حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» از رسول اکرم(ص) شهرت بسیاری دارد و تفاسیر و برداشت هایی مختلفی راجع به آن مطرح شده است. اینکه چرا عنوان «چراغ هدایت» و «کشتی نجات» درباره امام حسین (ع) به کار رفته و امام قرار است چگونه هدایت کند و چه کسانی قرار است هدایت شوند و نجات یابند، موضوعی است که حجت الاسلام والمسلمین دکتر سیدعلی میرموسوی، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین به شرح آن پرداخته است.
سیدعلی میرموسوی، نویسنده و پژوهشگر حوزه دین در توضیح مفهوم حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، هدایت خاص امام حسین (ع) را به سمت کرامت عالی انسانی تعریف میکند و معتقد است: شاید یکی از مقدمات مهم برای قرار گرفتن در مسیر هدایت ویژه حضرت سید الشهدا(ع)، بهره مندی از یک اندیشه و تفکر مستقل و عدم تبعیت بی چون و چرا از دیگری باشد. حضرت و شخصیت حضرت می تواند برای همه عصر ها و نسل ها و از جهات مختلف جنبه نجات داشته باشد. به نظر می رسد نجات در این حدیث، بیشتر نجات از ظلم، ستم، سرکوب، تحقیر و بردگی و رهایی از هر امری است که با کرامت انسانی گفته شده، ناسازگار است.
متن گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید علی میرموسوی، به این شرح است:
*رسول اکرم(ص) در حدیث «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه»، امام حسین(ع) را چراغ هدایت و کشتی نجات معرفی میکنند، با مطالعه در برداشت های کارشناسان از این حدیث، مشاهده میشود از چراغ هدایت بودن امام، تعابیری چون عصمت ایشان، اینکه در هر زمان و مکانی حرف او حجت است و… مطرح میشود. مسلما آن هدایتگری و بسیاری از تفاسیر دیگری که از مصباح الهدی مطرح شده، در مورد ائمه دیگر هم وجود دارد که مسوولیت هدایت را به عهده دارند، همه از معصومیت برخوردارند و…، اما سوال این است که در شخصیت امام حسین(ع) و عملکرد ایشان چه ویژگی ای وجود داشته است که پیامبر(ص) این صفت را در مورد ایشان به طور خاص مطرح میکنند؟ و به طور کلی تفسیر شما از چراغ هدایت بودن امام(ع) چیست؟
میرموسوی: اولین بحثی که در مورد این حدیث مطرح میشود، این است که به لحاظ سند از چه مقدار اعتبار برخوردار است. این حدیث به شکلی که در حال حاضر معروف است، در منابع روایی دیده نمیشود اما به شکل مشابه آن وجود دارد. مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا، این حدیث را نقل میکند، مضمون تقریبا همین است اما کاملا مانند این نیست…
*می توان گفت نقل به معنا شده است؟
میرموسوی: بله نقل به معنا شده است. در رابطه با مفهوم مصباح و چراغ هدایت، آنچه در آغاز به ذهن می رسد این است که حضرت امام حسین(ع)، پرتوی از نور خداوند است که در آیه ای از سوره نور نیز گفته شده است، «الله نورالسموات و الارض». مصباح، آن مکانی است که نور از آنجا تلألؤ میکند. در اینجا می خواهد بگوید که پرتوی هدایت از شخصیت نورانی حضرت سیدالشهدا(ع)، ساطع میشود و افراد می توانند از آن بهره برند. آوردن سفینه النجاه در کنار چراغ هدایت، از یکسو به تاریکی و از سوی دیگر امواج و وضعیت متلاطم زندگانی دنیا اشاره دارد. زندگانی دنیا در این حدیث به دریایی پر از موج تشبیه شده است، همان که حافظ میگوید «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل…»، که در هر دو بعد تاریکی و بیم موج، حضرت سید الشهدا(ع) می توانند مورد توسل و تمسک اهل حقیقت قرار بگیرند. در سندی که شیخ صدوق آورده است گفته میشود، على بن عاصم از امام جواد (ع) و آن حضرت نیز به واسطه پدران بزرگوار خود از امام حسین (ع) چنین نقل فرمودند: روزى به خدمت جدّم رسول خدا (ص) رسیدم، ابىّ بن کعب نیز در آنجا حضور داشت. رسول خدا فرمودند: خوش آمدى اى أبا عبد اللَّه! اى زینت بخش آسمانها و زمینها. ابىّ پرسید: چگونه ممکن است کسى غیر از شما زینت بخش آسمانها و زمینها باشد؟ حضرت فرمودند: قسم به خدایى که مرا به حق برانگیخت، حسین بن على در آسمان بالاتر از زمین است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتى نجات…؛ شاید وجه خاص آن بازمیگردد به وضعیت خاص زندگی حضرت سیدالشهدا(ع)، ماجرایی که در کربلا اتفاق افتاد و ایشان در نهایت از خود گذشتگی، خود، تمامییاران و بیشتر فرزندان امام (ع)، در آن ماجرا به شهادت رسیدند. می توان گفت که از خودگذشتگی موجود در رفتار و عملکرد حضرت، از وجود مقدس ایشان شخصیتی بی نظیر پدید آورد و شاید وجه خاص هدایت و نجات در حضرت سیدالشهدا به همین بعد از خودگذشتگی در راه خداوند، بازمیگردد. علاوه بر ویژگی های عصمت و امامت که در وجود مقدس همه ائمه اطهار (ع) وجود دارد، در وجود نورانی حضرت سیدالشهدا (ع)، شاید این بعد خاص قیام در راه خداوند، از خودگذشتگی و به شهادت رسیدن ایشان، وجه برجسته ای باشد که در دیگر ائمه به این کیفیت سراغ نداریم.
*منظور شما از «از خودگذشتگی در راه حق»، بیشتر تسلیم بودن در برابر خداوند است که این از خود گذشتگی را نتیجه داده است؟
میرموسوی: بله…
*اما این ویژگی در سایر ائمه(ع) هم مشاهده میشود، اگرچه این مساله در واقعه کربلا به اوج خود رسید اما آیا ابعاد دیگری از عملکرد یا شخصیت ایشان نیز این هدایتگری را در مورد ایشان ویژه تر کردهاند؟
میرموسوی: ویژگی خاصی که در حضرت سیدالشهدا(ع) مشاهده میشود، همین بحث است. اگر ماجرای عاشورا و آن صحنه های حماسی که در زندگی حضرت سیدالشهدا (ع) اتفاق افتاد، نبود، آن برجستگی خاص ایشان که به نوعی می توان گفت هویت تشیع با آن شناخته میشود، پدید نمی آمد. به اعتقاد من این واقعه و رخداد در زندگی حضرت سید الشهدا(ع) است که چهره بسیار خاصی از ایشان تصویر میکند، امام(ع) را مانند یک چراغ نورانی در معرض دیدگان همه قرار می دهد و از پرتو وجود ایشان مشخص میشود که انسان چگونه باید در برابر ظلم و ستم، حتی دست از جان بشوید و به ایستادگی بپردازد. می توان گفت این ویژگی به این کیفیت در دیگر ائمه (ع)، فرصت بروز پیدا نکرده است و مطرح نیست.
*بنابراین حوادث کربلاست که این شاخص بودن را ایجاد میکند…
میرموسوی: این طور به نظر می رسد، البته واقعه کربلا یک مرحله و برگی از زندگی و شخصیت سیدالشهد(ع) است، یعنی آن شخصیت سیدالشهدا بوده که این واقعه را پدید آورده است. همانطور که به طور مثال هنگامیکه جایزه نوبل یا صلح را به یک شخصیت برجسته می دهند، به دلیل اتفاق خاصی است که در مجموع کارنامه علمی آن شخص وجود دارد یا این فرد، کار خاصی را انجام داده است. این نتیجه و آن کار خاص به کل شخصیت این فرد باز میگردد اما آن کل شخصیت در یک جا بیشتر ظهور و بروز پیدا کرده است. به تعبیر مرحوم مطهری، «کلید شخصیت امام حسین(ع) بحث بزرگواری و کرامت است.» کرامت سیدالشهدا در ماجرای کربلا بود که بروز پیدا کرد و کربلا تبدیل به ماجرایی شد که همواره در طول تاریخ می تواند پرتوافکن و هدایتگر باشد.
*این هدایت ویژه که امام حسین (ع) به عنوان مصباح و سرچشمه آن تعریف میشوند، چه نوع هدایتی است و قرار است افراد را به چه مقصدی برساند؟
میرموسوی: گاهی هدایت، ایصال الی المطلوب است و گاهی خیر، نشان دادن راه است. این در حقیقت از قبیل دوم یعنی نشان دادن راه است البته شاید برخی به اعتبار آن مقام و موقعیتی که حضرت دارند بخواهند بگویند که حضرت می تواند به نوعی با این اتفاقی که برایشان افتاده آن جنبه ایصال الی المطلوب را نیز داشته باشد اما به نظر می رسد که آن ایصال الی المطلوب اختصاص به خداوند دارد. این در واقع نشان دادن راهی است که به نظر می رسد آن راه اگر حالا همان تعبیر مرحوم مطهری را در نظر بگیریم راه تحقق کرامت انسانی است یعنی در واقع انسان ها یک مرتبه شان این است که به یک ویژگی های بصری برسد مثلا فرد یک عالم یا دانشمند یا پزشک بزرگی شود اما یک مرحله بالاتر هم هست و آن اینکه فرد، انسان بزرگی شود بلکه در واقع آن بحث کرامت انسان در دیدگاه انسانی اشاره به همین دارد که مرحوم امام هم دارند که به قول استادشان میگفتند ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است. به نظر می رسد که هدایت به آن مسیر کرامت انسانی است که در زندگی حضرت سیدالشهدا هم بوده است. حدیثی از امام حسین(ع) است که می فرمایند از رسول خدا شنیدم که «ان الله یحبّ معالی الامور و یبغض سفسافها؛ خداوند کارهای بلندمرتبه را دوست دارد و از کارهای دون مایه بیزار است.» در حقیقت این هدایت به آن «معالی الامور» می تواند باشد، آن امور بلندمرتبه ای که انسان در پرتو آن می تواند کرامت واقعی خود را محقق کند.
* احساس مذهبی، بینش دینی، دانش دینی و در آخر تربیت دینی به عنوان مقوله هایی در بررسی دین مطرح میشود که می توان از آنها تعبیر مراحل رشد انسانی و انسان شدن را داشت. فکر میکنم بتوان فردی را که کرامت انسانی را متجلی کرده است با انسان تربیت شده مورد نظر این روند مطابق دانست. آیا این تعبیر درست است؟ و عبور کردن از مراحل گفته شده در مسیر انسان شدن، او را به کرامت انسانی خواهد رساند؟
میرموسوی: بله یکی از ابعاد بحث این است؛ البته ابعاد دیگری نیز دارد. کرامت انسانی در اندیشه جدید به شکل بسیار خلاصه یعنی خود انسان، هدف قلمداد شود، نه وسیله ای برای اهداف دیگران. این تعبیر مطرح شده در اندیشه جدید در مورد کرامت انسانی، خود انسان را امری می داند که فی نفسه هدف است نه وسیله. مبنای حقوق بشر نیز همین برداشت از کرامت انسانی است. طبیعتا این کرامت انسانی با این که انسان زیر سلطه افراد دیگری باشد و حقوق او مورد شناسایی و احترام قرار نگیرد، ناسازگار است اما این مساله، مرتبه ای حداقلی از کرامت انسانی است. مرتبه حداکثری کرامت انسانی همین است که اشاره کردید که انسان بتواند به آن عالی ترین مراتبی که می تواند که همان عالی ترین مرتبه کرامت نیز هست، دست بیابد و خود، شخصیتی شود که می تواند برای دیگران نیز راهنما باشد و آنها را در این مسیر کمک کند…
*از ظواهر و قشر دین عبور کند و به عمق آن دست یابد؟
میرموسوی: بله دقیقا از ظواهر دین عبور کند.
*یک انسان برای دستیابی به آن کرامت انسانی عالی و قرار گرفتن در مسیر هدایت ویژه ای که امام حسین(ع) به سمت آن هدایت میکنند، باید به چه ابزاری مجهز باشد؟ یا بهتر بگویم مسلمانانی که در روز عاشورا برای رسیدن به بهشت در برابر امام حسین قرار گرفتند و شمشیر کشیدند از چه ابزاری بی بهره بودند که حتی با وجود تلاش های امام حسین(ع) در سخنرانی هایشان در آن روز، در قشری گری باقی ماندند و نتوانستند به این تشخیص برسند و در مسیر آن هدایت ویژه قرار بگیرند؟
میرموسوی: شاید یکی از مقدمات مهم برای رسیدن به این موقعیت، بهره مندی از یک اندیشه و تفکر مستقل باشد. می توان گفت یکی از دلایلی که در ماجرای کربلا توانستند گروهی از مردم را بسیج کنند، آنها را در مقابل سیدالشهدا(ع) تحریک و وادار به جنگ با ایشان کنند، تبعیت مردم از منطق قبیله ای بود. این منطق قبیله ای، پیروی بی چون و چرا از روسای قبایل و از منافع زودگذر را برای آنها در پی داشت بنابراین به نظر می رسد که برخورداری از یک اندیشه و تفکر مستقل، نخستین مقدمه باشد. این که انسان، تابع بی چون و چرای افرادی نباشد و آنها را بدون دلیل پیشوای خود قرار ندهد. یکی از بحث هایی که مرحوم سید جعفر شهیدی در تحلیل خود از تاریخ قیام حضرت سیدالشهدا(ع) مطرح میکند این است که باید دید چه اتفاقی افتاد که مردم پشت یزید ایستادند؟ ایشان در تحلیل و تبیین این پرسش اشاره میکند به این که در طول پنجاه سال پس از رحلت پیامبر (ص)، آن ارزش های دینی که پیامبر اکرم (ص) برای تبیین و تثبیت آنها برانگیخته شدهاند به تدریج تضعیف و ارزش های قبیله ای، مجددا تقویت شد. بنابراین در ماجرای عاشورا، آن منطق قبیله ای موجب شد که عده ای کورکورانه پشت سر یزید بایستند و امام (ع) را به شهادت برسانند. به نظر می رسد که این تعبیر همان است که در کلمات حضرت امیرالمومنین(ع) مشاهده میشود که «زمان و هنگامی می رسد که بر اسلام، پوستین وارونه پوشیده میشود، به گونه ای که هر کس که اسلام را میبیند، از آن میگریزد.» در آن زمان ظواهر و اموری که در حقیقت اسلامی نیست، جایگزین آن ارزش های اصلی میشود و به دلیل اینکه جامعه نیز از یک اندیشه و تفکر مستقل برخوردار نیست، از همین تفسیر قشری و ظاهری از اسلام، پیروی بی قید و شرط میکند.
*علاوه بر منطق قبیله ای فکر میکنم مردم آن دوره با استناد به آیه قرآن، به گمان خود داشتند از اولی الامر زمان خودشان –که به غلط، یزید می دانستند-پیروی میکردند، آیا درست است؟
میرموسوی: بله بدون تردید نظام سیاسی حاکم شده در عصر معاویه، یک نظام سیاسی استبدادی و فردگرایانه بود و شخصی که به عنوان خلیفه در راس آن قرار داشت، خود را به عنوان برگزیده ای از سوی خداوند مطرح میکرد. جامعه نیز این تصور را داشت که باید از این فرد تبعیت کند. در حقیقت بینش جبرگرایانه ای نیز به عنوان ایدئولوژی این نظام مطرح بود که تصور میکردند، هر فردی که در مصدر قدرت قرار گرفت، خواست خداوند بوده است و این را تبلیغ میکردند. در کلمات معاویه و یزید این بحث به خوبی وجود داشت که خود را افرادی که به خواست خداوند به قدرت رسیدهاند، معرفی میکردند. نگاهی که جامعه به این موضوع داشت نیز این بود که اینها اولی الامر و افرادی برگزیده از سوی خداوند هستند و پیروی از این افراد، پیروی از خداوند است. این نوع نگاه اقتدارگرایانه به دین که شاید متاسفانه همچنان نیز در تمدن اسلامی ادامه یافته است و همچنان می توان نمونه هایی از آن را مشاهده کرد. این مساله، یکی از عوامل اصلی انحراف قلمداد میشود در حالی که در تفکر اصیل دینی به این شکل نیست. اساسا در تفکر اصیل دینی، امارت و فرمانروایی حقی است که به مردم تعلق دارد، امری کاملا بشری و مردمی است که باید توسط مردم، مشخص و برگزیده شود. پس از انتخاب نیز باید همواره مورد نظارت قرار گیرد که از آن مسیر درست تخطی نکند. در کلام سیدالشهدا نیز مشاهده میشود که حضرت می فرمایند« انی لم اخرج اشرا و لا بطرا ولا ظالما و لا مفسدا و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی» یعنی «من از اینها به دلیل رفاه طلبی، عشق به قدرت و برای فساد و ستم کردن خروج نکردم، من احساس میکنم در جامعه از آنچه که پیامبر(ص) می فرمود، فاصله به وجود آمده است.» در حقیقت فاصله به وجود آمده از ارزش های پیامبر (ص)، همین بود که حاکم به شکل بی چون و چرا مورد تبعیت قرار میگرفت، حال این که در زمان پیامبر (ص) این گونه نبود. در زمان پیامبر(ص)، امور به شکل شورایی اداره میشد، در تصمیم گیری ها به نظر مردم و مشورت با آنها توجه میشد. مثال های دیگر از انحرافات به وجود آمده، تفکر عرب گرایانه ای بود که یک تبعیض نژادی بسیار مشخص و روشن بین عرب و غیر عرب در آن عصر به وجود می آورد. ایرانی ها را به عنوان عجم و غیر عرب در معرض انواع خشونت ها، سرکوب ها و همچنین محرومیت ها قرار می دادند. همه عوامل یاد شده نشان می دهد، جامعه در حال فاصله گرفتن از ارزش های اصیل تبیین شده در زمان پیامبر (ص) بوده است؛ همه این موارد، مسایلی است که حضرت می خواهد اصلاح کند.
*بنابراین در زمان واقعه عاشورا، قرار گرفتن اقتدارگرایی و فساد و استبداد یزید در کنار باقی ماندن مردم در ظواهر دین و عبور نکردن به عمق آن، عدم وجود تفکر مستقل و تبعیت بی چون و چرا، فاصله از ارزش های زمان پیامبر(ص) را به وجودآورده و در حال از بین بردن دین بود. به حدیث برگردیم. همیشه در زمانی نجات مطرح میشود که صحبت از قرار گرفتن در ورطه ای هولناک و به نوعی در برابر مرگ باشد، سفینه النجاه در این حدیث، اشاره به کدام خطر دارد که جامعه مسلمانان یا اسلام را تهدید میکرده و امام حسین(ع) قرار بوده از آن نجات دهند؟ با در نظر گرفتن اینکه این نجات دهنده بودن، نه محدود به آن قطعه خاص تاریخ بلکه موضوعی فرازمانی و البته فرامذهبی است. پناه بردن به این کشتی، نجات از چه مساله ای را محقق میکند؟
میرموسوی: استعاره کشتی نجات، به نوعی به وضعیت بحرانی ای اشاره دارد که تصور آن در هر شرایطی میشود امکان پذیر باشد. آن بحران، بحران در ارزش های اصلی اخلاقی و انسانی و فاصله گرفتن از کرامت انسانی است. در حقیقت همه اینها موجب دور شدن از آن اهداف و آرمان های مشترک بشری میشود. بنابراین به نظر می رسد که حضرت و شخصیت حضرت می تواند برای همه عصرها و نسل ها و از جهات مختلف جنبه نجات داشته باشد. بعد روشن و مشخص آن، فاصله گرفتن از ارزش های دینی است که پیش از این اشاره شد اما این مساله صرفا بحث ارزش های دینی نیست بلکه اقدام و رفتاری که حضرت در زندگی خود به ویژه در ماجرای عاشورا داشتند، نمایانگر ایستادگی و مقاومت در برابر یک نظام ستمگرانه است. این نشان می دهد که وجه نجات، نجات از ستم، تحقیر و سرکوب انسانیت، فرورفتن در ورطه و گرداب دوری از ارزش های اصیل انسانی است. به نوعی می توان گفت حضرت با ایثار و از خودگذشتگی ای که در این واقعه از خود نشان دادند، راه نجات را نمایاندهاند. اتفاقا این موضوع در اندیشه جدید نیز مطرح و گفته میشود که تحقق یک نظام دموکراتیک، نیاز به از خودگذشتگی دارد. البته نباید حضرت سید الشهدا(ع) را صرفا در همین حوزه بسیار سطح پایین سیاست محدود کرد، این مساله تنها به عناون یک نمونه ارائه شد. از خودگذشتگی به این معنا که فرد برای محقق کردن یک نظام نسبتا عادلانه باید از منافع شخصی خود بگذرد. در یک نظام دموکراتیک، تنها منافع طبقه حاکم و گروهی که به قدرت رسیدهاند، مورد توجه قرار نمیگیرد بلکه مصلحت عموم جامعه است که مورد توجه قرار میگیرد. منظور صحبت، نظام های دموکراتیک موجود نیست بلکه نظام دموکراتیک آرمانی را توصیف میکند. در شرایطی می توان مصلحت عموم را مورد توجه قرار داد که حدی از «از خود گذشتگی» وجود داشته باشد. این بعد از خود گذشتگی ای که در شخصیت حضرت امام حسین(ع) وجود داشت، از این جهت نیز می تواند الهام بخش باشد. به نظر می رسد نجات در این حدیث، بیشتر نجات از ظلم، ستم، سرکوب، تحقیر و بردگی است. مرحوم علامه طباطبایی حدیثی را در تفسیر المیزان زیر سوره بلد آورده است که شخصی خدمت رسول اکرم(ص) می رود و سوال میکند که برای بهشتی شدن، چه کاری باید انجام دهد؟ حضرت می فرماید که «برده آزاد کن.» آزاد کردن برده که در آن عصر مطرح بوده است به معنای رهایی یک انسان است. در حقیقت بهشت رفتن در گرو رهایی و نجات انسانی است که در قید و بند بردگی قرار گرفته است. بعد به او میگویند «اگر نمی توانی برده آزاد کنی، انسان گرسنه ای را سیر یا انسان تشنه ای را سیراب کن. اگر این را نیز نمی توانی، زبانت به خیر باشد.» این موارد نشان می دهد که آنچه در اسلام بسیار مورد اهمیت قرار داشته، همین نجات و رهایی انسان ها بوده است. براساس همین مساله، نجاتی که حضرت، کشتی آن هستند و هر کس در این کشتی سوار شود و به ویژگی های شخصیتی حضرت که در ابعاد مختلف رفتاری ایشان نمایان شده توجه کند، به رهایی می رسد. رهایی از قید و بندها، ظلم، استبداد و تحقیر. شاید بتوان گفت که نجات به این معنا رهایی از هر امری است که با کرامت انسانی گفته شده ناسازگار است.
شیما مفیدی- شفقنا