از توحیدشناسی تا امامشناسی
اشاره:
حکیم متأله، آیتالله جوادی آملی، طی بیانات مهمی در دفتر مقام معظم رهبری (در قم)، معرفت امامت و مهدویت را منوط به معرفت نبوت و رسالت بالاخص خاتمیت دانستند.
ایشان در ابتدای سخنان خود تصریح کردند: جریان مهدویت هرگز روشن نمیشود، مگر در ظلّ شناخت خاتمیّت؛ و معنای خاتمیت هرگز معلوم نمیشود، مگر در سایه توحید؛ یعنی جریان علم و معرفت همان جریان عین و وجود است. بنابراین همانطوری که در نشئه هستی، امامت در سایه نبوت پدید میآید و نبوت در سایه الوهیت شکل میگیرد، از نظر معرفتی هم بشرح ایضاً؛ لذا معرفت امام مهدی(عج) و مهدویت روشن نمیشود، مگر بعداز روشن شدن معنای نبوت و رسالت؛ و بالأخص خاتمیت؛ و معنای رسالت و نبوت هم روشن نمیشود، مگر بعد از معرفت توحید. به همین جهت است که وجود مبارک امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال زراره در مورد وظایف منتظران در عصر غیبت، به خواندن دعای شریف « أللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لمتعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک…»1 تأکید فرمودند.
معظمله در ادامه به تبیین و تفسیر این دعای شریف پرداخته و خاطرنشان نمودند: دعای« أللّهم ّعرّفنی نفسک…» با دعای « أللّهم کن لولیّک الحجه…» از آسمان تا زمین فرق دارد. آن دعا برای حفظ، نصرت، دوام و بقا است، اما این دعا معرفتی است با برهان و استدلال. تأثیر علمی این دعا با آن فرق میکند؛ این دعا به انسان قدرت تشخیص می دهد که بین غدیر و سقیفه، بین انسانمحوری و حق محوری فرق بگذارد. سرّ این که لحن دعا از نبی به رسول منتقل شده، این است که انبیاء دارای دو سمت میباشند که جهت ارتباطشان با خدا، مقام نبوت است و جهت گزارش با مردم که خبریابی و نبأیابی است، مقام رسالت میباشد؛ لذا هرکس رسول است، الّا و لابد نبی هم هست، اما ممکن است نبی باشد ولی رسول نباشد؛ نظیر بعضی از انبیایی که قلمرو رسالتشان مربوط به آنها بود و اینکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «لا نبیّ بعدی»؛ برای آن است که اگر نبی، نفی شد، یقیناً رسول هم نفی میشود؛ ولی اگر رسول نفی شود، ممکن است نبی نفی نشود؛ طبق این بیان اگر کسی خدا را نشناخت، ممکن نیست پیامبرشناس شود.
ایشان در بخش دیگری از بیانات خود به تبیین فراز بعـدی دعـای معروف امام صادق(ع) در پاسـخ به زراره، « أللّهم ّعرّفنی رسولک فإنّک إن لمتعرّفنی رسولک لم أعرف حجتک»، پرداخته و خاطر نشان ساختند: در این بخش از دعا، معرفت حجت و امام عصر(عج) منوط به معرفت رسول گرامی اسلام(ص) شده است. چون، امام «خلیفه الرسول» است، نه «وکیل الناس». و بنابراین امامت شناخته نمیشود مگر با معرفت رسالت.بنابراین آنهایی که رسول(ص) را نشناختند، فکر کردند که کارشان با سقیفه حل میشود و رهبری میخواهند که فقط زندگی دنیاییشان را تأمین کند. این اندیشه که با آرای مردم حل میشود، همان مردمسالاری است نه مردمسالاری دینی. پس آنچه را مردم براساس انسان محوری و مردم سالاری انتخاب کردند و به آن رأی دادند، محصول سقیفه است نه غدیر؛ محصول غدیر چیزی است که پیامبر(ص) ابلاغ فرمودند: هرکس من ولیّ و نبیّ او هستم و بر او و ولایت دارم، به استثنای نبوت، ولایت من نصیب علی بن ابیطالب است، باذن الله. بنابراین امام هر عصری خلیفهالرسول است و خلیفه هم بدون مستخلف عنه شناخته نمیشود. وجود مبارک حضرت خاتمالأوصیاء، مهدی موجود موعود(عج)، هم خلیفه ائمه گذشته است و هم خلیفه الرسول و هم خلیفه الله؛ که با حفظ مراتب میشود سلسلهالذهب. پس هرکس پیامبر(ص) و ائمه(ع) قبلی را نشناخت، مهدیشناس نخواهد شد.
حضرت آیتالله جوادی آملی افزودند: جریان خاتمیت، امامت و نبوت، نظیر مسئله توحید است؛ یعنی همانطوری که معنای «لا إله إلّا الله» این است که یک خدا در عالم هست، بود و خواهد بود و غیر از خدای فطرتپذیر، دلپذیر، معقول و مقبول، خدای دیگری نیست، معنای خاتمیت هم نفی ما عدا نیست، بلکه نفی ما عدا است در جمله سلبیه؛ و اثبات استمرار و دوام است در جمله موجبه؛ یعنی بعد از پیامبر خاتم، پیامبری نمیآید و او هم چنان نبیّ الهی است الی یوم القیامه. در مسئله مهدویت هم این چنین است، یعنی بعداز خاتم الأوصیاء، وجود مبارک امام موجود و موعود منتظر(عج)، امام دیگری غیر از او نیست و امامت آن حضرت(ع) هم تا ظهور ایشان انقراض عالم مستمر است.
معظم له با اشاره به وظایف انبیاء و اولیای الهی در هدایت و رشد بندگان خدا، یادآور شدند: معنای خاتمیت این است که انبیای الهی از آدم تا خاتم، تلاش و کوشش کردند که جامعه بشری را به رشد و بالندگی برسانند و ذخائر عقول آنها را شکوفا نمایند. آنگونه که حضرت امیر(ع) در خطبه اول نهجالبلاغه در وصف انبیای الهی بازگو فرمودهاند: «یثیرلهم دفائن العقول»؛ البته یک سری علومی است که انسان با حوزه و دانشگاه آمدن یاد میگیرد که در سوره مبارکه نحل مشخص شده است: « و الله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئاً»2؛ اما یک سلسله علومی است که در نهانمان نهادینه شده است که تبدیلناپذیر است و ما را با آن علوم آفریدند؛ که فرمود: « فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله»3 و« و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقویها»؛ ۴ با این وصف مشخص میشود که ما با علوم میزبان خلق شدهایم، نه با علوم مهمان؛ بنابراین تلاش حوزویان و دانشگاهیان باید این باشد که چیزی فراهم کنند که صاحبخانه را از خانه بیرون نکنند و اگر علم کسی ـ از حوزه و دانشگاه ـ با علم صاحبخانه هماهنگ باشد، عالم ربّانی است، « و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس»؛ ۵ در این صورت نه تاریکی میطلبد و نه راه کسی را تنگ و تاریک میکند. اما اگر علوم از بیرون به عنوان مهاجم و غارتگر وارد شدند و صاحبخانه را دستگیر و زنده به گور کردند و روی قبر او کاخی ساختند، چنین عالمییا نحله آفرین است و یا بلای جامعه خواهد شد.
شما ملاحظه بفرمایید، ملل را انبیاء آوردند اما در مقابل، علمایی که علم حوزوی و دانشگاهیشان ناهماهنگ با علم درونشان بود، نِحَلْ آوردند؛ و این همه منحولها، مجهولها، جعلیات و مذاهب گوناگون، محصول کارشان شد؛ که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: « کم من عقلٍ أسیر تحت هوی أمیر»6؛ اینگونه افراد، عالمان متهتّکی هستند که جاهلانه عمل میکنند و مصداق «قد خاب من دسّاها» میباشند.
اینکه میبینید همین که چهار کلمه درس یاد گرفتند، سینه وجب میکنند و میگویند: یک وجب سینه و این همه علم! برای همان است. اینگونه افراد مسلح نیستد؛ چون اسلحه انسان وارسته اشک و ناله است «و سلاحه البکاء»؛ لذا کسی که اهل اشک و ناله نیست اگر عالم شود، نحلهآور است و اگر مسئول دولت شود، غارتگر بیتالمال خواهد شد.
حضرت آیتالله جوادی آملی در پایان تصریح کردند: بنابراین کسی که به بیچارگی خود پی نبرد و اهل دعا و نماز شب نباشد، با چهار کلمه سواد و چهار تا مقام از جا در میرود؛ اما همه پیامبران از آدم تا خاتم آمدند تا این دفینه و گنجینههای عقل و غریزهها و … را کنار بزنند و آن زنده به گور شدهها را احیاء و شکوفا نمایند تا انقلاب فرهنگی ایجاد کنند. آن وقت عقل شکوفا شده در برابر این عقل میتواند قواعد خود را الی یوم القیامه اثبات کند و در این صورت نیازی به نبیّ دیگر نمیباشد. با این بیان دیگر نمیتوان گفت که دموکراسی ما با تشیّع، نبوّت، مهدویت و با اسلام سازگار نیست؛ چون اگر مرز این دموکراسی و حقوق انسانها مشخص شود خواهید دید که چیزی نیست که اسلام مشخص نکرده باشد؛ و اگر بگویید دموکراسی چیزی است که در اسلام به آن اشاره نشده است، در این صورت شما با توحید مشکل دارید؛ یعنی« لا اله الا الله و الغرب و الشرق»، که همان تلبّیه جهالیّت است که میگفتند: « لا شریک إلا لک تملکه و ما ملک».
به هر تقدیر، وظیفه ما است که در عصر غیبت توحیدشناس خوبی باشیم تا در سایه او نبیشناس خوبی باشیم و در سایه او امامشناس خوبی باشیم؛ خاتم النبوه را خوب بشناسیم تا در ظل او خاتم الولایه را خوب بشناسیم.
پینوشتها:
٭ به نقل از: هفته نامه افق حوزه، سال چهارم، شماره ۴۶، دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴.
۱. محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۴۶. ح ۷۰ و ۷۱، متن کامل این روایت چنین است: «قال زراره: فقلت: جعلت فداک؛ فإن أدرکت ذلک الزمان فأیّ شیء أعمل؟ قال: یا زراره إن أدرکت ذلک الزمان فألزم هذا الدعاء: «أللّهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لمتعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک، أللّهم عرّفنی رسولک فإنّک إن لمتعرّفنی رسولک لم أعرف حجتک، أللّهم عرّفنی حجّتک فإنّک إن لمتعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی». همچنین ر.ک: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، شایان ذکر است که شیخ صدوق در کتاب کمالالدین این دعا را از عثمان بن سعید عمری نایب اول امام زمان(ع) نقل کرده است (ج ۲، ص ۵۱۲، ح ۴۳).
۲. سوره نحل(۱۶)، آیه ۷۸.
۳. سوره روم(۳۰)، آیه ۳۰.
۴. سوره شمس(۹۱)، آیه ۷ و ۸.
۵. سوره انعام (۶) آیه ۱۲۲.
۶. نهجالبلاغه (صبحی صالح) کلمات قصار، ش ۲۱۱.
ماهنامه موعود شماره ۵۹