوانست با یزید همکاری یا بیعت کند: ۱)بیعت با یزید پشت پا زدن به عقاید امیر مومنان و پیامبر(ص) و نادیده گرفتن کوششهای آنان است؛ ۲)بیعت با یزید به معنای تأیید دشنامهای یزید بر علی(ع) و خاندانش است؛ ۳)به علت حسن وفا و صدق باطنی که از او سراغ داریم هرگز راه بازگشتی در پیش نداشت، اگر با یزید بیعت میکرد، دیگر تا پایان عمر به او وفادار میماند، چنانچه وقتی برادرش امام حسن (ع) به عهدی که با معاویه کرده بود وفادار ماند. به ویژه آنگاه که از کاستیهای بسیار یزید آگاه بود، کاستیهایی که حتی بهانه جویان را نیز به هر عهدشکنی و سر به شورش برداشتن کافی بود…
همراه با تمامی رخدادهای پیش گفته که با ایجاد حکومت جدید اتفاق میافتاد، بدین معنا بود که بیعت به حاکمان فاسق به صورت «سنتی مقرر» در میآمد و طی نسلها استقرار میافت و آنگاه هرگونه امیدی به تغییر و دگرگونی وضع موجود از بین میرفت.۶
از نظر عقاد حسین(ع) میدانست که مردم دین را بازیچه دنیایشان کرده بودند از این نظر با قیام خود در صدد مبارزه با چنین وضعی بر آمده بود. از این جهت از دیدگاه عقاد قیام حسین(ع) هم قیام علیه حاکمیت بنی امیه بود و هم علیه فرهنگ حاکم بر آن عصر به این دلیل است که امام در صدد بر میآید تا هم حکومت جائر را سرنگون کند و هم فرهنگ مبتنی بر اسلام را حاکم گرداند.
باید گفت: حسین(ع) به روحیات مردم کوفه واقف بود و همین خاطر مسلم بن عقیل را جهت ارزیابی به کوفه میفرستد و در گفتاری راجع به روحیه دینداری مردم نیز پرده از این واقعیت بر میدارد و میگوید: مردم بنده دنیایند. دین لقلقه زبان آنهاست. دین را تا آنجا میخواهد که با آن زندگی خویش را سر و سامان دهند و چون آزمایشی در میان آید دینداران اندک خواهند بود.۷
عقاد بر این باور است که حسین(ع) با آگاهی و علم کامل حرکتش را آغاز کرد. به این لحاظ در صدد بر آمد تا جلو هرگونه بهانه تراشی را بگیرد تا امر برای مردم مشتبه نشود.او در ادامه با تاکید بر این که حسین (ع) دلیل کافی برای قیام داشت، مینویسد: حسین(رض) که عزم خویش را برای مبارزه با یزید جزم کرده بود، میبایست قویترین دلیل را در دست میداشت بر ضد دشمنان خویش میبایست استوارترین حجت را مهیا میساخت تا با چنین دلایل و برهانهای استواری اگر شکست میخورد و تلاشش به نتیجه نمیرسید نشانه درستی قصد و تصمیم آن حضرت باشد، آنگاه اگر پیروز میشد، با این پشتوانه در استوارترین جایگاه قرار میگرفت و اگر شکست میخورد باز با عنایت به آنچه گفته شد، دشمنانش بیشتر از هر زمانی مورد خشم قرار میگرفتند.۸
۱-۲) عباس محمود عقاد و مبارزه میان دولت دنیوی و امامت دینی: عباس محمود عقاد (۱۸۸۹-۱۹۶۴م.) در تحلیل عاشورا به مسأله قومیت و نوع تربیت دو خانواده بنی امیه و بنی هاشم تأکید میورزد و بر اساس آن به قضاوت و داوری عاشورا مینشیند. اگر سخن عقاد را بر چیز ناشی از موقعیت زمانی و مکانی در ارتباط با مسأله تربیت، حمل نکنیم، حداقل میتوان گفت که او ریشههای قیام عاشورا را در مقایسه تربیتی این دو خانواده میجوید و بر آن اعتقاد است که همین نوع تربیت و پرورش فردی افراد این دو خانواده باعث رویارویی تاریخی آنان با یکدیگر شده است و چارهای جز وقوع حادثه عاشورا نبوده است. از دیدگاه عقاد، حسین(ع) از خانوادهای است که بر منهج حق و عدل رشد کرده است و در صدد ایجاد و تأسیس امامت و دینی بودهاند، در حالی که خاندان بنی امیه مترصد فرصتی بودند تا به تشکیل دولت دنیوی اقدام نمایند و از طریق آن به مطامع دنیوی خود نایل شوند عقاد در این زمینه مینویسد: «ما در کتاب «عبقریه الامام» گفتیم که مبارزه بین علی و معاویه مبارزه بین دو فرد یا دو عقل و دو حیله نبوده است؛ بلکه در حقیقت مبارزه بین امامت دینی و دولت دنیوی بوده است و البته روزگار از آن دولت دنیوی شد و دعوت کنندگان به این دولت از حزب معاویه، پیروز شدند و دعوت کنندگان به امامت دینی از حزب امام، به پیروزی دست نیافتند… [مبارزه یزید و حسین(ع) نیز چنین بوده است] مبارزه بین آنان مبارزه بین امارت و پادشاهی دنیوی بوده است».۹
عقاد مقام امام حسین(ع) را آنقدر والا میداند و یقیناً هم چنین است که به خود اجازه نمیدهد بین آن حضرت و یزید مقایسه به عمل آورد، زیرا یزید از هیچ گونه فضیلتی برخوردار نیست تا در مقام تطبیق درآید. عقاد در این زمینه مینویسد: «البته در صدد مقایسه بین حسین و یزید نیستم جرا که با توجه به خصوصیات شخصی آنان وجهی برای این مقایسه باقی نمیماند۱۰ زیرا برای یزید هیچ گونه فضل کوچک یا بزرگی نبود. در حالی که حسین هیچگونه عیبی بنا به اعتراف [افرادی حتی] معاویه نداشت. وقتی پیروان معاویه از او خواستند در تحقیر حسین چیزی بنویسد گفت: ما أری للعیب فیه موضعاً… در حسین جایی برای عیبجویی نمیبینم».۱۱
۲-۲) حسین(ع) و یزید، نمونههای کامل از دو خانواده: از نظر عقاد، امام حسین(ع) و یزید نمونه کاملی از دو خانواده بودند. با این اختلاف که حسین(ع) واجد فضایل هاشمیبود ولی یزید حتی فاقد صفات مادی خوب امویها بود! همین عامل در واقع منجر به مبارزه دایمیبین این دو خانواده که در واقع مصادیق بارز حق و باطل در طول تاریخ بودند، شد. به اعتقاد عقاد این مبارزه از زمان ولادت عبدمناف و عبد الشمس پدید آمد و به تدریج در هر عرصهای که امکان بروز میافت، عینیت پیدا میکرد. تا این که به عصر یزید میرسیم که در آن زمان، «یزید از همان ابتدای کار، بنا را بر سب و دشنام به علی(ع) گذاشت و اگر حسین(ع) بیعت میکرد ناچار بود وفا کند و این خود امضای این سنت سیئه بود و نسل به نسل مورد قبول واقع میشد».۱۲ و این عامل به اضافه عوامل دیگر که از همان اختلاف ذاتی بین این دو خانواده صورت گرفته بودند، منجر به قیام همه جانبه ابا عبدالله(ع) علیه حاکمیت ظالمانه یزید و خاندان بنی امیه شد. البته در عصر یزید، خاندان بنی امیه، به ظاهر به اسلام گرویدند، اما هیچ وقت آن خصایص ذاتی و پست این خاندان، با تکرار شهادتین رخت بر نبست و ریشه خباثت همچنان در ضمیر وجود آنان باقی ماند و حتی رشد کرد. لذا عقاد معتقد است که: «هم سپاه یزید هم یاران حسین(ع) به آخرت ایمان داشتهاند ولی عقیده و ایمان در یک طرف، در روحی بوده [است] کریم، و در طرف دیگر، در روحی لئیم و پست؛ آنها بالطبیعه ایده آلیست و صاحب هدف بودهاند و اینها بالطبیعه منفعت پرست»۱۳. او معتقد است که حسین(ع) دارای انگیزهای کاملاً الهی و معنوی برای نجات دین بود که نتایج مورد نظر نهضتش نیز به زودی به دست آمد؛ بعنی یزید، پس از چهار سال در کمال ذلت مرد، عاملان فاجعه ی عاشورا به سزای اعمالشان رسیدند و سلسله بنی امیه نیز در مدت اندکی سقوط کرد. البته به هیچ شکی، باید اعتراف کرد که از دیدگاه عقاد دین به واسطه حاکم شدن آن خانواده ذاتاً لئیم و مخالفت خاندان بنی هاشم مورد هجمه قرار گرفته بود، لذا امام برای نجات دین از دستبرد بنی امیه، دست به قیامی خونین زد. همچنان که متذکر شدیم عباس محمود عقاد، اختلاف خانوادگی و اصالت و نسب حسین(ع) و یزید را یکی از مهمترین عوامل قیام عاشورا میداند. البته از دیدگاه عقاد اختلاف بین این دو خاندان اساساً در فضایل و رذایل است که هر فضیلتی را منحصر به خاندان بنی هاشم و هرگونه رذیلتی را محدود به خاندان بنی امیه میداند. عقاد در توصیف ویژگیهای این دو خاندان یادآور میشود که خاندان بنی هاشم در مکه ماندند و به خدمت مردم پرداختند ولی خاندان بنی امیه در شهرها در رفت و آمد بودند تا مال دنیوی بیشتری به دست آورند و چون مکه فتح شد ابوسفیان و پسرش معاویه، به ظاهر اسلام آوردند و حتی این پیروزی را هم دنیوی میدانستند؛ چه، ابوسفیان خطاب به عباس، عموی پیامبر، گفت: چه پادشاهی عظیمی! عباس گفت: پادشاهی و سلطنت نیست بلکه نبوت و پیامبری است.۱۴
عقاد اعتقاد دارد که مبارزه میان بنی امیه و بنی هاشم همچنان ادامه یافت تا به محل افتراقی رسید که هیچ گونه توصیفی در پیوند میان آن دو وجود نداشت. این مبارزه هیچ وقت قطع نشده و نسل به نسل ادامه یافته است، هر چند برای مدت کوتاهی در زمان رسول خدا(ص) و در عهد ابوبکر صدیق و عمر فاروق از میان رفت.۱۵
۲-۳) جلوهگاههای اختلاف این دو خاندان: اختلاف اصلی این دو خاندان در عرصههای مختلفی ظهور و بروز یافته است از جمله، پرداختن یک خانواده به امر خدمت و اقدام دیگری به امور خیانتآمیز. گذشتن از دنیا و بذل و بخشش مال به نیازمندان و جمعآوری مال و اموال و خودخواهی و سودطلبی و افزون خواهی، از مظاهری اند که دو نماینده فضیلتها و رذیلتها در طول تاریخ از خود نشان دادهاند. اما مهمترین نکتهای که میتوان به عنوان بهترین نمود اختلافف از آن یاد کرد مسأله حکومت و علاوه بر آن بیعت خواهی تحکمانه یزید از ابا عبدالله الحسین(ع) بود. به همین دلیل سات که میتوان یکی از مهمترین علل و انگیزههای قیام حسین(ع) را بیعت خواهی یزید دانست. مهمترین بدعتی که معاویه پدید آورده بود و حسین(ع) به شدت با آن مبارزه میکرد، مسأله ارثی کردن خلافت و حکومت بود که یان کار را معاویه در اواخر عمر خود به انجام رسانید. عقاد در این زمینه مینویسد: «موروثی کردن حکومت و انتخاب یزید به عنوان وارث خلافت، به هیچ وجه از سلف صالح وصیت نشده بود؛ بلکه آن بدعت هر قلی بود و معقول هم نبود که عرب در صدر اسلام اطاعت از یزید را به این دلیل واجب بدانند که او چون پسر معاویه است باید از او اطاعت کرد و البته که اطاعت او را، رسول خدا(ص) هم واجب نکرده بود به سبب اینکه حسین(ع) قرابتی با پیامبر داشته است».۱۶ لذا موروثی کردن حکومت هرگز مورد پذیرش مسلمانان قرار نگرفته بود و به همین دلیل، امام حسین(ع) علیه آن قیام کرد. از دیدگاه عقاد، فرار از بیعت ننگین و ذلت باری که یزید در صدد تحمیل آن بر امام حسین(ع) بود از دیگر عوامل قیام آن حضرت است. شانه خالی کردن از بیعت با یزید که انسانی پلید و وارث اخلاقیات بد خاندان عبدالشمس است هم از انگیزههای قیام حسین(ع) بود. عقاد در این باره مینویسد: «شگفتآورتر اینکه حسین را دعوت میکنند تا با کسی مثل یزید بیعت کند تا وسیلهای جهت تزکیه او باشد و [مجبور شود تا] شهادت دهد که او بهترین خلیفه و صاحب حق خلافت و قادر بر آن است. در این زمان برای حسین(ع) دو راه بیشتر نمیماند یا باید بیعت کند و یا خروج. چرا که آنان هرگز او را به حال خود وا نمیگذاشتند… اما حسین که قویترین ایمان و اعتقاد دینی را داراست و سبط پیامبر(ص)، است چگونه میتواند بیعت کند». پس برای گریز از بیعت به کربلا میرود و قیام خونین را بر بیعت ذلیلانه ترجیح میدهد و مردانه میجنگد تا با جنگیدن و شهادت خود، بر یزید و یزیدیان و برخواستهای نامشروع آنها، «نه» بگوید و به جنگ بین خاندان با فضیلت بنی هاشم (پرچم داران حق)، با خاندان سر تاپا رذیلت (پرچم داران باطل)، همچنان استمرار بخشد.
به هر حال عباس محمود عقاد با عنایت به مطالب ذکر شده، حرکت امام حسین(ع) را یک قیام اصلاحی غیر قابل اجتناب در مورد حکومت اسلامی دانسته و حرکت فرزند پیغمبر را تا سرحد اعجاب تقدیس کرده است.
عباس محمود عقاد ضمن تمجید از قیام عاشورا در کتابش «ابوالشهداء حسین بن علی» به بررسی قیام امام حسین(رض) از دو زاویه، یعنی هم از نظر انگیزهها و هم از نظر نتایج میپردازد و در هر دو مورد حکم او مثبت است: انگیزههای امام حسین(ع) که کاملاً اخلاقی و بیهیچ چون و چرایی نجیبانه و شریفانه بود، از ایمان راسخ او به اسلام نشأت میگرفت و نتایجی که در مد نظر داشت، به موقع حاصل شد. یزید چهار سال پس از شهادت اما حسین(رض) درماندهوار در گذشت و تمام دست اندرکاران فجایع کربلا به مکافات خود رسیدند، و شصت سال بعد سلسله بنی امیه بر افتاد و این از آن بود که خاطره شهادت امام حسین (رض) همچون بیماری لاعلاجی در جسم و جان سیاستش نفوذ کرده بود.۱۷
۳) ابوالاعلی مودودی (متوفی ۱۳۵۸ش). ابوالاعلی مودودی نقطه مهمی را مورد توجه قرار میدهد و آن این که یزید حتی بر خلاف آنچه وانمود میکرد، از جریان عاشورا آگاه بود و کاملاً محقق بودن حسین را نیز میدانست زیرا به رغم اظهاراتش هرگز در صدد برنیامد تا قاتلان و مسئولان عاشورا را مجازات کند. او در کتاب «خلافت و ملوکیت» راجع به قیام امام حسین مینویسد: «از هیچکس این قول را در نیافتهام که این عزیمت را ناجایز بداند و اقدام آن حضرت را برای ارتکاب فعل نامشروع بداند. اصحابی که او را زا این اقدام باز میداشتند، علتش این بود که اقدام وی از نگاه تدبیرشان نامناسب بود… بر طبق قانون فقه در تمام کتب مبسوط فقه، اگر بنگریم میبینیم که همه آن اقدامات علیه حسین(رض) از میدان کربلا گرفته تا دربارهای کوفه و دمشق جزء به جزء آن کاملاً حرام بوده و ظلمیبس شدید. اگر این روایت را صحیح بپنداریم که یزید در هنگام دیدن سر حضرت حسین(رض) و یارانش، اشک از چشمانش فرو ریخت و گفت: «من بدون قتل حسین نیز از اطاعت شما خشنود بودم»، این سئوال پیش میآید که او در مقابل این ظلم بزرگ، آیا استاندار سرسپرده خود را به چه کیفری محکوم ساخت؟ حافظ ابن کثیر میگوید که او نه کیفری به ابن زیاد داد و نه او را از شغلش برکنار ساخت و نه نامهای برای ملامت کردن او نوشت! اسلام بدون شک دینی است عادل، اما اگر یزید شمهای از شرافت انسانی میداشت، میاندیشید که پیامبر(ص) بعد از فتح مکه تمام اعضای دودمان او را مورد چه کسانی قرار داد، اما حکومت او با نواده پیامبر چه رویهای را در پیش گرفت۱۸
ابوالاعلی اعمال یزید را مورد سرزنش قرار داده بر آنان لعن و نفرین میفرستد و بطلان آشکار راه یزید و حقانیت واضح راه حسین(ع) را تایید میکند. ابوالاعلی مودودی ضمن یادآوری احادیثی لعن یزید از دیدگاه این کثیر و حس بصری جایز میداند.»۱۹
۴) خالد محمد خالد و حسین(ع) و شرافتمندی فداکاری. از جمله کسانی که در زمینه عاشورا مسأله فداکاری و میل و رغبت به آن از سوی امام حسین(ع) را مطرح کردهاند خالد بن محمد خالد است که انگیزه اصلی امام حسین(ع) در اقدام به قیام خونین کربلا را شرافت فداکاری میداند.
خالد محمد خالد قیام عاشورا را از نقطه نظر اخلاقی با تکیه بر عنصر ایثار و فداکاری مورد توجه قرار داده است. منتها موضوع این فداکاری دین و نتیجه و غایت آن حفظ دین اسلام است.۲۰
طبیعتاً آدمی هر چند هم فداکار باشد تا زمینهها و مقتضیات فراهم نشود نمیتواند دست به فداکاری بزند، زیرا ظن و گمان تلف کردن خود و انرژیهای موجود، بر اذهان غلبه میابد. به علاوه دین مبین اسلام بر این تصریح فرموده است که جان و مال و انرژی خود را به هدر ندهید و خود را به دست خود هلاک نسازید: «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه؛ با دست خود، خویشتن را به هلاکت نیندازید». پس باید زمینهای فراهم شود تا آدمیبتواند آن چنان که باید و شاید فداکاری کند. از این نکته میتوان عظمت فداکاریها را نسبت به موضوعات آنها سنجید، زیرا امری که فداکاری میطلبد هر قدر ارج و اهمیتش بیشتر باشد، به همان اندازه هم فداکاری ارزش مییابد.
در دیدگاه خالد محمد خالد، امام حسین(ع) برای حفظ دین دست به فداکاری زد. از آنجا که اسلام پایان بخش سلسله ادیان و در یک کلمه عصاره همه ادیان است لذا حفظ این دین از اهم کارهایی است که مومنان باید بدان اهتمام بورزند.
تلاشهای صادقانه پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) و اولیای بزرگوار، همه و همه در راستای حفظ دین صورت گرفته است. بنابراین موضوع قیام عاشورا دین بود چرا که در زمان امام حسین(ع) نیاز زیادی به حفاظت آن احساس میشد وامام حسین(ع) مسئولانهتر از همه کس، میبایست فداکاری لازم را به عمل میآورد. خالد محمد خالد در این زمینه مینویسد: «موضوع [در قیام عاشورا] دین بود. اگر اول [حسین(ع)] از مبارزه دست برمیداشت درست مثل این بود که از دین دست کشیده است».۲۱ پس امام(ع) برای انجام دادن امور عاطفی و یا حتی کمک به دیگران فداکاری نکرد، بلکه هدف اصلی او فداکاری برای حفظ دین خدا بود. وضع ناهنجاری که دین و امت اسلامی و جامعه دینی عصر یزید داشتند حسین بن علی(ع) را وا میداشت تا برای تغییر شرایط دست به اقدامی فداکارانه بزند، زیرا اگر نمیتوانست یزید را به زیر بکشد، حداقل میتوانست با دست زدن به عملی فداکارانه، نسبت به وضع موجود شکایت کند و مردم را به حفظ امانتی که پیامبر اسلام به آن سپرده، ملتفت و متوجه سازد. حال در این وضع آشفته، در این زمانی که ندای هل من ناصر ینصرنی، از هر گوشهای به گوش میرسد چه کسی برای اجابت کردن و دست زدن به اقدامی فداکارانه، از حسین بن علی(ع) برازنده تر و مستحقتر است؟ «چه کسی میتوانست بهتر از اباعبدالله الحسین رهبری این امت آزادگان را به عهده بگیرد؟… بهترین فرزند از بهترین پدر… برجستهترین وارث از خانواده فداکاری و قهرمانی و بخشش».۲۲ بنابراین، روزی باید فرا رسد که حسین(ع) به وظیفه خود جامه عمل بپوشاند، و این روز جز عاشورا کدامین روز میتواند باشد؟ پس روز عاشورا روز فداکاری است. «اگر امروز، روز فداکاری نباشد پس چه روزی،روز فداکاری خواهد بود ؟»۲۳ روی این اصل حسین (ع) باید مقاومت کند، حتی اگر عراق او را دعوت نکند و از کوفه به وی نامهای نرسد. خواسته مردم عراق و نامه اهالی کوفه، تنها نهضت او را جلو انداخت [نه اینکه آن را به وجود آورد]… حسین (ع) برای آن شهید شد که از روی عقل و درایت کامل و با علاقه به استقبال مرگ رفت.۲۴ تا فداکاری خود را در حافظت از دین خدا به اثبات برساند.
۱-۴) عوامل و زمینههای فداکاری: از نظر خالد محمد خالد یزید زمینهای فراهم آورد که امام حسین(ع) برای حفظ دین راه و چاره دیگری جز فداکاری نداشت. از این رو تمام دارایی و هستی خود را در طبق اخلاص نهاد تا بتواند اسلام را احیا کند.
پیشتر گفتیم که برای انجام دادن امر فداکارانه باید زمینهها و مقتضیاتی فراهم باشد تا شخص بتواند بدون اینکه مرتکب خودکشی یا خودآزاری شود، به لحاظ شرعی و عقلی در عرصه زندگی به فداکاری دست زند. حال باید پرسید که چه عوامل و زمینههایی دست به دست هم دادند و مقدمات فداکاری اباعبدالله(ع) را فراهم ساختند؟ برای پاسخ به این سئوال خالد محمد خالد عوامل زیر را مهم میشمرد:
۱) حاکمیت اندیشه و تفکر اشراقی و ضد دینی: «حقیقت قضیه برای هر فردی روشن بود که «حسین» با بصیرت کامل، تنها به جنگ شخصی با یزید نمیرفت بلکه هدفش مبارزه با فکر یزید بود، همان گونه که پدر بزرگوارش با فکر معاویه سرجنگ داشت».۲۵ با توجه به این که حسین(ع) در این مبارزه واقعاً تنها بود جز از طریق فداکاری از هیچ راه دیگری نمیتوانست به هدف خود، یعنی مبارزه با فکر یزیدف دست یابد. لذا تا سر حد امکان فداکاری کرد.
۲) بازیچه قرار دادن دین برای طلب دنیا: امیرمومنان علی(ع) در نهج البلاغه درباره اصناف انسانهای بد و بدخواه میفرماید: «برخی از این آدمیان کسانی هستند که دین را برای کسب دنیا میخواهند، نه دنیا را برای تحصیل دین»۲۶ وقتی بین منافع گروهی و ترویج و قرائت خاصی از دین پیوند مستحکمیبرقرار شود، دین وسیلهای برای دستیابی به دنیا و بازیچهای جهت رسیدن به مطامع زودگذر دنیوی میشود. در واقع یزید از صمیم قلب به دین اسلام اعتقاد نداشت، امام برای اینکه بر مردم مسلمان حکومت کند ناچار بود به دینداری تظاهر کند و به تعبیر بهتر بین علقههای نفسانی خود و دین، پیوند برقرار سازد و دین را در خدمت خود قرار دهد. از دیدگاه خالد محمد خالد، امام حسین(ع) برای این به قیامی سرشار از فداکاری دست زد که با چنین قرائتی از اسلام مبارزه کند و البته این گونه روش، از نهاد پاک حسین(ع) برای این به قیامی سرشار از فداکاری دست زد که با این برخورد با دین مبارزه کند و البته این گونه روش، از نهاد حسینی حسین(ع) نشأت گرفته بود نه اینکه تابعی از عوامل بیرون باشد. خالد محم خالد در این باره مینویسد: «به عقیده ما، همه عوامل شورش علیه گمراهیها در نهاد او (حسین) موجود بود… این تصمیم مولود ادراک صحیح او بود… او میدانست که برای نگاهداری دین مبین، احتیاج به فداکاری و شاید قربانی شدن دارد. او این تصمیم را برای این نگرفت که مردم «کوفه» از او دعوت کرده بودند تا با وی بیعت کنند و حتی نمایندگانی برای این منظور به سوی حضرتش فرستاده بودند… البته مردم کوفه میخواستند علیه یزید بشورند و تحت رهبری «حسین» با حکومت وی مبارزه کنند. آری… حسین(ع) نمیتوانست اجازه دهد که دین خدا و دنیای مردم بازیچه دست یزید باشد. اوخود را برای مقاومت و مبارزه با حکومت پلیدان آماده میکرد، تا ضربت قاطع خود را بزند… خواه مردم کوفه او را دعوت کرده و خواه نکرده بوند؛ (مسئولیت خود را خوب میدانست و به ندای وجدان گوش میداد… هیچ نیروی خارجی هم نبود که او را تشویق و تحریک کند، زیرا احتیاج به تشویق و حیت تأیید خارجی هم نداشت…»۲۷
عوامل قیام. خالد محمد خالد معتقد است که بدون زمینه سازی نمیتوان قیام کرد. از این رو عواملی را بر میشمارد که دست به دست هم دادند تا زمینه ساز قیام حسین(ع) شدند. البته این امر با ایثارگری ذاتی امام حسین(ع) نمیتوانست منافات داشته باشد از این رو آن حضرت در همه حال ایثارگر بود اما یزید زمینهای را فراهم آورد تا آن حضرت ایثارگری خود را به شیوه دیگر متحقق سازد.
هر چند خالد محمد خالد معتقد است که اصل فداکاری ذاتی حضرت امام حسین(ع) برای آغاز قیام آن حضرت کافی بود، ولی در عین حال، به این نکته هم اشاره میکند که عواملی باعث ظهور و تجلی سریعتر فداکاری حضرت امام(ع) شد که ذیلاً از دیدگاه خالد محمد خالد به برخس از آنها میپردازیم:
۱) اطلاع از عدم توجه آن سفیان به عهد و پیمان. امام حسین(ع) شاهد قرارداد صلح بین امام حسن(ع) و معاویه بوده است. ولی، هم در عصر آن امام همام و هم پیش از آن، این خاندان نتوانستند صداقت خود را در وفای به عهد ثابت کنند و آنچه در مقام تجربه از این خاندان مشهور بود، بیوفایی و بیتوجهی به عهد و پیمان خودشان بوده است . از این جهت است که خالد محمد خالد مینویسد: «اول [امام حسین(ع)] معتقد بود که «آل سفیان» نه به عهد و پیمان اهمیت میدهند و نه برای دوستی ارزشی قائلند… او [امام(ع)] مخالفت مصالح [در زمان امام حسن(ع)] بود».۲۸ هر چند بنا به وجوب تبعیت از خلیفه و امام وقت، هرگز در صدد اظهار مخالفت خود بر نیامد و هیچ اقدامی علیه صلح با معاویه نکرد.
۲) آگاهی از تصمیم یزید برای بیعت گرفتن از خودش به هر قیمتی. تجربه ثابت کرده است و تاریخ هم بر این ادعا صحه میگذارد که یزید به هر ترتیب و به هر قیمتی که بود، در صدد اخذ بیعت از امام(ع) برآمد. زیرا معاویه و حتی نزدیکان و مشاوران یزید هم بر وی تأکید کرده بودند که تا زمانی که از بزرگان مدینه و من جمله شاخصترین آنها یعنی امام حسین(ع) بیعت گرفته نشود حکومت یزید ثبات پیدا نمیکند. با علم به این تصمیم گیری یزید بود که صفت فداکاری امام زودتر به تحقق و تجلی رسید. خالد محمد خالد در این زمینه مینویسد: « امام حسین(ع) میداند که یزید، از او دست بر نخواهد داشت تا با وی بیعت کند. او نیز به هیچ قیمتی با یزید بیعت نخواهد کرد».۲۹ همچنان که ملاحظه میشود، هر دو طرف –یزید و امام حسین(ع)- در عقیده خود پافشاری میکنند و هرگز حاضر به عدول از آن نیستند. لاجرم در اینجا این امام حسین است که با دست زدن به یک اقدام فداکارانه باید خود را از افتادن درچاه ذلت برهاند. لذا کربلا را انتخاب میکند و شهادت را وسیله نیکویی میابد که میتواند او را از آلوده کردن دامنش به گناه ذلتبار بیعت، پاک سازد.
۳) حسین یک طبع انقلابی دارد. نتیجه ارتباط او با مقدسترین و بزرگترین مرد روی زمین «محمد بن عبدالله(ص)» است که اجازه نمیدهد دست از مقاومت و مبارزه و استقامت بردارد».۳۰
این عوامل و زمینهها، تمهیدات خوبی بودند تا حسین بن علی(ع) به یک اقدام فداکارانه دست بزند.
۳-۴) فداکاری، هدف اصلی: اگر بگوییم از دیدگاه خالد محمد خالد، هدف اصلی امام حسین(ع) از دست زادن به قیام اثبات و اظهار فداکاری خود بود سخن گزافی نگفتهایم؛ چرا که دین در آن عصر تنها با فداکاری حسین(ع) میتوانست کمر راست کند و همچنان به حیات خود ادامه دهد. خالد محمدخالد مینویسد: «هفتاد و دو قهرمان، پشت سر پیشوای عظیم خود (اباعبدالله) ایستادند و اطمینان کامل داشتند که در مقابل دشمن شکست میخوردند… میدانستند که با سلاح دشمن فاسق، فاجر، وحشی، و دیوانه کشته میشوند… البته در مقابل آنها، … اگر میخواستند امکانات نجات وجود داشت… اما آنان نجات را نخواستند. زیرا معتقد بودند که قدسیت حق و افتخار شهید شدن بیش از نجات ارزش دارد…»۳۱ او در ادامه مینویسد: «به خاطر این فداکاری و به خاطر عظمت این روز بزرگ در این کتاب، از روز کربلا به عنوان فاجعه و مصیبت یاد نمیشود و آن روز را مناسب گریه و زاری نمیدانیم».۳۲ باید گفت که در قرائت خالد محمد خالد عنصر فداکاری، شرافت ذاتی داشته است که ابا عبدالله هرگز نمیتوانست از آن چشم پوشی کند؛ چرا که هم خود از انسانهای شریف و فداکار بود و هم در چنین خاندانی رشد کرده بود. چه، در صورت عدم دستیابی به آن، به یقین، ذلت و خواری دامن او را میگرفت که برای شخصی مثل حسین(ع) هرگز تحمل کردنی نبود، نه تنها شرافت فداکاری باعث روی آوردن امام حسین(ع) به قیام فداکارانه شد، بلکه خود فداکاری این اندازه ارزش دارد که بدون اینکه آن را وسیلهای جهت بزرگداشت چیز دیگری بدانیم، آن را هدف خود در نظر بگیریم. از دیدگاه خالد محمد خالد، حسین بین علی(ع) با این هدف دست به اقدام فداکارنه زد. «درست است که این شرافتمندان، انتظار بهشت را داشتند [فداکاری برای کسب بهشت] ولی اگر این جنگ و این لزوم فداکاری هم پیش نمیآمد آنها بیشک و تردید، جایشان در بهشت بود. این را هم باید گفت که فداکاری، تنها یک ثواب نیست که قهرمانان آن را از مزایا و عطایای آن محروم کنند… بلکه این مزایا و عطایا را به یک مرحله قدیست و جاودانی میرساند…»۳۳ «آنها این فداکاری را به سبب اینکه ممکن است پیروزمند شوند نکردند، بلکه فداکاری را به جهت خود فداکاری انجام دادند»۳۴ از اینجاست که حسین بن علی بزرگ معلم فداکاری است و مکتب فداکاری را برای همیشه در تاریخ دایر کرده است. خالد محمد خالد با اشاره به درس آموزی فداکاری امام حسین(ع) مینویسد: «درس بزرگ کربلا در واقع «فداکاری» در راه عقیده بود که باید برای همیشه سرمشق مسلمانان باشد و مورد ستایش قرار گیرد. شهادت حسین(ع) نیز باید فرصتی باشد برای شادمانی به سوگواری، درست همان گونه که عید بزرگ مسلمانان (عید قربان) که آن نیز خاطرهای از فداکاری است، با جشن و سرور همراه میباشد.»۳۵ ناگفته معلوم است که نظریه فداکاری خالد محمد خالد را در دو حوزه اخلاق و عرفان میتوان تفسیر کرد. در هر دو صورت این صحنه به ظاهر فاجعه گونه از هر گونه تعزیه و سوز و گداز بینیاز است، چرا که اگر فداکاری را در حوزه اخلاق در نظر بگیریم، باید به کسی که توانسته است دست به چنین فضیلت اخلاقی بزند و از عهده آن به خوبی برآید، تبریک گفت. اما در حوزه عرفان، مسأله بسیار واضحتر از این به نظر میرسد. زیرا در حوزه عرفان، خداوند بنده خود را در رنج میخواهد و بدین وسیله همت عالی او را در پایداری هب عشق الهی میآزماید. و چون بنده این آزمایش سخت را پشت سرگذارد قطعاً مورد تشویق آن معشوق عاشق کش خواهد بود و باز جای تبریک است نه تسلیت. و نیز هرگز برای شخص واصل به خویشانش، نالهای سرداده نمیشود بلکه جشن و پایکوبی به راه میافتد. حسین(ع) در واقع همان عاشقی است که در صدد رسیدن به خدا بود اما بهترین راه آن دست زدن به فداکاری مشروع بوده است و حسین(ع) در واقع همان عاشقی است که در صدد رسیدن به خدا بود اما بهترین راه آن دست زدن به فداکاری مشروع بوده است و حسین(ع) هم چنین کرد و با رویی باز و فرقی خونین به لقای پروردگار نائل آمد و مدال فداکاری را به گردن آویخت و به تیغ عشق کشته شد.
۵) طه حسین (متوفی ۱۹۷۳م.) و احتزار امام(ع) از بیعت و تسلیم به ذلت. طه حسین ساکت بودن در برابر ظلم را گناهی نابخشودنی میداند و آن را همدستی با بدعت گذاران و سنت شکنان وحاکمان جائر میداند. او معتقد است: از آنجا که حسین(ع)، از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر آزاده و قهرمان است هرگز در قبال بیعت خواهی یزید، سر تسلیم فرود نخواهد آورد. پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست میزد. بنابراین برای احتراز و دوری از امر بیعت، به کوفه رو آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تأیید ستمهای او بود، ترجیح داد. طه حسین مینویسد:«ابن عباس به او (امام حسین) نصیحت کرد که به سوی یمن برود تا به شیعیانی که در آنجا دارد، نزدیک شود و سعد بن عاص، عامل یزید بر مکه بر او مدارا کرد و گفت به کوفه نرود و با خانواده خود در مکه بماند و امر نماز را به وی وعده داد، ولی حسین نپذیرفت، زیرا حسین بیعت با یزید را گناه بزرگی میدانست و معتقد بود که اگر بیعت نکند، یزید به هر قیمتی شده است او را وادار به بیعت خواهد کرد. حسین(ع) رفتار یزید با ابن زبیر را دیده بود و میدانست که اگر نصیحت ابن عباس را بپذیرد و خانواده خود را در مکه گذارد و خود به کوفه برود، یزید در غیاب او اهل بیتش را اسیر خواهد کرد»۳۶ به همین دلیل است که راه کوفه را در پیش گرفت و موقعیت مورد انتظار کربلا را ترجیح داد.
طه حسین نظریه حکومت خواهی امام حسین(ع) را رد کرده است و فلسفه قیام آن حضرت را گریز از بیعت با یزید میداند، زیرا همه تلاش خود را به کار گرفت تا از زیر بار بیعت رها شود. وی در این زمینه مینویسد: «شاید گفته شود که حسین بر یزید شورید و بیعت او را شکست، میخواسته است زمام امور را از دست وی خارج سازد و جنگ میان مسلمانان به همان حالتی که در زمان پدرش علی بوده است، در آورد، از این رو یزید از حق حاکمیت خود دفاع کرد و جلو تفرقه بین مسلمانان را گرفت! ولی این گفته صحیح نیست، زیرا حسین(ع) اگر برای جنگ پایداری میکرد حاضر به مذاکره نمیشد و او سه پیشنهاد داد که هر کدام از آنها پذیرفته میشد قضیه خاتمه میافت. ولی همراهان نادان ابن زیاد اصرار داشتند که او و همراهانش را خوار و ذلیل کنند و تسلیم ابن زیاد نمایند».۳۷ یکی از این پیشنهادها بازگشت امام حسین(ع) به حجاز بود ولی مزدوران ابن زیاد حتی آنرا هم نپذیرفتند. البته طه حسین، اختلافات امام حسین(ع) و یزید و به طور کلی بنی امیه را، از زمان جاهلیت و از اختلافات اساسی بین خاندان بنی هاشم و بنی امیه جستجو میکند، چه، از آن تاریخ به بعد این دو دسته پیدا و پنهان در تقابل با یکدیگر بسر میبردند و هر جا و هر زمان موقعیت ایجاب میکرد اختلافات خود را بروز میدادند و آشکارا جلو هم صف آرایی میکردند. این اختلاف گرچه از زمان پیامبر و به ویژه علی(ع) وجود داشت، با قتل حسین(ع) به اوج خود رسید».۳۸ طه حسین با ذکر نمونههایی از جنایات بنی امیه علیه بنی هاشم مینویسد: «شیعیان [پیروان اهل بیت و هاشمیان] از بنی امیه دل پرخونی داشتند، زیرا در زمان معاویه، حجر بن عدی و یارانش را کشتند و یزید نیز، حسین بن علی وعدهای از یارانش را به شکل فجیع و رقت باری به قتل رساند. [در مقابل] بنی امیه مدعی بودند که از شیعیان و خوارج، خونی طلبکارند، زیرا آنها میگفتند که عثمان، به دست شورشیان کشته شد که بعضی از آنها نسبت به علی وفادار ماندند و عدهای هم بر او خروج کردند، علاوه بر این، بنی امیه از مسلمانان، خونهایی مخصوصاً خون کشتگان جنگ بدر را خواستار بودند».۳۹
بنابراین از نظر طه حسین، علاوه بر تکیه امام حسین(ع) بر ارزشهای معنوی که گمان میکرد با بیعت او با یزید از میان خواهد رفت، مسایل قومی و قبیلهای نیز در عمیقتر شدن شکاف میان امام(ع) و یزید نقش اساسی داشته است.
طه حسین مینویسد: «پس اختلاف بین این دستهها وجود داشت و خونهایی از همدیگر مطالبه میکردند. میتوان گفت که تعصب قومی سبب ایجاد این فتنهها و آشوبها شده بود و این فتنهها، مسلمانان را گرفتار چنان مصایبی کرد که با قتل حسین و مرگ یزید نیز خاتمه نیافت».۴۰
۶) نظر شیخ عبدالله علایلی (متوفی ۱۹۹۶م.). شیخ عبدالله علایلی از علمای اهل سنت از نقطه نظر انجام وظیفه قیام امام حسین(ع) را مورد توجه و بررسی قرار داده است. از نظر او امام حسین(ع) به عنوان یکی از افراد مسئول وظایفی درباره خود، خدا، جامعه و خدا داشته است که خودرا موظف میدانست تا آنها را به نحو احسن انجام دهد. مهمترین وظیفه امام حسین(ع) از نظر شیخ علایلی در حوزه دین و مدیریت جامعه کوشش برای زدودن بدعتها و مبارزه علیه ستم و ستمگری است. از این جهت شیخ عبدالله علایلی در تحلیل قیام امام حسین(ع) تحت عنوان شهادت در راه انجام وظیفه مینویسد: «حسین علاقه به ماندن را با انجام وظیفه به سنجش گذاشت، پس دید که راه انجام وظیفه به رویش گشادهتر است و در پیشگاه خدا و مردم موجب خشنودی بیشتر. و چون از فرا زمان به افق دور نگریست، روزگار درخشان را دید کهاندک اندک به از هم پاشیدن و فرو رفتن آغاز نهاده تا راه را برای جهانی نو و گونهای زندگی نو بگشاید، و از آن روزگار جز نمادی از گذشته آرمانی مقدس نمانده است، لذا رنگ و رویش بر افروختهتر شد.
حسین به سوی پیروزی با مرگ گام گذاشت. و مگر در جهان همان پیروزی منفی است، پس هر کس جهاد کرد، و مرد، جامه زمینی را از تن برکنده تا حلقه آسمان، جامه فاخر جاودانگی را بر تن او بپوشاند».۴۱
بیشک حسین(ع) این وظیفه را از قرآن اخذ کرده بود زیرا این کتاب آسمانی انسان را به مبارزه علیه ستمگری و فتنه و بدعت فرا خوانده است. از این رو آن حضرت با اقلیت با ایمانش به جنگ رفت، و در نبرد حق با باطل پایداری و پایمردی کرد و برهان پروردگارش را میان دیدگان خود گذاشت: «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله: با آنان بجنگید تا فتنه از میان برخیزد و دین سراسر برای خدا باشد». این فتنه که در آیه آمده است به معنای اختلاف و ستیزه با هم نیست، بلکه به معنای گسترش تبهکاری و نابکاری است، پس قیام حسین -چنان که برخی متهم میکنند- فتنه نبوده، بلکه مبارزه و جنگیدن با فتنه به شمار میرود، لذا هر تلاش و انقلابی علیه فساد، در راه برآوردن همه دین برای خدا، فرمانی است که به ما همگی داده شده است؛ بنابراین حسین(رض) با قیام خود از برهان پروردگارش تجاوز نکرده است.۴۲
امام از مرگ هیچ واهمهای نداشت. آنچه برای حسین(ع) اهمیت داشت انجام وظیفه بود. بدین ترتیب امام پس از نبردی هولناک و سخت، پس از طنین انداز کردن گلواژه حق در فضا، گلواژهای که بر گرد پرستشگاهها طواف کرده سرور شهیدان شد، به شهادت بر زمین غلتید… حسین به ما آموخت چگونه به اصول گردن نهیم و چگونه پاسداری کنیم و به ما آموخت چگونه عقیده را مقدس بداریم و چگونه از آن به دفاع برخیزیم. و به همه انسانها چگونه مردن را آموخت، همانگونه که چگونه بزرگوارانه و با کرامت زیستن را آموخت و راه جاودانگی معنوی و مردمی را از راه درست خود ترسیم کرد. پس بر او سلام باد روزی که میمیرد و روزی که زنده بر انگیخته میشود».۴۳
۵) شیخ عبدالله علایلی و اعتراض امام(ع) به نظام موجود: از نظر علایلی اعتراض به وضع موجود وظیفهای دینی، اخلاقی، انسانی و شرعی است که او باید انجام میداد. از این نظر است که شیخ عبدالله علایلی (۱۹۱۴-۱۹۹۶م.) از علمای اهل سنت، فلسفه قیام امام حسین(ع) را اعتراض به حکومت یزید میداند که ساختمان اساسی دین و حکومت اسلامی را برهم زده بود. از دیدگاه علایلی، امکانات امام حسین(ع) برای ساقط کردن نظام حکومتی یزید کافی نبود. لذا با این قیام تنها در صدد رساندن پیام اعتراض خود به گوش صاحبان حکومت و مردم عصر خود بود تا در صدد تغییر حکومت یزید.
علایلی با تحلیل اوضاع زمان یزید سکوت را بر هیچ انسان دیندار و آزادهای جایز نمیداند. از این جهت بود که برخی از بزرگان دین با دست زدن به اقداماتی علیه نظام حاکم اعتراض میکردند، اما در این میان کسی که از همه بیشتر مسئولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر، از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین(ع) بود. علایلی در این زمینه مینویسد: «برای همه متفکران مسلمان آن روزگار ثابت شده بود که یزید، با توجه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آن چنانی، وسیلهای است، و برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیت هرگز جایز نبود و وظیفه آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسین(ع) در حقیقت اعلام نامزدی خود برای حکومت نبود، بلکه ذاتاً و بیش از هر چیز، اقدام او به عنوان اعتراض به ولایت یزید به شمار میرفت. گواه این ادعا گفتار حسین(ع) به ولیداست که چون از او خواست بیعت کند گفت: یزید فاسقی است که فسقش برای خدا آشکار میباشد».۴۴
از دیدگاه علایلی همین عامل، دلیل کافی برای مبارزه و اقدام امام به قیام بود که مدتها بعد نتیجه خود را نشان داد. قیام حسین(ع) خواست همه مسلمانان بوده است. این قیام انعکاس و طنین گستردهای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به لرزه در آورد و سرانجام به نابودی کشاند».۴۵
پینوشتها:
۱- ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج اول، ، علمی فرهنگی، تهران، ۱۳۷۵، ص۴۱۷.
۲- همان.
۳- ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج اول، ص۴۱۵.
۴- ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج اول، ص۴۱۷.
۵- واقعه کربلا، صص ۹۷-۹۹.
۶-واقعه کربلا، ۹۷-۹۹.
۷- واقعه کربلا، ۱۰۶.
۸- واقعه کربلا، ۱۰۱-۱۰۲.
۹-عقاد عباس محمود، ابوالشهداء الحسین بن علی، ص۹، مطبعهی سعد، قاهره، ۱۹۵۹.
۱۰- همان، ص۱۱.
۱۱- همان، ص۱۰.
۱۲- عقاد عباس محمود، ابوالشهداء الحسین بن علی، ص ۱۱۶.
۱۳- همان، ص۱۸.
۱۴- همان، صص۲۲-۲۳.
۱۵- همان، ص۳۵.
۱۶- ابو الشهداء الحسین بن علی، ص ۸۱.
۱۷- از ابوالشهداء، ص ۷۹.
۱۸- خلافت و ملوکیت، ۲۱۸-۲۲۰.
۱۹- همان، صص ۲۲۲-۲۲۴.
۲۰- از علمای معاصر اهل سنت.
۲۱- خالد، محمد خالد، فرزندان پیامبر در کربلا، ترجمهی حسن فرامرزی، ص۴۰، ابن سینا، تهران، ۱۳۴۷.
۲۲- فرزندان پیامبر در کربلا، ص۱۰۸.
۲۳- همان، ص۱۱۰.
۲۴- همان.
۲۵- همان، ص۴۱.
۲۶- نهج البلاغه، خ۳۲.
۲۷- فرزندان پیامبر در کربلا، ص۱۰۴.
۲۸- فرزندان پیامبر در کربلا، ص۱۰۵.
۲۹- همان.
۳۰- همان.
۳۱- فرزندان پیامبر در کربلا، ص۷.
۳۲- همان.
۳۳- همان، ص۲۵۸.
۳۴- همان، ص۲۵۹.
۳۵- ابناء الرسول (اصل عربی کتاب خالد محمد خالد)، ص۳۵، قاهره، ۱۹۸۶.
۳۶- طه حسین، علی و فرزندانش. ترجمهی محمد علی شیرازی، ص۲۵۶، انتشارات گنجینه، ۱۳۵۴ه.ش.
۳۷- علی و فرزندانش، ص۲۶۲.
۳۸- همان.
۳۹- علی و فرزندانش، ص۱۶۲.
۴۰- همان.
۴۱- برترین هدف در برترین نهاد، ج۲، صص۲۴۵-۲۴۷.
۴۲- بر ترین هدف در بر ترین نهاد،۲/۲۴۵-۲۴۷
۴۳- برترین هدف در برترین نهاد، ۲/۲۴۵-۲۴۷.
۴۴- علایلی، شیخ عبدالله، برترین هدف در برترین نهاد، ترجمهی دکتر محمد مهدی جعفری، صص ۸۸-۸۹، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۷۱.
۴۵- علایلی، شیخ عبدالله، ص۹۰.
منابع و مآخذ
۱. قرآن کریم،
۱.ابوالشهداءالحسین بن علی، عباس محمود عقاد، القاهره مطبعه سعد، ۱۹۵۹.
۲.ابناءالرسول فی کربلا، خالد محمد خالد، القاهره، ۱۹۸۶.
۳.برترین هدف در برترین نهاد، شیخ عبدالله علایلی،محمد مهدی جعفری،انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۱.
۴.خلافت وملوکیت، ابو الاعلی مودودی، لاهور،مطبعه دار العروبه منصوره، ۱۹۸۳م.
۵.علی و فرزندانش، طه حسین، محمد علی شیرازی،تهران، گنجینه،۱۳۵۴ ش.
۶.فرزندان پیامبر (ص) در کربلا، خالد محمد خالد، حسن فرامرزی،تهران،ابن سینا، ۱۳۴۷
۷.مقدمه ابن خلدون، ابن خلدون، محمد پروین گنابادی، تهران، علمی و فر هنگی، ۱۳۷۵