بلوغ عقلانى، معيار ارزش ‌

پاکدامنى و داشتن اندیشه صحیح، بهترین معیارى است که براى شناخت افراد مى توان به کار گرفت و این برترى بلوغ عقلانى و روحانى را بر بلوغ جسمانى مى رساند.

بلوغ عقلانى جوانان عوامل و زمینه هاى متعددى دارد که از جمله آنها مى توان به استعداد ذاتى آنان در فراهم آوردن زمینه هاى معرفت و آگاهى در محیط زندگى و خانواده اشاره کرد. ‌
در فرهنگ اسلامى، معیار ارزش آدمى به علم، دانش، عقل و تقواى اوست. پول، سن، هیکل، قیافه، شهرت، داشتن پدر و مادر و فامیل بزرگ و بلند پایه را نمى توان ملاکهاى ارزش و برترى دانست و درجه افراد را با این معیارها سنجید یا بر اساس آنها به اشخاص مسئولیت سپرد.‌
بنابراین، پاکدامنى و داشتن اندیشه صحیح، بهترین معیارى است که براى شناخت افراد مى توان به کار گرفت و این برترى بلوغ عقلانى و روحانى را بر بلوغ جسمانى مى رساند که گفته‌اند:‌
گیرم پدر تو بود فاضل
از فضل پدر تو را چه حاصل

اهمیت بلوغ معنوى از منظر پیامبر صلی الله علیه وآله‌

در سیره رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله برترى بلوغ معنوى بر بلوغ ظاهرى به وضوح دیده مى شود. این موضوع سبب شده بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با اصل قرار دادن شایسته سالارى، از اینکه جوانان را به مسئولیتهاى خطیر منصوب نماید، ابایى از اعتراضات دیگران نداشته باشد؛ لذا آن بزرگوار مى فرمود: «اُوصیکُم بِالشُّبانِ خَیراً فإنَّهُم أرَقُّ أفئدَهً إنَّ اللَّهَ بَعَثَنى بِالحَقِّ بَشیراً وَ نَذیراً فَحالَفَنى الشُّبّانُ وَ خالَفَنى الشُّیوخُ۱؛ شما را سفارش مى کنم که در مورد جوانان نیک اندیش باشید؛ چراکه آنان نازک دل و انعطاف پذیرترند. خداوند متعال مرا پیامبرى بشیر و نذیر مبعوث کرد، جوانان با من پیمان همکارى بستند، اما سالمندان به مخالفت و ستیزه برخاستند.»‌

در اینجا به نمونه هایى چند از سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله اشاره مى کنیم: ‌

۱. وزیر نوجوان ‌
روزى که رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله مأمور شد تا خویشاوندان نزدیک خود را به اسلام دعوت کند، على علیه السلام همه فرزندان عبدالمطلب را، طبق فرمان پیامبر، به جلسه اى در منزل آن حضرت دعوت کرد. در آن روز، حدود چهل نفر که عموهاى پیامبر (از جمله ابوطالب، حمزه، عباس، ابولهب) در بین آنان دیده مى شدند، به حضور پیامبر رسیدند. آنان بعد از تناول غذاى با برکت پیامبر صلی الله علیه وآله به سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله گوش دادند. پیامبر صلی الله علیه وآله ضمن گفتار کوتاهى فرمود:‌
«اى فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند، من در میان همه عرب جوانى را سراغ ندارم که چیزى بهتر و برتر از آنچه من براى شما آورده ام، براى قوم خویش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خدا به من امر کرده است، شما را به دین اسلام دعوت کنم. اکنون، کدامیک از شما در این امر مرا یارى مى دهد تا برادر، وصى و خلیفه من در میان شما باشد؟‌
عموها و عموزادگان پیامبر لب فروبستند و هیچ نگفتند. على علیه السلام که در آن روزگار سیزده سال بیش نداشت و در میان جمعیت کم سن و سال ترین فرد بود، بلند شد و گفت: «یا رسول اللَّه! من وزیر و یاور تو خواهم بود.»‌
هنگامى که پیامبر صلی الله علیه وآله سه بار سخن خود را تکرار کرد و على علیه السلام هر بار با اشتیاق تمام اعلام آمادگى نمود، در نهایت رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا؛ ۲ این [نوجوان، ] برادر، وصى، وزیر و جانشین من در میان شما خواهد بود. دستور او را بشنوید و از او اطاعت کنید!»‌
آنان بعد از شنیدن این سخن به یکدیگر نگاه کرده، خندیدند و به ابوطالب گفتند: «شنیدى؟ به تو دستور داد تا از پسرت اطاعت کنى!» ۳ ‌
۲. مصعب بن عمیر‌
هنگامى که مردم مدینه با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و اهداف بلند او آشنا شدند، از محضر ایشان درخواست کردند تا مبلّغى شایسته براى تعلیم قرآن و بیان احکام اسلام به آن منطقه اعزام نماید. آن یگانه نیز با در نظر گرفتن تمام جوانب و ابعاد، این مأموریت را به “مصعب بن عمیر” آن جوان مؤمن خوش بیان و مدبر و شایسته سپرد. این پیام آور جوان و لایق بر اثر فعالیتهاى مؤثر و حسن معاشرت، زمینه هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله را از مکه به مدینه فراهم کرد. او یکى از پرچم داران جنگ بدر بود و در نبرد احد به درجه رفیع شهادت نایل آمد. ۴ ‌
۳. استاندار هجده ساله ‌
بعد از رونق گرفتن اسلام، رسول خدا صلی الله علیه وآله و مسلمانان آرزو داشتند که شهر مقدس مکه را فتح کنند و خانه خدا را از وجود بت ها پاک نمایند و در فضایى امن و آسوده به زیارت کعبه بپردازند. خداوند متعال این آرزو را در سال هشتم هجرت عملى ساخت و رسول خدا صلی الله علیه وآله به همراه مسلمانان با اقتدار کامل شهر مکه را فتح کردند. هنگام مراجعت، رسول خدا صلی الله علیه وآله از میان مسلمانان “عتاب بن اسید” را که جوانى نو رسیده؛ ولى شایسته، صالح، مدیر و مدبّر بود، براى منصب حساس استاندارى مکه برگزید و به او فرمود: ‌
«یَا عِتَابَ! أتَدْرِى عَلَى مَنْ أسْتَحْمِلْتُکَ؟ أسْتَحْمِلْتُکَ عَلَى أهْلِ اللَّهِ عَزَّوجَلَّ وَلَوْ أعْلَمُ لَهُمْ خَیْراً مِنْکَ أسْتَحْمِلْتُهُ عَلَیْهِمْ؛ ۵ اى عتاب! آیا مى دانى تو را بر چه کسانى ریاست بخشیدم؟ من تو را به فرماندارى شهر مکه و حرم اهل اللَّه برگزیدم. اگر در میان مسلمانان (سالمند یا جوان) کسى بهتر از تو مى یافتم، هر آینه او را بر مى گزیدم.» ‌
این انتخاب پیامبر صلی الله علیه وآله سبب شد تا ریش سفیدان و رجال بزرگ مکه برنجند و در مقام اعتراض به گزینش آن حضرت بگویند: «محمد همواره ما را تحقیر مى کند. او کار را به جایى رسانده که جوان نورسیده اى را که بیش از هجده سال ندارد، بر ما حاکم مى کند و به ما ریش سفیدان مکه که تجربه داریم و سنى از ما گذشته است و سالها مجاور حرم امن خدا بوده ایم، توجهى نمى کند. ۶ ‌
رسول گرامى اسلام صلی الله علیه وآله براى اثبات انتخاب صحیح خود و پاسخ معترضان فرمود: «وَ لَا یَحْتَجَّ مُحْتَجٌّ مِنْکُمْ فِی مُخَالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیْسَ الْأَکْبَرُ هُوَ الْأَفْضَلَ بَلِ الْأَفْضَلُ هُوَ الْأَکْبَرُ وَ هُوَ الْأَکْبَرُ فِی مُوَالَاتِنَا وَ مُوَالَاهِ أَوْلِیَائِنَا؛ ۷ هرگز کسى کم سن و سال بودن عتاب را دستاویز قرار ندهد. آنکه از نظر سنى بزرگ تر است، برتر نیست؛ بلکه برتر آن است که از نظر کمالات معنوى بزرگ باشد. این جوان در دوستى و اطاعت از ما و دوستانمان و مخالفت با دشمنانمان تلاش بیشترى دارد و این ارزش و مقام او را بالاتر برده است. (به این جهت، من او را به فرماندارى شهر شما انتخاب کردم).» ۸
عتاب تا آخر عمر پیامبر صلی الله علیه وآله در همان سمت انجام وظیفه کرد و به توفیقات درخشانى نیز دست یافت. او علاوه بر اداره شهر مکه، مراسم پر شکوه حج را نیز به طرز شایسته اى اداره مى نمود. از این رو همگان به انتخاب درست پیامبر صلی الله علیه وآله پى بردند.‌
۴. فرماندهى افسر جوان ‌
حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله در گزیش فرماندهان نظامى نیز به لیاقت، تدبیر و ایمان آنان اهمیت مى داد و در این عرصه، براى جوانان شایسته ارزش ویژه اى قائل بود. آن حضرت در مواردى که خود شخصاً فرماندهى سپاه را بر عهده نمى گرفت، از وجود جوانان دلیر و متعهد بهره مى برد که البته این حرکت موجب رنجش افراد مسن و سالخورده مى شد.‌
در سال دهم هجرت، وقتى آن حضرت “اسامه” هجده ساله، فرزند “زید بن حارثه” را به فرماندهى بزرگ ترین سپاه اسلام برگزید، گفتارهاى طعن آمیز و ناراحت کننده عده اى از مسلمانان سابقه دار چنان پیامبر صلی الله علیه وآله را خشمگین کرد که آن گرامى بلافاصله بر منبر رفت و بعد از ستایش خداوند فرمود: «اى مردم! این چه گفتارى است که در مورد نصب اسامه به فرماندهى سپاه از برخى مى شنوم؟ اگر فرماندهى این جوان لایق را مورد طعن قرار مى دهید، تازگى ندارد. شما قبلاً در مورد نصب پدرش نیز این گونه برخورد کردید. به خدا سوگند! دیروز پدر اسامه شایستگى فرماندهى را داشت و امروز خودش لیاقت دارد.» ۹ ‌
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در گزینش کارگزاران حکومت اسلامى بیشترین ارزش را براى شایستگى، تعهد، ایثار و تقوا قائل بود. به همین جهت، در انتخاب وصى، اعزام مبلّغ، انتخاب استاندار براى شهر خدا و حتى براى سخت ترین عرصه هاى نظامى، از نیروهاى جوان و تازه نفس که تعهد و تدبر و ایمان خود را و بلوغ معنوی و عقلانی خود را ثابت کرده بودند، بهره مى گرفت.‌

جلوه های بلوغ معنوی در عاشورا‌
در فرهنگ عاشورا نیز ارزش انسانها به رسیدن به بلوغ معنوى و درجه رشد و کمال تعهد است و منحصر به رسیدن به سنین بالا و داشتن تجربه هاى متعدد نیست. ‌
از ویژگیهاى حماسه عاشورا، ظهور جلوه هایى از بلوغ معنوى در نقش آفرینان این حادثه است. در این قیام جاودان، تمام معادلات عرفى و اجتماعى متداول به هم ریخت و شرایطى غیر منتظره در مقابل چشمان حیرت زده مردم آن عصر و نسلهاى بعد قرار گرفت. در مکتب عاشورا، شرط سنى مطرح نبود، از این رو، سالمندان ریش سفیدى چون “مسلم بن عوسجه” و “حبیب بن مظاهر” و نوجوانان کم سن و سالى چون “حضرت قاسم” و “عبداللَّه بن مسلم” در آن شرکت داشتند.‌
امام حسین علیه السلام یاران خود را بر اساس قوانین متداول برنگزیده بود؛ بلکه بر مبناى معرفت، آگاهى، بلوغ معنوى و کمال عقلانى آنان را انتخاب کرده بود. روحیه شهادت طلبى، عشق، ایثار، فداکارى، اخلاص، توکل، جوانمردى، حفظ کرامت انسان، وفادارى، آزادگى و سایر فضایل انسانى و اخلاقى در وجود حماسه آفرینان عاشورا موج مى زد، گویى آنان سالهاى درازى را در کنار پیامبران عظیم الشأن الهى صلی الله علیه وآله زانو زده و مدتهاى مدیدى به تربیت نفس و تهذیب اخلاق پرداخته بودند، در حالى که برخى از آنان، هنوز به سن بلوغ و تکلیف شرعى نرسیده بودند؛ اما عمق بینش و معرفتشان آنان را به این مقام عظیم انسانى رسانده بود. ‌
حضرت قاسمعلیه السلام نمونه بارزى از این حماسه سازان است که وقتى امام حسین علیه السلام نظر او را در مورد شهادت در راه خدا پرسید، او جمله معروف «أَحْلَى مِنَ الْعَسَل»؛ یعنى شهادت در راه خدا از عسل برایم شیرین تر است، را گفت. ۱۰ ‌
“عبداللَّه بن حسن” فرزند امام مجتبى علیه السلام نوجوان شجاع دیگرى بود که در یازده سالگى و قبل از سن تکلیف در کنار امام حسین علیه السلام حضور یافت. مادر عبداللَّه، دختر “شلیل بن عبداللَّه بجلى” است. ۱۱ او نیز بلوغ معنوى خود را با این رجز به مخاطبان اعلام کرد:‌
إن تَنکُرونى فأنا ابنُ حَیدَرَه
ضَرغامَ اجامٍ و لَیثٍ قَسوَره
عَلى الأعادى مِثلَ رِیحٍ صَرصَرَهٍ

«اى مردم، اگر مرا نمى شناسید، بدانید که من فرزند حیدر هستم. شیر بیشه شجاعت و قهرمان توانمند میادین نبرد و بر دشمنان همانند طوفان سختى هستم.» او با شجاعت تمام چهارده نفر از لشکریان دشمن را به هلاکت رساند. ۱۲ ‌
“عبداللَّه بن مسلم بن عقیل” دیگر نوجوان هاشمى است که مادرش رقیه، دختر امیرمؤمنان علیه السلام است. او نیز با اینکه به سن تکلیف نرسیده بود، بلوغ معنوى و معرفت و شایستگى خود را در آفرینش حماسه اى دیگر نشان داد. او که سرود سعادت بخش شهادت مى خواند، آگاهى خود را با این رجز ابراز داشت: ‌
الیَومَ ألقى مُسلِماً وَ هو أبى
وَ عُصبَهٌ بادوا عَلى دینِ النَّبى صلی الله علیه وآله

«امروز با پدرم مسلم و با جوانمردانى که در راه دین پیامبر صلی الله علیه وآله کشته شدند، دیدار خواهم کرد.» ۱۳ ‌

عمرو بن جناده انصارى ‌
همچنان که پیشتر اشاره شد، “عمرو” (یا عمر) یازده ساله بود که به همراه پدرش (جناده بن کعب بن حرث) و مادرش، در مکه به کاروان سیدالشهداءعلیه السلام پیوست. او در روز عاشورا پس از شهادت پدر، نزد امام حسین علیه السلام آمد و از حضرت اجازه میدان طلبید؛ اما سالار شهیدان از فرستادن او به میدان خوددارى ورزید و فرمود: «این کودک است و پدرش در میدان نبرد کشته شده است، چه بسا مادرش از این کار ناخرسند باشد.»‌
عمرو پس از شنیدن این سخن به امام علیه السلام گفت: مادرم به من فرمان داده که به میدان بروم. آن گاه امام به او اجازه رفتن به میدان داد. عمرو با خوشحالى به میدان رفت و رجز زیبایى را بر زبان راند۱۴ و پس از اندکى جنگ به شهادت رسید.‌
مورخان مى نویسند: «دشمن سر عمرو را از تن جدا کرده، به سوى خیمه پرتاب کردند. مادر عمرو، سر فرزند خود را گرفت و پس از پاک کردن خاک و خون از چهره اش، آن را به سمت دشمن پرتاب کرد.» ۱۵

منابع

۱) احکام جوانان، نوری همدانی، ص ۱۹؛ به نقل از: شباب قریش، ص ۱.
۲) بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ق، ج ۱۸، ص ۱۹۱.
۳) همان، ج ۳۸، ص ۹۴، با اختلاف.
۴) اسد الغابه، على بن عبدالواحد شیبانى معروف به ابن اثیر، انتشارات اسماعیلیان، تهران، ج ۴، ص ۳۶۸.
۵) همان، ج۳، ص ۳۵۸.
۶) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲۱، ص۱۲۱.
۷) همان، ج۲۱، ص ۱۲۱.
۸) همان، ص۱۲۴.
۹) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دارالاحیاء الکتب العربیه، ج ۱، ص ۱۵۹.
۱۰) مدینه المعاجز، سید هاشم بحرانى، مؤسسه المعارف الاسلامیه، قم، ۱۴۱۴ق، ج ۴، ص ۲۱۵.
۱۱) ابصارالعین، محمد سماوی، نشر بصیرتی، ص۷۳.
۱۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص۳۶.
۱۳) لواعج الاشجان، سید محسن امین عاملى، مکتبه البصیرتى، ۱۳۷۱ ش، ص ۱۷۱.
۱۴) مقتل الحسین، موفق بن احمد خوارزم، نشر مفید، قم، ج ۲، ص ۲۵؛ العوالم الامام الحسین، شیخ عبداللَّه بحرانى، نشر مدرسه الامام المهدى، ۱۴۰۷ق، ج ۷، ص ۲۷۱.
۱۵) ابصار العین، ص ۱۵۹.

ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۱۴۶ .

همچنین ببینید

از شیراز تا حیفا

«از شیراز تا حیفا»روایتی از بنیاد و تاریخ فرقه بابیه

«از شیراز تا حیفا» نقدی عالمانه و روایتی منصفانه از چگونگی شکل‌گیری فرقه بابیه و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *