متقاضی بعدی منابر آقای خامنه ای، خامنه ای های مقیم تهران بودند. این هیأت تحت عنوان “جلسه تعلیمات دینی” از او دعوت کرد روزهای جمعه دو ماه بهمن و اسفند، در خانه ۹ تن از اعضای هیأت یاد شده سخنرانی کند. اطلاعیه ای نیز در قالب جدول زمانی و نشانی بانیان جلسه چاپ، و با این توضیح که شروع جلسه از ساعت ۴ الی ۸ بعد از ظهر [خواهد بود] از فرمایشات دانشمند محترم جناب آقای سیدعلی آقا خامنه استفاده فرمایید. توزیع شد. از جزئیات بیشتر این نشست ها اطلاعی در دست نیست.
گروه فرهنگی مشرق – شرح اسم” عنوان کتاب زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به چاپ رسیده است. البته این کتاب اولین بار همزمان با برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رونمایی شد؛ اما به دلیل وجود برخی اغلاط تاریخی، توزیع آن متوقف شد تا اینکه چند ماه قبل پس از برطرف شدن اغلاط، چاپ و در اختیار علاقه مندان گرفت.
آنچه در ادامه از نظرتان میگذرد بخش هفتاد و ششم این کتاب است.
***سخنرانی در کرج و تهران
فرار از دست ساواک و زندگی پنهانی در تهران موجب رخوت سیاسی آقای خامنه ای نشد. حداقل بنابر آن چه که از زبان اسناد می توان گفت وی در ماه های پایانی سال ۱۳۴۵ با سخنرانی هایی در تهران و کرج، از ظرفیت ماه مبار ک رمضان برای بیان آموزه های اجتماعی اسلام بهره برده است. غیر از این او توانست مقدمات جراحی چشم پدر را در تهران فراهم کرده، دستگیر او باشد.
پی گیری های ساواک خراسان از شهربانی این استان برای بازداشت او در نهایت منجر به ارائه این خبر شد که با تحقیقات غیرمحسوس به عمل آمده، نامبرده فعلاً در مشهد نیست و از محل سکونت وی اطلاعی به دست نیامده؛ ضمناً پدرش آقای سیدجواد خامنه ای پیشنماز مسجد ترک ها ۴۵/۸/۴ جهت جراحی چشم به تهران رفته است. این سومین باری بود که آیت الله سیدجواد خامنه ای برای درمان چشم راهی تهران میشد.
دوبار در اوایل سال ۱۳۴۳ همراه پسرش به تهران آمد که تشخیص چشم پزشک ها، پاسخ امیدوارکننده ای در پی نداشت، اما جراحی چشم ها در سفر سوم، بینایی او را تا حد زیادی بازگرداند.
سخنرانی های او در کرج اما، از اواخر آذرماه شروع شد. ظاهراً توسط آقای مدرسی، پیش نماز مسجد جامع کر ج، و حمایت حاج زکی خانی و حاج حسین کشاورز که به تنقید از دستگاه حکومتی معروف بودند، آقای خامنه ای به کرج دعوت شد.
سخنرانی های او از ۲۳ آذر، اول ماه مبارک در مسجد جامع آغاز گردیده، تا اواسط دی ماه ادامه یافت. گویی این بار نیز همچون بیرجند و زاهدان برای سخنرانی های خود برنامه ریزی داشت؛ با نزدیک شدن به بیست و یکم ماه، شعله سخنانش را بالا بکشد و دستگاه حکومتی را به باد انتقاد بگیرد. در آستانه چنین روزهایی بود که وی به مناسبت نزدیک شدن ۱۷ دی، سالروز کشف حجاب، علیه آن چه که آز ادی زن نامیده میشد سخن گفت. این جا بود که مأموران شهربانی احساس کردند گفته های این سید به آن چه که نباید گفته شود، نزدیک میگردد. شهربانی کرج دست به کار شد و به بانیان مجلس و دعوت کنندگان او تذکر داد که سخنان آقای سیدعلی خامنه ای که بایستی در مورد دین تبلیغ نماید با سخنران ی هایی که در مورد تنقید از آزادی زنان میگوید مغایر
است. به وی تکلیف شود که جز در موارد دینی سخنرانی دیگری انجام ندهد این تذکر حتماً به گوش آقای خامنه ای رسید و او نیز در منبرهای بعدی قطعاً به آن توجهی نکرد، چرا که روز ۱۷ دی پیش از آن که پایش به مسجد جامع برسد، او را به شهربانی دلالت کردند که هم تذکر به وی داده و هم تعهد از وی اخذ نماید.
مشارالیه از دادن تعهد خودداری می نماید و شهربانی کرج نیز با اطلاع به این ساواک از رفتن به منبرش جلوگیری نموده، وی را به تهران رهسپار می نماید.
انتقاد از عاملان کشف حجاب، تنها حرف ناخوش آیند آقای خامنه ای برای دستگاه حکومتی نبود؛ او یک مرتبه هم در لفافه آقای خمینی را دعا کرده بود. ساواک تهران که می دانست سیدعلی خامنه ای تحت تعقیب است، برای مطمئن شدن از هویت واقعی او از ساواک کرج خواست مشخصات کامل و محل سکونت او را اعلام کند. خدیوی، رئیس ساواک کرج، ضمن ارسال اطلاعات دقیق شناسنامه ای، محل اسکان او را تهران، خیابان نایب السلطنه، ذکر کرد. آقای خامنه ای هر روز دو بار در کرج سخن می راند و شبها به تهران بازمیگشت. لابد این رفت و آمدهای مکرر، شناسایی محل سکونت او را در تهران آشکار کرده بود.
از دیگر فعالیت های وی در تهران شرکت در نشست های فکری هیأت های مؤتلفه بود. عناصر اصلی این جمعیت یا اعدام شده، یا در زندان بسر میبردند. با این حال اندک اعضاء بیرون از زندان با تشکیل جلساتی در حفظ ضربان آن میکوشیدند.
“جلسات فکری آنان از سال ۴۵ نوعی هسته تشکیلاتی بود . من خود در سال ۴۵ در بعضی از این جلسات، مباحث فکری تدریس میکردم. افرادی از قبیل اسلامی، لاجوردی، خلیلی، توکلی و بسیاری دیگر که زندان های کوتاهی را هم تحمل کرده بودند، محور مبارزات در محیط عمومی تهران، به ویژه بازار محسوب میشدند.”
متقاضی بعدی منابر آقای خامنه ای، خامنه ای های مقیم تهران بودند. این هیأت تحت عنوان “جلسه تعلیمات دینی” از او دعوت کرد روزهای جمعه دو ماه بهمن و اسفند، در خانه ۹ تن از اعضای هیأت یاد شده سخنرانی کند. اطلاعیه ای نیز در قالب جدول زمانی و نشانی بانیان جلسه چاپ، و با این توضیح که شروع جلسه از ساعت ۴ الی ۸ بعد از ظهر [خواهد بود] از فرمایشات دانشمند محترم جناب آقای سیدعلی آقا خامنه استفاده فرمایید. توزیع شد. از جزئیات بیشتر این نشست ها اطلاعی در دست نیست.
***دومین ترجمه
دیگر کوشش او در تهران، ترجمه کفاح المسلمین فی تحریر الهند بود. اواخر سال ۱۳۴۵ بود که برگردان آن را از عربی به فارسی به انجام رساند. “هنگامیکه از سر ناچاری و به انگیزه دور ماندن از چشم مأموران امنیتی رژیم پهلوی، پنهان در تهران بسر میبردم، ترجمه این کتاب را آغاز کردم و سپس در دوران چند ماهه اختفاء در مشهد، در ابرده (از روستاهای مشهد) و باز دوباره در تهران آن را به انجام رساندم.”
کفاح المسلمین فی تحریرالهند نوشته عبدالمنعم النمر، یک ی از علمای دانشگاه الازهر بود. او پس از ۲۶ ماه مسافرت در هند و پژوهش های میدانی و کتاب خانه ای، دو کتاب به رشته تحریر درآورد که یکی اثر یاد شده، و دیگری تاریخ الاسلام فی الهند نام داشت.
آقای خامنه ای پس از مطالعه کتاب نخست، آن را شایسته ترجمه و مطالعه ایرانیان دانست. “انگیزه من در آن روزگار اختناق سیاه، افزایش آگاهی سیاسی نسل مبارز آن روز و گزاره زندگی ملتی دیگر که آنان نیز سالیانی دراز با سلطه ظالمانه مبارزه کرده، تلخی ها و آزمون های دشوار مبارزه را از سر گذرانیده و در نهایت به پیروزی رسیدهاند، و ترسیم نقش برجسته اسلام و مسلمانان در این آزمایش تاریخی بود.”
این کتاب به علت اکتفا نکردن به ترجمه و اضافه کردن بخش هایی، ترجمه و تألیف بود؛ و بعدها به اسم نقش مسلمانان در نهضت آزادی هندو ستان » چاپ شد. “کتاب خوبی درآمد از کار. کتاب مفیدی بود. در ایران جای این کتاب خالی بود، زیرا در ایران راجع به هندوستان هر چه بحث میشد یک جانبه حرف های مؤلفان ضد مسلمان هند نقل میشد. حتی مؤلفی که خودش مسلمان هم بود، مثل ابوالکلام آزاد، قضاوتش به نفع مسلمان های هند نبود، بلکه به زیان مسلمان های هند بود … هر چه در ایران نوشته یا ترجمه میشد در این روال بود. این کتاب اول بار نقش مسلمان ها را برجسته کرد و خیلی در محافل اسلامی و روشنفکری اسلامی جا افتاد. مرحوم مطهری بارها این کتاب را در سخنرانی هایش معرفی کرد به مردم. مسلمان های هند هم علاقه مند شدند و بردند، پخش کردند.”
این دومین ترجمه کامل او بود. البته نخستین اقدام او برای ترجمه کتابی از محمد قطب، برادر سیدقطب بود. در ابتدای برگردان آن بود که شنید که سیدصدرالدین بلاغی با نام برهان قرآن آن را چاپ و منتشر کرده است؛ بی آن که از نام نویسنده مصری، نشانی روی آن گذاشته باشد. اقدام دیگر ا و ترجمه ای از آثار جبران خلیل جبران بود که آن هم پیش از چاپ توسط مترجم دیگری منتشر شده بود؛ هر چند باید آن را تمرینی برای ترجمه متون معاصر عرب دانست.
آقای خامنه ای در آخرین روزهای اسفند ۱۳۴۵ تصمیم گرفت به مشهد بازگردد. “چون مدتی مانده بودیم تهران و کسی سراغ ما نیامده بود، من فکر کردم پرونده [کتاب آینده در قلمرو اسلام ] منتفی شده، گفتم می رویم مشهد، زیارتی میکنیم. زن و بچه را ربرداشتیم. اثاث مان تهران ماند. رفتیم مشهد.”
آقای خامنه ای و همسرش در این زمان دومین پسر را نیز در آغوش داشتند. مرتضی، دو ماهه بود.