مرحوم استاد علیاکبر غفاری (1383-1303) را به حق میتوان حلقه واسط نسل امروز با میراث کهن و پرارزش شیعی دانست. او عمر پر برکت خود را صرف احیا و تحقیق منابع اصلی شیعه نمود و در دوران هشتاد ساله عمر خود موفق شد پنجاه عنوان کتاب را در زمینههای مختلف فقهی، تفسیر، روایت، تاریخ و عقاید مورد تحقیق و تصحیح قرار دهد که تعداد مجلدات آنها بالغ بر ۲۰۰ جلد است.
مهمترین آثاری که ایشان به تنهایی آنها را مورد تحقیق قرار دادهاند عبارتند از:
الکافی، محمد بن یعقوب کلینی)؛
تهذیبالاحکام، شیخ طوسی؛
الاءستبصار، شیخ طوسی؛
من لا یحضرهالفقیه، شیخ صدوق؛
تحفالعقول، ابن شعبه حرّانی؛
جامعالمدارک، سید احمد خوانساری؛
الخصال، شیخ صدوق؛
کمالالدین و تمامالنعمه، شیخ صدوق؛
الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی؛
إعلامالوری بأعلامالهدی، فضل بن حسن طبرسی و….
اما تعدادی از آثار که ایشان با همکاری دیگران آنها را مورد تحقیق قرار دادهاند عبارتند از:
شرحالکافی، ملا صالح مازندرانی؛
تفسیر منهجالصادقین، فتحالله کاشانی؛
توحید، شیخ صدوق و….
او پس از عمری تلاش و فعالیت خستگیناپذیر در راه گسترش معارف اهل بیت(ع) و فرهنگ شیعه در سن هشتاد سالگی طی سانحه تصادف رانندگی به دیدار معبود شتافت و حوزهها و دانشگاههای کشورمان را از وجود خود محروم ساخت.
به منظور بزرگداشت یاد و نام این استاد فرزانه ـ که تعداد قابل توجهی از کتابهای مهدوی با تصحیح و تحقیق ایشان در اختیار همه منتظران موعود قرار گرفته است ـ مناسب دیدیم که در این شماره گفتوگویی را که در سال 1378 با ایشان انجام داده و پیش از این در شماره 15 مجله موعود منتشر ساخته بودیم بار دیگر منتشر و تقدیم خوانندگان عزیز کنیم. باشد که ادای دینی نسبت به این خادم بزرگ فرهنگ اهل بیت(ع) کرده باشیم.
اما پیش از این گفتوگو، خلاصه زندگینامه این استاد فرزانه را از زبان خودشان با هم مرور میکنیم:
بنده در سال 1303ش. در تهران در یک خانواده متوسط و مذهبی به دنیا آمدم و با تلاش مجدانه و قابل تقدیر والده مرحومم که علیرغم شرایط موجود اهتمام وافری در مورد سوادآموزی فرزندان خود داشت تحصیلات ابتدایی را به پایان رساندم. و حسب مرسوم خانوادههای مذهبی آن روزگار به فراگیری قرائت قرآن و تجوید و احکام و مسایل مربوط به آن در محضر یکی از قراء معروف تهران(ره) پرداختم. و پس از تکمیل این مرحله با تشویق و راهنمایی آن مرحوم به تحصیل دروس مربوط به تفسیر قرآن پرداختم و در جلسات درس فضلای آن روزگار تهران که مرتباً تشکیل میشد شرکت کردم و با اشتیاق فراوان دروس تفسیر قرآن را پیگیری مینمودم.
بدیهی است برای آشنایی و آگاهی از معانی قرآن و معارف اسلامی ابتدا باید دروس حوزوی نظیر فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب و غیره را فرا میگرفتم. لذا دروس «سطح» را نزدیکی از فضلا و مدرسین مدرسه «خان مروی» در خارج از مدرسه تا پایان شرح لمعه تلمذ نموده، و برای شرکت در درس تفسیر مرحوم آیتالله اشراقی که در قم تشکیل میشد و عدهای از فضلا نیز در آن شرکت مینمودند به قم مشرف میشدم… همزمان در جلساتی که جهت تفسیر قرآن در تهران توسط مرحوم میرزا خلیل کمرهای(ره) تشکیل میشد نیز مرتباً حضور مییافتم و از افاضات آن مرحوم بهره میگرفتم.
بالجمله از دوران جوانی عطش دائم التزاید اینجانب به آگاهی و درک مفاهیم عمیق و متعالی قرآنی موجب شد که پیوسته و در هر زمان و مکانی که امکان بهره یافتن و آموختن آن کلام آسمانی فراهم میآمد شرکت کنم و از آن بینصیب نمانم. لذا در درس مرحوم آیتالله آقا سید کاظم گلپایگانی(ره) که در تهران تشکیل میشد تماماً شرکت نموده؛ و بعون الله تعالی و حسن تأییده یک دوره کامل تفسیر قرآن مجید را از محضر پر فیض ایشان استفاده و بهره فراوان بردم. آن فقید سعید عالمی متقی و متواضع، خوش حافظه، پر مطالعه، ژرفنگر، فقیه و ادیب و جامع الاطراف بود و علاوه بر آشنایی عمیق با ادب فارسی و عربی؛ با زبان فرانسه نیز آشنا بود.
و اما در خصوص کارهای فرهنگی و استادانی که با آنان محشور بودهام: ابتدا با استاد فقید مرحوم سید جلالالدین محدث افرموی آشنا شدم و این آشنایی و همکاری نزدیک با ایشان تا پایان عمر پر برکت آن مجتهد سعید(ره) ادامه داشت. همچنین لازم است از استاد فاضل و نادره زمان و وحید دوران دانشمند عظیمالشأن مرحوم علامه میرزا ابوالحسن شعرانی(ره) نام ببرم که آشنایی و همکاری بسیار نزدیک و ثمربخش و پر فایدهای با ایشان داشتم. شیوه معظم له از پختگی زایدالوصف و بسیار محققانهای برخوردار بود، که تأثیر آن در خدمات و آثار اینجانب از هر جهت ـ تحقیق، مقدمهنویسی، تعلیم و غیره ـ آشکار است. علاوه بر آن با مرحوم علامه طباطبایی و علامه امینی(ره) نیز در تماس بودم و آشنایی نزدیک و همکاری داشتم….
اما در این مقدمه میخواهم نکتهای را مجملاً متذکر شوم، چرا و با چه انگیزهای از دوران جوانی به کار تنقیح و تعلیق و تصحیح در زمینه علمالحدیث و درایه و رجال پرداخته و هرگز احساس خستگی و ملال ننمودهام:
بیتردید همه رشتههای مختلف علوم هر کدام به گونهای از کار بسط معرفت و پیشبرد انسانها به سوی کمال است؛ اما باید توجه داشت که فراگیری علوم و فنون و شاخههای مختلف آن با وجود ارزش و اهمیت انکارناپذیری که دارند به تنهایی مقصود را حاصل نمیکنند، بلکه به منزله ابزار و مفتاحی هستند در دست طالبان علم؛ و به همین جهت غالباً مشاهده میکنیم که دانشپژوهان علوم و معارف رسمی دانشگاهی و کتبی آن را به صورت تکلیف و خالی از نشاط تلقی مینمایند. در حالی که کسانی که به انگیزه جاذبه قوی و تأثیر عمیق و ایمان و اخلاص، مطلوب خود را مشتاقانه و با شیفتگی دنبال میکنند و همان ابزار را به کار میگیرند محصول کارشان مؤثرتر، دلنشینتر و کاراتر در تمام شئون زندگی فرهنگی و اجتماعی ایشان به چشم میخورد.
اینجانب از ابتدای جوانی که با کلام وحی و معانی و مفاهیم قرآن کریم آشنا شدم همواره میکوشیدم که به هر وسیلهای مفاهیم آن را هر چه بیشتر و بهتر درک کنم ودر این راه خستگی نمیشناختم و با رسیدن به هر چشمهای در این طریق، احساس تشنگی افزونتری در روح خود برای رسیدن به سرچشمههای زلالتر و بکرتر میکردم و هر خدمتی را در این راه ناکافی میشمردم، و از خداوند متعال توفیق بیشتری درخواست مینمودم. و این رویه را تا امروز که در آستانه هشتاد سالگی هستم با عنایات خداوند تبارک و تعالی ادامه دادهام.
به نظر من، علت و موجب تمام بدبختیهای بشر، جهل است که باید از میان برود تا نور وارد شود. الا´ن دنیا چند اسبه به دنبال خواستههای خود میتازد ولی ما که در پی اهداف حق هستیم بسیار آرام و آهسته حرکت میکنیم. باید به کارها سرعت بدهیم و امور را با جدیّت دنبال کنیم. 1
یکی از کتابهایی که حقیقتاً باید گفت جنابعالی آن را احیا کردهاید کتاب معروف کمالالدین و تمامالنعمه شیخ صدوق است. با توجه به اینکه نسل امروز ما کمتر با کتابهای اصلی که در باب مهدویت نوشته شده آشنا هستند؛ لطفاً بفرمایید چه انگیزهای باعث شد که این کتاب را برای تصحیح انتخاب کردید و ویژگیهای این کتاب چیست؟
من چهار پنج تا بچه کوچک داشتم که همسرم مریض شد اطباء گفتند سرطان است، اما به او نگفتند، به خواهرم گفته بودند، خوب میدانید که وقتی کسی در سن چهل سالگی باشد و چهار، پنج تا بچه داشته باشد و یک نفر هم که اینقدر به او کمک کرده باشد و حالا ابتلاء بیابد به اصطلاح خیلی برایش سنگین است، برادر همسرم طرف عبدالعظیم و ابنبابویه سکونت داشت. یک روز ایام عید بود و ما باید میرفتیم دیدن آنها، همگی سوار ماشین شدیم تا برویم دیدن برادرش من توی راه که میرفتیم بهشدت غمگین بودم و ذهنم متوجه ابنبابویه و حضرت صاحب(ع) بود و کتابهایی که در این موضوع نوشته شده است و نمیدانم چطور شد که یک مرتبه دعا کردم و گفتم: «خدایا! اگر مریضی زنم را شفا بدهی من همه همّ خودم را میگذارم و یکی از کتابهایی که مربوط به حضرت است و مورد علاقه ایشان است و مرحوم مجلسی این کتاب را ارزشمندتر از کتابهای دیگر میداند، تصحیح کرده و چاپ میکنم» و از حضرت صاحب هم تقاضای من این است که حاجت مرا از خدا بخواهد تا برآورده شود این را در دلم نیت کردم بدون اینکه بر زبان بیاورم.
یکی دو ماه گذشت. همسرم را مرتب پیش دکتر میبردند و برمیگرداندند. در یکی از این روزها که نتیجه یکی از آزمایشها را پیش دکتر برده بودند دکتر گفته بود «من این جواب آزمایش را قبول ندارم. حتماً اشتباه شده ببرید به فلان آزمایشگاه». این بار بردند آنجا اما باز هم جواب گرفتند که هیچ موردی ندارد و اثری از سرطان نیست. خلاصه حالش بهتر شد و راه افتاد. من هم شروع کردم به تصحیح کمالالدین آن مقدار که در امکانم بود. حدود ۳۰ یا ۳۵ سال پیش بود. وقتی کار تصحیح کتاب به پایان رسید من تقریباً هیچ پولی برای چاپ آن نداشتم.
یکی از دوستان که کار آزاد داشت به من پیشنهاد کرد با ماشین او برویم شاه عبدالعظیم. زمانی که به ابنبابویه رسیدیم ماشین را متوقف کرد و رفت برای زیارت. من هم در کنار در ایستادم در حالی که کتاب در دستم بود فاتحهای برای شیخ صدوق فرستادم و خطاب به او گفتم: «از خدا بخواه که پولی برسد و من کتاب شما را چاپ کنم. من نذری کرده بودم که ادا کردم اما الان در چاپش درماندهام.»
پس از زیارت وقتی آمدیم دوباره سوار ماشین شدیم که برویم زیارت حضرت عبدالعظیم. دوستم پرسید با مرحوم صدوق خیلی حرف زدی. آنجا که امامزاده نیست یک فاتحه کافی است. گفتم ایشان برای من بسیار والامقاماند. امامزادهها سیّداند اما ایشان از بزرگان و ارکان عالم تشیع است. مبلّغ اخباری است که از ائمه(ع) رسیده. درست است که سید نیست ولی مؤمن حقیقی است. او پرسید: مگر شیخ صدوق چه کرده؟ گفتم کتابهایی نوشته که من میخواهم چاپ کنم ولی کار آسانی نیست و هزینه دارد.
گفت: من همه هزینهاش را پرداخت میکنم و هنوز ما به حرم نرسیده بودیم که گفت الان چکش را مینویسم فقط بگو چقدر؟ من چون حساب کردم که یک حالت روحی بر او عارض شده و ممکن است فردا پشیمان شود گفتم به من قرض بده! گفت: هر کاری میخواهی بکن و خلاصه پول را داد. هزینه چاپ کتاب 28هزار تومان شد. ولی روزی که میخواستیم کتاب را منتشر کنیم و صحاف پیغام داده بود که کتابها آمادهاند و بیایید ببرید، حسب اتفاق به منزل شخصی دعوت داشتم که از تجار بازار بود. کتاب را در دست من دید و چون مرد باسوادی بود گفت: «چه کتاب خوبی است. همه اینها را به من بفروشید تا من از ثلث اموال پدرم اینها را منتشر کنم». بالاخره آن قدر اصرار کرد که همه را خرید و من طلب دوستی را که از او قرض کرده بودم پرداخت کردم.
همین قدر بگویم که این امور در نظام عالم در درجه اول است و خارج از نظام نیست. نیازی هم به دیدن این و آن نیست؛ رو به خدا که بکنی کار درست میشود.{mospagebreak}
با توجه به اینکه خودتان هم به عظمت و رتبه این کتاب اشاره کردید لطفاً از ویژگیهای آن بگویید.
مرحوم مجلسی میگوید کتاب کمالالدین از همه کتابهایی که درباره حضرت نوشته شده عالیتر است. مؤلف در این کتاب آنچه را که مربوط به حضرت است از همه طریق، امامیه و غیر امامیه جمع کرده است و جامعیت دارد. در مقدمه نوشته است: «شبی خواب دیدم که در حال طواف هستم. شخص بزرگواری کنار حجرالاسود نشسته است. فهمیدم که این خود حضرت صاحب است، با من مخاطب شد و گفت قرار بود درباره غیبت من کتابی بنویسی، کو پس چرا ننوشتی؟ من گفتم کتابی در فلان جا، مقالهای در فلان جا نوشتهام. گفتند: نه به آن ترتیبی که من میگویم بنویس. یعنی، آن کسانی که از طرف خدا هستند و غیبتی برایشان رخ داده همه را یک به یک بگو تا به من برسی. من دیگر از خواب پریدم، فهمیدم که باید دیگر این کار را بکنم، دیگر همه کارها را کنار گذاشتم». اینها مطالبی است که مرحوم شیخ صدوق میگوید. بعد در اواخر کتاب هم میگوید من نمیخواهم بگویم تمام اخبار این کتاب از نظر سند صحیح است، اما اخباری که صحیح است همهاش را در این کتاب آوردهام و به آنها تمسک میجویم و نه به اخباری که ضعیف است.
پس از تصحیح کتاب به فکر ترجمه آن افتادیم و با کمک برخی دوستان این کار را شروع کردیم. جلد اول تمام شده است. مرحوم کمرهای آن نسخه قدیمی پر غلط را ترجمه کردهاند که خیلی به هم خوردگی دارد، اما نسخه ما نه، آن نسخهای که ما مقابله کردیم غلط ندارد. و بهترین نسخه کتاب کمالالدین، نسخهای موجود در کتابخانه مرحوم آیتالله مرعشی است که خود ایشان فرمودند من پنج شش تا نسخه دارم ولی این نسخه عالیترین نسخه است که به شما میدهم با شش تا نسخه آن مقابله کنید، ما هم با آنها مقابله کردیم.
یک اشارهای هم به کتاب غیبت نعمانی که آن را احیا فرمودهاید داشته باشید و در مورد ویژگیهای خود کتاب و مؤلفان، لطفاً توضیح بدهید، چون نعمانی به نسبت مؤلفین دیگر شیعه ناشناختهتر است. مردم با شیخ طوسی و شیخ صدوق بیشتر آشنا هستند اما نعمانی را کمتر میشناسند، لطفاً از جایگاه کتاب غیبت نعمانی در مجموعه معارف مهدویت بفرمایید.
نعمانی از شخصیتهای بزرگ و شاگردان کلینی است، نعمانی، نسخهای از کتاب کافی را برای مرحوم کلینی قرائت کرده و با نسخه خود کلینی مقابله کرده است. در همین کافی هایی که الان چاپ شده است در بخشهایی از آن احادیثی وجود دارد، که در ذیل آنها گفته شده است. در نسخه نعمانی این حدیث هست در نسخههای دیگر نیست. نعمانی و چند نفر دیگر از شاگردان کلینی هستند که در مقدمه کافی ذکر شدهاند. نعمانی از آنهای دیگر جلوتر است از نظر فهم و فراست و فکر جلوتر است. نعمانی مسافرت کرده و رفته است شامات و در آنجا ظاهراً در مقدمه غیبت مینویسد: «وقتی به لبنان رفتم، در اواخر عمرم از من تقاضا کردند راجع به حضرت ولی عصر(ع) مطالبی را نقل کنم و بنویسم من هم کتابخانهای همراهم نبود اما آنچه که میدانستم راجع به حضرت صاحب، آنها را نقل کردم؛ از اصل بحث خود امامت تا وقتی که حضرت میآید و ظهور میکند چه اعمالی انجام میدهد و آنجا چه میشود، و دنیا چطور میشود». کتاب غیبت نعمانی کتاب بسیار خوبی است و من هم آن مقداری که امکان داشته است تصحیح کردهام و پسرم هم ترجمهاش کرده است.
علی ایّ حال، این کتابها از کتابهای درجه اولی است که درباره حضرت مهدی(ع) نوشته شده است. یعنی اصلاً اصول است اگر کتابهایی دیگر تا قرن پنجم، ششم، هفتم، هشتم نوشته شده است آنها اصل است. اینها اگر مغایر با آنهاست باید در اینها حرف زد، آنها اساس هستند.
اگر بخواهید مقایسهای داشته باشید بین غیبت شیخ طوسی و غیبت نعمانی از جهت اتقان مطالب کدامیک را ترجیح میدهید؟ از نظر زمان تألیف که ظاهراً غیبت نعمانی زودتر تألیف شده است.
غیبت شیخ طوسی غیبت کلامی است، یعنی مانند دیگر کتابهای کلامی، موضوعات مرتبط با حضرت مهدی و غیبت را مطرح و برای اثبات آنها استدلال میکند. کتابهای دیگر تنها نقل روایات میکنند، شیخ طوسی عناوینی را که مطرح کرده آن وقت اخبارش را آورده است، در واقع دارد برهان میآورد به آن مطالبی که شیعه معتقد است. یعنی از معصومین و رسول خدا برهان میآورد، یعنی وقتی میگوید اینها معتقدند که وقتی میآید چنین میکند آن وقت برهانش را از اخبار نقل کرده است. آن عنوانهایی که در غیبت شیخ طوسی است عنوانهای خیلی علمی و درجه بالاست، یعنی دانشمندان روی این عناوین کار میکنند همهشان همینطور هستند، شیخ مفید هم همین طور است. شیخ مفید آن اشکالهایی را که گرفته شده، رفع کرده است، او در کتاب غیبت خود مطالب را به صورت برهانی و استدلالی آورده است و اینها همه قابل استفاده است.
یکی دیگر از کتابهایی که شما احیا کردهاید کتاب البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، متقی هندی است؛ با توجه به اینکه این کتاب از کتب اهل سنت است بفرمایید چه انگیزهای باعث شد که اقدام به تصحیح آن کنید؟
البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان با آن پانوشتهایی که من بر آن نوشتهام برای آنکه اثبات کنم که این را که علی متقی هندی در قرن دهم دارد میگوید در قرن ششم هم گفتهاند در قرنچهارم هم گفتهاند، در قرن پنجم هم گفتهاند، من به آن کتابها تمسک کردهام یعنی پانوشتها آوردهام. علی متقی هندی شخصیت علمی بسیار بزرگی است تا جایی که زمان او چندین نفر که کتابهایی داشتهاند درباره احکام از علما سؤال میکنند همه آن علما میگویند آنچه که علی متقی هندی نگفته باشد به آنها اعتنا نکنید.
او راجع به حضرت مهدی(ع) نوشته است، درباره غیبتش چیزی ننوشته است در اینکه امام مهدی (عج) ظهور میکند و این کارها را میکند. غیبت و اینکه حضرت زنده و غایباند، فقط اعتقاد شیعه اثنیعشری است. علی متقی هندی آن اخباری که راجع به حضرت است همه را آورده است و به صورت اخبار از پیغمبر نقل کرده، که مهدیای هست، میآید و دنیا را اینطور میکند، اما غیبت او را روایت نمیکند. من آن مقدار که امکان داشته است این را تصحیح کردهام. اگر مطلبی در متن بوده که با کتابهای دیگر کم و زیاد داشته است ما اینجا آوردهایم.
ما شما را خیلی خسته کردیم. به عنوان آخرین سؤال بفرمایید که چه توصیهای برای پژوهشگران حوزه و دانشگاه و کسانی که در زمینه مهدویت میخواهند کار بکنند دارید؟ آیا در زمینه موضوع مهدویت اولاً ما آثار احیا نشدهای داریم که لازم است احیاء بشود یا نه و در ثانی با توجه به اینکه قدما کار خودشان را انجام داده و رسالت خودشان را در باب مهدویت به کمال رساندهان
پینوشتها:
۱. برگرفته از گفتوگوی انجام شده با ایشان توسط نشریه «کیهان فرهنگی»
مهرماه سال 1370.
۲. سوره روم(30) آیه 30.
موعود ۴۹