تو ای تنها وارث

سعید سام‌کن

صبح شده بود همین که از خانه خارج شدم برای رفتن به سر کار، از دور امید را دیدم. مثل اینکه سر کوچه ایستاده و منتظر چیزی بود. جلوتر رفتم و سلام کرد.
ـ سلام امیدجان. چرا پس به مدرسه نمی‌روی، منتظر چی هستی؟!
ـ آخه عمو دیشب من همش به حرف‌های شما فکر می‌کردم. می‌خواستم یک سؤال ازتان بپرسم.
ـ چه سؤالی بگو عموجان تا دیرم نشده ببینم چیه؟
ـ عمو شما که می‌گفتین دشمنان انبیا مثل یهودیان همیشه به مقام و جایگاه آنها طمع داشتند و سعی می‌کردند آن مقام را از آن خودشان کنند ـ این یعنی چی ـ چطوری ممکنه ـ آخه اصلاً نمی‌شه کسی که از خدا دور شده و مورد غضب خدا است به مقامی‌بالا مثل مقام امامان و انبیا برسد.
نگاهی به ساعتم انداختم. خیلی وقت نداشتم، گفتم عموجان بیا باهم تا سر خیابان قدم زنان برویم.
با هم قدم‌زنان و آهسته به طرف خیابان اصلی حرکت کردیم.
ببین امیرجان درست است آنها هیچ وقت به مقامی‌که خداوند برای اولیای خودش مخصوص کرده نمی‌تواند برسند. اصلاً اجازه پیدا نمی‌کنند، چون که صاحب این مقام باید از طرف خداوند برگزیده شده باشد و دارای خصوصیات و ظرفیتی ویژه باشد ولی آنها به این مقام حسادت می‌ورزند مخصوصاً علمای آنها که می‌دانند حق با آنها نیست، درست مثل شیطان که از حسادت از امر خداوند را سرپیچی کرد. آنها به این امید که روزی بتوانند به عزت و شأن بالایی که مخصوص اولیای خداست برسند دست به توطئه و نیرنگ و تحریف در طول تاریخ می‌زدند.
ـ همین طور نسبت به اهل بیت و امام زمان(عج)؟
ـ بله عزیزم همین‌طور نسبت به اهل بیت و امام زمان(عج) که خیلی خوب او را می‌شناسند و از مقامش مطلع‌اند.
ـ آخ آخ خیلی دیرم شد. امیر جان بعدازظهر بعد از مدرسه عصری بیا منزل ما، می‌خواهم چند کتاب را به تو نشان بدهم با عجله از هم خداحافظی کردیم و هریک از ما به مسیری رهسپار شدیم.
عصر که به منزل برگشتم بعد از کمی استراحت سراغ قفسه کتاب‌خانه رفتم. چند کتاب را برداشتم و ورق می‌زدم. یک روایت توجهم را جلب کرد. امام باقر(ع) در معنی آیه «و مردم نسبت به آنچه خدا از کرم خویش به آنها داده حسد می‌برند» می‌گوید ما (اهل بیت) هستیم آن مردم حسد برده شده برای منصب الهی؛ این که خدا به ما داده و به هیچ کس دیگر نداده».
آن را یادداشت کردم تا به امید هم نشان دهم با صحبت‌های امروز صبح ما بی ارتباط نبود.
در کتاب تدارک جنگ بزرگ نوشته «گریس هالسل» چند جمله از رهبر مذهبی مسیحیان صهیونیست در آمریکا را پیدا کردم که می‌گفت «خداوند در کتاب مقدس می‌گوید کسانی که برای اسرائیل برکت طلبند، خداوند برکتشان خواهد داد و کسانی که برای اسرائیل نفرین کنند خداوند نفرینشان خواهد کرد». او از پیروان خود می‌خواهد از اسرائیل پیروی کنند و سالی چند میلیارد دلار به اسرائیل بدهند. او به پیروان خودش اطمینان می‌دهد که با پشتیبانی از اسرائیل و صهیونیسم راه راست را انتخاب می‌کنند. می‌گوید «خداوند به این دلیل اطمینان می‌دهد که با پشتیبانی از اسرائیل و صهیونیسم راه راست را انتخاب می‌کنند. می‌گوید «خداوند به این دلیل نسبت به آمریکا مهربان است که آمریکاییان نسبت به یهودیان مهربان هستند».
همه مطالب را یادداشت کردم تا امید به خانه ما بیاید و درباره آنها با هم صحبت کنیم. بالاخره زنگ خانه به صدا درآمد و امید وارد خانه شد. امیدجان چرا دیرآمدی؟
ـ آخر زنگ آخر ما امتحان ریاضی داشتیم، واسه همین طول کشید؟
ـ خیلی خوب بیا بنشین تا یک چایی برایت بیاورم، خستگی‌ات در رود.
ـ دو تا چایی ریختم و آوردم تو اتاق. کتاب‌ها را یکی‌یکی برداشتم و به امید نشان دادم و نوشته‌هایم را برایش خواندم.
ـ  عمو راستی که این‌ها خودشان را هم‌طراز و هم شأن اولیای خدا می‌خواهند. حرف‌هایشان مثل احادیث و روایاتی است که درباره دوستی و ارادت ما نسبت به ائمه آمده می‌باشد با تفاوت این‌که آنها اسرائیل و خودشان را به جای امامان جا زده‌اند.
ـ مثلاً در زیارت عاشورا یا در جاهای دیگر خیلی شنیده‌ام که گفته شده با دوستان اهل‌بیت دوستی و با دشمنان آنها دشمنی کنیم.
امیدجان این روایت را نگاه کن: امام باقر از پیامبر(ص) نقل قول می‌کند: « هر که می‌خواهد مانند پیامبران زندگی کند و مانند شهیدان بمیرد و در بهشت ساکن شود باید از علی پیروی کند و با دوست او دوستی و به امامان پس از وی اقتدا کند زیرا ایشان عترت‌منند و از طینت من آفریده شده‌اند».
ـ آره یعنی همان طور که راه راست و صراط مستقیم برای ما پیروی و دوستی با اهل بیت معرفی شده برای صهیونیست‌ها و پیروانشان حمایت و پشتیبانی از اسرائیل است. و جالب این که مؤمنان به این عقیده از دادن جان و مال خود برای این هدف دریغ ندارند.
ـ آره، آه، افسوس کاش ما هم یک کمی مثل آنها بودیم، درباره امام زمانمان ـ قربونش برم ـ هنوز جایگاه خودش را در زندگی ما پیدا نکرده.
ـ یعنی چه؟
ـ یعنی هنوز ما خود، مال و زندگی و عمرمون را در خدمت او قرار نداده‌ایم که هیچ، خیلی وقت‌ها از او می‌خواهیم که به ما خدمت کند. آقا کاری کن من در امتحان قبول بشم، آقا یک کاری کن من پول‌دار بشم،
ـ آقا یک کار کن…
ـ امید جان چایی‌ات سرد شد اونو بخور که باید به تکالیف مدرسه‌ات هم برسی .
ـ امید که از صورتش و سکوتش معلوم بود که حواسش از صحبت‌ها پرت نشده چایش را خورد و خداحافظی کرد و رفت.
من هم در دل دعا کردم که خدا ما را با مقام والای امام زمان آشنا کند و همه ما را در خدمت به آن بزرگوار توفیق دهد.


ماهنامه موعود شماره ۶۹

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *