به سوی مکّه رهسپار بودیم که پیرمردی متألّه و متعبّد ما را همراهی میکرد؛ لیکن او از مذهب ما اطّلاعی نداشت و (به مذهب اهل جماعت) نماز را در سفر تمام میخواند. برادرزادهاش که شیعه بود، او را در این سفر همراهی میکرد. از قضا پیرمرد بیمار شد. برادرزادهاش را گفتم: اگر مذهب شیعه را بر عمویت عرضه بداری، امید است که او (از عقاب الهی) رهایی یابد!
معاویـه بن وهب گفته است:
به سوی مکّه رهسپار بودیم که پیرمردی متألّه و متعبّد ما را همراهی میکرد؛ لیکن او از مذهب ما اطّلاعی نداشت و (به مذهب اهل جماعت) نماز را در سفر تمام میخواند. برادرزادهاش که شیعه بود، او را در این سفر همراهی میکرد. از قضا پیرمرد بیمار شد. برادرزادهاش را گفتم: اگر مذهب شیعه را بر عمویت عرضه بداری، امید است که او (از عقاب الهی) رهایی یابد!
همراهان، همگی گفتند: این پیرمرد را به حال خود واگذارید؛ چه او بر همان حالی که هست، نیکوست.
لیک، برادرزاده طاقت نیاورد و او را گفت: ای عمو! همه مردم جز اندکی، پس از رسول خدا(ص) از دین خارج شدند. همچنان که باید از رسول(ص) اطاعت و پیروی میکردیم، بایستی از علیّ بن ابی طالب(ع) نیز اطاعت و پیروی کنیم، او و اطاعت از او پس از رسول خدا(ص) حق است.
پیرمرد، نفسی کشید و فریاد برآورد: من آنچه را تو گفتی باور کردم.
و سپس، جانش از بدن خارج شد.
پس از آن، خدمت ابوعبدالله، امام صادق(ع) مشرّف گشتیم. علیّ بن سرّی، ماجرا را برای حضرت نقل کرد. ابوعبدالله(ع) فرمودند: «آن مرد، اهل بهشت است.»
علیّ بن سرّی عرض کرد: او جز در همان وقت، بر چیزی از مذهب شیعه آگاهی نداشت!
امام فرمود: «پس جز این، از او چه میخواهید؟! به خدا سوگند که او به بهشت رفته است.»
در روایتی دیگر، زراره از حضرت ابوجعفر، امام باقر(ع) نقل کرده است: «چون نفس به اینجا رسد ـ و اشاره به گلوی مبارکش فرمود ـ برای عالم توبه نیست؛ لیک جاهل را توبه باشد.»۱
پینوشتها:
۱. توبه، صص ۱۹۱ – ۱۹۲.
منبع: داستانهای عارفانه در آثار علّامه حسن زاده آملی، عبّاس عزی