شعر و ادب

 
صبح بی تو

صبحِ بی تو، رنگِ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می‌گویند: تعطیل است کار عشق‌بازی
عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
جغد بر ویرانه می‌خواند به انکار تو امّا
خاکِ این ویرانه‌ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندیِ دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می‌کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهیِ زخمی‌که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

قیصر امین‌پور

فیض عمر
ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی
علم وسیع خضر ز بحرت علامتی
آب حیات معرفتت را کنایتی
انفاس عیسی از نفست بود شمه‌ای
تعمیر عمر نوح، تو را بود آیتی
کی عطرسای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
هر پاره از دل و از غصه قصه‌ای
هر سطری از خصال تو وز رحمت آیتی
تا چند ای امام بسوزیم در فراق
آخر زمان هجر شما را نهایتی
در آرزوی خاک درش سوختیم ما
یادآور ای صبا که نکردی حمایتی
ای فیض عمر رفت و ندیدی امام را
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی

فیض کاشانی

مردم دیده

مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز
چشم در راه تو صاحب‌نظرانند هنوز
لاله‌ها، شعله‌کش از سینه داغند به دشت
در غمت، همدم آتش‌جگرانند هنوز
از سراپرده غیبت، خبری بازفرست
که خبر یافتگان، بی‌خبرانند هنوز
رهروان، در سفر بادیه حیران تواَند
با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز
طاقت از دست شد ای مردمک دیده! دمی
پرده بگشای که مردم نگرانند هنوز

مشفق کاشانی

شراره شعر

ای شرق، ای چکاد بلند سپیده‌دم
پیشانی بلند زمان؛ نون و القلم
نامت اذان اذان نفسی در تنم روان
رازی شگرف سایه افتاده بر عدم
با قایقی شکسته و فانوسی از امید
آیا عبور می‌کنم از کوره راه غم
در ذهن واژه‌های مقیمان روشنی
هر بازدم شراره شعری دمادمم
ای نطق مهر آینه باران هزارسو
از آبروی جان تو گیتی است محترم
زیباترین نمایه و آیین زندگی
هرجا خداست، یاد تو هم می‌شود رقم

ابراهیم حسنلو (همدان)

آیت یزدان

خرم آن روز که آن مظهر یزدان برسد
شام تاریک رود، صبح درخشان برسد
کعبه گلشن شود از لطف گل رخسارش
تازه گردد چمن و فیض به بستان برسد
مدنی برقع اسلام زرخ بگشاید
بی‌پناهان جهان را سر و سامان برسد
دوره عدل و مساوات چو آغاز شود
روزگار ستم و جهل به پایان برسد
خاتم هشت و چهار و گل گلزار نبی
روشنی‌بخش جهان آیت یزدان برسد
قائم آل محمد(ص) شرف کون و مکان
بانی صلح و صفا، حامی قرآن برسد
شیعیان را برهاند ز غم و رنج و محن
ظلم و درد همه را مرهم ایمان برسد  

ناصرچیان اراکی

غربت مولا

برآر دست دعا تا، دعا کنیم بیاید
بیا به یوسف زهرا، دعا کنیم بیاید
دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو
کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید
خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم
فدای غربت مولا، دعا کنیم بیاید
اگر به راز و نیازی به هر قنوت نمازی
بخوان دعای فرج را، دعا کنیم بیاید
بیا و حاجت خود را فدای حاجت او کن
به هر نیاز و تمنّا، دعا کنیم بیاید
به آن امید که آید عنایتی بنماید
به چشم ما بنهد پا، دعا کنیم بیاید
بیا به سینه صحرا ز هجر یار بنالیم
بریز اشک چو دریا، دعا کنیم بیاید
برای روز ظهورش برای درک حضورش
شویم جمله مهیّا، دعا کنیم بیاید
بیا و خانه دل را ز غیر یار تهی کن
بپوش جامه تقوا، دعا کنیم بیاید
بیا چو ابر بهاران کنیم ناله و زاری
روان شویم به هر جا، دعا کنیم بیاید
بریزد اشک شب و روز آن غریب زمانه
دلش شکسته ز غم‌ها، دعا کنیم بیاید
به رنج‌های پیمبر(ص)، به اشک غربت حیدر(ع)
به سوز سینه زهرا(س)، دعا کنیم بیاید
به آن سری که بریدند در مقابل خواهر
به موی زینب کبرا(س)، دعا کنیم بیاید

سید محمدتقی مدّاح

ماهنامه موعود شماره ۸۱

Check Also

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *