به تمنای وجودت در انتظار ظهورت
شبهای سرد سیاهی افتاد به التماس ظهورت
به یادساقی رضوان به نام کوثر یزدان
ماه از خجالت می زند بوسه به خاک پایت
در آستان ندامت که میگریند یاران
من در مانده روم باز به دنبال وجودت
شبهای سرد سیاهی افتاد به التماس ظهورت
به یادساقی رضوان به نام کوثر یزدان
ماه از خجالت می زند بوسه به خاک پایت
در آستان ندامت که میگریند یاران
من در مانده روم باز به دنبال وجودت
در بهشت ایزدی گر پناهم ندهند
من به جهنم می روم باز با امید وصالت
گر برانیم از درت یا گر بسوزانی تنم
من باز می جویم درگهت باز هم می خواهمت