سلسله اشک

حورا طوسی

چه گذشته است بر این خانه خاموش، که این چنین سیاه‌پوش و عزادار نشسته و چشم بر دروازه امید دوخته
است؟!
چه دیده‌اند دیوارهای قد کشیده و آرام که خونابه‌ از سپیدی چهره فرو می‌ریزند و خاک بر خاک می‌افشانند.
چه روزهایی گذشته بر حجت خدا که با جگری زهر خورده و مجروح، در بستر بیماری، مظلومانه ناله سر داده و
کائنات، بر غبتش اشک می‌ریزند؟
روزنه‌های کلبه محقر امام چشم می‌گشایند بر این همه دورویی زجرآور.
خلیفه جور، پرستار و مراقب به بالین امام می‌فرستد تا بیماری و مرگ او را رویدادی طبیعی نشان داده تا جنایتش
محو شود.
و آن سوتر، فرزند خورشید، امید همیشه روزگار بشر آمده تا دیوارهای تزویر و تردید را فرو بریزد و بر سجاده مظلومیت
پدر، نماز وداع گذارد.
آمده تا در شهر غریبی پدر، در جوار جدش امام هادی(ع) پدر را به آغوش خاک بسپارد و نجواگر رازهای نهانی غیبت
باشد.
نرگس‌های عاشق، دور تا دور خانه قد کشیده‌اند و از خمار چشمان به خون نشسته‌شان اشک سرخ فرو می‌ریزند.
به یادبود آن همه شیدایی آسمانی که شادی بخش حجره حجره‌های این خانه بود، تا این همه درد و داغ که برگ
برگ وجودشان را به خزان غصه نشانده است.

•••••••••
همه آمده‌اند؛ گروه گروه و دسته دسته
در و دیوار شهر، سیاه پوشیده‌اند و ضجه عزا از پس دیوارها تا عرش بالا می‌رود.
بعد از آن همه تنهایی و آن حصارهای تهدید و شکنجه‌ و خفقان گلوگیر، بعد از آن همه غربت و مظلومیت، زندانهای
پیاپی، حالا همه آمده‌اند گرد تابوتی که روح بزرگ مردی آسمانی را بر دوش می‌برد. خلیفه عباسی، پیشاپیش
دسته‌های عزادار، ضجه زنان، مویه ریا و دورویی سر داده است. برادر خلیفه، حجاب کفن را از آن سیمای نورانی
کنار زده و مویه‌کنان، دروغ بی‌شرمانه‌اش را فریاد می‌زند که: «این ابا محمد است؛ به مرگ طبیعی در گذشته».
نرگس خاتون، بر مظلومیت خورشید دل آرایش خون می‌فشاند و از میان همهمه جمع تزویر، گره گشای غصه‌های
پدر، راه می‌گشاید.
دستی آمده تا عطر نرگس وجودش، امضای مظلومیت ائمه باشد.
کودکی خردسال که از در و دیوار همین کلبه قد کشیده و زجر تنهاییهای پدر چشیده؛ آمده تا بر سجاده پدر، نماز
وداع بگزارد و تار و پود دورویی خلفای جنایتکار را درهم ریزد.
کسی آمده است، با دریای اشک و امید. جمع تزویر، شیرازه گم کرده و از هم پاشیده و ویران‌تر نیز خواهد شد.
عطر نرگس نجابتش همه جا را پر کرده و غربت نگاه آسمانی‌اش، داغها را تازه‌تر کرده است.
 

ماهنامه موعود شماره ۵۲

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *