مداومت بر عرض طاعت و تبعیت، تجدید عهد و بیعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به حضرت ولی عصر، ناموس اکبر، بقیهالله، صاحب غیبت الهیه، وارث انبیا و ائمه، آیت عظمی، امام زمان ـ ارواحنا و ارواح العالمین له الفداـ و توسل به او و استشفاع از او از ارکان اصلیه در سلوک عبودی، و در سفر الی الحق است.
سالک باید در هر شب و روز یعنی در هر بیست و چهار ساعت لااقل یک بار به این امر بپردازد و وظیفه خود را در این باب بجا بیاورد و جانب حضرت معبود را در خصوص این امر مراقبت کند که او خود طاعت و تبعیت از امام، عهد و بیعت با امام، مودت و محبت نسبت به امام و نیز توسل و استشفاع از امام را دستور داده و بر آن تأکید فرموده است.
لازم است لااقل هر روز صبح بعد از اینکه نماز صبح را بجا آورد، بعد از تسبیح حضرت زهرا(س) و بعد از دعای صباح، دعای عهد را با حضور قلب بخواند و بر آن مداومت کند و دعای ندبه را نیز روزهای جمعه با حضور بخواند و بر آن هم مداومت داشته باشد.
ولایت مطلقه و وساطت
لازم است به این حقیقت به دقت توجه داشته باشیم که مقام ولایت مطلقه را خدای متعال واسطه فیض و افاضه قرار داده است و نزول فیوض و برکات الهیه بر همه موجودات و بر انسانها و همچنین صعود همه موجودات و انسانها به سوی پروردگار از طریق مقام ولایت مطلقه و به وساطت آن است.
حامل ولایت مطلقه، خلیفه اعظم حق است و اوست قطب اقطاب، انسان کبیر و آدم حقیقی که مسجود ملائکه است و اوست مخلوق اول و از او در مجالی مختلف به «قلم اعلی»، «عقل» و «روح اعظم» تعبیر آورده میشود.
حامل ولایت مطلقه را عقول جزئیه، آنچنان که هست نمیتوانند بشناسند و صاحبان کشف بالا هم هر کدام بهاندازه خود میتوانند بشناسند، یعنی بسیار جزئی و نه آنچنان که باید.
رسول اکرم و سایر معصومین، از جمله حضرت بقیهاللهالاظم(ص) صاحبان ولایت مطلقه و حاملان آن هستند.
حضرت بقیهالله ـ ارواحنا لتراب مقدمه القداـ ولیّ زمان و حجت عصر است و واسطه نزول فیض از حق و صعود خلق به سوی حق میباشد.
در مقام نزول فیض حق، آنچه از افاضات ربوبی به سالک میرسد از طریق آن حضرت است، چه خود سالک بداند و چه نداند، چه توجه داشته باشد و چه توجه نداشته باشد.
در دعای ندبه چنین میخوانیم:
أین السّبب المتّصل بین الأرض و السّماء.
یعنی، کجاست سید من و مولای من، آن سبب متصل بین زمین و آسمان و آن وسیله ارتباط زمین با آسمان و واسطهای که فیض آسمانی از طریق او به زمین و اهل آن میرسد؟
و در مقام صعود و عروج الی الله هم سالک هر قدمیبه سوی مقصد بردارد، هر قرب و منزلتی را نایل آید و هر مقام و مرتبهای را برسد، همه از طریق آن حضرت، به امامت او، به وسیلهاو، و به وساطت اوست، چه بداند و چه نداند، چه توجه داشته باشد و چه توجه نداشته باشد.
در همین دعا میخوانیم:
أین بابالله الّذی منه یؤتی.
یعنی، کجاست سید من و مولای من، آن بابالله که از آن باید به خدا و به جوار قدس او روی آورد؟
تذکرات لازم در این مقام
اولاً باید سالک به آن حضرت محبت سخت داشته باشد و از فراق آن حضرت در حزن و اندوه بوده، و شب و روز در آرزوی زیارت جمال او باشد و با دل سوخته از خدای متعال این مسئلت را داشته باشد که وی را منت بگذارد و از این نعمت او را بهرهمند بگرداند.
شهود جمال او شهود وجهالله است، و آرزوی مشتاقان و مقصد عارفان و آرامش سوختگان.
مگر نمیخوانی و مگر نمیگویی در دعای ندبه که:
أین وجهالله الّذی إلیه یتوجّه الأولیاء؟
یعنی، کجاست آن وجهاللّهی که اولیا و دوستداران حق به سوی او متوجه میشوند و به او روی میآورند؟
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سـراپرده گل نعـره زنان خواهد شد۱
و مگر از زبان مشتاقان عارف، و عارفان مشتاق در همین دعا نمیگویی:
اللّهمّ أنت کشّاف الکرب و البلوی و إلیک أستعدی فعندک العدوی و أنت ربّ الآخره و الدّنیا، فأغث یا غیاث المستغیثین عبیدک المبتلی و أره سیّده یا شدید القوی و أزل عنه به الأسی و الجوی و برّد غلیله یا من علی العرش استوی و من إلیه الرّجعی و المنتهی، اللّهمّ و نحن عبیدک التّائقون الی ولیّک المذکّر بک و بنبیّک….
یعنی، ای خدا، تویی برطرفکننده گرفتاریها و اندوه دلها، و من به تو روی آورده و داد دل از تو میخواهم که داد دلها نزد تو میباشد، و تویی پروردگار دنیا و آخرت، پس ای فریادرس فریادخواهان، به فریاد بنده ضعیف گرفتار به بلا و ستم و هجران و فراق برس و مولا و سید او را، ای خدای توانا، برای او ظاهر بگردان و به او بنما و با این امر اندوه و سوز دل او را برطرف بفرما و سوزش دل او را فرو نشان، ای خدایی که بر عرش هستی استقرار داری و بازگشت و منتهای همه به سوی توست، خدایا ما بندگان تو مشتاق زیارت ولیّ تو که یادآور تو و پیامبر تو میباشد هستیم….
و بالاخره، چگونه میشود سالک صادق، و مشتاق لقای حضرت معبود، به لقا و شهود جلوه تامّ جمال و جلال او که جلوه اسم اعظم او و وجه اوست، مشتاق نباشد؟!
در بشر روپوش گشتهست آفتاب
فهـم کن والله اعـلم بالصّـواب۲
و ثانیاً باید جهت تعجیل فرج آن حضرت، برای اعلای کلمه توحید، احیای معالم دین و اهل آن، اعاده ملّت وشریعت، اماته باطل، محو پایههای شرک و نفاق، قطع ریشههای دسیسه و بدعت، نابودی اهل طغیان و عصیان، در هم شکستن شوکت ستمکاران، از میان برداشتن متکبّران و سرکشان، ریشهکن ساختن ملحدان و معاندان و گمراهکنندگان، به خاک ذلت نشاندن دشمنان، تطهیر زمین از باطل و اهل آن، و استقرار عدل و توحید در همه جا، با اصرار و سوز دل دعا کند، و دردمندانه از خدای متعال فرج آن حضرت را بخواهد که وی را از اعوان و انصار حضرتش و از سبقتکنندگان به سوی او و طاعت او قرار دهد و بر این دعا نیز اصرار و مداومت کند، که این عنایت بزرگی است از خدای متعال.
و ثالثاً باید در «توسل» به آن حضرت و «استشفاع» از او بکوشد و سعی نماید نظر خاص حضرتش را به خود جلب کند که نظر خاص او به اذن الله کارساز، راهگشا و حلکننده مشکلات طریق است و سالک نباید از آن غفلت داشته باشد. و باید بداند که مشکلها از این طریق حل میشود، عنایتهای ربوبی از این طریق کسب میگردد و فتح بابها همه را از این راه است، و این، مشیت حضرت حق، و اراده جناب او است؛
بکم فتح الله و بکم یختم…فازالفائزون بولایتکم… إن ذکر الخیر کنتم أوّله و أصله و فرعه و معدنه و مأویه و منتهاه.۳
[به واسطه شما خداوند گشود و به واسطه شما پایان میبخشد… دستیابندگان به ولایتتان رستگار شدند… هر خیری که بیان شود، شما ابتدا و اصل و فرع و معدن و جایگاه و انتهای آن هستید.]و به عبارتی، اگر نظر خاص حضرتش را کسب کند به فیض عظیمی خواهد رسید زیرا که نظر او حامل نظر حضرت حق است.
گفت لاینظر إلی تصویرکم
فابتغوا ذاالقلب فی تدبیرکم
من ز صاحب دل کنم در تو نظر
نه به نقش سجده و ایثار زر۴
بنابراین، لازم است در توسل و استشفاع از آن حضرت اصرار داشته باشد تا حضرتش او را قبول کند، به او رأفت کند و برای او نزد خدای متعال شفاعت نماید که خدا او را به آنچه رضوانش در آن میباشد هدایت کند و موفق بدارد و او را مجذوب به سوی خود بگرداند، و خلاصه او را قبول نموده به جوار خود بخواند.
باید توجه داشت که ما آن صلاحیت را نداریم روی به ساحت قدس حضرت معبود بیاوریم زیرا ساحت او بسیار بالا و بسیار پاک است و روی ما در باطن امر بسیار ظلمانی و بسیار آلوده . باید به وجاهت وجه بنده صالح او به سوی او روی بیاوریم، و به ساحت قدس او متوجه شویم؛
یا سیّدنا و مولانا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی الله و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عندالله إشفع لنا عندالله.۵
و این حقیقتی است که تأمل در دعاها و زیارتها و مناجاتها ما را به آن هدایت میکند.
در هر صورت، در توسل و استشفاع، در جلب نظر، در کسب رأفت، و در تحصیل رضایت آن حضرت باید جدیت کامل داشته باشد و در این باب مسامحه نکند. بسا ساعتی خوب به توسل و استشفاع بپردازد و موفق شود نظر خاص آن حضرت را به خود معطوف بدارد و رأفت و رضایت او را به دست آورد و حضرتش نزد خدای متعال برای او شفاعتی کند که بر اثر آن جذبات و عنایات خاصه ربوبی شامل حال او گردیده و در یک ساعت به فضل بزرگی نایل آید که در یک سال مجاهدت عبودی به آن نایل نمیشد و بلکه در سالها.
البته این توفیق هم از خداست و او باید منت گذارد و انسان را به چنین توسل و استشفاع که آثار و برکات بالایی را در بر دارد موفق بفرماید؛
و امنن علینا برضاه وهب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ماننال به سعهً من رحمتک و فوزاً عندک.۶
[و بر ما به وسیله رضایت آن حضرت(ع) منت نه و رأفت و رحمت و دعا و خیر او را نصیبمان فرما تا بدان وسیله به وسعتی از رحمت و فوز در نزدت نائل شویم.]سخن این است که باید به هر حیلهای است در دل آن حضرت راه یافت، و در قلب شریف او برای خود جایی پیدا کرد که قلب او قلب است و مورد نظر حق، قلبی که خدای متعال میخواهد، قلبی که مجلای جمال و جلال اوست، قلبی که اصل ایجاد و خلقت برای آن است، قلبی که خدا جمال خود را در آن نهاده، و عشق او به خود و جمال خود، عشق به آن را که آیینه جمال اوست در بر دارد و این قلب، محبوب جناب اوست و هر که به هر اندازه در این قلب برای خد حساب باز کرده باشد، به همان اندازه مشمول نظر خواهد بود، و از رأفت حق برخوردار. (دقت شود)
مگر نخواندهای این آیات را که:
یوم لاینفع مال و لابنون إلّا من أتی الله بقلب سلیم.۷
[روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.]و مگر از این آیات به این حقیقت نرسیدهای که حضرت معبود جلّ شأنه فقط به قلبی نظر دارد که درآن جز او نیست؟
من و تو باید سعی کنیم برای خود در چنین قلبی که «قلب» است جایی پیدا کنیم، و از رأفت آن برای خود سهمی.
در اینجا به این اشعار از مولوی هم خوب دقت کن که:
صد جوال زر بیاری ای غنی
حق بگوید دل بیار ای منحنی
گر ز تو راضیست دل من راضیم
ور ز تو معرض بود اعراضیم
ننگرم در تو در آن دل بنگرم
تحفه آن را آر ای جان در برم
با تو چون است؟ هستم من چنان
زیر پای مادران باشد جنان
مادر و بابا و اصل خلق اوست
ای خنک آن کس که دل داند ز پوست
تو بگویی نک دل آوردم به تو
گویدت این دل نیرزد یک تسو
آن دلی آور که قطب عالم است
جان جان جان جان آدم است
از برای آن دل پر نور و برّ
هست آن سلطان دلها منتظر۸
مداومت بر عرض طاعت و تبعیت، تجدید عهد و بیعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همه حضرات معصومین(ع)
امر دیگر، مداومت بر عرض طاعت و تبعیت، تجدید عهد و بیعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همه حضرات معصومین(ص)، و توسل به آنان و استشفاع از آنان است. این امر نیز از ارکان اصلیه در سلوک عبودی، و در سفر الی الحق است.
سالک باید وظیفه خود در این باب را به جا بیاورد و بر این مداومت داشته باشد و جانب حضرت معبود را در خصوص این امر، مراقبت کند که او خود طاعت و تبعیت از آنان، عهد و بیعت با آنان، مودت و محبت نسبت به آنان و توسل و استشفاع از آنان را دستور و بر آن تأکید فرموده است.
محبت حضرات معصومین
همه معصومین(ص) نور واحد هستند و همه صاحبان ولایت مطلقه، وسایط فیض حق، و طرائق الی الحق میباشند. محبت سالک نسبت به آنان، و اشتیاق وی به زیارت و لقای آنان هر چه شدیدتر و حزن و اندوه وی از فراق آنان هر چه بیشتر باشد، به همان اندازه از برکات این «محبت و اشتیاق» بهرهمند خواهد شد. پیداست هر چه صلاحیت روح سالک از جهت تقوا و پاکی، از جهت التزام به صراط مستقیم قرآنی و از جهت اطاعت و تبعیت از آنان بیشتر باشد، برکات این «محبت و اشتیاق» هم بیشتر خواهد بود.
بر اثر «محبت» و «اشتیاق» نسبت به آنان، روح سالک به سوی آنان کشیده میشود، و با ارواح پاکشان نوعی اتحاد مییابد، اتحاد یا نزدیکی مخصوصی که متضمن آثار و برکات بسیار بالایی است و نتایج و عوایدی در بر دارد که در وصف نیاید و در فکر نگنجد.
ارباب بصیرت میدانند که این اتحاد یا نزدیکی مخصوص، در اصل به صورت فنای روح سالک در ارواح طیبه آنان میباشد و هر چه سنخیت کاملتر و محبت شدیدتر باشد، انجذاب و اتحاد هم کاملتر و در نتیجه فنا نیز کاملتر خواهد بود، و هر چه فنا کاملتر باشد، صعود روح و اقبال آن به سوی حضرت معبود بیشتر خواهد شد، زیرا که روح با ارواح آنان یکی شده و ارواح آنان هم اقبال محض به حضرت حق، و فانی فی الحقّ، و باقی الحقّ است.
گویی نور ضعیفی که روشنایی کمی دارد و از تیرگیهای زیادی برخوردار است، با نور بسیار روشن و کاملی که هیچ گونه ضعف و تیرگی در آن نیست وحدت یافته، و نور کامل به آن غالب و قاهر گشته، و آن را احاطه نموده، و ضعفها و تیرگیهای آنرا از میان برده و کاملش گردانیده است. هر چه این نور ضعیف به نور کامل نزدیکتر شود و با آن وحدت بیشتر یابد و در آن مستغرق باشد، به همان اندازه غلبه و احاطه نور کامل به آن بیشتر خواهد بود، تا جایی که وحدت کاملاً تحقق یابد، و فنا حاصل گردد که در این صورت، نور ضعیف با حفظ تبعیت و فنا، و در مرتبه خود، از ضیا و روشنی نور کامل، و از آثار وجودی آن، بر اثر فنای در آن، برخوردار خواهد بود، که از آن جمله است انجذاب الی الله.
البته اشتباه نشود که سخن در محبت عاملان و سالکان نسبت به حضرات معصومین است، نه در محبت بیحقیقت و ادعایی جاهلانی که چندان پابند عمل و تبعیت از آنان نیستند، و دعوی محبت آنان دارند که جز دعوی نیست.
ولایت حضرات معصومین
ولایت آنان، یعنی اطاعت و تبعیت از آنان، و ارتباط باطنی و قرب روحی به آنان، و تحصیل نظر آنان، دارای اسرار عمیقه و برکات عالیهای است که در وصف نمیآید.
در زیارت جامعه کبیره میخوانیم:
وجعل صلوتنا علیکم و ماخصّنا به من ولایتکم طیباً لخلقنا و طهارهً لأنفسنا و تزکیهً لنا و کفّارهً لذنوبنا.
یعنی، و خدای متعال قرار داد صلوات ما بر شما، و نعمت ولایت شما را که به ما عنایت فرموده است، وسیله پاکی خلقت ما، وسیله طهارت نفوس ما، وسیله تزکیه ما، و وسیله از میان رفتن گناهان ما.
دقت و تأمل در این جملات را به عهده عارفان نکتهسنج، و عاملان عارف که از قید و بند فکر محدود نجات یافته، و در افق حیات و علم بالا قرار گرفته و از ادراک دل برخوردار گشتهاند میگذاریم.
در هر صورت، اسرار و برکات ولایت آنان، آنچنان که هست، در قالب الفاظ و در محدوده مفاهیم ذهنیه نمیگنجد و باید با قدم مجاهدت به آنها رسید، آن هم در حدی که امکان آن هست، و نه آنچنان که هست.
صاحبدلان آگاه تا حدودی از این اسرار و برکات باخبرند، و دل مردگان بیخبر از آنها در غفلت و حجابند.
آیه شریفه:
الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی.۹
[امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم.]در این باب اشارتها برای اهل اشارت و هدایتها برای اهل معرفت دارد.
به طوری که از اکثر اشارتها و هدایتهای این آیه و آیات دیگر در باب ولایت و اسرار و برکات آن نیز در غفلت مانده و محروم شدهایم، و در نتیجه، از آنچه میبایست بیابیم و با یافتن آن با دواهای دردهای خود آشنا شویم، دور افتاده و بیخبر ماندهایم.
ز اندرونم صد خموشی خوش نفس
دست بر لب مینهد یعنی که بس
خامشی بحر است و گفتن همچو جُو
بحر میجوید تو را، جُو را مجو
از اشارتهای دریا سرمتاب
ختم کن والله اعلم بالصواب۱۰
مشکلات طریق و موانع راه را میبایست با استفاده از نعمتولایت از میان برمیداشتیم، و نیز میبایست با استفاده از این نعمت بزرگ الهی زاد و توشه لازم در طی طریق را به دست میآوردیم. ولی متأسفانه بر اثر جهل و نداشتن شناخت لازم در خصوص همین نعمت بزرگ و در خصوص اشارتهای قرآنی مربوط به آن، از استفاده از این نعمت الهی محروم شده و نتوانستهایم مشکلات طریق را بهدست آوریم و در مدارج عبودیت پیش برویم. و اگر شناختی هم داشتهایم، بسیار ناقص و سطحی بوده و عواید چندانی نداشته است.
ای عجب که جان به زندان اندر است
وآنگهی مفتاح زندانش به دست۱۱
صاحبان ولایت مطلقه، یعنی حضرات معصومین(ص) اولیای قافله توحید، و سروران این قافله در حرکت و سیر الی الله هستند. باید با ولایت آنان قدم در میدان توحید گذاشت و باید به امامت آنان به راه افتاد، والّا در این میدان پرمخاطره و در این راه پرفراز و نشیب، بیولایت آنان و بدون دستگیری آنان نمیشود راه به جایی برد.
اصل لشکر بیگمان سرور بود
قوم بیسرور تن بیسر بود
این همه که مرده و پژمردهای
ز آن بود که ترک سرور کردهای۱۲
این جملات را نیز در جامعه کبیره میخوانیم:
سعد من والاکم و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم و ضلّ من فارقکم و فاز من تمسّک بکم و أمن من لجأ إلیکم و سلم من صدّقکم و هدی من اعتصم بکم.۱۳
یعنی، هر کس ولایت شما را گردن نهاد، به سعادت رسید و هر کس با شما دشمنی نمود، به هلاکت افتاد و هر که شما را انکار کرد، به خسران رسید و هر که از شما جدا گردید، گمراه شد و هر که به شما تمسک جست، فائز شد و هر که به شما پناه آورد، ایمن گردید و هر که شما را تصدیق نمود، مصون ماند و هر که دست به دامن شما زد، به مقصد هدایت شد.
آبی که خضر حیات ازو یافت
در میکده جو که جام دارد
سر رشته جان به جام بگذار
کاین رشته ازو نظام دارد۱۴
آنان در عین اینکه مخلوق خدا، بندگان او، فقر محض در پیشگاه او، محتاج او، خاشع و خاضع در برابر او، خائف از او، امیدوار به عفو و مغفرت او هستند، در عین حال، به لحاظ منزلت بالایی که در مقام عبودیت، و در مقام فنا و توحید حق دارند، منزلتی که خدا به آنان عنایت کرده است، ابواب الهی میباشند، و از طریق آنان باید روی به حضرت مقصود آورد و آنانند رحمت موصوله، آیت مخزونه، امانت محفوظه، صراط أقوم، و بقیهالله.
جلب رضایت حضرات معصومین
«رضایت» آنان اگر به دست آید، به هر اندازه به دست آمده باشد، به همان اندازه هم حجب را از میان برمیدارد، ذنوب را برطرف میکند، و فاصله بین سالک و حضرت معبود را کنار میزند. و این را سرّی است بسیار عمیق، سر عمیقی که خبر از اسرار نهفته در قلوب شریفه آنان میدهد.
سرّ موجود در رضایت آنان را نمیشود به بیان آورد، و نمیشود با عقل جزئی و فکر محدود به آن رسید، و محرمان اسرارند که در حدّ خود میتوانند این سر عمیق را بیابند.
این چه رضایتی است که حجاب افکن، و گناهسوز است؟ و چه رمز یا رموزی در آن است؟
هر چه باشد، رضایتی که از دلهای پاک آنان سر میزند، رضایت حضرت حق را در بر دارد، و حامل رضای اوست، و رضای جناب او در رضای این دلهاست. پیداست که رضای او حجاب سوز و گناهسوز است، و فاصلهها را از میان برمیدارد.
در این جملات از جامعه کبیره دقت میکنیم:
یا أولیاءالله إنّ بینی و بین الله عزّوجلّ ذنوباً لایأتی علیها إلّا رضاکم، فبحقّ من ائتمنکم علی سرّه و استرعاکم أمر خلقه و قرن طاعتکم بطاعته لمّا استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی.
یعنی، ای اولیای خدا، بین من و بین خدای عزوجل گناهانی هست که جز رضا و خشنودی شما آن گناهان را از میان بر نمیدارد. پس، شما را قسم میدهم به حق آن خدایی که شما را امین سر خود گردانید، و محافظت امر خلق خود را به شما واگذار نمود، و طاعت شما را مقرون به طاعت خود فرمود، که نزد خدا برای من شفاعت کنید، و از او بخشش گناهانم را بخواهید.
البته این «رضایت» به آسانی به دست نمیآید و صلاحیت لازم دارد و این صلاحیت هم جز با اطاعت از خدای متعال و عمل به دستورات او حاصل نمیشود. با التزام به همه واجبات، و اجتناب از همه محرمات، و ترک همه معاصی، چه در باب حرکات و اعمال، و چه در باب خصال و اوصاف، میتوان چنین صلاحیتی را به دست آورد.
این صلاحیت را با حرف، با ادعا، با خیالبافی، با محبت خشک و خالی، و با هیچ چیز دیگری نمیشود کسب کرد، جز آنچه گفتیم.
باید هوشیار باشیم، و فریب بعضی از فریبخوردهها را نخوریم که در عالم خیال و وهم خویش، بدون اینکه عملاً ملتزم به دستورات الهی باشند، و با آلودگیها و انحرافها، گمان میکنند میشود رضایت حضرات معصومین(ص) را تحصیل نمود، و نظر آنان را جلب کرد، و مشمول توجهات خاصه آنان شد.
سخن در این باب بسیار است، و گفتنیها زیاد، و متأسفانه مجال گفتن بسیار کم. در هر صورت، آنچه لازم بود گفته شد، و در همین اشاره اجمالی بیان گردید، و برای سالکان صادق کافی است.
این فریب خوردهها هم باید بدانند جز التزام عملی به دستورات الهی و به صراط مستقیم قرآنی از یک سو، و التزام به ولایت صاحبان ولایت مطلقه از سوی دیگر، راه دیگری وجود ندارد، و هر کدام از این دو نباشد، راه به جایی نتوان برد.
اینها با کمی تأمل میتوانند بفهمند که نمیشود حضرات معصومین از کسی که خدای متعال از او راضی نیست راضی باشند، و نمیشود کسی را که خدا دوست ندارد دوست بدارند، و این هم واضح است که خداوند از کسی که قید طاعت و عبودیت او را به گردن نمینهند، و راه عصیان و مخالفت در پیش میگیرد، و اوامر و نواهی او را امتثال نمیکند، و با جناب او به مقام مخالفت بر میآید راضی نیست و او را دوست ندارد.
به سخن اصلی خود برگردیم و بر آن تأکید کنیم، و آن اینکه:
سالک باید بر عرض طاعت و تبعیت، تجدید عهد و بیعت، و اظهار مودت و محبت نسبت به همه حضرات معصومین(ص) و توسل به آنان، و استشفاع از آنان مداومت کند، و در تحصیل رضا و خشنودی، و توجه و نظر خاص آنان بکوشد. بسا که با به دست آوردن رضایت و تحصیل نظر آنان، چنان از عنایات برخوردار نمیشد. و بسا که با توسل خوب و با استشفاع خوب بتواند توجه کارساز آنان را به دست بیاورد، و مشمول الطافی از پروردگار متعال باشد که مشکلها را حل میکند، و راه را به روی او میگشاید و آن میشود که در وصف نمیآید.
سالک میتواند در مقام توسل به معصومین و استشفاع از آنان، از زیارات مخصوصه، یا از توسلات و زیارات جامعه که وارد شده است استفاده کند.
پی نوشتها:
* برگرفته از: کتاب مقالات، صص ۱۲۳ـ ۱۱۱.
۱. دیوان حافظ.
۲. دفتر اول مثنوی.
۳. فرازهایی از «زیارت جامعه کبیره».
۴. دفتر پنجم مثنوی.
۵. فرازی از «دعای توسل».
۶. فرازی از «دعای ندبه».
۷. سوره شعرا (۲۶)، آیه ۸۸ و ۸۹.
۸. دفتر پنجم مثنوی.
۹. سوره مائده (۵)، آیه ۳.
۱۰. دفتر چهارم مثنوی.
۱۱. همان.
۱۲. همان.
۱۳. فرازی از «زیارت جامعه کبیره».
۱۴. دیوان حافظ.