حتّی تو را با استکانها فال میگیرم
حتّی سراغ از خوشههای کال میگیرم
نام تو را با هر زبان و لهجه میپرسم
حتّی جواب از مردمان لال میگیرم
تو نیستی، امّا نشان سرزمینت را
یاد از پرستوهای خونینبال میگیرم
زنجیر عشقت بسته پایم را، ولی عمری است
جان از صدای رقص این خلخال میگیرم
در هر کجای دورِ این دنیای پُر سرسام
آرامش از این عشق بیجنجال میگیرم
از نذرهای بی تو ماندن… نه ملالی نیست
من حاجتم را با همین منوال میگیرم
سودابه مهیجی