در این نوشتار سعی شده است تا در حدّ مختصری به اهداف حکومتی امیرالمؤمنین علی(ع) بپردازیم؛ ولی پیش از آن، باید دانست که حکومت در نظر حضرت علی(ع) هدف نبود؛ بلکه وسیلهای بود که به کمک آن میکوشیدند احقاق حقّ و ابطال باطل کنند. پس با آن، حدود الهی را اجرا کردند و عدالت را در جامعه گسترش دادند، همه مردم را زیر پرچم حکومت الهی به حقوق واقعی خود رساندند، فکرهای خفته را بیدار کردند و انحرافها و کجیها را از میان برداشتند.
اهداف حکومتی امیرالمؤمنین علی(ع)
در این نوشتار سعی شده است تا در حدّ مختصری به اهداف حکومتی امیرالمؤمنین علی(ع) بپردازیم؛ ولی پیش از آن، باید دانست که حکومت در نظر حضرت علی(ع) هدف نبود؛ بلکه وسیلهای بود که به کمک آن میکوشیدند احقاق حقّ و ابطال باطل کنند. پس با آن، حدود الهی را اجرا کردند و عدالت را در جامعه گسترش دادند، همه مردم را زیر پرچم حکومت الهی به حقوق واقعی خود رساندند، فکرهای خفته را بیدار کردند و انحرافها و کجیها را از میان برداشتند.
پس حکومت وقتی ارزش پیدا میکند که بتوان در پرتو آن، جامعه را به سوی کمال و مسیر احکام خدایی هدایت کرد و تحریف و بدعت را در احکام الهی برچید. در حقیقت، امام میخواست حکومتی پیرو حکومت رسول خدا(ص) تشکیل دهد. با توجّه به آنچه گذشت، به اهداف حکومتی آن حضرت میپردازیم:
۱. استقرار عدالت
استقرار عدالت یکی از اهداف مهمّ حکومت امام علی(ع) بود. امام در آغاز حکومتشان، این هدف خود را در خطبهای چنین بیان فرمودند:
«به خدا سوگند! بیتالمال تاراج شده را هر کجا بیابم، به صاحبان اصلی آن بازمیگردانم؛ اگرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند؛ زیرا در عدالت، گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت برای او سخت است، تحمّل ستم برای او سختتر است.»۱
با دقّت در بخش آخر کلام حضرت روشن میشود که در اجرای عدالت، تنها اموال حلال برای اشخاص باقی میماند و اموال نامشروعشان از آنان گرفته میشود؛ ولی اگر تن به عدالت ندهند و همچنان بر رسم ستم پافشاری کنند، تمام اموالشان به خطر میافتد. ممکن است ستم در کوتاهمدّت به سود ستمکار باشد؛ ولی بیشک در دراز مدّت چنین نخواهد بود.
از دیدگاه امام علی(ع) مشروعیت حکومت و زمامداری، تنها برای اجرای عدالت در میان انسانها و رساندن آنها به رشد و کمالی است که استعدادش را در نهاد خود دارند.۲
در واقع، پنج سال حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) برای برقراری عدالت در جامعهای بود که سالها، تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی در آن رایج بود. امام علی(ع) در اجرای حدود الهی و برپایی یک حکومت اسلامی، عدالت را در قلمرو حکومتش سرلوحه قرار داد و به همین دلیل، گروهی در مقابل امام ایستادند.
۲. اجرای حق
حضرت علی(ع) یکی دیگر از اهداف حکومت را اجرای حق بیان کردهاند؛ چنانکه در «نهجالبلاغه» میفرمایند:
«به خدا سوگند! داد ستمدیده را از ستمکار میگیرم و افسار ستمگر را میکشم تا وی را به آبشخور حق وارد سازم؛ هرچند کراهت داشته باشد.۳
با دقّت در بیان امیرمؤمنان(ع) میفهمیم که حکومت در نظر حضرت، وسیلهای برای اقامه عدل، اجرای حق، سرکوب بیداد گری و سنگری برای بیچارگان و ستمدیدگان بوده، پناهگاهی که با آغوش باز، محرومان جامعه را بپذیرد و حقّ آنان را از ستمگران بستاند و گلوی چپاولگران را با چنگال عدالت چنان بفشارد که دیگر کسی را فکر تجاوز به حقوق ضعیفان در سر نیفتد.
چون حکومت و زمامداری برای اجرای حق بود، حضرت در این زمینه بسیار سختگیر بودند و مسامحه، سهلانگاری، گذشت و چشمپوشی نسبت به متجاوزان در قاموس زندگیاشان راه نداشت.
ابنعبّاس میگوید:
در سرزمین «ذیقار» بر امام علی(ع) وارد شدم. امام در حالیکه مشغول وصله کردن کفش خود بودند، رو به من کردند و فرمودند: «ارزش این کفش چقدر است؟» گفتم: بهایی ندارد. امام(ع) فرمودند:
«به خدا سوگند! همین کفش بیارزش، برای من از حکومت بر شما بهتر است؛ مگر اینکه با این حکومت حقّی را به پا دارم یا باطلی را دفع کنم.»۴
۳. اصلاح جامعه
یکی دیگر از اهداف حکومتی حضرت، اصلاح جامعه است؛ چنانکه در این مورد میفرمایند:
«خدایا! تو میدانی که جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت، حکومت، دنیا و ثروت نبود؛ بلکه میخواستیم نشانههای حق یا دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم و در سرزمین تو، اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقرّرات فراموش شده بار دیگر اجرا گردد.»۵
مولای متّقیان(ع)، رسالت اصلی خود را اصلاح جامعه میدانستند؛ زیرا فردی پایبند به دین و سنّت نبوی بودند. افزون بر آن، کسانی ایشان را بر سر کار آورده بودند که امید داشتند خلیفه جدید، به اصلاح خرابیهای حکومتهای پیشین بپردازد. تناسب هدف این گروه با شخصیّت امام(ع)، یکی از دلایل اصلی رویکرد آنان به ایشان بود.۶
حضرت علی(ع) از نخستین روز حکومت، تمام نیروی خود را برای اصلاح جامعه به کار بردند و به زدودن انحرافها پرداختند و بدون کوچکترین چشمپوشی و ملاحظهکاری، در پی تحقّق این امر مهم بودند. در ادامه، بخشی از آن اصلاحات را بیان میکنیم.
الف) لغو امتیاز طبقاتی
امیرالمؤمنین، علی(ع) بیتالمال را به طور مساوی میان مردم تقسیم میکردند و میان سیاه، سفید، عرب و غیرعرب فرق نمیگذاشتند. به همین سبب، گروهی که حقّ بیشتری از بیتالمال مسلمانان میخواستند، اعتراض کردند و خواهان سهم بیشتری از بیتالمال شدند.
علیبن ابیرافع نقل میکند: طلحه و زبیر نزد امیرالمؤمنین علی(ع) آمدند و گفتند: عمر از بیتالمال به ما سهم بیشتری میداد. امام(ع) فرمودند: «رسول خدا(ص) چقدر میداد؟» آنها ساکت شدند. سپس امام(ع) افزودند:
«مگر رسول خدا(ص) اموال را به طور مساوی بین مسلمانان تقسیم نمیکردند؟»
گفتند: چنین بود. امام(ع) فرمودند: «روش پیامبر نزد شما درستتر است یا راه عمر؟» گفتند: البتّه روش رسول خدا؛ ولی ما سابقه بیشتری در اسلام داریم و زحمت بیشتری کشیدهایم و نیز از بستگان رسول خدا(ص) هستیم. امام(ع) فرمودند: «سابقه شما در اسلام بیشتر است یا سابقه من؟» گفتند: سابقه شما. امام(ع) فرمودند: «نزدیکی من به رسول خدا(ص) بیشتر است یا شما؟» گفتند: نزدیکی شما. امام(ع) فرمودند: «زحمت من در راه اسلام بیشتر است یا شما؟» گفتند: زحمت شما. سپس امام(ع) فرمودند: «به خدا سوگند! بین من و این، اجیرم امتیازی نیست.» و با دست مبارک خود به اجیر اشاره کردند.۷
ب) شایسته سالاری
مشاغل رسمیبر حسب تقوا و لیاقت، به افراد واگذار میشد. در حکومت عدل علی(ع) مکتبی بودن، شرط انتخاب و گماردن به مشاغل دولتی بود.۸ از جمله میتوان به انتخاب محمّد بنابیبکر برای استانداری «مصر» اشاره کرد. او از یاران مخلص و مورد اعتماد حضرت بود. وقتی طلحه و زبیر به طور رسمی از امیرالمؤمنین، علی(ع) خواستند که آن دو را به امارت «کوفه» و «بصره» بگمارد. حضرت فرمودند: «نزد من باشید بهتر است.» در واقع، حضرت انتخاب آنها را به زیان حکومت اسلامی میدانست. از اینرو، از خواست آنان سرباز زد که همین مسئله، سبب مخالفت آنها با حضرت شد و بعدها به جنگ جمل انجامید.
ج) بازگرداندن اموال چپاول شده
امام(ع) افرادی را که درآمد ملّت را چپاول کرده و ثروتهای مردم را احتکار کرده بودند، تحت تعقیب قرار دادند و تا آنجا که توانستند اموال غارت شده را به بیتالمال برگردانند؛ هرچند در مهریّه زنان قرار داده بودند.
د) پاکسازی عناصر فاسد
حضرت علی(ع) استانداران و کسانی را که به مردم ستم میکردند و از اصول حکومت خارج شده بودند، برکنار کردند. امام(ع) تصمیم داشتند تمام مناطق حکومت اسلامی را از لوث وجود حاکمان خودکامه و ستمپیشه بنیامیّه که هر کدام در گوشه و کنار دنیای اسلام، غارتگر اموال مردم و پدیدآورنده اختناق بودند و بیتالمال مسلمانان را در اغراض خاصّ سیاسی خود مصرف میکردند، کاملاً پاکسازی کنند.
مولای متّقیان(ع) این اصلاحات را انجام دادند؛ چون خطر از میان رفتن ارزشها را احساس میکردند. به همین دلیل، لازم دانستند اصلاح را از اساس شروع کنند و از آنجا که حاکمان و والیان، اساس حکومت هستند، تصمیم گرفتند حاکمان ناشایست را برکنار کنند.
۴. اجرای دستورهای خداوند و روش پیامبر
معیار و میزان در حکومت امام(ع)، دستورهای اسلام بود و همه افراد جامعه و حتّی اعضای خانوادهاشان در برابر قوانین اسلامیبرابر بودند. حضرت اداره جامعه را بر اساس برنامههای الهی استوار کردند و برای رعایت آن از جان و زندگی خویش مایه گذاشتند و هرگز از مسیر انصاف و حق تجاوز نکردند.
مولای متّقیان(ع) برای حکومت هیچ ارزش مادّی قائل نبودند. حکومت و قدرت از دیدگاه آن حضرت، وظیفه و مسئولیّتی است که خداوند به عهده افراد آگاه و توانا در رهبری جامعه گذاشته است. هدف حضرت، اجرای کامل سنّت رسول خدا(ص) و احکام «قرآن» بود. حضرت میخواستند برنامه و قوانین اسلام را آنگونه که خداوند و پیامبرش دستور داده بودند، در میان مردم اجرا کنند و چهره واقعی اسلام را به جهانیان نشان دهد. امیرالمؤمنین، علی(ع) در اینباره به عمر میفرمایند: «اگر به سه چیز عمل کنی، تو را از دیگر امور بینیاز میسازد و اگر به آنها توجّه نکنی، غیر آنها، تو را کفایت نمیکند.» عمر گفت: آنها چیست؟ حضرت فرمودند:
«الف) اقامه حدود الهی نسبت به متخلّفان، خواه نسبت به تو دور باشند یا نزدیک؛
ب) عمل به دستورهای قرآن مجید، خواه در حال خشم باشی یا خشنودی؛
ج) تقسیم عادلانه بین سیاه و سفید.»۹
حضرت علی(ع) در جای دیگر میفرمایند:
«بدانید که من شما را به راه حق خواهم راند و روش پیامبر اکرم(ص) را که سالها متروک مانده است، پیروی خواهم کرد. من دستورهای کتاب خدا را درباره شما اجر خواهم کرد و کوچکترین انحرافی از فرمان خدا و سنّت پیامبر نخواهم داشت.»۱۰
پینوشتها:
۱. «نهجالبلاغه»، صبحی صالح، خطبه ۱۵، ص ۵۷.
۲. «ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه»، محمّدتقی جعفری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تابستان ۱۳۶۰، ج ۱، ج ۱۶، ص ۹۲.
۳. «شرح نهجالبلاغه»، ابن ابیالحدید، ج ۹، خطبه ۱۳۶، ص ۳۱؛ «وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ کَارِهاً.»
۴. همان، ج ۲، خطبه ۳۳، ص ۱۸۵.
۵. همان، ج ۸، خطبه ۱۳۱، ص ۲۶۳.
۶. «تاریخ سیاسی اسلام»، رسول جعفریان، قم، الهادی، ج ۱، ص ۲۴۹.
۷. «بحارالانوار»، ج ۴۱، ص ۱۱۶.
۸. «تکرار تاریخ»، هاشم هریسی، دفتر نشر تعالیم اسلامی، ۱۴۰۱ه.ق.، ص ۶۵.
۹. «وسائلالشّیعه»، مصحّح: محمّد رازی، بیروت، دار احیاء التّراث العربی، ج ۱، ص ۱۵۶، ح ۲.
۱۰. «بحارالانوار»، ج ۳۲، ص ۱۷؛ فضلالله کمپانی، «علی(ع) کیست؟»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۶، ج ۱۸، ص ۱۲۴.