اشاره:
نویسنده محترم در قسمت نخست این مقاله، درباره جهت صدور اخبار آخرالزمان و دستهبندی اینگونه اخبار و روایات، به اخبار نشانهگذار و اخبار استراتژیک سخن گفت. آنگاه به بحث از پیشنیازهای فکری ـ فرهنگی نگره استراتژیک به اینگونه روایات پرداخت؛ اوّل، جمع بین اعتقاد به تقدیر علمی و عینی خداوند با زمینهسازی؛ و دومین پیشنیاز را در ادامه مطلب در این قسمت پی میگیریم.
۲. درک فلسفه تاریخی از ظهور
یکی دیگر از شاخصههایی که بستر فرهنگی برای زمینهسازی و خلق استراتژی درباره ظهور را فراهم میکند، درک فلسفه تاریخی از ظهور است. در مقابل، خرق عادت دیدن اصل ظهور و خلق الساعه دانستن مختصات آن از یک سو، و هر اقدام مرتبط با ظهور را از باب عجله در ظهور محکوم به هلاکت دانستن از سوی دیگر، مانع این گفتمان میباشد. چنین تلقیای محصول برداشت متجزّی و ناقص از دو دسته روایت زیر است:
الف ـ روایاتی که ظهور را ناگهانی معرفی مینماید؛ مانند این روایتها:
به پیامبر عرض شد: ای رسول خدا(ص) آن قائم از نسل شماست، چه وقت ظهور میکند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قیامت است «تنها خداست که چون زمانش فرا رسد آشکارش میسازد. فرا رسیدن آن بر آسمانیان و زمینیان پوشیده است، جز به ناگهان بر شما نیاید».1و۲
امام باقر(ع) نیز در تفسیر آیه شریفه «هل ینظرون إلّا الساعه أن تأتیهم بغتهً و هم لایشعرون؛ ۳ آیا چشم به راه چیزی جز آن ساعتند که ناگاه و بیخبرشان بیاید». میفرماید: «مراد از ساعت, ساعت قیام قائم است که ناگهان برایشان بیاید». 4 بغتهً بودن ظهور ـ یعنی غافلگیر شدن ـ با تأثیر گذاشتن در آن و نقش آفرینی در آن ناسازگار است!
ب ـ روایاتی که مردم را از عجله در ظهور نهی میکند؛ مانند:
ذیل آیه «أتی أمرالله فلا تستعجلوه»5 فرمودهاند: «منظور از این امر, امر (قائم) ماست که همان امر خداوند عزّوجلّ میباشد پس نباید به سوی آن تعجیل شود».6
عبدالله بن کثیر میگوید: نزد حضرت صادق(ع) بودم که مهزم بر ایشان وارد شد و گفت: فدایت شوم، مرا درباره این امری که منتظر آنیم آگاه ساز که چه زمانی است؟ حضرت پاسخ فرمود: «ای مهزم وقت نمایان دروغ میگویند و آنان که عجله میکنند هلاک میشوند و آنان که تسلیم باشند نجات مییابند».7
وقتی امام در پاسخ از وقت ظهور؛ چنین میفرماید معنایش این است که وقتی نزد خداست شما تسلیم باشید اما اگر بخواهیم با اقدام خویش آنرا جلو بیندازید از مصداق عجله و موجب هلاکت است!
ج ـ تجارب تاریخی ناموفق این رسوب را متراکمتر کرده است. غیر از تجارب ادّعای مهدویت یا توقیت که رسوا شده است، برخی جنبشها و قیامها, زمینه ساز ظهور معرفی شدهاند که هرگز به سرانجام ظهور نرسیدهاند. نهضت سربداران یا حکومت صفویه نمونه نزدیک به ماست. حجم این جنبشها از زمان معاصر معصومین(ع) تاکنون به حدی است که دیگر حافظه تاریخی شیعیان نسبت به مشابه اینها شرطی شده و به سختی بتوان از دولت زمینهساز و مانند آن سخن گفت.
به اینگونه برداشتها از روایات میتوان دو جواب نقضی و حلی داد:
پاسخ به برداشتها
۱. پاسخ نقضی: این برداشت که زمینهسازی و داشتن استراتژی برای مواجهه با ظهور، با ناگهانی بودن ظهورنمیسازد یا از مصادیق عجله برای ظهور است، لااقل با دو دسته از روایات نقض میشود:
الف ـ روایاتی که به تهیه و آمادگی برای ظهور
فرا میخواند از جمله:
امام صادق(ع) فرمود: «هر یک از شما باید برای خروج حضرت قائم(ع) عدّه فراهم کند ولو یک تیر؛ خدای تعالی هر گاه بداند کسی چنین نیتی دارد امید آن است که عمرش را طولانی کند تا حضرت را درک کند».8
امام کاظم(ع) فرمود: «هر کس اسبی را نگه دارد در حالی که متوقّع امر ماست و به سبب آن دشمنان ما را خشمگین سازد، در حالی که او منسوب به ماست خداوند روزیاش را فراخ گرداند، و به او شرح صدر عطا کند و او را به آرزویش برساند و در رسیدن به خواستههایش یاری کند».9
ب ـ روایاتی که دعا برای تعجیل فرج را دستور میدهد:
امام حسن عسکری(ع) فرمود: «به خداسوگند، او غیبتی خواهد داشت که در آن تنها کسانی از هلاکت نجات مییابند که خداوند آنها را به قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا برای تعجیل فرجش موفق کرده است».10
امام عصر(ع) در توقیعی خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمود: «برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است».11 پس باید تعجیل فرج مورد مطالبه شیعه باشد. واضح است امر دعا، به محال تعلق نگرفته و باید فرج قابل جلو آمدن باشد تا دعا مفید واقع شود. احادیث «بداء» به خوبی این را اثبات مینماید؛ از جمله امام صادق(ع) فرمود: «دعا ردّ قضا میکند در حالی که از آسمان نازل شده و محکم و قطعی هم شده باشد».12 «دعا کننده بدون عمل نیز مثل تیرانداز بیکمان است».13 میبینیم دعا برای تعجیل فرج، لازمهاش تلاش برای تعجیل فرج است و این تلاش چیزی جز آمادگی و زمینهسازی که در روایات دسته اول گذشت نیست.
۲. پاسخ حلی: روایات از یک سو بیان میکند: ظهور مثل قیامت ناگهانی رخ میدهد پس غافلگیر کننده است و از سوی دیگر ما را مکلف به آمادگی،
زمنیه سازی و دارا بودن استراتژی میطلبد. این دو دسته روایت هیچ تعارضی با هم ندارند و به خوبی قابل جمعاند. چنانکه بارها تأکید شد، مختصات زمانی ظهور قابل کشف نیست و استراتژیها نیز مربوط به آن نمیباشد. ناگهانی بودن، مقابل توقیت است و حال اینکه محصول استراتژی ما هرگز توقیت نمیباشد. توقیت در روایات دو پیامد تربیتی منفی دارد که با ناگهانی قرار دادن ظهور رفع شده است. آن دو اثر عبارتند از:
الف ـ اگر بداء تأخیری رخ دهد، موجب سستی ایمانها میشود. فضیل بن یسار از امام باقر(ع) نقل میکند که، در پاسخ به این پرسش که آیا برای این امر (قیام قائم) وقت (مشخص) وجود دارد, سه بار فرمود: «کسانی که وقت گذارند دروغ میگویند». پس فرمود: «زمانی که موسی(ع) قومش را برای رفتن به میقات پروردگارش ترک کرد به آنها وعده داد که تا سی روز دیگر برمیگردد اما زمانی که خداوند ده روز دیگر بر آن افزود قومش گفتند موسی(ع) خلاف وعده کرده پس کردند آنچه کردند».14
ب ـ اگر توقیت, وقت دوری برای ظهور باشد عمل مناسب از منتظران سر نمیزند. امام کاظم(ع) فرمود: «اگر به ما گفته شود این امر (ظهورقائم) تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمیشود، دلها سخت میشد و بیشتر مردم از اسلام برمیگشتند اما گفتهاند: این امر چه با شتاب پیش میآید و چه نزدیک است! تا دلهای مردم الفت گیرد و فرج نزدیک گردد».15
مشخص نبودن وقت و ناگهانی بودن به دلیل الفت قلبهای مردم و نزدیک شدن فرج یاد شده است یعنی دارای کارکردی سازنده و فعال که نزدیک کردن فرج است و این دقیقاً ضدّ چیزی است که در اشکال پیگیری میشد.
به علاوه، بیان روایات در خصوص ناگهانی بودن، بیشتر ناظر به حال منکران و غافلان است نه منتظران. اما برداشت از روایاتی که نفی عجله برای ظهور میکرد, پاسخهای نقضی دقیقاً شامل آن هم میشود. چون اگر منظور این روایات آن باشد که هرگونه اقدامی در راستای ظهور, عجله برای ظهور و موجب هلاکت است با صریح روایاتی که دستور به آماده بودن و آماده کردن عدّه و عده برای ظهور میکند منافات دارد.
تفسیر این روایات
برای تفسیر این روایات باید «آمدن امر» (اتی امرالله ـ هذالامر و…) معنا شود. در این باره دو احتمال برای آمدن امر یا فرج آل محمد(ص) و… قابل طرح است:
احتمال اول: اینکه از ابتدا، قضای حتمی الهی آن بوده که فرج اهلبیت(ع) و امر آنها با قیام قائم ایشان برسد و برای امامان قبل از امام دوازدهم(ع) دوران کرب و بلا تقدیر شده بود. عبدالعظیم حسنی در هنگام تشرف به محضر امام علیالنقی(ع) به هنگام سلام به ایشان از عبارت «السلام علیک یا بقیه الله» استفاده میکند و آنگاه خدمت ایشان عرض میکند: من امیدوارم که شما همان قائم آل محمد(ص) باشید. حضرت در پاسخ میفرماید: «ای اباالقاسم هیچ یک از ما نیست مگر اینکه قائم به امر اهلی و هدایت کننده به دین الهی است. اما من آن قائمیکه خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر و انکار پاکیزه میسازد و آن را پر از عدل و قسط مینماید، نیستم».16
به حسب این احتمال، عجله در امر واضح است و آن ندیدن و عدم لحاظ قضای حتمی الهی است. در واقع اصحاب از امام غیر دوازدهم قیام و ظهور میخواستهاند. چنین رویکردی کاملاً بهعکس آن چیزی است که در این مقاله به دنبال آنیم، چون اخبار غیبیِ مبتنی بر تقدیر عینیِ خداوند را از لحاظ نمیکند. از این رو امام آنها را به عدم عجله و تسلیم بودن دعوت مینماید. اما در این فرض برای ما که در دوران غیبت امام دوازدهم هستیم، تمنا و تلاش برای خروج قائم منطبق بر قضای حتمی خداوند بوده و استعجال در امر الهی نمیباشد.
احتمال دوم: اینکه فرج و آمدن امر اهلبیت(ع)، اعمّ از قیام قائم باشد. بدین معنا که فرج اهلبیت(ع) و آمدن امر آنها ـ که گشایش برای مؤمنان هم هست ـ یک پروژه و دارای چندین مرحله بوده که فاز نهایی آن اقامه قسط و عدل جهانی توسط قائم(ع) بوده است. بنابراین خداوند از ابتدا، امامان را دوازده نفر معین و وظیفه امام دوازدهم را هم پر کردن زمین از قسط و عدل مشخص کرده اما رسیدن به این وعده حتمی الهی دو تقدیر یافته است:
الف ـ تقدیر اول الهی این بود که در امامان قبل از دوازدهم، مرتبهای از فرج با حاکمیت الهی رخ دهد و امامی پس از امام بیاید تا امام دوازدهم مرحله نهایی را انجام دهد. شیخ طوسی روایتی از سعید مکی نقل میکند که میگوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «امامان دوازده نفرند. وقتی شش نفرشان بگذرند خداوند به دست هفتمی پیروزی میآورد. پنج نفر از ما اهلبیت حکومت میکند و به دست ششمی خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد».17
این روایت با روایاتی که سال ۷۰ ۱۸و سپس ۱۴۰ ۱۹ را برای امر اهلبیت معرفی میکرد منطبق است. در این حدیث، ابوحمزه از علی(ع) نقل کرده بود که فرمود تا سال ۷۰ بلاء و پس از ۷۰ رخاء خواهد بود.
ب ـ اما به علت کاهلی مردم و عدم آمادگی آنها و مانند آنها مراحل ابتدایی فرج حاصل نشد و تقدیر دوم الهی جاری شد یعنی پروژه فرج و آمدن امر اهلبیت(ع) با ظهور قائم یکی شد. از اینرو بعد از امام صادق(ع) دیگر فرج و آمدن امر اهلبیت(ع) با قیام یکی معرفی شده است (روایات امام هادی(ع) که در احتمال اول طرح شد این را تأیید میکند).
براساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتی امام(ع) باید یاری میشد (مثلاً امام علی(ع) و امام حسین(ع) یاری نشدند، لذا مظلومانه به شهادت رسیدند و حکومت الهی ـ که مبدأ فرج است ـ برقرار یا مستمر نماند). اما وقتی خداوند تقدیر خویش را به گونه دوم برای آمدن امر اهلبیت(ع) و فرج (با ظهور قائم) رقم زد آنها تمنای قیام میکردند. از مثل روایت عبدالعظیم حسنی معلوم میشود خواصّ شیعیان از تقدیر اولی خداوند اطلاع داشته، لذا منتظر خروج و فرج در غیر امام دوازدهم بودهاند. اما از روایت ابوحمزه ثمالی و مانند آن معلوم میشود تقدیر به گونه دوم بداء حاصل کرده و سرّ آنهم به مردم برمیگردد (مثل عدم یاری سیدالشهدا(ع) و …) روایت امام صادق(ع) در تأویل آیه ۷۷ سوره نساء مؤیدی برای این توجیه میباشد، که فرمود: به خدا سوگند آنچه امام حسن(ع) انجام داد(صلح) بهتر است برای این امت از آنچه خورشید بر آن نور افشاند و خداوند این آیه را نازل کرد: «ألم تر إلی الّذین قیل لهم کفّوا أیدیکم و أقیموا الصّلاه و آتوالزّکاه؛ آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد دست از جهاد بردارید و نماز را به پا دارید و نماز را به پا دارید و زکات بدهید» یعنی از امام خود اطاعت کنید اما مردم طلب قتال و جنگ از امام کردند «و لمّا کتب علیهم القتال؛ اما هنگامیکه پیکار بر آنان واجب شد» در معیت با حسین(ع) «قالوا ربـّنا لم کتبت علینا القتال لو لا أخرتنا إلی أجلٍ قریبٍ؛ گفتند چرا پیکار را بر ما مقدر داشتی؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تأخیر نینداختی که در آن سرآمدی نزدیک است» تا اجابت دعوتت کرده از رسولانت تبعیت کنیم (با این حرف) اراده کردند تأخیر قتال را تا زمان قائم.۲۰
جمعبندی
بنا بر هر احتمال درباره آمدن امر اهلبیت(ع)، این مسلم است که اولاً اصحاب دنبال توقیت آن بودند (به همین دلیل پاسخ کذب الوقّاتون میشنیدند) و گفته شد که آمادگی و زمینهسازی غیر از توقیت است. ثانیاً در روایات محل اشکال سخن از آمادگی برای امر نیست بلکه خارج کردن امر است! در واقع اصحاب تمنای خروج از سوی امام(ع) را داشتند و امام آن را عجله میدیدید. پس عجله در ظهور یعنی واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه آماده کردن مقدمات و برنامهریزی برای آمادگی جهت خروج به موقع او که تکلیف منتظران است. روشن است بین این دو فرق بسیار است.
اینگونه تفاسیر غلط موانعی بالقوه برای بستر فرهنگی گفتمان مهدویت با رویکرد استراتژی سازی جهت ظهور است که اگر چه در بین عامه مردم شایع نیست اما به موازات طرح و نشر آن ادبیات این برداشت نیز فعلیّت و شیوع مییابند. اما واقعیت این است که رسوبات ذهنی حاصل از تجارب ناموفق بیش از این در ذهن عامه مردم مانعیت برای این رویکرد علمی ـ عملی
ایجاد مینماید. در این باره دو بایسته مهم باید نهادینه شود:
۱. رسیدن به متدی علمی و قابل دفاع جهت برداشت از اخبار آخرالزمان: متأسفانه از این مطلب نمیتوان چشم پوشید که این همه روایات درباره اوضاع و احوال آخرالزمان و آستانه ظهور یا به کلی مهجور مانده و برخی هیچ استفاده از آن نکردند یا به جای استفاده استراتژیک فقط استفاده توقیتی و تطبیقی از آن شده است آنهم با روشهای کاملاً استحسانی و ذوقی.
بیان این برداشتها بر روی منابر یا در کتابها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن موجب همان ذهنیت منفی شده است؛ حال آنکه از سویی حتماً این روایات باید قابل استفاده ما باشند تا لغو در سخن معصوم لازم نیاید و از سوی دیگر چون از این روایات نمیتوان استفاده توقیت کرد (به علت نهی صریح خود روایات) استفادههای استراتژیک متعین میگردد که محلّ بحث این مقاله است.
اینگونه استفاده ناگزیر از متد و روشی علمی و موجه است ـ که انسجامی مقبول داشته و نتایجی قابل دفاع ارائه نماید، تا با نگاهی جامع به مجموع روایات از آنچه پیش روست تصویری درست و کامل ارائه داده، بایستههای مواجهه با فردا را کشف نماید. این کجا و تطبیق متجزی با دیدن نزدیکی اجمالی یک پدیده یا گوشهای از یک روایت ـ بدون بررسی سندی و دلالی و جمعبندی با سایر ادله ـ و حکم به توقیت و مانند آن کجا؟!
اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمی و غیبی قرآن و عترت به تدریج در بین اهل فن نضج گیرد، به زودی محصولات این اجتهاد نیز مثل اجتهاد در فروع احکام و از اخبار عملی قرآن و عترت محکم و قابل دفاع علمی خواهد شد.
۲. فرهنگسازی لازم در مردم برای عدم خلط زمینهسازی با تطبیق و توقیت: روی دیگر این سکه مخاطبان و عامه مردماند. به آنها باید آموزاند که هر اقدام زمینهسازانه و استراتژی فردانگرانه الزاماً به معنای علامت و نشانه شدن برای ظهور نمیباشد تا شائبه شمارش معکوس ظهور و توقیت به ذهن بیاید. برای نمونه اگر متأثر از روایات پراکنده در ابواب متفاوت حدیثی رساندن ایران (فارس) به یک جامعه شیعی یکی از اقدامات زمینهساز تلقی شد؛ همکاری علمای شیعه از لبنان و نجف با حکومت صفویه برای رسیدن به این مقصود غیر از ضرورت و توجیه بالفعل در آن ظرف زمانی، مبتنی بر استراتژی برای فردا هم هست. اما این بدان معنا نیست که حکومت صفویه ـ که موجبات تشکیل جامعه یکپارچه شیعی ایران شد ـ الزاماً علامت ظهور است و به دولت کریمه امام عصر(ع) متصل میشود. از همین رو علامه مجلسی گرچه قیام کننده از گیلان در روایات را به شاه اسماعیل صفوی تطبیق میدهد اما تصریح میکند: «قیام قائم لازم نیست بلافاصله پس از اینها رخ دهد۲۱ و فقط در لسان دعا، نه اخبار از خدا میخواهد که دولت صفوی به دولت قائم بپیوندند».22
نمونه دیگر؛ اگر سهمی از هجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری از اراک به قم و تأسیس حوزه علمیه قم، از آن اخبار آخرالزّمانی درباره این حوزه و نقش زمینهسازی آن در ظهور باشد و از این رو آن اقدام را استراتژیک کرده باشد، بدین معنا نیست که با اوج گرفتن حوزه قم و افول حوزه نجف، ظهور اتفاق میافتد ولو میتوان به راحتی گفت، شکوفایی حوزه قم، زمینهسازی برای ظهور حضرت حجّت است، به ویژه آنکه روایت تصریح داشت:
حجت بودن قم تا زمان ظهور [هر وقت که باشد] خواهد بود.۲۳
نمونه دیگر؛ فرض کنید در همه ناملایمات و طوفانها در کنار دهها دلیل عقلی و شرعی برای قیام علیه سلطنت پهلوی و هم مقاومت در تمام دوران طولانی انقلاب اسلامی ۵۷ روایات آخرالزمان درباره زمینه سازی مردمی از مشرق و به خصوص خبر امام موسی بن جعفر(ع) مبنی بر «وقوع انقلابی از قم و سپس جنگی سخت و عاقبتی خوب برای این انقلاب»24 هم در ذهن و ضمیر امام مجاهد ما کارگر افتاده باشد و از این رو با قاطعیت بفرماید شاه باید برود و نزد عالمان برجسته نجف از شدنی بودن این کار سخن بگوید و پس از انقلاب بفرماید: «با اتکال به خدای تبارک و تعالی و پشتیبانی صاحب این کشور امام زمان(ع) این مقصد را به آخر برسانید و خواهید رسانید».25 البته اینها رویکردی استراتژیک به اخبار آخرالزمان است اما هرگز به معنی توقیت نیست که مثلاً پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق میافتد! حتی تطبیق این انقلاب با خروج خراسانی نیازمند گذر مقبول از متد و مدل تعیین مختصات ظهور است و نمیتوان استحسانی سخن گفت.
۱. سوره اعراف (۷)، آیه ۱۸۷.
۲. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۳۷۳.
۳. سوره زخرف (۴۳)، آیه ۶۶.
۴. بحارالانوار، مجلسی، ج ۲۴، ص ۱۶۴، ح ۴.
۵. سوره نحل (۱۶)، آیه ۱.
۶. الغیبه، نعمانی، ص ۱۲۸
۷. الکافی، ج ۱، ص ۳۶۸، ح ۲.
۸. الغیبه، نعمانی، ص ۳۲۰، ح ۱۰.
۹. الکافی، ج ۶، ص ۵۳۵، ح ۱.
۱۰. کمال الدین و تمام النعمه، ص ۳۸۴.
۱۱. کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص ۱۷۶.
۱۲. الکافی، ج ۲، ص ۴۶۹.
۱۳. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حکمت ۳۳۰.
۱۴. الکافی، ج ۱، صص ۹ ـ ۳۶۸.
۱۵. همان، ص ۳۶۵، ح ۶.
۱۶. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۵۷.
۱۷. کتاب الغیبه، ص ۵۳.
۱۸. الغیبه، ص ۳۰۳، باب ۱۶، ح ۸.
۱۹. همان، ص ۳۰۴، ح ۱۹.
۲۰. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۵.
۲۱. همان، ج ۵۲، ص ۲۳۶.
۲۲. ر.ک: همان، ص ۲۴۳.
۲۳. همان، ج ۶۰، ص ۲۱۲.
۲۴. همان، ص ۲۱۶.
۲۵. صحیفه نور، ج ۱۴، ص ۲۱۲.