شفای مادر شهید
در سال ۱۳۶۸ کرامتی از سیدالشهدا(ع)، در شهر قم مشاهده شد و طی آن مادر شهیدی شفا یافت و به تقاضای نگارنده، این بانوی محترم، جریان را به طور کامل به نگارش درآورد که خلاصه آن تقدیم خوانندگان میشود.
مادر شهید محمد معماریان، روز اول محرم به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردند و در اثر حادثهای به زمین افتادند، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خونریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً به قم منتقل گردند و پس از درمانهای اولیه و عکسبرداری مشخص شد پای ایشان دچار شکستگی گشته و احتیاج به گچ گرفتن دارد، ولی وی از گچ گرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکستهبندی به نام حاج محمد، پاهای خود را بست و درد را تحمل میکرد و به توصیه پزشک معالج به استراحت پرداخت تا پایش جوش خورده و شکستگی برطرف گردد.
ایشان در روز هفتم محرم نیز به خوندماغ مبتلا گشتند. در روز هشتم، باعصا سوار بر ماشین شده و در مسجدالمهدی(ع) واقع در بلوار محمّدامین(ص) حاضر و به خانمهایی که برای آماده سازی تدارک پذیرایی از عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت میکشیدند کمک کرده و به منزل برگشتند و در روز تاسوعا نیز عصازنان به مسجد رفته و کمک کردند.در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندند و منتظر مراسم سینهزنی شدند، تا آن که نوحهخوانی و عزاداری آغاز گشت. در این هنگام حالشان به شدت منقلب گشته و به سیدالشهدا(ع) و حضرت زهرا(ع) متوسل شدند و از ایشان شفای خود را خواستند و عرض کردند:
یا امام حسین! اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگهای مسجد المهدی(ع) و دیگهای مربوط به عزاداریت را در منزل عمهام خواهم شست.
بعد از عزاداری به منزل آمدند و خوابیدند. هنگام نماز صبح بیدار شده و پس از نماز عرض کرد:
یا امام حسین(ع)؛ صبح عاشورا شد ولی خبری از پای من نشد!!
هنوز هوا تاریک بود که مجدداً خوابیدند.در خواب دیدند که در مسجدالمهدی(ع) هستند و میگویند: هیأتی به مسجد میآید، با خود گفت: بروم و ببینم چه کسانی هستند؟دیدند هیأتی فوقالعاده منظم با لباسهای سفید، سربندهای مشکی وکفنی تقریباً خونآلود به گردن، وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آل طه نوحهخوانی میکنند و بقیه سینه می زنند، با خود گفت:سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدند فرزند شهیدشان محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت میکنند و بقیه هم از دوستان شهید فرزندشان هستند، به این ترتیب، برایشان مسلم شد که هیأت مربوط به شهداست.
بعد از اتمام سینهزنی، فرزند شهیدش جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرف مادر آمد و همدیگر را در آغوش گرفتند. در این هنگام یکی دیگر از شهیدان نزدیک آنان آمده و گفت: سلام حاجخانم! خدا بد ندهد! چه شده است؟محمد گفت: نه! مادر من مریض نیست، مادر، اینها چیست (که به پایت) بستهای؟گفت: چیزی نیست، چند روزی است پایم درد میکند و با عصا راه میروم انشاءالله خوب میشود.محمد گفت: مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم، از ضریح امام حسین(ع) شال سبزی برای شما آوردهام و میخواستم به دیدن شما بیایم ولی دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود، رفتیم به زیارت امام خمینی(ره) و آمدهایم تا نمازصبح را در مسجدالمهدی(ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.
در این هنگام دست را بالا آورد و ازسر تا پای مادرش را دست کشید، باندها را از پای مادر باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به پاهایش بست و گفت: مادر، پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد میکند از عضله است که آن هم خوب میشود…
در همین حال از خواب بیدار شدند و دچار اضطراب گردیدند و قدرت تکلم نداشتند و قبل از برخاستن و مشاهده پا، به خود گفتند: ببینم خواب دیدهام یا واقعیت بوده است.
وقتی که نگاه کردند، دیدند تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایش بسته شده است. بلند شده ومتوجه گردیدند که پایش کاملاً خوب شده است. اهل منزل را مطلع ساختند، و برای انجام نذر شستن دیگها، به طرف مسجد حرکت کردند.با حضور ایشان در مسجد، بانوانی که ایشان را میشناختند، گفتند: شما که نمیتوانستید راه بروید، الان چه شده است؟گفت: «من امروز صبح شفا گرفتم».
خانمهای حاضر، شال معطر را گرفته و میبوسیدند و یکی ازخانمها که اتفاقاً مدتها به سردردی مزمن، مبتلا بود آن را به سر خود کشید و گفت: به سر میبندم تا انشاءالله خوب شوم و سرم درد نگیرد، همان لحظه سرش خوب شد.
خبر در سطح شهر پیچید واز طرف حضرت آیتالله العظمیگلپایگانی(ره)، فرزند معظمله به ملاقات ایشان آمده و با مشاهده شال سبز معطر، از ایشان دعوت کرد خدمت آن مرجع عظیمالشأن برسند.
روز دوازدهم محرم به اتفاق خانواده به محضر آیتالله العظمیگلپایگانی(ره) رسیدند و جریان را عرض کرده و شال را خدمت آن بزرگوار تقدیم کردند، آن مرد بزرگ آن شال رابوسید و فرمود: بوی جدم حسین(ع) را میدهد، بعد چند بار دوباره آن را بوسیدند و گریستند وفرمودند:
شما قدر این شال را بدانید و کمی از این شال را به من بدهید که این سند و اثری از مقام شهداست و در تاریخ چنین چیزی نادر و کم نظیر است.
بعد از آن دستور فرمودند: تربت مخصوص را که قبلاً توسط بعضی از علما برایشان آورده حاضر کنند، وقتی آن را آوردند، فرمود:
یک مقدار از این تربت رابه شما میدهم، کمی از شال را با تربت در شیشهای بریزید و به مریضها بدهید، انشاءالله خداوند شفا میدهد.
نگارنده میافزاید: بیش از دهها نفر از مریضهایی که بعضاً از دکترها جواب ردّ گرفته وبعضی از آنها نیز برای درمان به خارج کشور رفته ولی نتیجهای نگرفته بودند، از آب متبرّک آن شیشه استفاده کرده و شفا یافتند، که اسناد همگی در نزد خانواده محترم شهید موجود میباشد.۱
دلدادگی شیخ عبدالکریم و شفاعت امام حسین(ع)
یکی از عجایبی که افراد موثق در مورد مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، نقل میکنند این است معظم له در مدتی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را بر عهده داشتند برای حضرت آیتالله حاج آقا مصطفی اراکی نقل میکنند: هنگامیکه من در کربلا بودم، شب سهشنبهای در خواب دیدم، شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم. گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد. روز سهشنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت، روز پنجشنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد. نهار را همان جا صرف کردیم. پس از نهار ساعتی خوابیدم.
در همین موقع لرزه شدیدی مرا گرفت، رفقا آنچه عبا و روانداز داشتند روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار وخیم است، به رفقاگفتم: زودتر مرا به منزلم برسانید، آنها وسیلهای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آورده و به منزلم رساندند.
در منزل بیحال و بیحسّ در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد. دراین میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم؛ علایم مرگ را مشاهده کردم. با در نظر گرفتن خواب احساس فرا رسیدن آخرعمر را داشتم.
ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همدیگر نگاه میکردند و گفتند: اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش شویم.
در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) متوسل شده و عرض کردم: ای حسین عزیز! دستم خالی است، کاری نکردهام و زادی تهیه ننمودهام. شما را به حق مادرتان زهرا(س) از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.
بلافاصله پس از این توسل، دیدم شخصی نزد آن دو نفر که میخواستند روحم را قبض کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: «شیخ عبدالکریم، به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد و خداوند اجابت فرمود. بنابراین شما روح او را قبض نکنید.»
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: «سمعاً و طاعهً». سپس دیدم آن دو نفر و فرستاده امام حسین(ع) «سه نفری» صعود کردند و رفتند.
در این وقت احساس سلامتی کردم، صدای گریه و زاری را شنیدم که بستگانم به سر و صورت میزدند. آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم و دیدم چشمم رابستهاند و به رویم چیزی کشیدهاند، خواستم پایم را جمعکنم، ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بستهاند.دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم، شنیدم میگویند: ساکت شوید، گریه نکنید که بدن حرکت دارد. آرام شدند. رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند، با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهید، آب به دهانم ریختم کم کم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله از آن حال به کلّی خوب شدم. این موهبت به برکت مولایم امام حسین(ع) بود، آری به خدا قسم.۲
از امتیازات مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری علاقه فوقالعاده ایشان به خاندان پیامبر (ص) بود و در این میان به حضرت سیّدالشهدا حسینبن علی(ع) بسیار عشق میورزید و حتّی قبل از تدریس، از مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحبالزّمانی تبریزی خواسته بود که روضهخوانی کند و این مرد بزرگ هر روز پیش از درس، چند دقیقهای روضه میخواند و آنگاه مرحوم حاج شیخ، درس را شروع میکردند.
روضهخوانی مرحوم حائری مخصوص به روزهای درسی نبود و در ایّام عاشورا نیز اقدام به اقامه عزا میفرمود و در روز عاشورا با هیأتی خاص (پابرهنه و گِل به پیشانی و صورت مالیده) در دستههای عزاداری شرکت میکرد و به عزاداری میپرداخت.۳
آیتالله العظمی آقای اراکی میفرمودند: ایشان در زمان جوانی نوحهخوان سینهزنهای اهل علم در سُرّ من رأی بوده؛ زیرا مرحوم آقای میرزا حسن شیرازی فرموده بودند: در دهه عاشورا باید دسته سینهزن ازاهل علم بیرون بیاید. نوحهخوان آن دستهها مرحوم حاج شیخ بوده و ایشان جوانی قوی هیکل بوده است.اوّل آن اشعاری که میخوانده این بوده:
یا علیّ المرتضی غوث الوری کهف الحجی
قم مغیثا آلک الامجاد عن حد الظّبی
ای مولا علیّ مرتضی(ع)، ای پناه و فریادرس عالمیان، برای فریادرسی خاندان مکرّمت از مقابل تیغها و نیزهها برخیز.
همین دم را میگرفتند. در اثر این نوحهخوانی یک شب خدمت اباعبدالله الحسین(ع) مشرّف میشود، حضرت یک مشت نُقل به او مرحمت میکنند و از آن تناول میکند و این بیان جذّاب ایشان در درس و حلاوت محضرشان در مواقع عادی، از آثار و برکات همان عنایتی بود که امام حسین(ع) به ایشان کرده بودند.۳
مهر حسین(ع) و خاموشی آتش
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان که خود مشاهده کرده بود نقل میکرد. از آن جمله میگفت: عدهای از بازرگانان (بتپرست) هند به حضرت سیدالشهدا(ع) معتقد و علاقهمندند و برای برکت مالشان با آن حضرت شرکت میکنند؛ یعنی در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف میکنند. بعضی از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران میدهند و بعضی آن مبلغی را که راجع به آن حضرت است به شیعیان میدهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند.عادت یکی از آنان چنین بود که همراه سینه زنها حرکت میکرد و با آنها به سینه میزد وقتی مُرد، بنا به مرسوم مذهبی خودشان بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکسترشد، جز دست راست و قطعهای از سینهاش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو مربوط به حسین شماست.»جایی که آتش دنیا به وسیله حسین(ع) خنک و سلامت میشود، پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوی به وسیله آن بزرگوار جای تعجب نیست.و جماعتی از هندیها هر ساله شبهای عاشورا در آتش میروند و نمیسوزند و این مطلب مشهور و مسلم است.
گِل قدم عزاداران و شیعه شفای چشم مرجع
معمولاً کسی که از عمرش بیش از هشتاد سال گذشت، چشمش کم سو شده و نیاز به عینک دارد، به خصوص اگر از دوران کودکی تا آخر عمر شب و روز با کتاب و درس و نوشتن سروکار داشته باشد. ولی آیتالله بروجردی(ره) تا پایان عمر در سن ۸۸ سالگی، چشمش خوب میدید و هیچگاه نیاز به عینک پیدا نکرد، با توجه به اینکه ایشان شب و روز مشغول مطالعه و نوشتن بود.
آیتالله بروجردی درباره راز این مسئله میفرمایند:
در آن دوران که در بروجرد بودم، چشم درد سختی داشتم و هر چه معالجه کردم، نتیجه نگرفتم، حتی دکترهای بروجرد از معاینهچشم من مأیوس گردیدند، تا این که ایام عاشورا شد، دستههای سینهزن، طبق معمول به منزل ما میآمدند در حالی که هیآت عزادار را مینگریستم و اشک میریختم و از ناحیه چشم نیز ناراحت بودم، به دلم گویی الهام شد که مقدار کمی از گِلی که عزاداران به مناسبت عاشورای حسینی به سر و صورت مالیدهاند بردارم و به چشمم بمالم. همین کار را کردم، در همان لحظه احساس آرامش نمودم و به طور کلی درد چشمم رفع شد و دیگر محتاج عینک نشدم.
زیارت بهشتی
محمّدبن عبداللّه بن جعفر حمیری به اسنادش از اصم نقل نموده که وی گفت:
هشام بن سالم از حضرت ابیعبدالله در حدیثی طولانی نقل کرده که شخصی نزد امام صادق(ع) مشرّف شد و به آن جناب عرض کرد: ای پسر رسول خدا! آیا پدر شما را میتوان زیارت کرد؟
حضرت فرمودند: بلی، علاوه بر زیارت، نماز هم نزد قبر میتوان خواند. منتهی نماز را باید پشت قبر به جا آورد، نه مقدّم و جلوی آن.
آن شخص عرض کرد: کسی که آن حضرت را زیارت کند چه ثواب و اجری دارد؟
حضرت فرمودند: اجر او بهشت است مشروط به این که به آن حضرت اقتدا کرده و از او تبعیت کند.
عرض کرد: اگر کسی زیارت آن حضرت را از روی بیرغبتی و بیمیلی ترک کند چه خواهد دید؟
حضرت فرمود: روز حسرت (روز قیامت) حسرت خواهد خورد.
عرض کرد: کسی نزد قبر آن جناب اقامت کند اجر و ثوابش چیست؟
حضرت فرمودند: هر یک روز آن معادل یک ماه است.
عرض کرد: کسی که برای رفتن و زیارت نمودن آن حضرت متحمل هزینه و خرج شده و نیز نزد قبر مطهّر پول خرج کند چه اجری دارد؟
حضرت فرمودند: درمقابل هر یک درهمیکه خرج کرده، هزار درهم دریافت خواهد نمود.
عرض کرد: اجر کسی که در سفر به طرف آن حضرت فوت کرده چیست؟حضرت فرمودند: فرشتگان مشایعتش کرده و برای او حنوط و لباس از بهشت آورده و وقتی کفن شد بر او نماز خوانده و روی کفنی که بر او پوشاندهاند فرشتگان نیز کفن دیگر قرار میدهند و زیر او را از ریحان فرش مینمایند و زمین را چنان رانده و جلو برده که از مسافت و فاصله منهدم و ساقط میگردد و برای آن دری از بهشت به طرف قبرش گشوده شده و نسیم و بوی خوش بهشتی به قبرش داخل گشته و تا قیامت به این منوال خواهد بود.
محضر مبارکش عرضه داشتم: کسی که نزد قبر نماز بخواند اجر و ثوابش چیست؟
حضرت فرمودند: کسی که نزد قبر مطهرش دو رکعت نماز بخواند از خداوند چیزی را درخواست نمیکند مگر آنکه حق جلّ و علی آن را به او اعطا میفرماید.
عرض کردم: اجر کسی که از آب فرات غسل کرده و سپس به زیارت آن جناب رود چیست؟
حضرت فرمودند: زمانی که شخص از فرات غسل کرده در حالی که اراده زیارت آن حضرت را داشته باشد تمام لغزشها و گناهانش ساقط و محو شده و وی نظیر آن روزی شود که از مادر متولد شده است.عرض کردم: اجر کسی که دیگری را مجهّز کرده و به زیارت قبر آن حضرت بفرستد ولی خودش به واسطه عارضه و بیماری پیش آمده به زیارت نرود چیست؟
حضرت فرمودند: به ازای هر درهمیکه خرج کرده و انقاق نموده، همانند کوه احد، حق تعالی حسنات برای او منظور میفرماید و باقی میگذارد و چند برابر آن چه متحمّل شده و بلا و گرفتاریهایی که به طور قطع نازل شده تا به وی اصابت کرده از او دفع مینماید و مال و دارایی او را حفظ و نگهداری میکند.
عرض کردم: اجر و ثواب کسی که نزد آن حضرت کشته شود چیست؟ مثلاً سلطان ظالمیبر وی ستم کرده و او را در آن جا بکشد؟
حضرت فرمودند: اولین قطره خونش که ریخته شود خداوند متعال تمام گناهانش را میآمرزد و فرشتگان، طینتی را که از آن آفریده شده، غسل داده تا از تمام آلودگیها و تیرگیها پاک و خالص شود همان طوری که انبیای مخلص خالص و پاک میباشند و به این ترتیب آن چه از جنس خاک اهل کفر با طینت وی آمیخته شده زدوده میگردد و قلبش را شستشو داده و سینهاش را فراخ نموده و آن را مملو از ایمان کرده و به این ترتیب خدا را ملاقات کرده در حالی که از هر چه ابدان و قلوب با آن مخلوط هستند پاک و منزه است و برایش مقرّر میشود که اهل بیت و هزار تن از برادران ایمانی خود را بتواند شفاعت کند و فرشتگان با همراهی جبرئیل و ملکالموت متولی خواندن نماز بر آن میگردند و کفن و حنوطش را از بهشت آورده و در قبرش توسعه داده و چراغهایی در آن میافروزند و دربی از آن بهشت باز میکنند و فرشتگان برای او اشیای تازه و تحفههایی بدیع از بهشت میآورند و پس از هیجده روز او را به خطیرهالقدس(بهشت) برده پس پیوسته در آن جا با اولیای خدا خواهد بود تا نفخهای که با دمیده شدنش هیچ چیز باقی نمیماند دمیده شود و وقتی نفخه دومی دمیده شد و وی از قبر بیرون آمد اولین کسی که با او مصاحفه میکند رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و اوصیا ـ سلامالله علیهم ـ بوده که به وی بشارت داده و میگویند: با ما باش و سپس او را کنارحوض کوثر آورده و از آن به او مینوشانند و سپس به هر کسی که او بخواهد و دوست داشته باشد نیز میآشامانند.
عرض کردم: اجر و ثواب کسی که به خاطر زیارت آن حضرت حبس شده چیست؟
حضرت فرمودند: در مقابل هر روزی که حبس شده و غمگین میگردد سرور و شادی منظور شده که تا قیامت ادامه دارد و اگر پس از حبس او را زدند در قبال هریک ضربهای که به وی اصابت میکند یک حوریّهای به او داده شده و به ازای هر دردی که بر پیکرش وارد میشود هزار هزار درجه ارتقا داده میشود و از ندیمان رسول خدا(ص) محسوب شده تا از حساب فارغ گردد و پس از آن فرشتگانی که حامل عرش هستند با او مصاحفه کرده، به او میگویند: آن چه دوست داری بخواه.
و زننده وی را برای حساب حاضر میکنند پس هیچ سؤالی از او نکرده و با هیچ چیز اعمالش را نسنجیده و محاسبه نکرده بلکه دو بازویش را گرفته و او را برده و به فرشتهای تحویل داده و آن فرشته به او جرعهای از حمیم (آب داغ جهنم) و جرعهای از غسلین (آب چرک که از پوست و گوشت دوزخیان جاری میباشد) میچشاند و سپس او را روی تکهای سرخ از آتش قرار داده و به وی میگویند: بچش چیزی را که دستهایت پیش پیش به واسطه زدن شخصی که او را زدی برای تو فرستادهاند، کسی را که زدی پیک و پیام آور خدا و رسول خدا بود و در این هنگام مضروب را آورده و نزدیک درب جهنم نگاه داشته و به او میگویند: به زننده خود بنگر و به آن چه به سرش نظر نما آیا سینهات شفا مییابد؟ این عذابی که به او وارد شده به خاطر قصاص برای تو میباشد، پس میگوید: حمد خدا را که من و فرزند رسول خدا را یاری فرمود.۶
حقّ زیارت حسین(ع)
مردی از شیعیان آورده است که به امام صادق(ع) گفت: هنگامیکه حسین(ع) را زیارت کردم، شوق دیدار شما نیز در اندیشهام پدیدار شد و مرا وادار کرد تا رنج این سفر طولانی را برای دیدار شما، به جان بخرم.
امام صادق(ع) فرمود: « به وعدههای پروردگا، یقین داشته باش، تو از سرای بزرگ مردی که حق پرشکوهتری از من بر شما دارد، آمدهای.»
پرسیدم: چه حق بزرگتری از وجود گرامیشما بر من دارد؟فرمود:
«حق او این است که وقتی بر او وارد شدی، خدای را در حرم او بخوانی و خواستهها را به بارگاه او ببری.»7
امام باقر(ع) به دیدار زائران حسین(ع) میشتافت.
پینوشتها:
٭ برگرفته از: معجزات و کرامات امام حسین(ع)، نوشته عباس عزیزی، نشر سلسله.
۱. زندگانی امام حسین(ع)، ص ۲۰۳ ـ ۲۰۰.
۲. گنجینه دانشمندان، ج ۱، ص ۳۰۴.
۳. مردان علم در میدان عمل، ص ۲۱۸
۴. داستانهای شگفت، ص ۷۲ ـ ۷۱.
۵. سیمای فرزانگان، ج ۳، ص ۱۸۶؛ منهاج الدّموع، ص ۲۰۵.
۶. کامل الزیارات. ص ۴۰۶ ـ ۴۰۲.
۷. بحارالانوا، ج ۱۰۱، ص ۴۶.
ماهنامه موعود شماره ۷۲