دروازه ورود به عالم دینی، «عبودیت» و دروازه ورود به عالم غربی «انانیت» است. خروج از عالم غربی هم ممکن نیست مگر آنکه مهاجر الی الله از دروازه «نفی خود» بگذرد. در حقیقت شیشه عمر این غول «نفی خود» است اگر که این نفی «در حال» حادث شود و نه در صورت الفاظ قلابی. شهادت صرف زبانی هیچگاه ناظر به ورود شهادت دهنده به عالم ایمانی نیست. این عجب نیست که سیطره فرهنگ غربی در سرزمین های اسلامی در زمانی اتفاق افتاده است که از تمامیبلندگوهاشان صوت اذان به گوش می رسد.
یعنی مؤذن، بی آنکه به حقیقت کلمه «لااله» رسیده باشد کلام مقدس «الاالله» را فقط با صوت خوش ادا میکند.
روزگاری جمله «من می اندیشم» دکارت مبتنی بر «مراجعه و تحویل انسان بخود» منجر به بروز جهانی شد که از آن با عنوان «عالم غربی» یاد کردم. این مراجعه باعث نضج جدیدی از معرفت درباره عالم و آدم شد، معرفتی که به تمامی متکی به برداشت صرفا کمی از زمان و مکان بود و هستی را تا حد مبدل شدن به اشیایی مصرفی نازل می ساخت و صورت نازل کمیت صرف را بدان می داد.
عالم و آدم از حیثیت قدسی تهی شدند و آگاهی های مبتنی بر تجربه حسی چنان قطعیت یافتند که آدمی خود را مستغنی از مراجعه به هرگونه معرفتی دیگر برای درک و شناخت عالم دانست. این دگرگونی بزرگ در ذهنیت و درک انسان غربی از عالم باعث ظهور مفاهیمی جدید از همه چیز شد که این مفاهیم برای انسان جدید شناخته شده بود و به مدد آن قوانین جدید، ادب جدید و ادبیات جدیدی را جعل میکرد تا عالم نوینش را گسترده کند و بر عرض و طول و ژرفای آن بیفزاید. این امر (انانیت) بنیاد جدیدی برای معرفت تلقی شد و در مدت چهار قرن تاثیر عمیقی در حیات فرهنگی و مادی ملل جهان گذاشت. چنان که امروزه «علم تجربی» داعیه دار «علم به حقیقت اشیاء» است و تمامی ابناء بنی آدم در سرتاسر جهان در این عالم سیر میکنند، در هوایش نفس میکشند و بر آستانش تمامیت دریافتها، مواریث و سنتهای دینی را قربانی میکنند و عزم جدیدی بر حفظ آن، تداوم آن و سیر در آن دارند. اگرچه آثار ترک بر دیوارهای این عالم نمودار شده لیکن هنوز مخالفت با این بنا به گوشها خوش نمی آید.
اتخاذ «استراتژی نفی خود» بدون پرسش از غرب ممکن نیست، وقتی چیزی را نمیشناسیم چگونه نفی کنیم؟ نزدیک به یک ربع قرن است که جماعتی کلنگ و تیشه بر سر و صورت غرب می زنند اما هیچ اتفاق بزرگی نمی افتد، حتی در جغرافیای کوچک شهر و روستای محل زندگیمان؟ ضربه ها را چه کسانی می زنند؟ چگونه می زنند؟ کدامین نقطه را نشانه می روند؟ حتی اگر کسانی با سلام و صلوات هم کلنگ بزنند وقتی ندانند که با چه موجودی و با کدامین ابعاد و وجوه روبرویند چنان که شایسته است نتیجه ای نخواهند گرفت. «مشرق زمین» طی قرنهای اخیر بیشترین آسیب را از ناحیه «غرب» پذیرا بوده، چنان که بعد از این ذکر خواهد شد، بدعتهای تاریخ جدید، تمامی «سنتهای شرقی» را مورد تعرض قرار داده، آن را در محاق فرو برده و همه مجال ظهور و بروز را از آن اخذ کرده است. «سنت شرقی» ساکنین این بخش فراخ از زمین را مستعد به بازپرسی از وضع پیش آمده می نماید زیرا، مسلمین به دلیل داشتن زلال ترین و پیراسته ترین سنت و دریافت از عالم، بیش از دیگر ساکنان مشرق زمین مستعد طرح پرسشند و دریافتهای اصیل و ناب مسلمین که از ساحت قدس حقیقت کتاب الله و سنت و سیره نبی اکرم (ص) برخاسته است امکان رجوع به باطن و حقیقت عالم و مبدأ هستی را ممکن می سازد و آیات کتاب الله و کلام رسول الله چون، جملگی حقیقت نابی هستند که در صورت کلام و کلمه از ساحت قدس نازل شده و ناظر بدان عالم هستند امکان رجوع به باطن و حقیقت عالم و مبدأ هستی را ممکن می سازند، در هیچیک از اقوام شرقی تا این درجه «کلامی» به مکمن غیبی نزدیک نیست زیرا جملگی حسب دریافتهای غیر وحیانی و محرف،آلوده به التقاط، خرافه و برداشتهای انسانی اند. چنان که در سنتهای شرق دور چون ژاپن (مذهب شینتو) استعداد پذیرش غرب و دریافتهای دنیاوی و سکولار بالقوه وجود دارد. استعدادی که در وقت آشنایی با غرب امکان لازم را برای مبدل شدن ژاپن به سرزمینی غربی ممکن ساخته است.
دیگر این که سنت دینی مسلمین، عمده ترین و کامل ترین بخش از بینش دینی و وجوه مختلف آن را داراست و علمای این مکتب بزرگترین سهم را در تبیین و تفسیر و انتقال این سنت دارند از اینرو تعهد فرهیختگان این مکتب بیش از سایرین نمود پیدا میکند. اما باید دانست که این تعهد و التزام تنها در حوزه تتبع و دین پژوهی آن هم به مدد «متدولوژی غربی» محقق که تمام حیثیت خود را وامدار راسیونالیسم ۱، پوزیتویسم ۲ و پراگماتیسم ۳ است محقق نمیشود. ۴
اسماعیل شفیعی سروستانی
یی نوشت:
۱- راسیونالیسم- مذهب اصالت عقل.
منظور از عقل (راسیونال) با آنچه که متقدمان از آن یاد کردهاند متفاوت است. این دریافت کاملا جدید متعلق به دوره جدید است و قرین با غفلت از تفکر معنوی است.
از این عقل به عنوان (عقل جزوی) یا عقل مشترک (آنچه که میان همه آدمیان به تساوی مشترک است) یا عقل کارافزا یاد کردهاند. بشر به مدد این عقل قادر به درک عالم معقول و مجرد نیست.
۲- پوزیتیویسم- از جریانهای فلسفی معاصر است که با تکیه بر مذهب اصالت عقل و تجربه بر دریافت صرفاً تجربی از عالم تکیه دارد و این دریافت را مقدم بر سایر دریافتها میشناسد.
۳- پراگماتیسم- (پراتیک= عمل محض)، مذهب اصالت عمل.
پراگماتیسم ملاک علم جدید و حقیقت احکام تجربی است و به آن اعتبار میبخشد. در عصر جدید علم جدید از این جهت موجه جلوه میکند که آثار و نتایج علمی عاید بشر کند و امکان دخل و تصرف در زمین را فراهم آورد و جز آن هرگونه دریافتی که حسب درک حسی و مادی از هستی منشأ عمل و تصرف نشود مردود شناخته میشود.
۴- حداقل طی پنجاه سال اخیر بسیاری از پژوهشگران حوزه دینی سعی در انجام پژوهش دینی به مدد «متدولوژی غربی» داشتهاند. مطالعاتی از این دست درباره شرق و سنتهای شرقی و دینی توسط پژوهشگران و مستشرقان غربی بیش از پژوهشگران شرقی صورت گرفته و عرضه شده است. تتبع در حوزه تاریخ، تصوف، مشاهیر، فلسفه برای مشرق زمینیان که مأوا و مقصد خود را در غرب و یا غربیان جستجو میکنند نه تنها سودمند نیست؛ بلکه بیش از پیش مفاهیم و معانی را در حجاب میبرد. مستشرقین همواره در تتبعات و جستجوی منابع و متون شرقی از حیثیت معنوی آنها کاستند و با تقدس زدایی و ارائه تفاسیری مادی و پوزیتیویستی، آنها را در خدمت فرهنگ و تمدن خود آوردند.