ترجمه: عبداللَّه امینى
بیشتر فلاسفه پوزیتویست به ویژه مارکسیستها در سده نوزدهم و بیستم، درباره سنتها و مرحلههاى تاریخ به بحث پرداختهاند. بهترین دستاوردى که مارکسیسم، بهاندیشه بشرى تقدیم کرد، اصل جبر تاریخى۱ و کوشش براى کشف سنتها و مراحل تاریخ، نیز اهمیت شناخت قوانین آن براى پیشبینى مسیر حرکت تاریخ و پیامدهاى آن بود. مارکسیسم درباره شناخت سنتهاى تاریخ و نقش آن در ارتقاى بینش و آگاهى انسان و تأثیر فعالیتهاى مثبت در رویکرد مرحله تاریخى که انتظار آن مىرود، نیز کاوش مىکند.
اما مارکسیسم با انکار وجود خداى متعال و تحریف دین الهى در برخورد و تعامل با پیامبران، گرفتار لغزش شد، که پیامد آن، عدم موفقیت در کشف مراحل کلى حرکت تاریخ و شناخت سنتهایى است که مقطع کنونى و گذار را به مرحله آینده انتقال مىدهد و در پایان محتومى نگه مىدارد.
اندیشه بشرى از راه افکار مارکسیستى، در سده ۱۹ میلادى، جبر تاریخى را درک کرد و به کشف مراحل و مقاطع جبرى تاریخ و قوانین کلى آن پرداخت، اما در کشف خود به راه اشتباهى رفت.۲ در مقابل، اندیشه نبوى، از آغاز پیدایش در بیش از هزار سال پیش، تصور خود از حرکت جامعه بشرى را براساس جبر تاریخى نهاد و اندیشهاى روشن از سنتها و مراحل تاریخ را تقدیم کرد.
میراث دینى یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، نصوص مشترکى را درباره سنتهاى تاریخى به گزارش پیامبران، دربر دارد و پژوهشگران مىتوانند بگویند باور دینى به سنتهاى تاریخى، از مهمترین و اساسىترین اعتقادات مشترک میان ادیان سهگانه اسلام، یهودیت و مسیحیت است.
مایلم تأکید کنم متون دینى که میراث ادیان سهگانه مذکور است، اطلاعات یکسانى توسط شخصیتهاى تاریخى ارایه مىدهد که حرکت و نهایت تاریخ براساس آن پایهریزى مىشود.
بنابراین، در برابر ما فقط اندیشه مشترکى درباره نهایت سیر تاریخ نیست، بلکهاندیشههاى همخوان شخصیتهاى تاریخى است که از متون دینى به دست مىآید. به سبب وجود متونى که از شخصیتهاى تاریخى سخن مىگوید، قرائتها و تفسیرهاى گوناگونى یافت مىشود که ما را در برابر مصداقهاى مختلفى از یک اندیشه قرار مىدهد. البته راه گفتوگوى آرام علمى براى ادیان سهگانه و گرایشها و مذاهب، براى راهیابى و وصول به قرائتى یکسان از متون، باز است.
پس از این مقدمه مىتوان گفت:
به اعتقاد شیعه، وجود مهدى موعود، حجهبنالحسنالعسکرى، فرزند حسین مظلوم و شهید، با مراحل و سنتهاى سیر تاریخ مرتبط است، چنانکه این سخن را تمامى پیامبران توسط متون اساسى مانند قرآن و تورات و انجیل گفتهاند.
سیر اعتقادات شیعى، به گواه میراث معتبرش، مدعى است که مهدى موعود(ع)، قهرمان پایان تاریخ است. متون شیعى، مهدى موعود(ع) را »محمدبن الحسن العسکرى، فرزند حسین مظلوم شهید« مىداند. متون دینى مسیحى و یهودى نیز وى را مشخص کردهاند.
گواهاندیشه ما، تأکید قرآن است که پایان درخشان تاریخ، به خواست خدا حتمى است و خداوند در قرآن و کتابهایى که بر پیامبران پیشین فرستاده، آن را بیان کرده است. قرآن تأکید دارد که خبر بعثت پیامبر مکى، در تورات و انجیل هست. اهل بیت(ع) در سخنان خود تأکید دارند که کتابهاى پیشین [تورات و انجیل] به محمد و اهل بیتش بشارت داده است. على و حسین و مهدى(ع) در این کتابها نام برده شده است، چنانکه از پیامبر(ص) نام برده شده است.
اعتقاد مشترک ادیان سهگانه آسمانى درباره پایان تاریخ
پیروان ادیان سهگانه آسمانى (مسلمانان، مسیحیان و یهودیان) باور دارند آینده نهایى مسیر زندگى خاکى، پیروزى ایمان بر کفر، حاکمیت حق و علم و عدالت اجتماعى و عبادت خداى متعال، وراثت زمین به صالحان، پایان خرافات و گمراهى و ستم و تمامى گونههاى انحراف است. نیز اتفاقنظر دارند شخصى که خداوند عهد و پیمانش را به دست او تحقق مىبخشد، از فرزندان ابراهیم بوده است و شریعتى که بدان حکومت مىکند، آیین موسى نیست، بلکه دین پیامبرى است که خداوند در آخرالزمان، وى را مبعوث مىکند و امىها [اهالى مکه (امالقرى)] منتظر اویند.۳
در قرآن کریم (سوره انبیاء(۲۱) آیه ۱۰۵) آمده است:
و ما بعد از تورات، در زبور [داوود] نوشتیم [و در کتب انبیاى پیشین وعده دادیم] که بندگان نیکوکار من، ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.
مزمور ۳۷ کتاب مقدس خطاب به داوود چنین مىگوید:
کار اشرار تو را نگران نکند و بر گناهکاران حسرت مبر؛ زیرا مانند گیاه، زود پژمرده مىشوند و مثل علف سبز، تند خشک مىگردند. بر پروردگار توکل کن و کار خیر انجام بده. با خیال آسوده، در زمین سکنى گزین و امانتدار باش. به پروردگار امیدوار باش تا آرزوى قلبىات را برآورد. راهت را براى پروردگار خالص ساز و بر او توکل کن تا کارت را برعهده گیرد و بىگناهىات را مانند نور، آشکار کند و مثل خورشید تابان، حقت را ظاهر سازد. در پیشگاه پروردگار، آرام گیر و با شکیبایى، در انتظار [فرمان] وى باش و به آنکه به کمک نیرنگ، در تلاشش موفق مىشود، حسرت مبر. خود را از غضب نگهدار و خشم را ترک کن و براى انجام شر، متهور مباش؛ زیرا اشرار درمىمانند، اما نیکوکاران، خیرات زمین را به ارث مىبرند و به فیض صلح و سلامت مىرسند… خیر کمى که راستگو داراست، بهتر از ثروت بسیار اشرار است؛ زیرا دستان اشرار به زودى مىشکند، اما پروردگار نیکوکاران را پشتیبانى خواهد کرد. پروردگار به روزگار افراد با کمال، آگاه است و تا ابد، میراثشان پاینده خواهد بود… از شر دور باش و خوبى کن که تا ابد آرام باشى؛ زیرا پروردگار عدالت را دوست دارد و از پارسایان حمایت و تا ابد آنان را حفظ مىکند. اما ذریه اشرار نابود مىشوند. درستکاران، خیرات زمین را به ارث مىبرند و تا ابد در آن مىمانند. دهان راستگو، همیشه سخن حکمتآمیز مىگویدو به سخن حق، برترى مىیابد. آیین معبودش، در دلش ثابت است و گامهایش متزلزل نیست. شریر در کمین درستکار است و تلاش در کشتن وى دارد، اما پروردگار نمىگذارد او به چنگ شریر افتد و به وقت محاکمه، محکوم گردد. منتظر [فرمان] پروردگار باش و همیشه در راهش رو، تا مقامت را رفیع کند و زمین را مالک شوى و شاهد نابودى اشرار باشى.
مىبینم شخص شریر [که در دنیا به ظاهر] پرثمر و پرسایه مانند درختى سبز و ریشهدار در زمین اصلى خود است، پس از مدتى، دیده نمىشود. به دنبال آن هستى، ولى اثرى از آن نمىیابى.
کمال را در نظر گیر و مستقیم بنگر؛ که پایان چنین انسانى، سلامت است. اما همگى عصیانگران هلاک مىشوند و نهایت اشرار، فناست، لیکن رهایى و رستگارى نیکوکاران، از جانب خداست و او به هنگام تنگى، دژ و امان آنان است. به حق، پروردگار کمکشان مىکند و از اشرار نجاتشان مىدهد و رهایى مىبخشد؛ زیرا زیر حمایت پروردگارند.
اختلافنظر مسلمانان، مسیحیان و یهود در هویت رهبر موعود الهى و کتاب وى
در هویت شخصى که خداى متعال به دست وى، رخداد بزرگى را که انتظار مىرود، به اجرا مىگذارد، اختلافنظر است. مسلمانان، یهود و مسیحیان، نظرات گوناگونى درباره امتى که رهبر بزرگ الهى، از آن است و شریعت الهى که بدان عمل مىکند، دارند.
همگى مسلمانان معتقدند وى از ذریه اسماعیل و از فرزندان محمد(ص) و از نوادگان فاطمه، دخت پیامبر است و امت این رهبر [موعود]، امت محمد است و آیینش، شریعت محمد(ص) مىباشد.
ابىداود و ابنماجه و ابنحنبل و طبرانى و حاکم در مستدرک و دیگران از قول پیامبر روایت کردهاند:
اگر از دهر (دنیا) جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بیتم را برمىانگیزاند که زمین را چنانکه پر از ستم شده است، پر از عدل و داد خواهد کرد.
نیز فرمود:
مهدى از عترت من، از فرزندان فاطمه است.
اما یهود و مسیحیان معتقدند که وى از ذریه اسحاق، از فرزندان یعقوب و از نوادگان داود است. مسیحیان مىگویند: این رهبر (موعود) اسراییلى، مسیح عیسى بن مریم است که به دست یهود کشته شد. خداى متعال، وى را زنده کرد و از میان مردگان برانگیزاند و به آسمانش برد و در آخر دنیا، وى را مىفرستد تا توسط وى، وعدهاش را تحقق بخشد.
یهودیان مىگویند: وى (رهبر موعود) هنوز زاده نشده است.
آیه ۲۰ اصحاح (سوره) ۱۷ سفر تکوین (پیدایش) به وعده خداى متعال به اسماعیل اشاره دارد:
اى اسماعیل! سخنت را درباره وى [رهبر موعود] شنیدم. منم آنکه مبارکش مىگردانم و رشدش مىدهم و توانش را بسیار بسیار مىکنم و دوازده رهبر مىزاید و امت عظیمى قرارش مىدهم.
»حنان ایل«، مفسر یهودى در حاشیه بر این آیه مىگوید:
از پیشگویى این آیه، ۲۳۳۷ سال گذشت تا عرب
(سلاله اسماعیل) [با ظهور اسلام در سال ۶۲۴ م] امتى عظیم گردند. در این مدت، اسماعیل مشتاقانه منتظر بود وعده الهى محقق شود و عرب بر عالم چیره گردند. ولى ما که ذریه اسحاق هستیم، تحقق وعده الهى که به ما داده شده بود، به سبب گناهانمان، به تأخیر افتاد، اما حتماً وعده الهى، در آینده محقق خواهد شد. پس نباید نومید شویم.۴
در سفر اشعیا، ۱۱۱ آمده است:
از تنه »یسّى« شکوفه مىروید و از ریشهاش، شاخه سبز مىشود. روح پروردگار، روح حکمت و هوشمندى، روح مشورت و توان، روح معرفت و ترس از پروردگار، بر »یسى« مستقر مىشود و شادىاش در تقواى پروردگار خواهد بود. به آنچه چشمانش مىبیند، قضاوت نخواهد کرد و به آنچه گوشهایش مىشنود، حکم نخواهد نمود. براى مسکینان، به عدل قضاوت مىکند و براى بینوایان زمین، به انصاف حکم مىنماید. با دهان و زبانش، زمین را مجازات خواهد کرد و به نفسى که از میان لبانش بیرون مىشود، منافق را مىمیراند. او لباس نیکى مىپوشد و کمربند امانتدارى مىبندد. در نتیجه [و در پرتو حکومت عادلانهاش] گرگ با میش خواهد زیست و پلنگ در کنار بره خواهد نشست و گوساله و شیر درنده همدم خواهند شد و همه حیوانات با هم چرا خواهند کرد و بچه خردسالى، همگى را خواهد راند. گاو و خرس با هم به مرتع خواهند رفت و کرههایشان کنار هم خواهند بود. شیر درنده مثل گاو، علف خواهد خورد و کودک شیرخواره، در امنیت، کنار لانه مار، بازى خواهد کرد و بچه خردسال، دستش را داخل لانه افعى مىکند و بدو آسیبى نمىرسد. در هر کوه قدسى، آدمیان اذیت نمىشوند و بدى نخواهند کرد؛ زیرا زمین، از معرفت پروردگار پر خواهد شد، چنانکه دریا از آب پر است. در آن روز، اصل و نسب »یسى« پرچمدار [هدایت] امت خواهد بود و همگى مردم، (Gentiles) زیر پرچم وى خواهند آمد و بدو نظر خواهند داشت و جایگاه »یسى« رفیع خواهد شد.
آیا رهبر موعود از فرزندان اسحاق یا اسماعیل است؟ تفصیل سخن در اختلاف مسلمانان و مسیحیان و یهود، با تحقیق در این مسئله ممکن است: پیامبرى که امىها [مردم یا اهالى امالقرى (مکه)] منتظر اویند، عیسى است یا محمد(ص)؟ وارث ابدى امامت ابراهیم کیست؟ آیا اسماعیل و ذریه برگزیده وى هستند یا اسحاق و فرزندان برگزیده او؟ و رهبر الهى که بىآنکه گناهى کرده باشد، کشته مىشود و کشتن وى سبب هدایت بسیارى خواهد شد، کیست؟ چنانکه کشته شدن وى سبب حفظ و نشر دین مىشود و نسلى از ذریه او، روزگار درازى خواهند زیست و آینده روشن تاریخ بشریت، به دست آنان محقق خواهد شد.
علماى مسلمان و بسیارى از علماى یهودى و مسیحى، درباره این پرسش که »رهبر موعود از نسل کیست؟« و »پیامبر آخرالزمان کیست؟« بحث کرده و پیروى خود از پیامبر و اهل بیتش را اعلام نمودهاند.۵
درباره »کشته شدن رهبر موعود«، مسیحیان پیرو »پولس« به تفسیر متونى پرداختهاند که از مرد دردها و رنجها سخن مىگوید و چنانکه قوچ ذبح مىشود، کشته خواهند شد. اینان معتقدند وى عیسى بن مریم است. اما تطبیق متون، متناسب با او نیست؛ زیرا عیسى، ذریه و نسلى نداشت که روزگار دراز یا کوتاهى زندگى کنند.
اختلاف شیعه و سنى درباره رهبر موعود
شیعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسکرى است که سال ۲۵۶ ق. متولد شد و پدرش [امام] حسن عسکرى بر امامت وى تصریح کرده است. سپس به اذن خدا، او غیبت صغرى و کبرى مانند عیسى نمود. غیبت صغرى هنگامى بود که خدا، وى را از نیرنگ حکومت عباسى نجات داد. وى از هنگام تولد، مخفى مىزیست و پدرش او را [از دیدهها] پنهان مىکرد، پس از وفات پدرش در سال ۲۶۱ ق. شیعیان را توسط وکیلانش (نواب اربعه) راهنمایى مىکرد. نیابت اینان ۶۹ سال (۲۶۱ تا ۳۲۹ق.) به طول انجامید.
غیبت کبرى، پس از وفات نایب چهارم (على بن محمدالسمرى) آغاز شد. به هنگام وفات، وى به شیعه گفت: نایبى خاصى پس از او نخواهد بود تا خداى متعال، ولىاش را در آخر زمان ظاهر کند.
سنىها معتقدند مهدى هنوز متولد نشده است و در آخرالزمان به دنیا مىآید.
تفصیل سخن در اختلاف شیعه و سنى درباره ولادت رهبر موعود و اینکه وى فرزند [امام] حسن عسکرى است یا در آینده متولد مىشود، با تحقیق در این مسئله ممکن است. پیامبر جانشین و اوصیایى معصوم دارد و نقل سخن پیروان از امامانشان پذیرفته مىشود؛ زیرا مانند پیروان مذاهب دیگرند که به نقل از رهبران مذهبى خود، مسایل فقهى و تاریخى را روایت مىکنند.
تمامى شیعه از زمان قدیم، اتفاقنظر دارند که پیامبر از امامان نام برده، شمارشان را گفته و هر امام، امام بعدى را معرفى کرده است. [امام] حسن عسکرى خبر داده است فرزندى دارد که جانشین وى و مهدى منتظر است.
گواه شیعه بر بیان امامت الهى اهل بیت توسط پیامبر، »حدیث ثقلین«6 و »حدیث سفینه«7 است. دلیل شیعه بر شمار امامان، »حدیث اثنىعشر«8 است و گواه بر اینکه نخستین امامان الهى، على سپس حسن، بعد حسیناند، »حدیث غدیر«9 و »حدیث منزلت«10 و »حدیث کسا« و »حدیث الحسن والحسین سبط من الاسباط« است که همگى در احادیث معتبر سنى روایت شدهاند.
گواه امامت نه فرزند [امام] حسین، احادیث وصیت در کتابهاى معتبر شیعه است، مانند فرمایش امام باقر(ع) که کلینى روایت کرده است:
یکون تسعه ائمه من ذریه الحسین بن على، تاسعهم قائمهم.
نه امام از فرزندان حسینبن علىاند، که نهمى قائم است.
امام صادق فرمود:
آیا مىپندارید اوصیاى ما هر که را بخواهند وصى مىکنند؟ نه، واللَّه! این عهد و گفتهاى بهجا مانده از رسولاللَّه(ص) درباره امامى پس از امامى دیگر است تا به وى [مهدى موعود(ع)] پایان پذیرد.
در خبرى دیگر است:
تا به صاحبالامر ختم شود.۱۱
مشخصه سیره ائمه نهگانه، در اختیار داشتن کتابهاى »جامعه« و »جفر« است که امام على به نقل از پیامبر، در دیدارهاى خصوصى که داشتند، نوشت و اخبار غیبى و کراماتى که از امامان دیده شد که جز از برگزیدگان مورد تأیید خداوند، ساخته نیست.
برادران اهل سنت کوشیدهاند ادعاى نام بردن امامان و نخستین امام؛ یعنى على(ع)، توسط پیامبر را رد کنند. اینان مىگویند: احادیث نبوى که گواه ادعاى شیعه است، دلالت ندارد یا سند آن ضعیف است، اما علماى شیعى با سنىها مناقشه کرده، اشتباه اهل سنت را بیان کردهاند.
برخى فرقههاى شیعى به ویژه زیدیه، امامت دوازده امام را نپذیرفتهاند، اما علماى شیعى بدانان پاسخ دادهاند.
برخى نویسندگان معاصر نیز مىگویند: مهدى متولد نشده است؛ زیرا فقط یک فرقه از دوازده فرقه پیرو حسن عسکرى، معتقد به ولادت مهدىاند. این مطالب را »نوبختى« در کتاب فرقالشیعه و اشعرى شیعه در المقالات والفرق گفتهاند.
جواب اینان را به تفصیل در کتاب حول امامه اهلالبیت و وجودالمهدى دادهام.
غیبت به معناى وانهادن عمل به احکام اسلامى نیست
غیبت به معنى توقف عمل به احکام اسلام نیست. چگونه مىتواند چنین باشد، در حالى که وجود اوصیاى پیامبر، براى حفظ اسلام است تا راهى صحیح براى کسانى باشد که مىخواهند به دین عمل کنند. امامان این وظیفه را به بهترین صورت انجام دادهاند، بدینسان که گروهى امین را براى فراگیر علوم تربیت کردهاند.
پذیرش حکومت بر جامعه اسلامى توسط امامان، جزیى از فعالیتهاى اینان بود، اما شرط اساسى براى پذیرش حکومت، که وجود یاورانى شایسته و پیرو امامان است، فراهم نشد. چنانکه امیر مؤمنان فرمود:
أما والذى فلق الحبّه و برءالنسمه، لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر… لألقیت حبلها على غاربها و لسقیت آخرها بکاس أوّلها.
سوگند به آنکه دانه را شکافت و بشر را آفرید! اگر بیعتکنندگان نبودند و یاران، حجت بر من تمام نمىنمودند… رشته کار را از دست مىگذاشتم و پایانش را چون آغازش مىانگاشتم.
غیبت امام، راه چارهاى الهى در برابر مکر عباسىها بود که خواستند امام را بکشند، اما خداى متعال مىخواست او را حفظ و براى روز موعود ذخیره کند. بارزترین حکمت غیبت و سر آشکارش در مورد امت ویژه (شیعه اهل بیت) دادن فرصتى به میراثداران ائمه بود که مسئولیت فکرى و علمى و سیاسى خود را براساس فهم بشر غیر معصوم، از قرآن اجرا کنند و میراث فکرى را که تجربه معصومانه پیامبر و امامان برجا گذاشته بود، بپرورند. اندیشه بازگشت معصوم غایب در آخرالزمان و ظهور دوباره وى در صحنه اجتماعى و سیاسى، براى ارزیابى تجارب گذشته غیر معصومانه بشر و نیز کشف میزان تأثیر و صدق تعبیر و درستى تجربههاى بشر و تحقق وعده الهى [در برقرارى عدالت کامل و حکومت صالحان] است.۱۲
مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدى محمد بن حسن عسکرى است که رانده شده و مخفیانه زیست و هنوز وجود شریفش در این حال است. خدایا! در فرج ولىات؛ حجهبنالحسن، تعجیل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست که مهدى موعود(ع)، رهبر معصوم آنان است که براى انجام وظیفه خاص الهى آماده شده است. تقدیر خداست که پایان سرنوشت زمین، چنین باشد و حضرت عیسى(ع) او را کمک کند. بنابراین، حکمت وجود این اعتقاد در شیعه روشن مىشود، گرچه سنیان به مهدى موعود(ع) و غایب که رانده شده و نگران [وضع امت] است، ایمان ندارند.
ماهنامه موعود شماره ۴۴
پىنوشتها:
× برگرفته از فصلنامه انتظار، سال اول، شماره اول.
1 . دو نوع جبر داریم: جبرى طبیعى؛ یعنى وجود روابط ضرورى ثابت در طبیعت که موجب مىشود وجود هر پدیده طبیعى مشروط به پدیدهاى قبلى یا پدیدهاى همراه باشد. به دلیل فراگیر بودن نتایج استقراى علمى، اعتقاد به جبر ضرورى است. اگر اعتقاد نداشته باشیم پدیدههاى طبیعى، مطابق نظام همیشگى است، نمىتوانیم نتایج استقراء را فراگیر بدانیم.
نوع دوم: جبر تاریخى است که مقصود وقوع ضرورى رخداد یا رویکردى تاریخى است؛ یعنى اگر شرایط فراهم شود، حتماً رخداد یا رویکرد تاریخى پیش خواهد آمد.
در اندیشه بشرى، دو نظر در مورد جبر تاریخى هست. نظرى که معتقد به جبر تاریخى است و به شناسایى احکام کلى که مىتواند حوادث آینده را پیشگویى کند، فرامىخواند. نظر بعدى، منکر جبر تاریخى و مدعى است قوانین کلى تاریخ را نمىتوان شناخت و پیشگویى حوادث یا رویکردهاى تاریخى براساس آن ممکن نیست. ر.ک: المعجم الفلسفى، اصطلاح »الحتمیه« و »التاریخیه«؛ فلسفهالتاریخ، محمود صبحى، صص۵۵-۴۱ù36.
2 . انتساب »مارکس« به یهودیت، قبل از الحادى بودن وى، ما را ملزم مىکند فهم وى از جبر را که »جامعه بشرى به مرحلهاى مىرسد که تمامى اختلافات اجتماعى برطرف شده، همدلى و صلح حاکم مىشود« به سبب تأثیر »مارکس« از دین بدانیم که در مدت طولانى از زندگىاش پاىبند دین بود.
3 . در انجیل یوحنا (۱۴۶) هست که وقتى مردم نشانهاى را که عیسى آورد دیدند، گفتند: این مطلب حقى است و وى پیامبرى مىباشد که به جهان خواهد آمد. در حاشیه چاپ دارالمشرق، محقق چنین مىنویسد: »انتظار پیامبر در سدهها و تاریخ اخیر، در جوامع و محیطهاى مختلف رواج داشت«.
Third ,R.meir ziotowitz ,by R.hossonScherman ,The chvmash ,The stone edtion .4
p.76 .1994 :edtionfirst impression
»حنان ایل« (Chananel) نگارنده مطلب مذکور، بزرگ علماى یهود در قیروان (۱۰۵۵م / ۴۴۷ق.) و مؤلف مشهورترین تفسیر »تلمود« و اسفار پنجگانه نخست تورات است. مفسران پس از وى، بسیارى از آرائش را گواه آوردهاند، از جمله »بکیا Bachya«، (۱۲۶۳-۱۳۴۰م./ ۵۷۴۱ – ۶۶۲ق.) تفسیر وى دربردارنده چهار شیوه تفسیرى است: ظاهرى، کلاسیکى، فلسفى و صوفى. تفسیر وى، آراى »جنان ایل« را دربر دارد.
5 . ابن تیمیه (۶۶۱-۷۲۹ق.) مىگوید: »بسیارى از یهودیانى که به دین اسلام تشرف پیدا کردهاند، اشتباه نموده و پنداشتهاند امامان، دوازده رهبرى هستند که فرقه رافضه بدان مىخوانند و از اینان پیروى کردهاند«. ر.ک: البدایه والنهایه، ابنکثیر، ج۶، ص۲۵۰، چاپ نخست.
الکافى، ج۱، ص۲۷۷، ح ۴-۱؛ بصائرالدرجات، صفار، ص۴۷۰، ح ۲-۱ و ۱۰.
6 . »إنى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و عترتى…«.
7 . »مثل أهل بیتى کمثل سفینه نوح…«.
8 . »یکون بعدى من الخلفاء عده نقباء بنىاسرائیل، اثنا عشر خلیفه، کلّهم من قریش«.
9 . »من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه«.
10. »یا على! أنت منّى بمنزله هارون من موسى…«.
11. الکافى، ج۱، ص۲۷۷، ح۴-۱؛ صفار، بصائرالدرجات، ص۴۷۰، ح۲-۱ و ۱۰.
12. شبهات و ردود، سامى بدرى، ج۳، صص۲۴-۳۳.