ارباب خوش اومدی….

تا حالا خیلی بهم حال داده چند بار ….نمی دونم….حسابش از دستم در رفته فقط همین قدر بگم که همیشه و همه جا هوامو داشته و داره یه جاهائی به دادم رسیده و دستمو گرفته که اصلا کسی باورش نمیشه ولی در عوض من همش بهش نارو زدم دیشب دوباره اومده بود نمیدونم این چندمین باری بود که اومد در خونه دلمو زد رفتم پشت در، گفتم کیه؟ گفت منم دیگه، حالا دیگه مارو نمیشناسی ؟ دست و پام شروع کرد به لرزیدن بریده بریده گفتم : شر…..من…ده ام خونه دلم خیلی شلوغه، سر و وضع مرتب و مناسبی هم ندارم میشه لطف کنی یه روز دیگه تشریف بیاری ؟ پرسید مگه مهمون داری ؟ گفتم فراوون گفت کیا هستند ؟

بغض گلومو گرفت، چشام پر اشک شد، زدم زیر گریه گفتم اگه بگم……گفت بگو….خجالت نکش منم چشامو گذاشتم رو هم و یکی یکی اسمهاشونو گفتم آقای تکبر، خانوم غیبت، مستر ریا، دوشیزه دوروغ، شازده تهمت و …. گفتم همه دور هم جمعیم، گوود بای پارتی گرفتیم سرشو انداخت پائین و رفت ….رفت…..رفت گفتم آقا من که اوّلش گفتم الان وقت مناسبی نیست آخه شما کجا و این جمع بی سر و پا کجا ؟ برگشت……..برگشت…برگشت یه نگاه تو چشمام کرد و یه جمله بیشتر نگفت دوباره بر می‌گردم منم گفتم خیلی آقائی

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *