اشاره:
در قسمت اول مقاله حاضر مفاهیم «غیبت صغرى» و «غیبت کبرى» و تفاوتهاى این دو بیان گردید. همچنین در مورد مفاهیم «نیابت عام» و «نیابتخاصه» مطالبى بیان شد. در ادامه نیز باختصار وضعیتخلفاى دوران غیبت صغرى مورد بررسى قرار گرفت. در این قسمت از مقاله به بررسى شیوه برخورد خلفاى عباسى با موضوع تولد امام عصر علیهالسلام، و بعد از آن با نواب آن حضرت پرداخته و پرسشهایى را که در این ریشه مطرح است پاسخ مىگوییم.
خلفاى دوران غیبت صغرى عبارت بودند از:
۱. المعتمد بالله (۲۷۹ -۲۵۶ ق ) ۲. معتضد بالله (۲۸۹ -۲۷۹ ق ) ۳. مکتفى بالله ( ۲۹۵ -۲۸۹ ق ) ۴. مقتدر بالله ( ۳۲۰ – ۲۹۵ ق ) ۵. قاهر بالله ( ۳۲۲ – ۳۲۰ ق ) ۶.راضى بالله (۳۲۹ – ۳۲۲ ق )
هنگامى که انسان با ذهنى بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار مىدهد; خوشبینى قابل ملاحظهاى نسبتبه این خلفا حاصل مىشود و چنین تصور مىشود که اینان، محب اهل بیتبودند و در حق آنها نیکى و خوبى مىکردند.
در چندین مورد، خود مورخان، این مطلب را با صراحت اعلام داشتهاند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخرى» که شیعى مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن على، علیهالسلام، مىرسد (۱)،درباره معتضد مىنویسد:
«معتضد به عموزادگان خود; یعنى آل ابوطالب نیکى روا مىداشت.» (2)
اگر یک مورخ شیعه، چنین برداشتى از تاریخ داشته باشد، به طریق اولى، مردم عادى و مورخان غیر شیعه، برداشتى بهتر از آن نخواهند داشت، همان طورى که در «الکامل» و «مروجالذهب» و تواریخ دیگر مشاهده مىگردد.
درکتابهاى «تاریخ عمومى» که مورد بررسى قرار دادیم، درباره این خلفاى ششگانه، گزارشى که حاکى از دشمنى اینان با عموم شیعیان و خط مشى ولایت و امامتباشد، مشاهده نمىگردد. مورخان درباره بعضى از خلفا و عملکرد آنان نسبتبه شیعیان و آل على،علیهمالسلام، سکوت کرده و گزارشى ندادهاند و درباره برخى از آنها، اخبارى نقل کردهاند که دال بر طرفدارى آنها از اهل بیت است.
همان طورى که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشتهاند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالى که محمد بن زید علوى از سهم امام و غیره، جهت تقویتشیعیان فرستاده بود، به صورت علنى در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضى» مىنویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از على،علیهالسلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایى در زمان اینها صورت مىگرفت که به نفع شیعیان تمام مىشد. مثل به قتل رسیدن «حلاج» در زمان «مقتدر» و «شلمغانى» در زمان راضى که از مدعیان دروغین نیابتبودند و فعالیت آنان باعث پراکندگى و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص» مىگردید.
تاریخ عمومى و بعضى قرائن دیگر نشان مىدهند که اینان با شیعیان زندگى مسالمتآمیز داشته و هیچ نوع سختگیرى و فشارى را به آنان روا نمىدانستند.
لیکن نمىتوانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتى که به روایات و احادیثبیانکننده دوران غیبت صغرى و خلفاى آن دوره مراجعه مىکنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش مىدهد و چهره دیگرى ارائه مىنماید که ذهنیت انسان را نسبتبه آنان تغییر مىدهد. براى روشن شدن موضوع، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:
۱. حکومت عباسى براى یافتن امام مهدى،علیهالسلام، تلاش زیادى کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگى امام حسن عسکرى، علیهالسلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدى، علیهالسلام، به صورت مخفى صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان، علیهالسلام، مىنویسد:
«ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوى شدید حکومت و کوشش آنان براى یافتن آن حضرت، مخفى ماند.» (3)
وقتى که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکرى،علیهالسلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضىالقضات نزد امام حسن عسکرى، علیهالسلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانهروز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان مامورى را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسى کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوى فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانى که آبستنى را تشخیص مىدادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسى کردند و یکى از کنیزها که احتمال آبستنى داشت، در اتاقى نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوى فرزندش برخاستند و منزلها و خانهها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنى آن کنیز، اموالش را بین مادرش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (۴)
و همچنین هنگامى که برخى از شیعیان قم، براى دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند، آنان خبر وفات امام حسن عسکرى، علیهالسلام، را شنیدند، بعضىها آنها را به نزد جعفر راهنمایى کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش، از تحویل اموال به جعفر خوددارى کردند و به پیکى که امام زمان، علیهالسلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.
پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسى داده و او نیز دستور داد تا به جستجوى مجدد خانه امامحسنعسکرى، علیهالسلام، و حتى خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزى به نام «صیقل» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان،علیهالسلام، ادعاى باردارى کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وى مطمئن شده و او را رها ساختند. (۵)
۲. شیخ طوسى در «تهذیب» روایتى نقل مىکند، حاکى از آن است که مرقد مطهر امام حسین،علیهالسلام، در سال273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکارى ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر على، علیهالسلام، نیز خراب گردد.
وقتى انسان جزئیات این حدیث – بویژه در مورد ویران کردن قبر على،علیهالسلام – را مىخواند، لرزه بر اندامش حکمفرما مىشود و نهایت کینه و دشمنى اینان را نسبتبه على،علیهالسلام، درمىیابد. (۶)
۳. روایات بصراحتبیان مىکنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بىسابقهاى بر جامعه، بویژه نسبتبه شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سختبه شمار مىرفت.
شیخ طوسى حدیثى را درباره حمل اموال به سوى محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان،علیهالسلام، نقل مىکند و مىگوید:
حامل اموال نامهاى همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه، اموال را تحویل داد.
سپس مىگوید:
«لان الامر کان حادا جدا فى زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال»زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسى و موقعى بود که کار شیعیان بسیار سختشده بود; و چنانکه مىگویند از شمشیر دشمن خون مىچکید. (۷)
دکتر «جاسم حسین» مىنویسد: «دوران معتضد (۲۸۹-۲۷۹ ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبى امامیه مشخص مىشود. » (8)
ما نمونههایى از کارهایى را که در دوره معتضد انجام گرفته، ذکر مىکنیم تا این موضوع واضح گردد.
۴. «حسینبنحسن علوى» مىگوید: مردى از ندیمان «روز حسنى» و مرد دیگرى که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنى حضرت صاحب الزمان،علیهالسلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع مىکند و وکلایى دارد و وکلاى آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.
این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (۹) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام،علیهالسلام) کجاست، زیرا این کار سختى است.
عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را مىگیریم، سلطان گفت: نه، بلکه اشخاصى را که نمىشناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها مىفرستیم، هر کس از آنها پولى قبول کرد، او را مىگیریم; در همان موقع توقیعى از ناحیه مقدسه امام زمان، علیهالسلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزى از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بىاطلاع نشان دهند. مردى ناشناس به عنوان جاسوسى نزد محمدبناحمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالى همراه دارم که مىخواهم آن را به امام برسانى، محمد گفت: اشتباه کردى، من از این موضوع خبرى ندارم، جاسوس همواره مهربانى و حیلهگرى مىکرد، ولى محمد بن احمد تجاهل مىنمود; به همین ترتیب هر جاسوسى نزد وکلاى حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خوددارى کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (۱۰)
احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسى افرادى را مامور کرده بودند تا اخبار را به وى و نواب ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولى بعید نیستحضرت و نواب خاص جاسوسانى را در دستگاه عباسى گماشته باشند.
۵. «احمد بن نظر» از قنبرى که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا، علیهالسلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسى درباره جعفر کذاب صحبت مىکردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامى نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیدهاى؟ گفت: من ندیدهام، ولى کسى را مىشناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسى است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانى دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانى (۱۱) نقل مىکرد که ما سه نفر بودیم. روزى معتضد خلیفه عباسى ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبى شده و اسبى دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصرى، چیزى حمل نکنیم و گفت: به سامرا مىروید، سپس نشانى محله و خانهاى را داد و گفت: وقتى به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهى را مىبینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریدهاش را براى من بیاورید.
ما هم وارد سامرا شدیم و همان طورى که نشانى داده بود، خانهاى را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهى در دهلیز نشسته و بند شلوارى را مىبافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسى در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهى به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکرى است. در جلو اطاق پردهاى دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویى تا آن موقع دست کسى به آن نرسیده بود. وقتى پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگى است که دریایى در آن است و در انتهاى خانه، حصیرى انداختهاند که فهمیدیم روى آب است و شخصى که از همه کس زیباتر بود، بالاى آن ایستاده، نماز مىخواند و توجهى به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمىکند. احمدبنعبدالله بر ما پیشى گرفت و رفت که وارد خانه شود ولى در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد، غش کرد و مدتى به این حال باقى ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشتشد . من مبهوت ماندم، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا مىبرم . به خدا قسم نمىدانستم موضوع چیست ؟ و نمىفهمیدم براى دستگیرى چه کسى مىآیم ؟ اکنون به سوى خدا توبه مىکنم . ولى او به آنچه من مىگفتم توجهى نکرد، و از حالتى که داشتبیرون نیامد. این وضع او، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم، نزد وى ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم براى او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسى شما را دیده و این ماجرا را به کسى گفتهاید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر، از سعى خود درباره او مایوسم. سپس قسمهاى شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسى برسد، گردن شما را مىزنم. ما هم، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسى بگوییم. (۱۲)
۶. از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمرى، فهمیده مىشود که چهاندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب مىکرده تا ردپایى پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.
ابوجعفر محمد بن عثمان براى آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلاى سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمىگرفت. اموالى که از نواحى مختلف به سوى او سرازیر مىشد، حاملان اموال نمىدانستند تحویلگیرنده چه کسى است و محمد بن عثمان را نمىشناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم مىکنند، آنچنان اموال به او تسلیم مىشد، و به وکلاى خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل، مطالبه قبض ننمایند. (۱۳)
در اینجا این سؤال پیش مىآید، کسى که فرمان قتل امام زمان، علیهالسلام، را صادر مىکند و چنان سختگیرى شدیدى را در نقل اموال به سوى «نواب خاص» دارد و طرح مخفیانه براى دستگیرى وکلاى حضرت با همکارى وزیرش مىریزد به چه مناسبتى دستور مىدهد اموال و سهم امام به طور آشکار میان علویان تقسیم گردد؟! بلى ممکن است چنین دستورى را داده باشد تا از آن طریق افراد و وکلاى امام زمان، علیهالسلام، را شناسایى بکند. بنابراین، حاکمان عباسى، هرکارى را انجام دادهاند که در نتیجه، به نفع شیعه تمام شده، از آن اهدافى داشتهاند و براى رسیدن به اغراض و نیات پلید خودشان بوده است، نه بهخاطر خدمتبه اهل بیت، علیهمالسلام، و شیعیان .
از روایاتى که منعکسکننده عکسالعمل «معتضد» در مقابل امامیه بود، معلوم مىشود محمدبن عثمان که مدتى از نیابت آن بزرگوار، در آن دوره بوده، در چه شرایط زمانى هولانگیزى به فعالیتخود ادامه داده است و در عین حال، درکارهاى خود موفق نیز بوده است. هنگام مطالعه زندگانى محمد بن عثمان این مسائل باید مدنظر خوانندهمحترم قرار بگیرد.
دکتر «جاسم حسین» در این زمینه چنین اظهار نظر مىکند:
«موضع خصمانه عباسیان نسبتبه وکلاى سفیر دوم (محمدبن عثمان)، پس از مرگ عبیدالله بن سلیمان در سال ۲۸۸ ق ادامه یافت. مسؤولیت او به پسرش قاسم تفویض شد. قاسم در خصومتبا امامیه و بهطور کلى با شیعه شهره بود. وى در طول خدمتش در این سمت همان سیاستهاى پدر را در قبال امامیه دنبال کرد و حتى شرارت بیشترى از خود نشان داد. به روایت «ابن جوزى» قاسم بسیارى از علویان بىگناه را به بهانه گرایشهاى قرمطى دستگیر و بازداشت مىکرد که دستگیر شدگان تا سال ۲۹۱ ق در زندان ماندند. از زمان حکومت معتضد به بعد، امام براى احتیاط، چندین بار محل اقامتخود را تغییر داد.» (14)
۷. در ادامه خط مشى «معتضد»، در زمان «مقتدر» براى دستگیرى وکلا و نزدیکان و دوستداران امام طرحهایى مىریختند. یکى از آن طرحها، این بود که دستور داده شد کسانى که به زیارت مرقد امام حسین،علیهالسلام، و مقابر قریش، که مرقد امام هفتم و امام نهم در آنجا است، مىروند، دستگیر شوند تا اطلاعات لازم از آنها کسب گردد، ولى این نقشه شوم، نقش برآب شد. مرحوم کلینى، این موضوع را در ضمن حدیثى چنین بیان مىکند:
على بن محمد در اینباره گوید:
«توقیعى از ناحیه مقدسه بیرون آمد که از زیارت مقابر قریش و حائر (کربلاى معلى) نهى فرموده بود. بعد از چند ماه، وزیر، «باقطانى» را خواست و گفت: طایفه «بنىفرات» (15) و «برسىها» را ملاقات کن و به آنها بگو: نباید مقابر قریش (کاظمین) را زیارت کنید; زیرا خلیفه دستور داده است، کسى که مقابر قریش را زیارت کند، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.» (16)
و همچنین در زمان «مقتدر» در سال ۳۱۲ ق، حسین بن روح، به خاطر عللى که در بخش مربوط به زندگانى اوبیان خواهیم کرد، به مدت پنجسال زندانى شد و درسال317 ق آزاد گردید. دوران «راضى» هم، که آخرین خلیفه دوران غیبت صغرى بود، مملو از ظلم و ستم و خونریزى بود و به قدرى بر نایب چهارم، على بن محمد سمرى، سخت گرفت که او نتوانستبه فعالیتخود ادامه دهد و غیبت کبرى آغاز گردید. این موضوع را در زندگانى نایب چهارم بررسى کردهایم.
ما فقط نمونههایى را باختصار ذکر کردیم، ولیکن موارد زیادى شبیه آنها وجود دارد که ما جهت اختصار از بیان آن خوددارى نمودیم و ذکر همه آنها رساله مستقلى را مىطلبد. اینها بروشنى جو حاکم بر آن زمان و عکسالعمل خلفاى آن دوره را نسبتبه شیعیان، نواب خاص وامام، علیهالسلام، نشان مىدهد.
پرسش
اگر خلفاى حاکم در این دوره، چنین روش و خط مشى خصمانه و کینه توزانهاى داشتند، این سؤال مطرح مىشود که: چرا نواب خاص امامزمان،علیهالسلام، و نیز کارگزاران و وکلاى آنها در بغداد، که مرکز خلافت عباسىها بود، در غیر بغداد توسط دستگاه عباسى دستگیر و زندانى نشدند؟ و چرا خلفاى عباسى آنها را قتل عام نکردند و از دم شمشیر نگذرانیدند و جلو فعالیتهاى آنها را به طور جدى و قطعى متوقف ننمودند؟
درست است که طبق گزارش ابوالفرج اصفهانى در «مقاتل الطالبین»، تعداد زیادى از شیعیان و علویان و حتى بعضى از فقها و بزرگان زیر شکنجههاى حاکمان ستمگر جان سپردند و شهید شدند، لیکن هسته و شبکه مرکزى نیابت و وکالت توانستند به فعالیتخود ادامه دهند و دچار چنین گرفتاریهایى نگردند. این سؤالى است که ذهن انسان را به خود مشغول کرده است و شاید یکى از نکات مهم در زندگانى نواب و وکلاى آنها به شمار مىرود.
پاسخ
حقیقت این است که دستگاه عباسى نتوانستبه این تشکیلات منظم و منسجم پى ببرد و ماهیت «نیابت» با آن همه فعالیتهاى عریض و طویل کشف نگردید. و به خاطر نداشتن اطلاعات دقیق از «نواب» و مکان آنها و کیفیت تلاشهاى آنان، براى خلفا مقدور نشد، اقداماتى در جهت دستگیرى و متوقف نمودن کارهاى نایبان انجام بدهند.
یکى از نویسندگان مىنویسد:
«شیوه تربیتسفیران، بقدرى دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسى به دست رژیم گرفتار نشد حتى در مدت ۷۴ سال هیچیک از سفیران توسط جاسوسان رژیم شناخته نشد ! و در عین حال، همه شیعیان مورد اعتماد، در تمام اقطار و اکناف جهان نایب امامشان را مىشناختند و با آنها تماس مىگرفتند و پرسشهاى خود را به آنان مىدادند و پاسخهاى لازم رابهخطحضرتولىعصر، علیهالسلام، دریافت مىکردند. (۱۷)
با مطالعاتى که در زندگانى نواب خاص امام زمان،علیهالسلام، و کارگزاران آنها و روش فعالیت آنان، صورت گرفته، به نظر مىرسد، مسائل مندرج در ذیل، علت فاش نشدن اسرار آنها گردید.
۱. زندگانى نواب و وکلاى آنها طورى تنظیم شده بود که توجه کسى را به خود جلب نمىکرد. زندگانى و تجارت آنها به شکل طبیعى و عادى بود. بدون اینکه اشعارى در خطمشى و زندگى آنان به مخالفتبا دولت مشاهده گردد. چنانچه در آینده، در زندگانى «نواب» مطالعه خواهید کرد، اولین نایب، عثمان بن سعید در زمان امام حسن عسکرى،علیهالسلام، به صورت تاجر روغن، زندگى مىکرد و لقب «سمان» به خود گرفته بود و سهم امام را داخل ظروف روغن به امام مىرسانید. در زمان غیبت صغرى نیز، زندگى خود را به همین روش ادامه داد، بدون اینکه کوچکترین تغییرى در روش زندگى وى حاصل گردد. در نهایتسادگى و در خانههاى محقر و کوچک زندگى مىنمودند، و از خدام و کنیزکان و زندگى مفصل و رفت و آمد خبرى نبود و هکذا وکلاى آنها چنین بودند. پدر مرحوم صدوق، على بن بابویه قمى مغازهاى در قم داشت و مثل تجار معمولى هر روز در محل کار حاضر و به کار خود مشغول مىگشت.
۲. نواب و وکلا، همه، ملتزم به «تقیه» بودند و به صورت کامل تقیه را مراعات مىنمودند. اگرزندگى حسین بن روح را مطالعه کنید، به زندگى همراه با تقیه آنان پى خواهید برد و خواهید دید که کار به جایى مىرسد که حسین بن روح در مجامع عمومى نه تنها ابوبکر و عمر، بلکه عثمان را بر على،علیهالسلام، مقدم داشته و افضل مىداند.
۳. شبکه «نیابت» و «وکالت» به قدرى قوى و از آنچنان کارایى برخوردار بود که وکلا بلافاصله از نقشههاى خلفا آگاه مىشدند و نقشه آنها را با شکست مواجه مىکردند. نیروهاى اطلاعاتى را در همه جاى ارکان حکومت گماشته بودند، که از اطلاعرسانى منسجمى برخوردار بودند. فعالیتهاى اینها به قدرى مخفیانه و حساب شده بود که دولت و حکومت از ناحیه اینها، احساس خطر نمىکرد و در طول این مدت، هیچ بهانهاى به دست دشمن ندادند تااز آن طریق در چنگال حکومت قرار گیرند. همانطور که بیان شد، محمدبنعثمان درسختترینشرایط با وکلاى استانهاى دوردست، مانند قم در تماس بودند و آن وکلا از طریق بازرگانانى که اطلاعى از رابطه محمدبنعثمان به عنوان نایب دوم و فرستادگان کالا نداشتند و فکر مىکردند بین اشخاص روابط تجارى حاکم است، روابطشان را طورى تنظیم کرده بودند که فرستادگان، نامهاى به حاملان اموال نمىدادند و هنگام تحویل اموال، مطالبه قبض نمىکردند. اینها همه حاکى از ارتباطات تشکیلاتى قوى و نیرومند است و این یکى از علتهاى اساسى موفقیت آنها در دوران فعالیتشان به شمار مىرود که با مطالعه زندگانى آنان، بیشتر روشن مىشود.
۴. رهبرى غیر مستقیم و ازپشت صحنه امام زمان،علیهالسلام، و استفاده از امدادهاى غیبى در صورت لزوم و اقتضاى مصلحت.
پىنوشتها:
۱. تاریخ فخرى، ص19.
۲. همان، فصل دوم، ۳۵۱.
۳. مفید، محمد بن محمد نعمان، الارشاد، ص ۳۴۵.
۴. کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى، ج2، مولدابىمحمدالحسینبنعلى، علیهالسلام، ص ۴۳۰.
۵. صدوق، محمد بن على بن بابویه، کمالالدین و تمام النعمه، ج ۲، ص476، ح26; حیات فکرى، سیاسى امامان شیعه، ص ۲۱۵.
۶. طوسى، محمد بن حسن، تهذیبالاحکام، ج6، ص ۱۱۱، حدیث ۲۰۰.
۷. طوسى، محمدبن حسن، الغیبه، ص296 .
۸. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم،علیهالسلام، ص179.
۹. اولین وزیر معتضد بود و کینه خاصى نسبتبه شیعیان داشت.
۱۰. کلینى، محمدبن یعقوب، همان، ج ۲، بابمولدالصاحب، حدیث ۳۰، ص467.
۱۱. احتمالا احمد بن حسن مادرانى باشد.
۱۲.طوسى، محمدبن حسن، همان، ص ۲۴۸، ۲۱۸ و۲۱۷ ; مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۵۱.
۱۳.طوسى، محمد بن حسن، همان، ص ۲۹۴ ص ۲۷۰، ۳۳۸.
۱۴. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، علیهالسلام، ، ص ۱۸۱.
۱۵. علامه مجلسى مىگوید: بنى فرات قبیله وزیر ابوالفتح فضل بن جعفر بن فرات است که از وزراء بنىعباس [احتمالا مقتدر] بود، و هم اوست که سلسله سند خطبه شقشقیه حضرت امیر، علیهالسلام، را تصحیح نمود. احتمال هم دارد که بنى فرات مردمى باشند که در کنار شط فرات منزل کردند. «برس» قریهاى واقع میان دجله و کوفه است.[معلوم مىشود این دو طایفه شیعه بودهاند] و مقصود از زیارت مقابر قریش، زیارت کاظمین، علیهماالسلام، است ; همان، ج ۵۱، ص ۳۱۲.
۱۶. کلینى، محمد بن یعقوب، همان .
۱۷. مطابق نظر ایشان، دوران غیبت صغرى ۷۴ سال است .
ماهنامه موعود ـ شماره۵