بهائیت , مذهب استعمار ساخته برای مقابله با اسلام -۵

خودکامگی و نقصان معرفت دینی , دامهای استعمار برای مذهب سازی
قدرتهای استعماری برای تحقق سیاست شیطانی « مذهب سازی » به منظور تقابل و تعارض با « اسلام » , به گزینش عناصری می پرداختند که در اوج نفسانیت و بیماری های اخلاقی و روانی , آماده پذیرش همه گونه ماموریت برای تامین شهوات و تمایلات خودخواهانه بودند و سوار بر مرکب نفس و تاخت و تاز در میادین غرور و قدرت طلبی و ریاست پرستی و علو و برتری جویی را بر هر خواسته و تمایل دیگر ترجیح می دادند و برای دست یابی به آنها تا نفی نبوت و معاد و ادعای نبوت جدید! پیش می تاختند.

قدرتهای استعماری وقتی عناصر مورد نظر را می‌یافتند , توجهی به جهل و کم دانی های آنان نمی‌کردند و توانایی علمی و مراتب بالای مطالعه و بینش و دانش را ملاک و معیار قرار نمی دادند , زیرا اولا رشد علمی و معرفتی و کسب شناخت های لازم نسبت به فرهنگ و اندیشه اسلامی عامل نیرومندی در نفی القائات استعماری محسوب می‌شد و به همین دلیل بود که عالمان اندیشمند و ژرف نگر پس از آن که در معرض پذیرش دعوت های سید علی محمدباب قرار گرفتند , بسیار سریع و صریح به ماهیت استعماری این تفکرات و عقاید واقف گشتند و به شدت به نفی و طرد دعوت کنندگان که فرستادگان و تبلیغ گران باب بودند , اهتمام ورزیدند و به مقابله با این مذهب استعمار ساخته پرداختند. ثانیا بینش و معرفت های ژرف و عمیق علمی‌که خود عاملی است برای خشوع در برابر حقیقت اسلام , با تمایلات و خواهشهای سرکش درونی و نفسانی که صاحبان خود را آنچنان کور و نابینا می ساخت که تا ادعای مهدویت و نبوت پیش می تاختند , در تضاد و تنافی قرار داشت و قدرتهای سلطه گر جهانی هرگز با وجود عناصر بصیر و فکور به جامه عمل پوشاندن سیاست های شوم خود توفیق حاصل نمی نمودند.
استعمار انگلیس و روسیه , به طور آشکار و مشخص , به دنبال انتخاب عناصری بودند که ضمن داشتن تمایلات شدید نفسانی و خودکامگی و احساس علو و برتری , از دانش و بینش اندکی برخوردار باشند تا سهلتر و سریعتر بتوانند القائات اعتقادی و فکری منحط خود را در وجود بیمار آنان بارور سازند و با تحریف حقایق اسلامی , زمینه ساز تدریجی خروج علیه اسلام و اعلام دین جدید را فراهم بیاورند.
استعمار انگلیس با تلاش های مستمر جاسوس کهنه کار خود در کشورهای اسلامی , سرانجام فرد مورد نظر را با دو ویژگی « خودکامگی » و « ضعف دانش دینی » شناسایی می‌کند تا بدین وسیله مذهب استعماری « وهابیت » را برای معارضه با اسلام اصیل و ناب به وجود آورد.
« همفر » جاسوس انگلیس اعلام می‌کند : « پس از مدتی آشنایی و مراوده با محمدبن عبدالوهاب , به این نتیجه رسیدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه , شخص او تواند بود. روح بلند پروازی , غرور , جاه طلبی و دشمنی با علما و مراجع اسلام , خودکامگی و…. برداشت او از قرآن و حدیث که تفاوت آشکار با واقعیت داشت , بزرگترین نقطه ضعف او بود که می توانست مورد استفاده قرار گیرد! » (1 )
این خودخواهی ها و جاه طلبی ها در کنار ضعف های ایدئولوژیک (۲ ) باعث شد که « همفر » به مرور و در جلساتی متوالی محمدبن عبدالوهاب را به تحریف آیات قرآن و انکار ضرورت « جهاد » و « امر به معروف و نهی ازمنکر » و نفی « نبوت » و آلودگی به « شراب » و « فساد » وادار سازد و او را به اعلام « دین جدید » ! ترغیب نماید تا سرانجام با انعقاد قراردادهای لازم با وزارت مستعمرات انگلیس , علیه اسلام و قرآن بپاخیزد!
همین سیاست و روش , ابتدا توسط استعمار روسیه و سپس با تداوم آن توسط استعمار انگلیس درباره « سید علی محمدباب » به ظهور و عینیت رسید.
سید علی محمدباب , هم از لحاظ غرور و خودکامگی و نفسانیت , و هم از جنبه ضعف های اعتقادی و معرفتی و بینش و دانش ناچیز و اندک , عنصر بسیار مناسبی بود تا « بابیت » را بنیان نهد تا این اساس و بنیان شیطانی و ساخته و پرداخته استعمار , تحت عنوان « بهائیت » و با رهبری سایر عناصر وابسته به انگلیس و اسرائیل و آمریکا تا امروز تداوم یابد.
چنان که بیشتر اشاره کردیم , « دالگورگی » جاسوس و وزیر مختار روسیه در ایران ماموریت داشت تا نطفه های اولیه بابیگری و بهائی گری را در ایران بارور سازد. او در یادداشت های خود از الواحی یاد می‌کند که به زبان عربی برای سران بابیت و بهائیت یعنی سیدعلی محمدباب و میرزا حسینعلی نوری (بهاالله ) تهیه می نماید و تحویل آنان می دهد تا براساس القائات و به هم بافته های سفارتخانه روسیه , به تبلیغ و ترویج دین جدید! بپردازند.
دالگورکی به صراحت می نویسد :
« یک قسمت از کار سفارتخانه , منحصر به تهیه الواح و انتظام کار بابی ها بود…. به محض آن که بین میرزا حسینعلی و میرزا یحیی به هم خورد , میرزا حسینعلی « من یظهره الله » شد , ولی از بی سوادی « من یظهره الله » چه بگویم ! الواحی که ما تهیه می‌کردیم نمی توانست بخواند! » (3 )
واقعیت های انکارناپذیر تاریخی , صحت سخنان دالگورکی را به اثبات می رساند و مشخص می‌کند که « سید علی محمدباب » و مسلک « بابیگری » همچون « محمدبن عبدالوهاب » و مسلک « وهابیت » , محصول استعمار و از نتایج خودکامگی و ضعف معرفت دینی این دو عنصر آماده برای پذیرش القائات فکری و سپس ماموریت های محوله از جانب قدرتهای استعماری می‌باشند. در این واقعیت های تاریخی تامل می‌کنیم .
۱ ـ سید علی محمدباب گروهی از پیروان خود را در کسوت دعوت کننده و تبلیغ گر عقاید و افکار خود به شیراز گسیل داشت . این افراد بدون تزلزل و در اوج تعصب و جانبداری به تبلیغ افکار باب پرداختند و در مجلسی که از علمای شیراز و حاکم آن شهر به نام « حسین خان نظام الدوله تبریزی » برای بررسی احوال آنان تشکیل شده بود , نوشته ها و کتاب هایی از باب را ارائه دادند و آنها را « وحی آسمانی » نامیدند!
حاکم شیراز پس از مجازات آنان , با روش خاصی برای اتمام حجت نسبت به عقاید کفرآمیز بابیت , ابتدا دستور داد علی محمدباب را از بوشهر به شیراز بیاورند و سپس شبی محرمانه او را به حضور پذیرفت و به ظاهر خویشتن را از مریدان سرسخت و ترویج کنندگان بابیگری معرفی نمود و اعلام کرد که حاضر است با اشتیاق تمام اموال و امکاناتش را در مسیر نشر عقاید و افکار او ایثار کند.
والی شیراز با این چاره‌اندیشی , غرفه های وسیعی را با تمام وسایل و ابزار در دارالعماره اش به باب و پیروانش اختصاص داد و به مرور تا آن جا خود را مرید و عاشق و دلباخته دین جدید او اعلام کرد که رضایتش را برای حضور در مجمع فقها و علمای اسلام به منظور هدایت آنان با تبلیغ اصول و مبانی مذهب جدید! جلب نمود.
سیدعلی محمدباب با این ترفند حاکم , مجذوب و فریفته شد و با غرور و خودکامگی در مجمعی که به درخواست والی شیراز از فقها و علما و گروهی از افراد سرشناس شیراز تشکیل شده بود , حاضر شد. او به منظور تبلیغ دین جدید! این گونه به هدایت و ارشاد علما و فضلای حاضر در مجلس پرداخت :
« ای علما , آیا هنگام آن فرا نرسیده است که هوا و هوس را پشت سر اندازید و هدایت را پیروی کنید و ضلالت را ترک نمائید و سخنان مرا گوش دهید و اوامر مرا اطاعت کنید پیغمبر شما بعد از خود جز قرآنی به جای نگذاشته و این نیز کتاب من « بیان » است . بیائید آن را تلاوت و قرائت کنید تا به شما معلوم گردد که عبارات آن از قرآن فصیح تر و احکامش ناسخ احکام قرآن است . پس سخنان مرا گوش کنید و نصیحت مرا بپذیرید و پیش از آن که شمشیر در میان شما کشیده شود , گردن هایتان زده و خونتان ریخته شود , جان و اطفال و اموالتان را محفوظ بدارید. سخنان مرا گوش و امر مرا اطاعت کنید. من شما را چنین نصیحت می‌کنم » (4 )
علمای حاضر در مجلس بنابه درخواست حاکم و توافق قبلی , سکوت اختیار کردند و در برابر اظهارات کفرآمیز سیدعلی محمدباب هیچ واکنشی از خود نشان ندادند.
حاکم شیراز از جای برخاست و از باب تقاضا نمود که دعاوی خویش را بر کاغذ بنگارد تا به این وسیله برهان و حجت مکتوب از خود برجای نهد. باب بنا به تقاضای حاکم عباراتی بر کاغذ نگاشت . وقتی علمای مجلس بر دعاوی و نوشته های او نظر گستردند هم از لحاظ ساختار کلمات , هم از جنبه جمله بندی و ترکیب , هم از جهت مفهوم , نارسایی و اغلاط و مطالب نامربوط در آن مشاهده کردند که این ها بر ضعف علم و نقصان معرفت و بینش او دلالت داشت .
علمای اسلام اغلاط نوشته باب را برایش برشمردند و توضیح دادند , لکن باب می‌کوشید که آنان را قانع نماید که « در مدرسه ای تعلم نکرده , و در مکتبی درس نخوانده و آنچه را که می نویسد از عالم غیب به او الهام می‌شود و یا وحی آسمانی می‌باشد که بر او نازل می‌گردد و مردم نباید به الفاظ و عبارات توجه داشته باشند , بلکه باید معانی را مورد توجه قرار داده , مغز را بگیرند و پوست را به کنار اندازند . » (5 )
باب با این سخنان می خواست خود را از بی سوادی و ضعف دانش و معرفت دینی تبرئه نماید و آن را به گردن وحی آسمانی ! بیندازد! لکن علمای اسلام به صراحت و روشنی , او را در کفر اندیشی و اعتقادات ضدالهی معترف و مجرم یافتند.
در این هنگام , حاکم شیراز که تا این لحظه خود را مرید سینه چاک بابیگری معرفی می‌کرد , زبان گشود و خطاب به سیدعلی محمدباب چنین گفت :
« ای جا هل مغرور , این چه بدعت شومی است که در اسلام احداث کرده ای چگونه ادعای نبوت و رسالت یا مهدویت می‌کنی و حال آن که نمی توانی مکنون ضمیر خود را به عربی صحیح اظهار کنی و با این حال ادعا داری که سخنان تو از قرآن محمد(ص ) فصیح و بلیغ تر می‌باشد و مانند آیات بینات تو در قرآن پیدا نمی‌شود … » (6 )
سیدعلی محمدباب بعد از این اظهارات و اعترافات کفرآمیز ناشی از « جهل » و « خودکامگی » تعزیر می‌شود و سپس در زندان شیراز به اسارت درمی آید تا از گسترش افکار مسمومش جلوگیری شود.
۲ ـ پیروان باب در شهرهای مختلف به ترویج بابیگری اشتغال داشتند و عناصر برجسته که نقش بازوان باب و سازمان دهی و رهبری گروههای تبلیغی را ایفا می نمودند در گام نخست سعی می‌کردند به نزد علمای اسلام بروند و آنان را با ارائه آثار باب , به دین جدید! متمایل سازند.
ملاحسین بشرویه ای که از عناصر فعال و تلاشگر بابیت محسوب می‌شد به همراه یکی دیگر از عناصر پرکار به نام حاجی میرزا جانی به منظور جذب « حاج ملامحمد مجتهد » که فرزند ملااحمدنراقی و از مایه های علمی و معرفتی بالایی برخوردار بود , به کاشان شتافتند. {mospagebreak}
این دوتن پس از چند ملاقات و بحث و گفتگو , بعضی از آثار مکتوب و تفسیری سیدعلی محمدباب را به ملامحمد مجتهد نشان دادند. ملامحمد مجتهد با مشاهده این آثار به بی مایگی و هجو آن واقف گردید و خطاب به آن دوتن چنین اظهار داشت :
این تفسیر و نوشته هایی که شما مدعی هستید از طرف باب می‌باشد , پر از غلط های فاحش است ! این چگونه راهنمایی است که ادعاهایش با کلام نادرست ادا می‌شود !
ملاحسین بشرویه ای پاسخ داد :
صرف و نحو دونفر از بندگان خدا بودند!
ملامحمد مجتهد با شنیدن این سخن شگفت زده شد و با تعجب ابرو درهم کشید.
ملاحسین به سخنان خود ادامه داد :
این بندگان خداـ مانند همه بندگان ـ دست به گناه زدند و معصیت کردند , از این رو خداوند آنان را مجازات کرد , یعنی درحقیقت صرف و نحو را به زنجیر اعراب کشید و غل و بند قواعد صرف و نحو را بر آن زد.
ملا محمد مجتهد پرسید : منظور !
ملاحسین پاسخ داد :
صرف و نحو در غل و زنجیر قواعد جای گرفتند و مجازات شدند. باب هم که چنین دید به شفاعت و رحمت , این بندگان را آزاد کرد و غل و زنجیر قواعد و اعراب را از پای آنان برداشت و اکنون باکی بر کسی نیست که مرفوع را منصوب , و منصوب را مجرور بخواند . (۷ )
ملا محمد مجتهد که عالم ورزیده و فرزانه ای بود با شنیدن این یاوه ها و به هم بافته هایی که برای توجیه جهل و بی سوادی و ضعف دانش سرکرده بابیت ارائه می‌شد , برآشفت و دستور داد به سرعت این دو عنصر خائن و تباهکار را از کاشان اخراج کنند.
غرور و خود کامگی و ضعف بینش و معرفت دینی رهبر بابیگری و پیروانش , دامهای بزرگی بودند که استعمار خارجی برای « مذهب سازی » از آنها بهره های فراوان برد و اصولا استعمارگران از ابتدا برای یافتن عناصری با این دو خصوصیت به کاوش و جستجو پرداختند و پس از شناسایی های لازم , فعالیت های مخرب خود را به منظور « مهره سازی » برای « کادر رهبری » دین و مذهب جدید آغاز کردند و اصول و فروع ساخته و پرداخته شده آن را با نوشتن الواح مقدسه ! به سران بابیگری و بهائی گری القا نمودند.
استعمار در کار خویش توفیق حاصل نمود , زیرا جهل و ضعف های معرفتی و نقصان دانش و بینش دینی در کنار غرور و خودکامگی و میدان داری تمایلات نفسانی , دامهایی بودند که امثال سید علی محمد باب , میرزا حسینعلی نوری (بها الله ) , میرزا یحیی نوری (صبح ازل ) و رهبران بعدی بهائیت همچون عباس افندی (عبدالبها) و شوقی افندی ربانی را به راحتی شکار می‌کردند و به سرسپردگی و جاسوسی برای قدرتهای استعماری روسیه , انگلیس , اسرائیل و آمریکا مشتاق و راغب می نمودند. این دامها , هم اینک و در عصر حاضر , در جلوه و نمودها و قالب ها و روشهای دیگر بر سر راه کسانی است که اولا از دانش دین و تخصص در شاخه های مختلف فرهنگ و معارف و علوم حوزوی همچون کلام , فلسفه , عرفان , تفسیر , حدیث , اخلاق , تربیت , و ابعاد گوناگون « فقه » در حکومت , سیاست , قضا و اقتصاد بی بهره‌اند و در عین حال ادعای علم ودانش می‌کنند و براساس اصل « قرائت های مختلف از دین » به شیوه دین مداری و آموزه های مکتب های فلسفی و فکری غرب , به « نظریه پردازی » ! درباره اسلام اشتغال دارند! ثانیا بر مرکب غرور علمی و خود کامگی و نفسانیت فردی و گروهی و سیاسی سوار شده‌اند و برای تحقق مطامع و اهداف غیر الهی خود تعامل و اتحاد با قدرتهای استعماری غرب همچون آمریکای جنایتکار را به عنوان یک « تاکتیک » و به صورت وسیله و ابزاری کاملا توجیه شده ! برای رسیدن به « هدف » , لازم و ضروری می دانند!

پاورقی :
۱ ـ خاطرات « همفر » جاسوس انگلیس در ممالک اسلامی , ترجمه دکتر محسن مویدی , انتشارات امیرکبیر , ص ۴۰
۲ ـ جاسوس انگلیس در کنار ضعف های ایدئولوژیک و نقصان معرفت دینی محمد بن عبدالوهاب به عنوان یکی از طلاب علوم دینی , به استحکام و قدرت و توانایی علمی‌یکی از روحانیون به نام « شیخ جواد قمی » اشاره می‌کند و از غلبه و سیطره علمی او در مناظره با محمد بن عبدالوهاب سخن به میان می آورد و چنین می نویسد : « … من از این گفتگوها بسیار لذت می‌بردم , و در شگفت بودم . می دیدم که محمد عبدالوهاب در برابر شیخ جواد قمی‌که فردی سالخورده بود , مانند گنجشکی در پنجه صیاد دست و پا می زد و یارای پرواز نداشت . » (خاطرات « همفر » , ص ۴۰ )
« همفر » علاوه بر اشاره به ضعف های ایدئولوژیک محمد بن عبدالوهاب به عنوان زمینه مساعد برای گزینش او , دریادداشت هایش به غیر از آنچه درباره غرور و خودکامگی اش اشارت رفت , چند نوبت دیگر به این ضعف نفسانی به عنوان زمینه مساعد برای انتخاب او به منظور ماموریت « مذهب سازی » اشاره می‌کند. از جمله می نویسد : « اوجوانی جاه طلب , بلند پرواز , و بی نهایت عصبی مزاج بود. » (خاطرات « همفر » , ص ۳۶ ) همچنین در جای دیگر می نویسد : « تدریجا توانستم محمد را که ذاتا بلند پرواز و خودپرست بود , زیر تاثیر سخنان خود قرار دهم , تا آنجا که او به پندار خود , برای جلب اعتماد بیشتر من , خود را از آنچه واقعا بود , بی بند و بارتر معرفی می‌کرد! » (خاطرات « همفر » , ص ۴۱ )
۳ ـ پرنس دالگورکی , ص ۱۱۹
۴ ـ تاریخ جامع بهائیت , بهرام افراسیابی , انتشارات سخن , ص ۱۳۴
۵ ـ همان منبع , ص ۱۳۵
۶ ـ همان منبع , ص ۱۳۵
۷ ـ همان منبع , ص ۱۸۱

 

همچنین ببینید

ازدواج با محارم (مثل دختر، خواهر، عمه و …)

همان طور که می‌دانید، بهائیت مانند سایر ادیان، یک دین یا حتی مکتب نیست که پرسیده شود در کجای کتاب اقدس فلان حکم یا قانون آمده است؟ چنان چه ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *