- چکیده
مکاتب عرفانی گوناگون در سراسر جهان همیشه به نوعی معرفت درون بینانه که با شهود قلبی و درونی دریافت میشود، اشاره دارند و برای استفاده از آن تلاش میکنند. همین تلاش، نیاز به برنامه عملی خاصی را پدید میآورد که اگر از سوی خداوند و به واسطه پیامبران به انسان برسد، شریعت نام دارد.
بیتردید با پذیرش این که انسان را خالقی دانا و حکیم آفریده که از همه اسرار وجودش آگاه است، باید اعتراف کنیم شریعت الاهی بهترین راه شکوفاسازی استعدادهای نهفته عرفانی است و با عمل به شریعت میتوان به عرفان راستین رسید. از این رو این شریعت به همه پیامبران رسیده است خداوند به حضرت محمد(ص) میفرماید:
«شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاً و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ….» آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم، به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم…..
بزرگان اهل معرفت همواره اصرار دارند که بدون شریعت نمیتوان به مسلک عارفان درآمد و به حقیقت رسید؛ زیرا اگر راه الاهی طی نشود، به جای مکاشفات و مشاهدات رحمانی، اوهام شیطانی به درون انسان هجوم میآورد و فرد به خیال اینکه در عرفان سیر میکند، به دام پندارهای شیطانی فریفته میشود.
این مقال بر آن است که بگوید عرفان در صورتی که از شریعت فاصله بگیرد و برنامههای عملی الاهی را به دنبال ایمان به خداوند یکتا و معاد کنار گذارد، پایهای برای استقرار سلطه در جامعه بشری شده و سلطهگران دنیاطلب را بر مردم مسلط میکند.
امروزه با همه شعارهای زیبا و دلربایی که در جهان به گوش میرسد، همچنان سلطهگری در زندگی بشر باقی است.
نیروی استکباری حیات طبیعی معاصر با هوشمندی تمام، نقاط ضعف خود را شناسایی کرده است و برای ترمیم و تقویت آن اقدام میکند. اما این وصله پینهها تا عمق مبانی مدرنیسم پیشرفته و وضعیت پستمدرن را رقم زده است.
در دهههای اخیر مهمترین جریانی که برابر تمدن غرب جلوه کرده و نشانگر کاستیهای بنیادین در مبانی مدرنیسم بوده، جریان معنویتگرایی و بازگشت به دین است.
در این بین، معنویتی دروغین و فریبنده پدید آمد تا بحران معنویت را در زندگی مادیگرایانه اهالی تمدن غرب برطرف سازد. عرفان پست مدرن کارکردهایی دارد که در نهایت، تحکیم و تداوم شرایط سلطهگرانه و سلطهپذیرانه حیات طبیعی معاصر است.
بنای این پژوهش، نقد ساختار درونی (مبانی و شاخصهای) عرفانپست مدرن است که هرگز قصد تطبیق ندارد؛ ولی از آنجا که سوگوارانه بعضی از متدینان، روش این عرفان را که مدیتیشن است، بر نماز تطبیق میدهند و با آن مقایسه میکنند، در بخش دوم مقاله چند سطر به تفاوتهای نماز و مدیتیشن اشاره شده است.
- بخش اول: مبانی عرفان پست مدرن
پست مدرنیسم
پستمدرن، دوران یا مرحلهای است که بنیانهای عصرمدرن به چالش میرود و مورد تردید و پرسش قرار میگیرد. بحران مدرنیته، پستمدرنیته نامیده میشود .
دوران مدرن با رنسانس آغاز شد. آنگاه که نویسندگان و هنرمندان و دانشمندان موفق شدند تا سلطه متحجرانه قرون وسطایی را که به نام دین و خدا بر مردم روا داشته میشد، کنار بزنند و با صدرنشین کردن انسان و ارج گذاشتن بهاندیشهها، آرزوها وتمایلات و تمنیات بشری، طرح دیگری برای زیستن دراندازند.
در دوران مدرن، مردمان غرب کوشیدند تا اندیشه و تلاش خود را برای برآوردن آرزوها و ارضای تمایلات طبیعی بهکار گیرند و برای رسیدن به بهشتی در زمین به راه افتادند؛ اما هر چه رفتند نرسیدند و در همین جا بود که از خود پرسیدند: آیا درست میاندیشیدیم؟ آیا راهی که پیمودیم درست بود؟ چرا با کنار گذاشتن دین و ماورایطبیعت به آرامش و آزادی نرسیدیم، بلکه پریشان و آشفته شدیم؟ چرا با دانش و تکنولوژی به رفاه نرسیدیم؟ بلکه در یک قفس آهنین اسیر شدیم؟ در خلال این تردیدها حتی گروهی مدرنیته را «کسوف عقل» خواندند. این پرسشها وضعیت پستمدرن را پدید آورد.
مدرنیته بر خود بنیادی خرد جزئی انسان استوار بود؛ خردی که در پی کشف حقایق متعالی عالم نیست، بلکه در جستوجوی رسیدن به حداکثر کامیابی در دنیا است . بنابراین لذتگرایی، زرسالاری، نفی دین و شریعت، حسگرایی روششناختی و تجربهگرایی معرفتشناختی و بسیاری از مقولات دیگر را میتوان به عنوان مبانی مدرنیته معرفی کرد. اما از همه مهمتر، سه اصل انسانگرایی (اومانیسم)، دنیاگرایی (سکولاریسم) و عقلگرایی (راسیونالیسم) است. در این میان، همه مبانی اصلی و غیر آن، همچنان در وضعیت پستمدرن باقی است و فقط عقلگرایی، یعنی عقل جزئی و مادی که برای ارضای تمایلات و برآوردن تمنیات دنیایی انسان بهکار میآید، مورد تردید قرار گرفته است. خود بنیادی انسان به عنوان فاعل شناخت با عقل جزئی متزلزل شده اما هنوز این بشر زمین خورده، خود بنیادی خویش را ترک نکرده است، بلکه راههای غیر عقلی را برای جبران کاستیهای خرد مادی در برآوردن آرزوهایش بهکار آورده و میآزماید.
عرفان پستمدرن تلاشی است تا ساکنان خیابان شلوغ مدرنیته، مقداری از رنجها و پریشانیهای خود را کاهش دهند و تا حدودی لذت آرامش درونی را بیابند و با متوقف کردن جریان عقل جزئی و ذهن پر مشغله، نوعی معرفت درونی و شهودی را تجربه کنند.
در این گیر و دار، غرب به مرامهای معنوی شرق روی آورده و برنامههایی را براساس مبانی تمدن غرب طراحی کرده است.
عرفان پست مدرن که مهمترین مبلغ آن در غرب، «ماهاریشی ماهش» نام دارد، نوعی از هندوئیسم است که با برخی آموزههای بودیسم ترکیب شده و به نام مدیتیشن متعالی (Transcendental Meditation) با نام مخفف (TM) ارائه شده است. در این عرفان مراقبه، تمرکز، آرامش، رهایی از رنج زندگی وجود دارد، اما آموزههای ماورای طبیعی هرگز. از یک سو هندوئیسم و بودیسم و از سوی دیگر اومانیسم و سکولاریسم به عنوان مبانی این عرفان قابل طرح است.
هندوئیسم
هندوها دین خود را آیین ازلی میدانند و پیامبری برای آن نمیشناسند. اصول اعتقادی، آیینها و خدایانی که در هند وجود دارد، فراوان است و در کتابهای تاریخ ادیان و تاریخ فلسفه شرق صفحات بسیاری به بررسی آنها اختصاص یافته است. بنابراین، آنچه برای این پژوهش مفید است، شرح بعضی مفاهیم کلیدی این مرام عرفانی است که در ذیل میآید:
۱. برهمن: او خالقی است که در آغاز جهان وجود داشته و در مرکز همه موجودات و خدایانی است که کل جهان هستی را بهوجود میآورند و خدایان دیگر مانند خدای آتش (آگنی) و خدای باد (وایو) فرمانبردار او هستند.
پل دوسن میگوید:
« برهمن علت ماقبل زمان است و جهان به منزله معلولی است که از آن ظاهر شده است. اتصال باطنی عالم به برهمن و یگانگی آن با ذات برهمن موجب شده است که آفرینش توسط او و از ذات او به وقوع پیوندد.»
بنابراین برهمن ذات مطلق و واحد الاهی است که همه جهان در او و او در همه جهان است و در این هویت است که توحید کامل را در سطح وحدت وجود مشخص میسازد.
۲. آتمن (Atman) و جیوه (Jiva) :جیوه روح فردی است که زندگی هر فرد در گرو آن است. این روح فردی حقیقتی، بیکران و نامتناهی است که در بند تعینات محدود شده است و در صورتیکه از این تعینات و حدود رها شود و به برهمن پیوندد، آتمن نامیده میشود.
روح فردی بر اثر محدودیتهایی نظیر همراهی با تن دچار مشکل شده و از حقیقت متعالی خود در مقام آتمن و این همانی با برهمن فرو میآید.
آتمن، نور درونی انسان است که در دل جای دارد و همان پوروشه است که از دانایی تشکیل شده است. … آتمن واقعاً برهمن است که از درک … تشکیل شده است.
در کتاب مقدس هندوها اوصاف و ستایشهایی که برای برهمن ذکر شده، برای آتمن یعنی حقیقت انسان نیز آمده است.
«آنکه او در زمین جای دارد … در آبها … در آتش … در جو … در نسیم… در آسمان… در آفتاب… در چهار سوی افلاک… در ماه و ستارگان… در ظلمات…. در نور…. آنکه در همه چیز سریان دارد و با این همه، غیر از همه چیز است.
آنکه ناشناخته همه را انجام میدهد، آنکه در پیکر همه چیزها است، آنکه از درون همه چیز را در ید، اختیار دارد او روان تو است، مراقب درونی و جاودانه. او است بینای نادیده و شنوای ناشنیده و اندیشمندی کهاندیشه را بر کنه او راهی نیست و فهمیدهای که فهم را بر او دستی نه و با این همه غیر از نادیده… ناشنیده… ادراک ناشونده است… او روان تو است، مراقب درونی و جاودانی.»
در این مکتب عرفانی دو جمله معروف است: «تو آن هستی» و «من برهمن هستم». اوپانیشاد، اساتید و مفسران بزرگی داشته است که یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین آنها، شانکارا است. او مقام آتمن را حتی از آناندا (ananda) مبرا میداند. آناندا وجد و شادی در مقام سرمدیت ولایتغیر و بلاتعین هستی است. اصل واقعی عالم و ذات نامتناهی برهمن است. شانکارا، آتمن را از آناندا که وجه توصیف شده و تجلی یافته برهمن است، برتر میداند؛ زیرا برای برهمن وجهی مستور قایل است و آتمن را در آن مرحله نیز با برهمن یگانه میداند. اصل همسانی و یگانگی آتمن- برهمن، یکی از آموزههای بنیادین عرفان هندویی و اوپانیشادها است که همه هندوشناسان و مفسران اوپانیشاد بر آن تکیه دارند؛ یعنی کشف این حقیقت که آتمن همان برهمن است. نیروانا (nirvana) به معنای فنا و اوج سلوک عرفان هندویی است. شانکارا مینویسد:
« من واقعا برهمنم یکی بدون دومی، بدون لکه، حقیقت بدون آغاز، ورای تصوراتی چون تو یا من، این یا آن، جوهر لذت و سرور ابدی، حقیقت اعلا»
بنابراین در هندوئیسم به ویژه فرقه سمارتو، برهمن (Smartava Brahman) که شانکارا پایهگذار آن بود، حقیت همان برهمن – آتمن است و هرچه غیر از آن توهم است.
۳. مایا (Maya): از نظر لغوی به معنای «نَه آن» است و اصطلاحاً به وضعیت توهمی و فریبندگی جهان گفته میشود؛ اینکه در زندگی روزمره، برهمن و عظمت آتمن فراموش میشود و هر چیزبه طور مستقل از برهمن بهنظر میرسد. مایا «عبارت است از چیزی که در تاریکی جهل قرار دارد و در روشنی نور دانش راستین نیست.»
۴. سامسارا (Samsara): به معنای تناسخ یا تولدهای مکرر در دنیا و بازگشت به این جهان پس از مرگ و تحمل رنج زندگی مجدد است. تا وقتی انسان خود را از مایا رها نکند و به این حقیقت پی نبرد که جهان از برهمن است و به خودیخود چیزی نیست، در گیرودار زندگی و مرگهای متوالی اسیر بوده و به این جهان باز میگردد.
۵. موکشا (Moksa): به معنای رهایی و نجات از کارما است. اگر معرفت انسان از مایا رها شود، زندگی او نیزاز چرخه کارما خارج میشود و روح فردی (جیوه) به روح کلی (آتمن) تبدیل شده و به برهمن میپیوندد. در این وضعیت، دیگر علتی برای بازگشت به این جهان وجود ندارد.
۶. کارما (Karma): به معنای کار و انجام وظیفه است و در متون مقدس هندی (وداها) به اعمالی که در مراسم مذهبی انجام میشود، مانند قربانی، نذورات، خواندن سرودهای مذهبی و گفته میشود.
۷. جنانا (Jnana): به معنای دانایی و فرزانگی است. هدف از انجام عبادات و مراسم و مناسک مذهبی در هندوئیسم، رسیدن به دانایی و شناختی است که براساس آن، حقیقت یکتای «آتمن – برهمن» شناخته و «موکشا» حاصل میشود.
شانکارا در تفسیر یکی از بخشهای اوپانیشاد، بین طریق کارما برای رهایی و جنانا تفاوت قایل شده است و مینویسد:
«این دو طریق که تمام اصول «ودا» برآن بنا شده، عبارت است از: راه کردار و انجام تکالیف شرعی که خاصیت آن، تعلق به عالم است و دیگری، راه نهی از کردار که خاصیت آن، تجرد ورهایی از قیود عالم است.»
شانکارا معتقد است که باید برهمن را در مقام نفس فردی شهود کرد و شناخت؛ ولی عبادات و مناسک ما را به سویی میبرد که آن را بیرون و برتر از خود انکاریم و فقط او را بپرستیم، نه اینکه بشناسیم. او تصریح میکند که پرستش «اوپانسه» با شناخت «جنانا» تفاوت دارد و بهتر است که بهدنبال رهایی از راه شناخت باشیم و عبادت و شریعت را کنار گذاریم. البته او بهجای عبادت، ریاضت، آوارگی و ترک دنیا را پیشنهاد میکند، نه تنها عبادت را کنار گذاریم بلکه همه چیز این جهان را کنار گذاریم تا به رهایی از چرخه تناسخ، تولدها، رنجها و مرگهای دوباره برسیم.
بودیسم
او قرن ششم پیش از میلاد مسیح در دورانی میزیست که اعمال و عبادات هندویی چنان دشوار و پیچیده شده بود که برای عدهای و تنها با کمک روحانیان و برهمنان انجام آن امکان داشت؛ از این رو در طریقت بودا که واکنشی به این شرایط بود، نه از برهمن و خدایان خبری است و نه از عبادت و شریعت اثری. بودا که شاید بتوان او را اصلاحگری در هندوئیسم دانست، میکوشد جهانبینی و مرامی را پیش نهد که در آن، انسان در تلاش است تا به منظور رهایی خود از رنج دنیا، حقیقتی درونی را کشف کند. در اینجا نیز میکوشیم با بررسی چند مفهوم کلیدی در این مکتب تا حدودی پرتو بر چهره آن اندازیم.
۱. دوکا (Duhkha): به معنای رنج است که چهار حقیقت شریف را بودا درباره آن بیان کرده است.
یک. رنج در هر جای دنیا وجود دارد.
دو. رنج به زنجیره علتهای دوازدهگانه مربوط است.
سه. توقف یا پایان رنج ممکن است.
چهار. راههای هشتگانهای برای پایان رنج و رهایی انسان وجود دارد.
۲. دارما (Dharma): زنجیرهای از علل دوازدهگانه است که ازنادانی(اویدیا: Avidya) آغاز میشود تا تناسخ و زندگیهای پی در پی که در رنج ادامه مییابد. این حلقههای دوازدهگانه عبارت است از: نادانی، کرمهسازها (زمینه و ظرفیتی برای توهم پایداری و واقعیت جهان)، دانستگی [کاذب]، نام و شکل [اصالت جهان فانی]، حواس، تماس، احساس، تشنگی و تمنا، دلبستگی، وجود یا شدن [استعداد بازگشت به این جهان پس از مرگ]، تولد دوباره، رنج. «سوبندو» توضیح میدهد که چون در زندگی پیشین درباره معنای عظیم وجودمان نادان بودیم، تمایلاتمان را آزاد میگذاشتیم و از همینجا کرمهسازها دانستگی ذهنی یا وهمی را برای ما ذخیره کرده و به شکلها، نامها و حواس گرفتار شده و اسباب تولد دوباره را فراهم کردیم دارما در بودیسم از اهمیت والایی برخوردار است تا جائی که بودائیان آن را نام مکتب خود میدانند؛ زیرا کل آموزههای بودیسم در آن است. اگر رنج میکشیم برای دارما است و راه نجات هم شناخت آن است.
۳. نیروانا (Nirvana): وضعیتی است که «دارما» شناخته شود، مثل سراب هنگامیکه به نزدیک آن میرسی و شاید فنا تا حدودی آن را بیان کند. ولی به هر حال قابل توصیف و شناخت ذهنی نیست، چون از سنخ دیگر است.
بودائیان سه نوع شناخت را معرفی میکنند:
«پرکلپیته» یا دانستگی موهومیکه در دارما وجود دارد. ریشه آن نادانی و میوهاش رنج است.
«پرتنتره» یا دانش تنیده شده برای کسی که هنوز به روشنشدگی (بودهی) نرسیده و شامل اعتقادات واعمال مذهبی میشود. کسی که میکوشد به روشنی برسد و به تامل وریاضت میپردازد، از این نوع دانایی بهرهمند است.
«پرگیا» که با درک تهی بودن (شونیتا) و پوچی دارما در حالت نیروانا پدیدار میشود. وقتی بفهمی این جهان هیچ بر هیچ است و از زنجیره دارما رها شوی، تهی بودن و خلأ را از درون یافته وسه اصل بودایی را کشف میکنی.
یک. همه چیز ناپایدار است.
دو. همه چیز رنج است.
سه. هیچ چیز ذات ندارد.
۴. دیانا (Dhyana): به معنای مراقبه، تمرکز، تاملدرونی و انتظار گشایش درون است که در انگلیسی «maditation» نامیده میشود.
بودا برای رهایی از رنج دارما مردم را به هشت راه نجات توصیه میکرد: دیدگاه درست، قصد درست، سخن درست، اعمال درست، امرار معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تمرکز درست. که شش مورد اولیه مقدمهای است برای دو مورد اخیر، یعنی توجه و تمرکز درست که در دیانا صورت میگیرد و رسیدن به پرگیا و نیروانا را میسر میسازد.
بودا پیشنهاد کرد که به جای شریعت دشوار و پیچیده آن دوران هندوها، راه میانهای در زندگی پیش گرفته شود و بیشتر به مراقبه و تمرکز پرداخته شود؛ زیرا راه نجات انسان این راه است.
«گودهپاده» استاد شانکارا این دیدگاه را که رنج انسان به سبب جهل است و برای رهایی آن باید به دیانا پرداخت و به فراشناخت (پرگیا) و نیروانا رسید به هندوئیسم وارد کرد و شانکارا با تطبیق این نظریات با آموزههای اوپانیشادها، مکتب «سمارتوبرهمن» را پایهگذاری کرد و ماهاریشیماهش که پیرو مکتب شانکارا است، برای تعلیم و ترویج بعضی آموزههای این مرام معنوی که عرفانی بدون شریعت و مبتنی بر اومانیسم و سکولاریسم است، تلاش میکند.
هدف ما از مرور آموزههای بودیسم و هندوئیسم نه برای نقد این دو، بلکه به منظور شناخت ریشههای عرفان پست مدرن و نقد عمیق و آگاهانه آن است.
نویسنده: حمیدرضا مظاهری سیف
منبع: کتاب نقد، شماره ۳۵