امروز به جز ایالات متحده که مرعوب لابی صهیونیستی است، برای کمتر کشوری دفاع از جنایات آشکار اسراییل معقول مینماید. حتی اروپاییان که آرزوهای استعماری خود در خاورمیانه را در استقرار و ثبات این رژیم جستجو میکردند، از استمرار حمایت این رژیم هراسناکند.
در حال حاضر نظرسنجیها حاکی از انزجار روزافزون افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل و اقدامات این کشور در جهت به خطر افتادن صلح جهانی دارد. این در حالی است که غولهای رسانهای غرب به این رژیم و یا حامیان تعلق دارد و همواره تلاش شده تا افکار عمومی جهان تسلیم مظلومنمایی و ظاهر حق به جانب اسرائیل گردد.
پس از پیروزی شکوهمند حزبالله در آزادسازی مناطق اشغالی جنوب لبنان، انتفاضه تنها راه مشروع برای احقاق حقوق ملت آواره فلسطین، در رفع تجاوز به شمار میرود و از زمان آغاز تا اکنون، ثمرات آن برای ملت فلسطین کاملا مشهود است.
مقاله حاضر، نگاهی مستدل و مستند به تعلق قطعی این سرزمین به ملت فلسطین و جعلیبودن مدعیات رژیم صهیونیستی دارد. امید است مورد توجه شما قرار گیرد.
مناقشه فلسطینیها و رژیم اسراییل، طولانیترین کشمکش در قرون اخیر میباشد و بارزترین ویژگی این مناقشه، زور، خشونت و سبعیت است که از سوی اسراییل اعمال میشود. همچنین، این مساله بلوغ فکری و عقلانیت بشر را در قرن بیست و یکم مخدوش ساخته و به شدت زیر سوال برده است؛ زیرا پایمال شدن حق و عدالت انسانی و کشته و مجروح شدن هزاران انسان ـــ شامل پیر، جوان، زن و کودک به فجیعترین وضع و با دست خالی ـــ لکه ننگی است که رشد عقلانیت و بلوغ فکری بشر در جهان معاصر را مورد تردید قرارداده است. اگرچه تلاشهای فراوانی برای حل این مشکل صورت گرفته؛ اما وقتی به کنه این تلاشها توجه کنیم، خواهیم دید که باز هم انگیزههای سیاسی و منفعتطلبی بر انگیزههای اخلاقی و انسانی، پیشی گرفته است.۱
این عملکرد بهخاطر حفظ منافع استعمار و امپریالیسم در منطقه میباشد و در حقیقت، فلسفه وجودی اسرائیل همین است؛ یعنی: تبدیل اسرائیل به یک جانور درنده در جهت حفظ منافع استعمار. حمایت بیدریغ آمریکا و اروپا از دولت اسرائیل درهمین رابطه تنظیم شده است. یک روزنامهنگار ناراضی اسرائیلی چنین اظهار میدارد:۲
«اگر آمریکا از این زیادهرویهای احمقانه خشمگین شده و جریان کمکها را قطع کند، همه افسانهپردازیهای قدرت امپراتوری خاتمه خواهد یافت.»
مجله اکونومیست، چاپ لندن مینویسد:۳
«معمولا آمریکا میتواند با خودداری از ارسال سلاحهای نو و براق، اسرائیل را متنبه سازد؛ اما این تحریم در صورتی موثر خواهدبود که بتوان به ادامه آن باور داشت. اگر این بار اسرائیل باورکند که رئیسجمهور آمریکا در سیاست خود پابرجاست و در صورت لزوم، صدور اسلحه را تا مدت مدیدی تحریم [نماید] و در میزان کمکهای اعطایی تجدید نظر کند، بسیار موثر خواهدبود.»
جنبههای اساسی کمک آمریکا در راه تشکیل «اسراییل بزرگ» با کشتار فلسطینیها در بیروت، در سپتامبر ۱۹۸۲، به صورتی خشن و بیرحمانه ظاهر شد که فریادهای اعتراض گستردهای را هرچند به طور موقت به همراه داشت، بهطور کلی آمریکا و تفسیرهای مطبوعاتی از حمله اسراییل پشتیبانی کردند و اشغال غرب بیروت در ۱۵ سپتامبر نیز هیچگونه انتقاد رسمی آمریکا را برنینگیخت؛ هرچند کشتارهای صبرا و شتیلا را که به دنبال آن صورت گرفت با خشم فراوان محکوم کردند.۴
ارتباط ویژه این دو کشور را میتوان به شکل ملموستری از میزان کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به اسراییل در سالهای گذشته دریافت. میزان کمکهای دریافتی اسراییل از آمریکا به طور سرانه از دریافت هر کشور دیگری بالاتر بوده است. در سالهای مالی ۱۹۷۸ ـــ ۱۹۸۲م، از مجموع کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا در همه کشورها به ترتیب ۴۸درصد و ۳۵درصد عاید اسراییل شده است و برای سال مالی ۱۹۸۳ دولت ریگان از ۱/۸ میلیارد دلار بودجهای که برای کمکهای خارجی درخواست کرده است، ۵/۲ میلیارد آن را به اسراییل تخصیص داده بود.۵
با توجه به این عملکرد نژادپرستانه اسراییل به کمک اروپا و آمریکا، شاهد شکلگیری انتفاضه میباشیم که هنوز هم ادامه دارد. نخستین حرکت خودجوش مردم فلسطین علیه اشغالگران اسراییل که برای اولین بار واژه انتفاضه را وارد فرهنگ سیاسی کرد، در سال ۱۹۸۷ آغازشد و انتفاضه اول تا سال ۱۹۹۳ ادامه یافت. اگرچه فلسطینیها در این انتفاضه، بیش از ۱۵۰۰ شهید دادند؛ اما توانستند اسراییل را به نوعی در اعتراف به حقوق مردم فلسطین مجبور کنند تا این کشور در عرصه سیاست داخلی و نظام بینالملل، واقعیتی به نام فلسطین و فلسطینی را به رسمیت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسیار ارزشمندی برای فلسطینیها در انتفاضه اقصی بود.۶
از ۱۵۰۰ فلسطینیای که تا سال ۱۹۹۷ به شهادت رسیدند، قتل ۱۳۴۶ فلسطینی با تیراندازی مستقیم نظامیان رژیم صهیونیستی و بقیه بهدست شهرکنشینان صهیونیست صورت گرفته است. به گزارش واحد مرکزی خبر از بیروت بر اساس این آمار از سال ۱۹۸۷ـــ ۱۹۹۷ م، ۱۸ هزار فلسطینی به بهانههای مختلف بازداشت و به زندانهای کوتاه مدت و یا طولانی محکوم شدهاند. همچنین، نظامیان رژیم صهیونیستی در ده سال گذشته ۴۸۱ فلسطینی را از خانه و کاشانهشان اخراج و ۲۴۷ باب منزل آنان را ویران کردهاند۷. برای درک بهتر این وضعیت لازم است، نگاهی علمی و مختصر به فلسطین داشته باشیم.
تاریخچه فلسطین
در دورانهای گذشته، فلسطین را «ارض کنعان» میگفتند؛ زیرا از ابتدای تاریخ، اعراب کنعانی در آنجا زندگی میکردند و نام فلسطین، به مناسبت یکی از قبایل کریتی که دوازده قرن پیش از میلاد مسیح در سواحل مدیترانه میان «یافا» و «غزه» رحل اقامت افکنده بودند و بعدها به فلسطینیون معروف شدند، بر این سرزمین نهاده شده است.۸
فنیقیها که از نژاد سامیبوده و به زبان سامی تکلم میکردند، حدود سه هزار سال پیش از میلاد با مهاجرین آموری و کنعانی به نواحی شرق مدیترانه مهاجرت کرده و حوالی شام (کلهسیری) و اراضی ساحلی مدیترانه مستقر شدند. در هزاره سوم، کاروانها و کشتیها و سپاهیانی که از طرف زمامداران بینالنهرین و مصر به این حدود اعزام میشدند، مردم این نواحی را به نام آموری یا آمو (AMOU) یادمیکردند و به هیچ وجه، صحبتی از فنیقیان نبود. این اصطلاح از زمان هومر معمول گردید و کنعانیها از موقعی که با نوشتن آشنا شدند، خود را به نام شهری که مسکن آنها بود، اهل صیدا، اهل صور ویا به طور کلی، کنعانی میخواندند و نام فنیقی بر خود نمیگذاشتند. مرکز اصلی آنها به ظاهر، حوالی دریای سرخ و نزدیکهای خلیج سوئز و خلیج عقبه بود که از آنجا هم به حدود مدیترانه مهاجرت کردند۹. (بنابراین، اصل فنیقیها و کنعانیها، یکی است.)
این کنعانیها بودند که شهر اورشلیم یا یورشالیم را بنا نهادند. «یور» به معنای تاسیس و «شالیم» اسم ربالنوع صلح است. کنعانیها که بنا به روایات تاریخی، نخستین گروه موحد این منطقه بودهاند و در پایان هزاره چهارم پیش از میلاد در این سرزمین میزیستهاند، شهر «یورسالیم» را بناکردند؛ اما چون ملک صادوق، پادشاه آنان دوستدار صلح و آرامش بود به احترام شالیم، خداوند صلح آن را یورشالیم (شهر صلح) نامید و نیز پیش از حمله حضرت داوود به آنجا، آن را «یبوس» (JEBUS) میخواندند۱۰. (یبوس نام قومی است که در زمان حمله حضرت داوود، دراین شهر ساکن بود و به همین سبب شهر را به این نام میخواندند.) کنعانیها از نظر تمدن در سطح بالایی قرارداشتند. آنها از برنز و آهن درکارهای صنعتی استفاده کرده مهارت خاصی در ساختن حلقههای نظامی داشتند.۱۱
بر اساس روایات، حدود ۱۷۳۰ ق.م، چندین قبیله عبری از مکه به سرزمین کنعان آمدند. این قبایل در سرزمین کنعان مستقر نشدند؛ بلکه به مصر رفته و تحت حکومت فراعنه به زندگی خود ادامه دادند. این قبایل، یکهزار و دویست و نود سال قبل از میلاد از مصر بیرون آمده و مدتی در بیابانها سرگردان بودند.
چنانکه از روایات تورات برمیآید، در ۱۲۰۰ ق.م تصرف کنعان به دست یوشع انجام گرفت. یوشع از نهر اردن گذشت و به شهر اریحا حملهور شد (درست ۱۸۰۰ سال بعد از آمدن کنعانیها به منطقه.)
در سفر یوشعبننون، عهد عتیق، فصل ششم آمده است:۱۲
«بنی اسراییل، تمام مردم اریحا را از مرد و زن، پیر و طفل کشتند و حتی حیوانات را از دم شمشیر گذراندند. هر چه در شهر یافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره و ظروف مسی و ادوات آهنی را تلف نمیکردند و در خزانه «رب» جمع مینمودند.
پس از اریحا بعضی از شهرهای دیگر فلسطین را متصرف شدند؛ ولی اهالی بیتالمقدس (یبوس) مقاومت کردند و بالاخره، تسلیم نشدند و سواحل فلسطین نیز به دست فلسطینیون باقی ماند.»
میان اسراییلیها و ساکنان اصلی فلسطین به مدت ۲۰۰ سال جنگهای پراکنده صورت گرفت تا اینکه در ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد، حضرت داوود۱۳، نخستین حکومت اسراییل را ایجاد کرد.
دوران حکومت حضرت داوود و حضرت سلیمان (۱۰۰۰ ـــ ۹۳۵ ق.م) سالهای طلایی دولت باستانی اسراییل بود. حکومت متحد اسراییل در ۹۲۲ ق.م به دو بخش شمالی و جنوبی (اسراییل و یهودیه) تقسیم شد که بعدها هر دو سقوط کردند.
حکومت اسراییل شمالی در ۷۲۱ ق.م در جریان محله آشوریها و حکومت یهودیه در ۵۸۷ ق.م توسط بابلیها سقوط کرد و بهطور کامل از بین رفت، یهودیان به اسارت درآمده، پراکنده شدند. جرج فریدمن در این مورد مینویسد:۱۴ «دوازده قبیله بنیاسراییل به قفقاز، ارمنستان و به ویژه بابل تبعید شدند و بدین ترتیب، مردم یهود با تمامیت وجود خود، به همراه نژاد، جامعه ملی و مذهبی خود برای همیشه از بین رفت.»
اگرچه، کوروش ـــ پادشاه ایران ـــ در ۵۲۰ ق.م بابل را شکست داد و یهودیان را آزاد کرد و به فلسطین بازگرداند؛ اما آنها زیر سلطه مقدونیها و رومیان درآمدند و هرگز به حکومت نرسیدند. در دوران سلطه مقدونیها و رومیان، مردم یهود به چند شورش دست زدند؛ اما برخلاف همه این شورشها (به ویژه شورش سکابیها که شدت داشت) حکومت یهود دوباره، اعاده نشد.
بسیاری از مورخین صهیونیستی این پراکندگی و از بین رفتن را تایید میکنند. چنانکه خاخام اعظم بریتانیا در سال ۱۹۱۷ مینویسد:۱۶ «پس از فرمانی که کورش صادر کرد، عمده مردم یهود همچنان در بابل ماندند.»
این نکته مورد تایید آ.ت. المستد (A.T.OLMESTEAD)، مورخ آمریکایی نیز میباشد. وی مینویسد:۱۷ «مشکل میشد انتظار داشت، یهودیانی که اینک ثروتمند بودند سرزمین حاصلخیز بابل را بهخاطر تپههای بیحاصل یهودیه ترک کنند…»
از آن زمان تا قرن بیستم ـــ صهیونیستها توانستند تحت قیمومت بریتانیا، مهاجرت گروه کثیری از یهودیان را به فلسطین ترتیب دهند ـــ عده قلیلی یهودی در این کشور زندگی میکردند و برای ۱۹ قرن فلسطین کموبیش از وجود یهودیان خالی بود. بنجامین، زایری یهودی که در حدود سالهای ۱۱۷۰ ـــ ۱۱۷۱م از سرزمین مقدس دیدار میکند، تنها ۱۴۴۰ یهودی را در آنجا مییابد و نمان جروندی میگوید: «در ۱۲۶۷م فقط دو خانواده یهودی در بیتالمقدس زندگی میکردند.»18
با توجه به این واقعیات تاریخی، ادعای صهیونیسم مبنی بر اینکه خود را وارث فلسطین دانسته، تاریخ سیاسی این سرزمین را با حکومت پادشاهی اسراییل در سالهای پیش از میلاد برابر میداند و عبرانیها را جزو نخستین ساکنان فلسطین به حساب میآورد، از هیچ اعتباری برخوردار نیست. برخی از محققان یهودی نیز این نکته را تایید میکنند. برای مثال، ماکسیم رودنسون، محقق یهودی فرانسوی میگوید: «مردم فلسطین به تمام معنا از نظر بومی همان فلسطینیهای قدیم و فرزندان کنعانیها و سایر قبایل اولیه فلسطین هستند.»19 جالب اینجاست که حتی حامیان اروپایی تشکیل دولت اسراییل در فلسطین در قرون جدید نیز به این امر آگاه بوده و آن را مطرح میکردند. به عنوان نمونه، در سال ۱۹۲۰ هنگامیکه حکم قیمومت بریتانیا بر فلسطین در مجلس اعیان این کشور مورد بحث قرارگرفته بود، لرد سیدنهام چنین اعلام کرد: «من کاملا با خواست یهودیان برای یافتن یک وطن ملی موافقم؛ ولی این را میگویم که اگر این خواست مستلزم اعمال بیعدالتی بزرگی نسبت به مردمی دیگر شود، باید از این خواست صرفنظر کرد. فلسطین وطن اصلی یهودیان نیست. یهودیان این سرزمین را پس از یک کشتار بیرحمانه به دست آوردند و هرگز همه آن را که اکنون آشکارا درخواست میکنند، متصرف نشدند. اعتبار این ادعا مثل این میماند که اعقاب رومیان قدیم مالکیت کشور انگلستان را ادعا کنند؛ زیرا که رومیان به همان مدتی که یهودیان فلسطین را در اشغال داشتند، بر انگلستان حکومت کردند و در این کشور به مراتب آثار مفید و ارزشمندتری از آنچه اسراییلیها در فلسطین به جا گذاردند، باقی نهادند.
اگر قرار شود ادعای فتح چندین هزار سال قبل را مبنای کار قرار دهیم تمام جهان باید واژگون شود… تنها ادعای واقعی نسبت به فلسطین از آن ساکنین فعلی آن است که بعضی از آنها همان فرزندان مردمیکه قبل از حمله یهود در آنجا زندگی میکردند، بوده و بقیه فرزندان اسراییلیهایی که مسلمان شدند میباشند.»20
آرنولد توینبی، مورخ سرشناس معاصر بر این امر تاکید میورزد که فلسطین یک سرزمین عربی است و یهودیان چه در زمان قدیم و چه در زمان معاصر، تجاوزکارانه وارد آن شدهاند. به گفته او: «پیش از آنکه هرتصل، جنبش صهیونیستی خود را آغاز کند، از تاریخ سکونت مردم فلسطین در آنجا دست کم هفده قرن و نیم گذشته بود.»
جمیز فریزر، مورخ معروف اسکاتلندی نیز در این باره میگوید: «کشاورزان عرب زبان فلسطین از اعقاب قبایلی هستند که پیش از حمله اسراییلیها در دوران حضرت داوود در آن سکونت داشتند و از آنجا نقل مکان نکرده، ریشهکن نشدهاند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمین خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند.»
بدین ترتیب، از نظر مورخین و محققین (یهودیان ضدصهیونیست و محققین بیطرف) ادعای تاریخی صهیونیستها نسبت به فلسطین از اعتبار برخوردار نمیباشد و نمیتوان بر اساس این پیوند تاریخی، اشغال فلسطین و تاسیس اسراییل را توجیه کرد.۲۱
فلسطین در قرون جدید
مساله بازگشت یهودیان به فلسطین و تاسیس جامعه و حکومت اسراییل، در اصل نه صهیونیستی بود و نه یهودی؛ بلکه از سوی کشورهای استعمارگر اروپا به خاطر منافع و ایجاد پایگاهی در منطقه مطرح میشود. ناسیونالیسم یهود در جهت حفظ این منافع به وجود میآید که پدیدهای اروپایی بود۲۲ و در نیمه دوم قرن نوزدهم در کشورهای اروپای غربی و روسیه شروع و توسعه مییابد.۲۳
در ۱۶۵۲م با اجازه کمپانی هلندی هندغربی، قطعه زمینی در جزیره کوراسااو (CURASAO) به ژوزف نونزدا فونسهکا (NUNEZDAFONSECA) و دیگران داده شد که مستعمرهای یهودینشین را در این جزیره تاسیس کنند… اما این اقدام موفقیتی نیافت.۲۴ در ۱۶۵۴م انگلستان در نظر داشت، یهودیان را در مستعمره خود به نام سورینام (SURINAM) اسکان دهد. فرانسه نیز چنین نقشهای را در موقع غلبه بر مصر طرح میکند. ناپلئون پس از تسخیر مصر و به دنبال آن اشغال فلسطین، در صدد برمیآید تا دولتی یهودی در فلسطین ایجاد کند؛ زیرا این موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروری بود. این اقدام با شکست فرانسه از انگلستان ناکام ماند.
در سال ۱۸۴۰م قدرتهای بزرگ استعماری اروپا که میکوشیدند در امپراتوری رو به زوال عثمانی رخنه کنند، مساله آینده سوریه را که آن زمان در اشغال قوای مصر بود، پیش کشیدند. در اوت ۱۸۴۰ روزنامه تایمز مقالهای با عنوان «سوریه، بازگرداندن یهودیان» انتشار داد که قسمتی از مقاله بدین شرح میباشد:
«پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود، تحت حمایت پنج قدرت بزرگ، اینک، دیگر مسالهای ذهنی و خیالی نیست؛ بلکه موضوعی است از نظر سیاسی در خور اعتنا.»25
ارل شافتسبری (EARL OF SHAFTESBURY) یکی از سیاستمداران برجسته انگلیسی در نامهای به تاریخ ۲۵ سپتامبر ۱۸۴۰ برای پالمرستون، وزیر امور خارجه وقت نوشت:۲۶ «لازم است، سوریه را به صورت یکی از دومینیونهای انگلیس درآورد و اگر بازگشت ایشان یعنی یهود را در پرتو وضع جدید فلسطین یا استعمار آن مورد توجه قراردهیم، خواهیم دید که این طرح و اقدام ارزانترین و مطمئنترین راه تدارک نیازمندیهای این نواحی کمجمعیت است.»
لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاریخ نامهای به سفیر انگلستان در آنکارا مینویسد و از او میخواهد که سلطان عثمانی را متقاعد سازد تا با تشکیل یک کانون یهودی در فلسطین و بازگشت یهودیان به آنجا موافقت نماید.۲۷ در سال ۱۸۴۲ کنسولگری انگلستان در بیتالمقدس افتتاح شد. همین کنسولگری در سال ۱۸۴۸ بیانیهای صادر کرد، مبنی بر اینکه انگلستان تنها کشور حمایتکننده از اتباع یهودی روسی مقیم فلسطین است. با تمام این تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر یهودیان برای رفتن به فلسطین و ایجاد دولت یهود نشد؛ زیرا یهودیان نمیخواستند، اروپا و زندگی خوش خود را رهاکنند؛ بنابراین، مساله برای مدتی مسکوت ماند. بعدها در زمان دیزرائیلی، نخستوزیر وقت انگلستان بین سالهای ۱۸۶۸ ـــ ۱۸۸۰ این مساله دوباره، احیاگردید. در یک گزارش استعماری که نامش «کامپل بانورمان» است، وضعیت رابطه انگلستان به عنوان سرکرده استعمار با منطقه و بهخصوص فلسطین مشخص شده است. در این گزارش، چنین آمده است: مسالهای که وجود امپراتوریهای اروپایی را در منطقه مدیترانه جنوبی و شرقی به خطر میاندازد، این است که اگر ملل این منطقه همچنان راه بیداری وهماهنگی و پیشرفت را طی کنند، بدون شک، منافع اروپاییان بهکلی از بین خواهدرفت؛ بنابراین، همه کشورهای ذینفع باید همچنان در سیاست تجزیه و تقسیم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پایداری کنند.»
در گزارش توصیه شده است که برای از بینبردن ارتباط فکری و معنوی ملل منطقه باید از هرگونه وسایل علمی فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراری یک مانع انسانی قوی و بیگانه باید قسمت آفریقایی از قسمت آسیایی آن مجزاگردد. اگر این نیروی جدید در نزدیکی کانال سوئز مستقر شود، میتواند منافع غرب را به بهترین وجه حفظ کند. بر اساس این گزارش، استعمار بریتانیا، سیاست تجزیه سرزمین عربی را دنبال کرد.۲۸
بدین ترتیب، خمیرمایه اصلی اندیشه صهیونیستی، یعنی بازگشت به فلسطین و تاسیس حکومت اسراییل، در اصل از سوی قدرتهای استعماری رقیب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازی یهود نیز جهت دست یافتن به اهداف خود، با سرمایهداری اروپا همدست شد و حرکت صهیونیستی را بنیان نهاد.۲۹
با توجه به این جناحبندیهای استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهمآییهای یهودیها در سراسر اروپا هستیم که از طرف انگلستان حمایت میشد. یکی از معروفترین این انجمنها، «جنبش عشاق صهیون» بود که برای نخستین بار در سال ۱۸۸۲ در روسیه بهوجود آمد. افرادعشاق صهیون در سراسر اروپا به فعالیت مشغول بودند، محل کمیته اصلی آنها در پاریس قرارداشت. سرهنگ گلداسمیت (GOLDSMITH) در انگلستان طرح تاسیس یک ارگان نظامی را برای تامین امنیت مستعمرههای یهودی در فلسطین ارائه داد. او همچنین نقشههایی به زبان عبری در مورد فلسطین تهیه کرد. گلداسمیت معتقد بود که «مساله یهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسیس یک کشور یهودی در سرزمین فلسطین.» او که رهبری عشاق صهیون را در انگلستان و در بخشهای عمده اروپای غربی بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت یهود را چنین ارائه کرد:۳۰
۱ ـــ باورکردن «اندیشه ملی» در اسراییل
۲ ـــ توسعه طرح مستعمره کردن فلسطین و پیاده کردن این طرح در سرزمینهای مجاور آن به وسیله یهودیان از طریق ایجاد مستعمرههای جدید
۳ ـــ گسترش آموزش زبان عبری به عنوان یک زبان زنده
۴ ـــ بهبود وضع اخلاقی، فکری و مادی اسراییل
۵ ـــ اعضای جامعه یهود در فلسطین از قوانین سرزمین اسراییل اطاعت کنند تا رفاه خود را افزایش دهند.
اگرچه عشاق صهیون و دیگر انجمنهایی که به دنبال آن تشکیل میشوند، زمینههای اصلی بازگشت به فلسطین را از طرف یهودیها فراهم میسازند؛ اما بنیانگذار صهیونیزم سیاسی ودولت اسراییل، تئودور هرتصل است.
از نقطه نظر تاریخی میتوان پیدایش صهیونیزم۳۱ سیاسی را با انتشار کتاب دولت یهودیان اثر تئودور هرتصل اتریشی در ۱۸۹۶ همزمان دانست. در این کتاب، سعی شده که در عناصر مرموز عقیدتی صهیونیسم مذهبی، واقعیاتی ناسیونالیستی جست و جو گردد. هسته اساسی نظریات هرتصل ـــ آنچنان که خود وی ابراز میدارد ـــ عبارت از آن است که مساله یهودیان را، «نه به عنوان یک مساله اجتماعی و نه به عنوان یک مساله مذهبی، هیچکدام نمیتوان توجیه کرد. این مساله در واقع، مساله ملی است. مساله ملیای که برای سر و صورت بخشیدن به آن، ناچاریم آن را به صورت یک مساله سیاسی در روابط بینالمللی عرضه نماییم … در واقع، ما یک ملت هستیم، یک ملت متحد.»32
یهودیان، در چشمانداز صهیونیسم سیاسی، مقدم بر هر چیز یک ملت شمرده میشدند. هرتصل مساله صهیونیسم را به گونهای تازه طرح میسازد. وی به گفته خویش نتایجی بدین شرح برای یهودیان استخراج و ارائه میدهد:۳۳
الف ـــ یهودیان در سراسر جهان و در هر کشوری که ساکن هستند، ملت واحدی را تشکیل میدهند.
ب ـــ آنها، در هر زمان و مکانی مورد شکنجه و آزار بودهاند.
ج ـــ آنها قابل تشابه و تحلیل با مللی که در میان آنها زندگی میکنند، نیستند.
هرتصل در سال ۱۸۸۷ روزنامه دیوست را منتشرکرد که ارگان رسمی و ناشر افکار صهیونیستها شد. در همان سال، بنا بر ابتکار شخصی وی، نخستین کنگره صهیونی در شهر بال سوییس تشکیل شد که تصمیم گرفت یک کانون ملی یهود در فلسطین ایجادکند و سازمان صهیونیسم جهانی را پایهگذاری نماید.۳۴
نخستین کنگره صهیونیسم، هدف آن را به قرار زیر تعیین کرد:۳۵
«هدف صهیونیسم همانا ایجاد میهنی برای ملت یهود در فلسطین است، این میهن را قانون عمومی تضمین میکند.»
اعلامیه کنفرانس بال (۱۸۹۷)
«هدف صهیونیسم تاسیس موطنی برای مردم یهود در فلسطین است که قانون امنیت آن را تامین کند. کنگره برای دست یافتن به این هدف، وسایل زیر را پیشنهادمیکند:
۱ ـــ تسریع در مستعمره کردن فلسطین توسط کارگران کشاورزی و صنعتی یهود به روال مناسب
۲ ـــ سازماندهی و گردآوری تمامییهودیان به وسیله موسسات خاص محلی و بینالمللی، متناسب با قوانین هر کشور
۳ ـــ تقویت و بارورکردن احساسات و وجدان ملی یهود
۴ ـــ برداشتن گامهای مقدماتی مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت (عثمانی ـــ م.) برای رسیدن به هدف صهیونیسم»
از برنامه بال پیداست که صهیونیسم یک جنبش نژادی و استعماری میباشد و هدفش این است که یهودیان جهان را از جوامع محل زندگی خود از طریق مهاجرتهای دنبالهدار برای خلق یک دولت ملی یهودی در فلسطین بیرون بکشاند. به عبارت دیگر، صهیونیسم به عمد تصمیم داشت، یهودیان زیر ستم جوامع غربی را نخست به مهاجر، سپس به شهروند فلسطینی و در نهایت، به اشغالگر اراضی عربی و آوارهکننده اعراب فلسطین تبدیل کند. استراتژی اصلی این سیاست نیز به حمایت کشورهای استعماری متکی بود. همه تلاشهای هرتصل و دیگر صهیونیستها نشان میدهند که جنبش صهیونیسم خود را در یک جنبش قومی استعماری و متحد کشورهای امپریالیستی میدانست که بدون این اتحاد نمیتوانست به هدف خود برسد.۳۶
بهطورکلی، فلسفه جنبش صهیونیسم بر پایه تجمع و هجوم بنا شده است؛ یعنی عمل در جهت مهاجرت بیشترین تعداد از یهود با هر وسیله ممکن از اجبار و تحریک تا فریب و چنانچه قطعه زمین اشغالی گنجایش مهاجرین موجود را نداشت باید به سرزمینهای مجاور یورش برد و آن را با توسل به زور به تملک درآورده تا به این وسیله رویای «سرزمین اسراییل» یا «اسراییل بزرگ» تحقق یابد.۳۷
شیوه صهیونیسم در زمان هرتصل و وایزمن دارای صفات ویژهای بود که برجستهترین آن «مرحلهای بودن» میباشد. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن توسط نیروی نظامیبا همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.
انگلیس در ایام قیمومت، اجازه داد تا نیروی آموزشدیده و مسلح یهود تشکیل شود، در نتیجه «تشکیلات هاشومیر» (نگهبان) به تشکیلاتی مفصلتر از نظر آموزش و تسلیحات مبدل گردید و یهود از سال ۱۹۲۰ به ایجاد یگانهای «هاگانا» (دفاع) پرداخت، این تشکیلات همگام با انجام مراحل مختلف هجوم و اسکان، با همکاری انگلیس تکامل یافت.۳۸
پس از کنگره بال، نخستین اختلاف بر سر محل تشکیل دولت یهود درگرفت؛ زیرا عدهای با توجه به واقعیتها معتقد به تشکیل دولت اسراییل در فلسطین نبودند. نکته دیگر اینکه به قول ایوانف فکر تاسیس حکومت یهود تنها به عنوان ابزار و وسیله کمکی و فرعی مطرح بود.» از این رو، محل استقرار این مرکز نفوذ از نظر صهیونیستها واجد اهمیت چندانی نبود:۳۹
«ما لزوما اجباری نداریم در همان جایی که روزگاری حکومت ما معدوم شد اقامت کنیم … ما فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که تملک کنیم… قدسالاقداس خویش را از هنگامیکه وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کردهایم، بدان جا خواهیم برد، منظورم اعتقاد به خدا و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند (نه اردن و اورشلیم) که وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند.
اگر قدرتهای بزرگ موافق باشند در کشوری بیطرف حق استقلال به ملت یهود اعطا کنند، انجمن (سازمان جهانی صهیونیستها) در باب کشوری که باید برای این منظور برگزیده، مذاکره را آغاز خواهدکرد.»40
با توجه به این گرایش، عدهای اوگاندا را پیشنهاد کردند و هرتصل این انتخاب را در ششمین کنگره صهیونیستها اعلام میکند:۴۱
«… من تردید ندارم که کنگره در مقام نماینده تودههای مردم یهود این پیشنهاد را با حقشناسی خواهد پذیرفت. پیشنهاد این است که مستعمرهای یهودینشین و خودمختار با دستگاه اداری یهودی و حکومتی محلی که در راس آن یک مامور عالیرتبه یهودی قرارخواهدداشت، در شرق آفریقا تاسیس شود. نیازی به گفتن نیست که این چیزها همه تحت نظارت فائقه بریتانیا خواهدبود.»
غیر از اوگاندا مناطق دیگری نیز پیشنهاد شد که عبارت بودند از:۴۲ آرژانتین، عراق و بینالنهرین، قبرس، العریش (واقع در صحرای سینا)، کنگو، موزامبیک، لیبی و آنگولا.
حییم وایزمن در رابطه با این مساله نوشت:۴۳
«مناطقی که پیشنهاد شدهاند یا بسیار سردند یا فوقالعاده گرم و توسعه و عمرانشان مستلزم صرف سالها کار وهزینه سرسامآور است.»
به عبارت دیگر، این طرحها از لحاظ اقتصادی پیشنهادات مناسبی نبودند. سرانجام، کشمکش بین رهبران صهیونیست با پیروزی گروه هواخواه انگلستان به رهبری وایزمن پایان یافت. این جریان، متعاقب زمانی روی داد که در محافل حاکمه انگلیس گروهی که مدتها چشم بر فلسطین دوخته بودند، موقعیت برتر یافتند. بدین ترتیب، در کنگره سال ۱۹۰۵ صهیونیستها، با توجه به نظر انگلستان، اکثریت نمایندگان صهیونیست به استقرار کشور یهود در فلسطین رای دادند. از آن پس، نهضت به رهبری وایزمن، هم خود را صرف اقدامات سیاسی کرد و امتیازاتی نیز از سلطان عثمانی که بر فلسطین فرمانروایی داشت، گرفت.۴۴
از این تاریخ به بعد، صهیونیستها با حمایت مستقیم انگلستان جهت تحقق تشکیل دولت اسراییل در فلسطین فعالانه دست به کار میشوند. حمایت انگلستان سبب شده بود که جامعه صهیونیست یهودی در فلسطین، ییشوف yishuv)) از طریق مهاجرت یهودیان بر تعداد خود بیفزاید. به این ترتیب، در این دوره با توجه به تحتالحمایگی فلسطین توسط انگلستان، صهیونیستها فعالانه در جهت تشکیل دولت اسراییل در فلسطین تلاش مینمایند.۴۵
نکته قابل ذکر آن است که به قول یهش یاپرات (YEHOSHUAPORAT) یکی از مورخین اسراییلی در سال ۱۹۲۴ حدوداز یهودیان، مخالف جریان صهیونیسم بودند تا آنجا که این گروه اعلامیهای صادر کرده و حمایت خود را از مسلمانان در مبارزه علیه صهیونیسم اعلام داشتند.۴۶
با توجه به موج مهاجرت که توسط صهیونیستها و انگلستان به فلسطین انجام میشد، در پایان جنگ جهانی اول حدود ۶۰ هزار یهودی در فلسطین سکونت داشتند. در فاصله سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۱، ۱۱۷ هزار نفر دیگر از یهودیان وارد فلسطین شدند. در ۱۹۳۱، از ۱۰۳۶۰۰۰ نفر سکنه فلسطین، ۱۷۵۰۰۰ نفر، یعنی ۷/۱۷ درصد یهودی بودند. در فاصله سالهای ۱۹۳۲ ـــ ۱۹۳۸، تعداد ۲۱۷۰۰۰ یهودی که بیشتر از لهستان و اروپای مرکزی مهاجرت کرده بودند، قدم به خاک فلسطین گذاشتند. در ۱۹۳۹ از جمعیت فلسطین که در حدود یک میلیون و نیم تخمین زده میشد، ۴۲۹۶۰۵ نفر یعنی ۲۸ درصد یهودی بودند.۴۷ در آخرین موج مهاجرت تا تشکیل دولت اسراییل یعنی از فاصله سالهای ۱۹۳۹ ـــ ۱۹۴۷، تعداد ۱۵۴۰۰۰ مهاجر یهودی وارد فلسطین میشوند.۴۸
مهاجران بیشتر در شهرهایی مثل اورشلیم، تلآویو و حیفا سکونت میکردند. از میان این سه شهر، تلآویو و حیفا رشد بیشتری داشتند. تلآویو که در ۱۹۰۹ تاسیس شد، تنها شهر یهودی جهان بود و به سرعت نقش پایتخت فرهنگی و تجاری فلسطین را به خود گرفت.
نتیجه:
این اقدامات که در نوع خود در تاریخ بیمانند است، ایجاد پایگاهی در جهت حفظ منافع استعمار و امپریالیسم میباشد. از سال ۱۹۴۷ که اسراییل تشکیل شد، بیش از چهار میلیون فلسطینی رانده شده از خانه و کاشانه داریم که اکنون، از محوریترین موضوعهای مناقشه دیرپای خاورمیانه است.
فلسطینیها در کشورهای مختلف پراکندهاند؛ اما حضور بخش اعظم آنان در کشورهای همسایه فلسطین اشغالی در شرایط دشوار خانهبهدوشی و ستمیکه اشغالگران بر آنان رواداشتهاند، همواره، وجدان جمعی بشریت را آزرده است.۵۱
به تازگی گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل۵۲ در یک گزارش تکاندهنده ابعاد جدیدی از جنایات رژیم صهیونیستی را فاش میسازد. این گزارش ۱۵ صفحهای که نقض حقوق بشر در اراضی اشغالشده اعراب از جمله فلسطین نام دارد، ابعاد گوناگون جنایات صهیونیستها را در رابطه با مردم فلسطین آشکار میسازد.
وی با اشاره به گستاخی، تحقیر و بیرحمیها در پستهای بازرسی مینویسد: «آمبولانسها غالبا با تاخیر مواجه میشوند و زنان در پستهای بازرسی وضع حمل میکنند.»
او اضافه میکند: «از نوامبر ۲۰۰۲ تا آوریل ۲۰۰۳ به طور متوسط ۳۹۰ هزار نفر تحت شرایط حکومت نظامی زندگی میکردند و مردم شهرهای الخلیل، جنین و بخشهایی از غزه تحت حکومت نظامیشدیدتر و مداومتری در سال ۲۰۰۳ قرار داشتند.»
این گزارش با اشاره به تعبیه ۳۰۰ پست بازرسی و راهبندان در فلسطین اشغالی ادامه میدهد: «بر اساس یک گزارش بانک جهانی ایستگاههای بازرسی، مسدودسازی و حکومت نظامی صدمات عمدهای را بر اقتصاد فلسطین وارد آورده است. این امر به بیکاری که هماکنون در کرانه باختری و غزه ۴۰ درصد است و فقر انجامیده است. (دو میلیون نفر در فقر زندگی میکنند و به مواد غذایی نهادهای کمککننده بینالمللی وابسته هستند.)
ایستگاههای بازرسی و حکومت نظامی همچنین به کاهش سطح استانداردهای بهداشتی به دلیل ناتوانی در زمینه رسیدن به بیمارستانها و درمانگاهها منجر شده است و میزان آسیبهای روانی، اقتصادی و اجتماعی اشغال در حال افزایش است.
در سال ۲۰۰۳ به سوی ۱۵ آمبولانس شلیک شد، کودکان به طور قابل ملاحظهای در رنج هستند و رسیدن دانشآموزان و معلمین به مدارس به دلیل حکومت نظامی و ایستگاههای بازرسی دشوار است.
۲۲ درصد از کودکان زیر ۵ سال از سوء تغذیه مزمن و یا حاد رنج میبرند و این در حالی است که فروپاشی زندگی خانوادگی، آسیب شدیدی علیه کودکان داشته است.»
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انسانی در کرانه باختری و نوار غزه وجود دارد. این بحران در نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست؛ بلکه در نتیجه بحرانی است که توسط دولتی قدرتمند علیه همسایه خود ایجاد شده است.»
در این گزارش افزوده شده: «از آغاز دومین انتفاضه در سپتامبر ۲۰۰۰، بیش از ۲۷۵۵ فلسطینی و ۸۳۰ اسراییلی کشته شدهاند و ۲۸ هزار فلسطینی و ۵۶۰۰ اسراییلی نیز زخمیشدهاند که اکثر آنان را غیرنظامیان تشکیل میدهند. ۵۵۰ کودک در این مدت کشته شدهاند که ۴۶۰ نفر از آنان فلسطینی و ۹۰ کودک اسراییلی بودهاند.»
نویسنده: محمدامیر شیخ نوری
منبع: ماهنامه زمانه ۱۵/۹/۱۳۸۲
پینوشتها
۱ ـــ علیخانی، علیاکبر، فلسطین، اسراییل و انتفاضه: نزاع بر سر هویت، فصلنامه مطالعات منطقهای، جلد هفتم.
۲ ـــ نعام چامسکی، مثلث سرنوشتساز، فلسطین، آمریکا و اسرائیل، ترجمه عزتالله شهیدا، ص ۳.
۳ ـــ همان، ص ۳.
۴ ـــ همان، ص ۵.
۵ ـــ همان، ص ۱۲.
۶ـــ علیخانی، علیاکبر، پیشین، صص ۴۸ ـــ ۴۹.
۷ـــ روزنامه کیهان، چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۷۶.
۸ ـــ زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین، ترجمه علیاکبر هاشمی، ص ۳۴.
۹ ـــ بهمنش، احمد:، تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، ص ۲۰۶.
۱۰ ـــ حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم (بیتالمقدس)، ص ۱۶.
۱۱ ___ LODS, ADOLPHE: iSRAEL, DES ORiGiNES AUMiLiEW DU VIII SiECLE, P.68.
۱۲ ـــ زعیتر، اکرم، پیشین، ص ۳۸.
۱۳ ـــ احمدی، حمید، ریشههای بحران در خاورمیانه، ص ۲۱.
۱۴ ـــ بهمنش، احمد، پیشین، صص ۲۵۰ ـــ ۲۵۱.
۱۵ ـــ ایوانف، یوری، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، ص ۲۱.
۱۶ ـــ همان، ص ۲۱.
۱۷ ـــ کتان، هنری، فلسطین و حقوق بینالملل، ترجمه غلامرضا فدایی، ص ۱۶.
۱۸ ـــ همان، ص ۲۱.
۱۹ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۱۱.
۲۰ ___ DERRiENNiC, j.P: LeMOYEN ___ ORiENT, AU Xxe, SiECLE, P.23.
۲۱ ___ METAGUE, jOHN: BriTiSH, POLiCY, iN PALESTiNE, 1917 ___ 1922, P.4.
۲۲ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۴۸.
۲۳ ـــ همان، ص ۴۶.
۲۴ ـــ همان، ص ۴۷.
۲۵ ___ LOTFALLAH, SOLiMAN: AUX ORiGiNES DELA GUERRE iSRAELO ___ ARABE, DE 1967, P.26.
۲۶ ـــ روزنامه کیهان، دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۷۰.
۲۷ ـــ همان.
۲۸ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۲۰.
۲۹ ـــ همان، ص ۳۳.
۳۰ ـــ صهیونیسم تشیکلاتی سیاسی است که با وسایل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانهای را تعقیب میکند. هدف این حزب این است که در فلسطین و بلاد عربی اطراف، دولت مستقل یهودی به وجود آورد و همه یهودیان عالم را در این مملکت جمع کند. این جمعیت به مناسبت صهیون یا صیون که نام کوهی است در اورشلیم و هیکل یا معبد بنیاسراییل بر آن ساخته شده بود، صهیونیسم نامیده شد، بنابراین، معنی لغوی صهیونیسم هواخواهی از اصول تمرکزدادن بنیاسراییل در فلسطین است.
۳۱ ـــ گالینا، نیکینینا، دولت اسراییل، ترجمه ایرج مهدویان، ص ۲۳.
۳۲ ـــ گارودی، روژه، ماجرای اسراییل صهیونیسم سیاسی، ترجمه منوچهر بیات مختاری، ص ۱۳.
۳۳ ـــ پنیفسکی، ژرژ، تاریخ خاورمیانه، ترجمه هادی جزایری، ص ۳۲۲.
۳۴ ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ص ۳۹.
۳۵ ـــ احمدی، حمید، پیشین.
۳۶ ـــ همان.
۳۷ ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهرکلام، صص ۳۹ ـــ ۴۰.
۳۸ ـــ غازی اسماعیل، ربابعه، استراتژی اسرائیل، ۱۹۶۷ ـــ ۱۹۴۸، ترجمه محمدرضا فاطمی، ص ۳۲.
۳۹ ـــ همان، ص ۳۳.
۴۰ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۸۳.
۴۱ ـــ همان، ص ۸۳.
۴۲ ـــ همان، ص ۸۴.
۴۳ ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص ۸۳.
۴۴ ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص ۸۴.
۴۵ ـــ همایون پور، هرمز، فلسطین، ارض موعود، کتاب آگاه، ص ۲۲.
۴۶ ___ HELLER, MARK: APALESTiNiAN STATE, P.1.
۴۷ ___ HALEVi. HAN: SOUS iSRAEL, LA PALESTiNE, P.88.
۴۸ ـــ رودنسون، ماکسیم، عرب و اسراییل، ترجمه رضا براهنی، ص ۳۸.
۴۹ ___ GARA, NATHALiE: iSRAEL, P.195.
۵۰ ـــ بیومونت، پیتر، خاورمیانه، ترجمه مدیر شانهچی محسن، ص ۵۵۱.
۵۱ ___ LUTTWAK, EDWARD: THE iSRAELi ARMY, 1948 ___ 1973, P.81.
۵۲ ـــ روزنامه اطلاعات، ۵شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۲.
۵۳ ـــ روزنامه همشهری، ۵شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۲.