بررسى تاریخى داستان جزیره خضراء-۲

در قسمت نخست، خبر جزیره خضراء، از نظر سند و دلالت و اشکالات مختلفى که بر آن وارد بود مطرح گردید. در این قسمت، داستان یاد شده از نظر تاریخى مورد بحث قرار خواهد گرفت تا حقایق فزون‏ترى درباره آن داستان بر همگان آشکار گردد.

 

  • موقعیت تاریخى داستان

۱- سال ۶۹۹ ه. ق

نقل کننده این داستان، مدعى است که در این سال، خبر را از شخصى شنیده و سپس براى اطمینان، به نزد «على بن فاضل‏» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود.

فرض مى‏کنیم که واقعا، این ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن على‏»، «على بن فاضل‏» را ملاقات کرده باشد. بر این اساس، بایستى سفر «على بن فاضل‏» به‌اندلس، در حدود دهه‏هاى پایانى قرن ششم ه. ق صورت پذیرفته باشد چرا که واقعه مذکور در زمان تحصیل «على بن فاضل‏» بوده و على القاعده با گذشت‏سال‏هایى، این واقعه را براى دیگران نقل کرده است.

  • ویژگى‏هاى تاریخى قرن ششم ه. ق

دهه‏هاى پایانى این قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسى است و حکومت‏سلجوقى نیز که در ظاهر، زیر فرمان خلافت عباسى بود ولى عملا همه شؤون آن را اداره مى‏کرد، رو به ضعف و فروپاشى نهاد.

دولت عظیم سلجوقى، به دولت‏هاى متعدد و درگیر با هم تقسیم شد. این وضعیت، از سویى زمینه عرض اندام بیش‏تر خلفاى عباسى را فراهم ساخت تا به فکر احیاى اقتدار گذشته خویش باشند – که البته میسر نشد – و از سوى دیگر صلیبیان را تحریک کرد تا بر بلاد اسلامى هجوم برند و طایفه مغول را نیز بر آن داشت تا به سرزمین‏هاى اسلامى دست اندازى کنند. (۱)

حکومت مقتدر فاطمى (که در مصر و شمال افریقا و سرزمین‏هاى مجاور آن حاکمیت داشت) نیز در نیمه قرن ششم، آخرین روزهاى حیات خود را مى‏گذراند و چهاردهمین خلیفه فاطمى (عاضد) در ۵۶۷ ه .ق، پس از آن که صلاح الدین ایوبى مصر را در اختیار گرفت، در گذشت و خلافت فاطمى به آخر رسید. (۲)

و بدین سان، پس از چند قرن، حکومت‏شیعى در مصر، پایان یافت. (۳)

در اواخر قرن پنجم ه .ق، در مغرب اقصى (تونس، الجزایر، مراکش) «مرابطین‏» حرکت عظیمى را آغاز کردند; این حرکت‏سیاسى، اجتماعى که براى مدتى حکومت مقتدرى تشکیل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدت زیادى شاخه‏هاى این حرکت، در اندلس حکومت مى‏کرد.

۲- دریاى سفید و جزیره خضراء
دریاى سفید، همان دریاى مدیترانه است که در زبان عرب آن را «البحر الابیض المتوسط‏» مى‏نامند.

دلیل نام‏گذارى این دریا به «البحر الابیض‏» سفید بودن آب آن به دلیل نوع رسوبات دریا است.

سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دریایى به‌اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزیره خضراء، گواه آن است که «دریاى سفید» در این داستان، بدون شک همان «دریاى مدیترانه‏» است.

جزیره خضراء قسمتى از انتهاى جنوب غربى اسپانیاى فعلى (اندلس قدیم) است که به همین نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نیز با نام [ALGEIRAS] شناخته مى‏شود.

  • تاریخچه‏اى از جزیره خضراء

در این جا لازم است که تاریخچه‏اى از جزیره خضراء بیان شود.

در سال‏هاى حدود ۹۰ ه ق، شخصى به نام «رودریک‏» (ردزیق) به جهت آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلى نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهى رسید.

عادت والیان قسمت‏هاى مختلف اندلس، این بود که فرزندان دختر و پسر خود را هت‏خدمت‏به پادشاه و تربیت در دربار، به «طلیطله‏» (تولدو) مى‏فرستادند. این گروه، در آن جا ازدواج مى‏کردند و به زندگى خود ادامه مى‏دادند.

«یولیان‏»، حاکم «جزیره خضراء» و «سبته‏» و…، نیز دختر خویش را به نزد «رودریک‏» فرستاد. «رودریک‏» از آن دختر بسیار خوشش آمد و با او خلوت کرد.دختر، داستان خود را براى پدر نوشت. «یولیان‏» از این ماجرا خشمگین شد و به جهت انتقام از «رودریک‏»، نامه‏اى به «موسى بن نصیر» که فرماندار «افریقا» از طرف «ولید بن عبدالملک‏» بود، فرستاد. و او را به «جزیره‏خضراء» و فتح‏اندلس دعوت کرد.

«موسى بن نصیر» به جزیره خضراء آمد و با یولیان معاهده‏اى بست. یولیان نیز وضعیت اندلس را براى موسى تشریح کرد. «موسى بن نصیر» نامه‏اى به «ولید بن عبدالملک‏» نوشت و از او کسب تکلیف کرد. ولید به او نوشت که در آغاز، پیشقراولانى براى کسب اخبار بفرستد و در دریاى بى کران، مسلمانان را گرفتار نسازد.

«موسى بن نصیر» مجددا به «ولید» نوشت که در این جا، دریاى وسیعى نیست‏بلکه خلیجى است که آن طرفش معلوم است.

منظور او، این بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنها خلیجى کم عرض میان آن دو قرار دارد.
موسى، پانصد نفر را با چهار کشتى به طرف اندلس فرستاد. آنان، در جزیره‏اى پیاده شدند آن جزیره را بعدا به نام فرمانده‏شان، «طریف‏» نامیدند.

آنان، به جزیره خضراء حمله کردند و غنائم بسیارى به دست آوردند. در رمضان سال ۹۱ ه ق، از آن جا بازگشتند. همین واقعه، سبب حرکت مسلمانان براى فتح اندلس شد و موسى بن نصیر، «طارق‏» را به طرف اندلس فرستاد.

«طارق‏»، جزیره خضراء را فتح کرد. در این فتح، «یولیان‏» در خدمت او بود (۴) موسى بن نصیر، در رمضان ۹۳ ه .ق، پس از فتح اندلس به دست طارق، در مسیر اندلس وارد جزیره خضراء شد.

در سال ۱۲۳ ه .ق، زمانى که «عبدالملک بن قطن‏» امیر اندلس بود، امیر منطقه «بربر» در افریقا، به او پناه آورد و هنگام مراجعت از «عبدالملک‏» کشتى‏هایى خواست تا خود و نیروهایش از اندلس خارج شوند. عبدالملک به آنان گفت، از کشتى‏هاى جزیره خضراء استفاده کنند. (۵)

در سال ۱۴۳ «رزق بن نعمان‏» که حاکم جزیره خضراء بود، به «سذوته‏» و «اشبیلیه‏» حمله کرد. (۶)

در سال ۲۴۵ ه .ق مجوسیان سرزمین اندلس به جزیره خضراء حمله کردند و مسجد جامع آن جا را آتش زدند. (۷)

در سال ۳۹۲ ه ق، «ابوعامر محمدبن ابی عامر» در گذشت. وى که حاجب «هشام بن عبدالرحمان‏» بود، در زمان صدارت خود، پنجاه و دو نبرد در اندلس انجام داد. او، وزیر با کفایتى بود. اصل او، از جزیره خضراء بود. (۸)

در سال ۴۰۷ ه .ق، «على بن حمود بن ابی العیش بن میمون بن احمد بن على بن عبدالله بن عمر بن ادریس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن على بن ابى طالب‏»، در اندلس، به حکومت رسید و برادرش «قاسم بن حمود» حاکم جزیره خضراء شد. (۹)

در محرم ۴۰۷ ه .ق، «مستعین‏»، دو نفر به نام قاسم و على (فرزندان حمود بن میمون بن احمد بن على بن عبیدالله عمر بن ادریس بن ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى‏طالب) را به امارت سیته و جزیره خضراء منصوب کرد. قاسم، حاکم جزیره خضراء و على، والى سبته شدند. (۱۰)
در سال چهارصد و سیزده ه .ق، یحیى بن على به جزیره خضراء حمله کرد و بر آن مستولى شد. (۱۱)
در سال ۴۳۱ ه .ق، قاسم بن محمود، پس از مرگ و یا کشته شدن، در جزیره خضراء دفن گردید. (۱۲)
در سال ۴۷۹ ه ق، «یوسف بن تاشفین‏» پس از پیروزى در نبرد «زلاقه‏» (13) به جزیره خضراء بازگشت. (۱۴)
در سال ۵۵۱ ه .ق، «عبد المؤمن‏»، پسرش «ابا سعید» را به ولایت «سبته‏» و «جزیره خضراء» منصوب کرد. (۱۵)
در سال ۵۸۰ ه .ق، یوسف بن عبدالمؤمن «از خلفاى موحدین‏» براى نبرد با نصاراى اندلس در جبل الطارق پیاده شدند و سپس به جزیره خضراء وارد شدند و پس از آن به طرف «اشبونه‏» («لیسبون‏» فعلى که در کشور پرتغال واقع است) حرکت کرد و در آن نبرد نیز پیروز شد. یوسف، در این نبرد، مجروح گشت و در راه بازگشت‏به جزیره خضراء از دنیا رفت. (۱۶)
در سال ۶۲۱ ه .ق، «غرناطه‏» از دست دولت موحدین بیرون رفت و از اندلس، فقط «اشبیلیه‏» و جزیره خضراء در دست آنان ماند. (۱۷)

این‏ها، تنها، گوشه‏اى از یادکرد «جزیره خضراء» در کتاب‏هاى تاریخى است. این حوادث تا سال ۸۹۷ ه .ق – که‌اندلس به طور کلى از دست مسلمانان خارج شد – ادامه داشته است. در این سال‏ها، حاکمان مختلفى از جمله، حمودهاى بنى هود، بنى عامر، مرابطین، حاکمان مغرب، … بر آن حکومت کردند و گاه نیز با هجوم مسیحیان، «جزیره خضراء» براى مدتى از حاکمیت مسلمانان خارج بوده است.

شهر «قرطبه‏» که از مهم‏ترین شهرهاى اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، داراى هفت دروازه بود:
باب القنطره که باب الوادى و باب جزیره الخضراء نیز گفته مى‏شد;
باب الحدید (سرقسطه) ;
باب ابن عبدالجبار (طلیطله) ;
باب طلبیره (لیون) ;
باب عامر;
باب بطلیوس;
باب النطارین (اشبیلیه) .
این نامگذارى، نشان مى‏دهد که جزیره خضراء، مکان مشهورى در اندلس بوده است. به گونه‏اى که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازه‏اى به این نام وجود داشته است.

قاهره و الازهر

در این داستان از قاهره و الازهر نیز یاد شده است. بنابر آن چه در داستان مذکور آمده، راوى داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حرکت کرده است.
باید توجه داشت که دست‏رسى به‌اندلس از مسیر قاهره، به دو صورت میسر است:

از طریق دریاى مدیترانه;
پیمودن ساحل جنوبى مدیترانه و گذر از شمال آفریقا.

با توجه به این که در داستان، به سرزمین بربرها اشاره شده، به نظر مى‏رسد که مسیر آنان، از طریق خشکى و سواحل جنوبى مدیترانه بوده، بویژه آن که هیچ ذکرى از دریا و کشتى، در مرحله نخست‏سفر به میان نیامده است.

بربرها»، طایفه‏اى سفید پوست و از نژاد «حامى‏» بودند که در شمال آفریقا زندگى مى‏کردند. اکثر آنان، در قرن یکم هجرى، به اسلام گرویدند. (۱۸)

بنابراین، «على بن فاضل‏» در سواحل جنوبى مدیترانه، سیر کرده است. و در این سیر از سرزمین بربرها گذر کرده است.

جزایر رافضیان (شیعیان)
سرزمین مصر و شمال آفریقا، چندین قرن تحت استیلاى حکومت فاطمى (از طوایف شیعه) قرار داشت. نیز، دولت موحدین – که با عقاید انحرافى مرابطین و… به ستیز برخاست، از نظر پایه‏هاى فکرى شباهت زیادى به شیعه داشت.

حکومت موحدین:

موحدین، از سال ۵۱۷ ه .ق، به نبرد با مرابطین پرداختند و در سال ۵۴۱ ه .ق، اندلس را فتح کردند و تا سال ششصد و سى و دو ه .ق، اندلس را در اختیار داشتند.
بنیانگذار این حرکت، شخصى به نام محمد بن عبدالله بن تومرت بود که در «سوس‏» قیام کرد و خود را از فرزندان «حسن مثنى‏» مى‏دانست.
او، نسبت‏خود را چنین نوشته است: «محمد بن عبدالله بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفیان بن جابر بن یحیى بن عطاء بن ریاح ابن یسار بن عباس بن محمد بن حسن بن حسن بن على بن ابى‏طالب‏» . (19)
حرکت ابن تومرت، متاثر از اصلاحاتى بود که «غزالى‏» در سرزمین‏هاى مغرب اسلامى نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالى حاضر و تحت تاثیر تفکرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطین و تاسیس حکومت موحدین، در او پدیدار شد. (۲۰)

افکار و عقاید محمد بن تومرت

افکار و عقاید محمد بن تومرت را در موارد زیر مى‏توان خلاصه کرد:

مبارزه با منکرات و فساد حاکمان;
تکیه بر نام «مهدى آل محمد» و تبلیغ وسیع از اصل مهدویت;
ادعاى مهدویت و این که او همان مهدى موعود است;
گفته‏اند، او، در باطن، به مذهب شیعه تمایل داشت، ولى اظهار نمى‏کرد. (۲۱)
موحدین، به پیشوایى عبدالمؤمن، در سال ۵۴۰ ه .ق، بر قسمت غربى اندلس تسلط یافتند و جزیره خضراء و اشبیلیه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند.
آن چه بیش از هر چیز در حکومت موحدین قابل تامل است و توجه به آن براى درک زمینه‏هاى پیدایش داستان جزیره خضراء لازم است، موضوع مهدویت و ادعاى آن از سوى محمد بن تومرت است.
این عقیده، پس از تومرت، در میان پیروان او باقى ماند، به گونه‏اى که برخى از آنان مرگ تومرت را منکر شدند و باور داشتند که او بار دیگر ظهور خواهد کرد.
ابن تومرت، در خطبه‏هاى خود چنین مى‏گفت:
الحمدلله… و صلى الله على سیدنا محمد المبشر بالمهدى یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا یبعثه الله اذا نسخ الحق بالباطل و ازیل العدل بالجور، مکانه المغرب الاقصى و زمنه آخر الزمن و اسمه اسم النبى و نسبه نسب النبى و قد ظهر جور الامراء و امتلات الارض بالفساد و هذا آخر الزمان والاسم الاسم والنسب النسب والفعل الفعل. (۲۲)
بنابراین «محمد ابن تومرت‏» به صراحت‏خود را «مهدى موعود» نامیده است.
تاریخچه نهضت‏هاى شیعى در بلاد مغرب (شمال آفریقا و اندلس)
حرکت‏هاى شیعى در شمال آفریقا و اندلس، فراوان بوده است، در کتب تاریخى، خصوصا آن‏هایى که داراى وابستگى‏هایى به خلافت عباسى و یا اموى بوده‏اند، از این حرکات به عنوان «رافضیان‏» یاد مى‏کنند.
«ابن خلدون‏» مى‏نویسد:
«دولت عبیدیان (فاطمیان) قریب دویست و هفتاد سال دوام یافت … سپس فرمانروایى آنان منقرض شد در حالى که شیعیان ایشان در همه معتقدات خود باقى و پایدار بودند … شیعیان آنان، بارها پس از زوال دولت و محو شدن آثار آن، خروج کردند … در رافضى‏گرى تعصب داشتند … آن قوم از این سوى بدان سوى منتقل مى‏شدند; زیرا، در معرض بدگمانى دولت‏ها قرار داشتند و زیر نظر و مراقبت‏ستمکاران بودند و به سبب بسیارى پیروان و پراکنده شدن دعات ایشان در نقاط دور و خروج‏هاى مکرر آنان، یکى پس از دیگرى، رجال آنان به اختفا پناه برده و کما بیش شناخته نمى‏شدند، چنان که گفته شاعر درباره آنان صدق مى‏کرد که «اگر از روزگار، نام مرا بپرسى، نمى‏داند و اگر مکان مرا بپرسى، جایگاه مرا باز نخواهد شناخت‏» . (23)
براى بررسى بیش‏تر درباره وضعیت اندلس و بلاد مغرب در قرون مرتبط با موضوع بحث، یکى از مهم‏ترین اسناد و مدارکى که در دست است کتاب «العبر» از «ابن خلدون‏»، خصوصا مقدمه آن است.

نقل‏ها و تحلیل‏هاى ابن خلدون در این زمینه، اهمیت فراوان دارد; چرا که او به منزله شاهدى است که حوادث قرن هفتم و هشتم را براى ما گزارش کرده است.

  • «موقعیت جغرافیایى جزیره خضراء»، در کلام ابن خلدون، چنین آمده است:

اقلیم چهارم … بر ساحل جنوبى; این قطعه در جنوب شهر طنجه واقع است و این قطعه دریا در شمال «طنجه‏» به وسیله یک خلیج تنگ به عرض دوازده میل، میان طریف و جزیره خضراء در شمال و قصر مجاز و سبته در جنوب، واقع است. (۲۴)

و همه این نواحى، از بلاد اندلس باخترى به شمار مى‏روند و نخستین آن‏ها، شهر طریف است که نزدیک جایگاه پیوستگى دو دریا است و در خاور آن، بر ساحل دریاى روم، به ترتیب، جزیره خضراء و مالقه و … قرار دارد. (۲۵)
ابن خلدون، در مورد رواج تفکر و ادعاى مهدویت در آن زمان، چنین مى‏نویسد:

«ابن قسى‏» (26) صاحب کتاب «خلع النعلین‏» مردم اندلس را به نام دعوت به حق، شوراند. او، کمى پیش از دعوت مهدى (ابن تومرت) کار خود را آغاز کرد. (۲۷)

آگاهى برخى از این دسته، خود را به «فاطمى موعود» و یا «منتظر» نسبت مى‏دهند; یعنى، یا خویش را، خود او مى‏خوانند و یا از جمله داعیان وى مى‏شمرند … چنان که در آغاز این قرن (قرن هشتم) در «سوس‏» مردى از متصوفه به نام «تویذرى‏» خروج کرد و به مسجد «ماسه‏» در ساحل دریاى آن جا شتافت و از روى تلبیس و عوام فریبى، خود را در نزد مردم آن ناحیه، «فاطمى موعود» مى‏پنداشت، چه مغز عامیان آن سامان را از پیشگویى‏هاى مربوط به انتظار فاطمى موعود، پر کرده بود. نخست، طوایفى از بربرها پیرامون وى گرد آمدند … همچنین در آغاز این قرن، مردى به نام «عباس‏» در «عماره‏» خروج کرد و همین ادعا را مطرح ساخت و گروهى گرد او آمدند. او به «بادیس‏» یکى از نواحى آن جا لشکر کشید و چهل روز پس از ظهورش کشته شد. (۲۸)

پس از مرابطان، مهدى پدید آمد و مردم را به حق دعوت مى‏کرد … و مذهب مردم مغرب را نکوهش مى‏کرد … و پیروان خویش را «موحدان‏» نامید … و راى خاندان نبوت را در امام معصوم مى‏دانست و ناچار، چنین امامى، در هر زمان باید وجود داشته باشد تا به سبب وجود او، نظام جهان حفظ شود.

و این که وى را (ابن تومرت) «امام‏» نامیدند، به سبب آن است که در مذهب شیعه، خلفاى خویش را بدین لقب مى‏خواندند و با کلمه «امام‏» لفظ، «معصوم‏» را مرادف مى‏آورند تا اشاره به مذهب شیعه در عصمت امام باشد …
مهدى، به نام امیرالمؤمنین خوانده مى‏شد و وى «صاحب الامر» بود. (۲۹)

«محمد بن ابراهیم ایلى‏» داستان شگفت آورى از این گونه موارد براى من نقل کرد و آن، این است که هنگام سفر حج، از رباط عباد – که مدفن شیخ «ابومدین‏» در کوه تلمسان است – مردى از خاندان پیامبر (سید) که از ساکنان کربلا بوده است، همسفر او مى‏شود. آن مرد، داراى پیروان و شاگردان و خدمتگزاران بسیار بوده و در میان قوم خود، پایه ارجمندى داشته است و در بیش‏تر شهرها، همشهریانش از او استقبال مى‏کردند و مخارج وى را مى‏پرداختند.

شیخ گوید: میان ما، دوستى استوار گردید و موضوع کار او بر من کشف شد که وى با همراهان خویش از کربلا که اقامت‏گاه او بود، براى جست و جوى فرمانروایى و ادعاى این که فاطمى است، به مغرب آمده و چون دیده که دولت مرینیان (که در آن هنگام تلمسان را پایتخت‏خود قرار داده)، در نهایت قدرت است، به همراهان خود گفته است: «برگردید که ما دچار غلط و اشتباه شده‏ایم و اکنون هنگام ادعاى ما نیست…» . (30)

ابن خلدون، وضعیت نیروى دریایى مسلمانان را در مدیترانه (بحر ابیض)، چنین گزارش کرده است:

«نیروى دریایى اندلس، در روزگار عبدالرحمان ناصر، به دویست کشتى رسیده بود و نیروى دریایى افریقیه نیز به همان اندازه و یا در آن حدود بود … مسلمانان، در روزگار دولت اسلامى، بر کلیه سواحل این دریا (مدیترانه) تسلط یافته بودند و قدرت و صولت ایشان در فرمانروایى بر آن دریا، به اوج عظمت رسیده بود… ابوالقاسم شیعى و پسرانش، با نیروى دریایى خویش، از مهدیه به جزیره جنوه (ژنو) حمله مى‏بردند و پیروزى مى‏یافتند … مجاهد عامرى، جزیره ساردنى را به وسیله نیروى دریایى در سال ۴۰۵ ه .ق، فتح کرد. سپاهیان اسلام، به وسیله نیروى دریایى خویش، از سیسیل تا اروپا دریانوردى مى‏کردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد برمى‏خاستند … چندان که اثرى از نیروى دریایى مسیحیان بر جاى نماند …

در ناحیه غربى این دریا (مدیترانه)، همواره، ناوگان نیرومند و نیروى دریایى مهمى وجود داشته و هم اکنون نیز (زمان ابن خلدون) وجود دارد و هیچ دشمنى را یاراى تجاوز.

 

منبع: شبستان

همچنین ببینید

من مهدى هستم‏

سيد جمال الدين حجازى‏اين ماجرا مربوط به شخصى است كه «حسن عراقى» نام داشت. او در زهد و معنويت به جايى رسيد كه همرديف بزرگان عصر خويش قرار ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *