یکی از مهمترین راههای مبارزه با تحریف و دروغپردازی در بیان واقعه کربلا، تبیین و تحلیل صحیح و فنّی این حادثه است و تنها در صورت روشن شدن مرز بین دروغ و واقعیت است که بحثهای آموزنده اخلاقی و تربیتیِ آن، معنا پیدا میکند. بررسی دقیق این مسئله، مستلزم ارائه نگرشی صحیح از مدّت اقامت آلالله(ع) در «کوفه» و «شام»، ترسیم مسیر حرکت از کوفه به شام و از آنجا به «مدینه»، زمان و چگونگی دفن سر مقدّس سیّدالشّهدا(ع)، تعیین تاریخ و چگونگی زیارت شهدای «کربلا» توسط جابربن عبدالله انصاری و … است.
ریشه اختلافات در چیست؟
اساس و ریشه اختلافهای موجود در بیان حادثه کربلا را باید در عظمت بی مانند واقعه و در نتیجه، مبهوت ماندن گزارشگران نخستین، سعی دشمن در سانسور و تحریف، کمبود وسایل اطّلاعرسانی دقیق و صحیح در آن زمان، بیدقّتی و اشتباههای راویان و نویسندگان و … جستوجو کرد.
روش بررسی گزارشهای تاریخی
باید در بررسی روایتهای تاریخی، این نکات را در نظر داشت:
۱. همه منابع نخستین در اختیار نویسندگان کتابهایی، همچون «ارشاد» و … نبوده است.
۲. چه بسا اگر به متنی هم دسترسی داشتهاند، هنگام نگارش از مراجعه به آن غفلت ورزیدهاند.
۳. مرحوم مفید در ارشاد و نیز دیگران، از شیوه گزینشی استفاده کردهاند؛ یعنی روایتهایی را برگزیدهاند که هم آنها را مهم میدانستهاند و هم از راوی یا راویان نخستین، سند داشتهاند؛ پس صرف نیامدن یک گزارش در کتابهایی، مثل ارشاد و … دلیل بر سستی آن گزارش نخواهد بود.
پیامرسانی در گذشتههای دور
حال میبایست برای فهم صحیحی از سرعت حرکت کاروان، به معرفی مفهومی، به نام برید پرداخت. یکی از راههای پیام رسانی در صدر اسلام، استفاده از اسب سوارانی چالاک و تیزپا به نام برید بوده است.
برید و چاپار سرعت خیره کننده و شگفت آوری داشته، به گونهای که گفتهاند، هیچ جنبندهای از آن سریعتر حرکت نمیکرده تا آنجا که دُرنا نیز نمیتواند به سرعت چاپارها حرکت کند و اگر این، گفتهای اغراقآمیز باشد، مسلّم است که کسی نمیتواند به سرعت چاپارها مسافرت کند.
نمونههایی از سرعت سیر در مسافرتهای گذشته
کاروانهای همراه مسافر و بار، حتّی با مرکبهای غیربرید، مسیرهای طولانیتری را در یک روز طیّ میکردهاند.
بسیاری از مورّخان نوشتهاند: «حضرت سیّدالشّهدا(ع)، به همراه اهل بیت(ع) و یارانش، روز یکشنبه ۲۸ رجب سال شصت هجری، از مدینه خارج و در شب جمعه، سوم شعبان، وارد مکّه شدند.»۱ همینطور گفتهاند: «فاصله این دو شهر، هشتاد و شش فرسنگ بوده»۲ و نیز نوشتهاند: «بین این دو مکان مبارک، ده منزل قرار داشته است.»۳ آنگونه که از سفرنامه رفعت پاشا برمیآید، او این راه را در چهارده روز پیموده است.۴ روشن است طی کردن مسیری که به صورت معمولی، حدّاقل ده روز وقت میطلبد، در مدّت چهار یا پنج روز، به دلیل در امان ماندن از یزیدیان و فرار از بیعت بوده است.
نویسنده، در ادامه برای تقطیع زمان ها و دستیابی منطقی به زمان چهل روزه بعد از دهم محرّم ۶۱ هجری تا بیستم صفر، به تقطیع فواصل مکانی میپردازد. به این صورت که:
۱. مدّت سفر از کربلا تا کوفه؛
۲. مدّت اقامت در کوفه؛
۳. مدّت سفر از کوفه تا «دمشق(شام)»؛
۴. مدّت توقف در دمشق؛
۵. مدّت سفر از دمشق تا کربلا؛
۶. مدّت سفر از کربلا تا کوفه.
اهل بیت(ع) را بعد ازظهر روز یازدهم محرّم، از کربلا به سمت کوفه حرکت دادند.۵ مرحوم مفید میفرماید: «فردای روزی که سر مقدّس را به کوفه وارد کردند، کاروان اهل بیت(ع) به آن شهر رسیدند.»۶
کاروان هنگامیکه به دروازه کوفه رسید، دروازه شهررا بسته دید.
اکنون به سخنان شیخ مفید برمیگردیم که فرمود: «فردای روز ورود سر مبارک به کوفه، اسیران را وارد کوفه نموده و در مجلس ابن زیاد حاضر ساختند.» بنابراین تاریخ ورود آل الله(ع) به شهر کوفه، روز دوازدهم بوده است.
مدّت توقّف آل الله(ع) در شهر کوفه
پیشتر اثبات کردیم که روز ورود اسیران به کوفه، روز دوازدهم محرّم بوده است و در وضعیتی که با توجّه به زندانی بودن آل الله(ع) و ندامت مردم کوفه، هر آن احتمال برپایی انقلاب و شورشی مردمی میرود، بسیار طبیعی است که ابن زیاد برای حرکت دادن اسیران و سرهای شهیدان عجله داشته باشد. حال اگر این حقیقت را اضافه کنید به اینکه هیچ مدرک معتبری نداریم که اهل بیت(ع) را حدّاکثر بعد از بیستم محرّم هم در کوفه نگاه داشته باشند، پس باید زمان خروج آلالله(ع) را بین هجدهم۷ تا حدّاکثر بیستم۸ محرّم دانست.
مدّت سفر از کوفه تا دمشق(شام)
قبل از پرداختن به مدّت زمان سیر کوفه تا شام، به بیان شیخ مفید۹ مبنی بر اینکه سرهای شهدا زودتر از کاروان به شام فرستاده شده است، پاسخ داده میشود. وی میگوید: با مراجعه به تاریخ درمییابیم که در مسیر کوفه به دمشق، سرهای شهیدان همراه با کاروان اسیران حرکت داده میشده؛ بلکه از برخی منابع معتبر برداشت میشود که از همان هنگام حرکت از کوفه نیز به همراه هم بودهاند.۱۰
در مورد نوع مرکب کاروان دو نظریّه مطرح است. دیدگاه نخست، نظر مرحوم عمادالدّین طبری۱۱ است که کاروان اهل بیت(ع) با چارپایان خود، کوفه تا شام را سفر کردند و دیدگاه دوم که به نظر صحیحتر است، نظر مرحوم آیتالله قاضی است که مرکب آنها را همان مرکب برید میداند.۱۲ روشن است که کوفیان فاتح! میخواستند هرچه زودتر به دمشق برسند و این خبر مسرّتآور! را به یزید پلید برسانند؛ به علاوه، چون احتمال شورش هم داده میشد، از اینرو باید اسیران را بر مرکبهایی سوار میکردند که بتوانند در موقع لزوم، از معرکه فرار کنند.
درباره مسیرکاروان باید گفت: در هیچ مدرک معتبری، مسیر دقیق حرکت قافله اسیران تبیین و ترسیم نشده است، امّا باید این نکات مهم را نیز از نظر دور نداشت:
سرهای مقدّس شهیدان، همسفر اسیران بوده است و در برخی از شهرها، مکانهایی به نام «مشهد رأس الحسین(ع)» مشاهده میشود و این تسمیه از آنروست که در مسیر حرکت، مدّتی سر مقدّس در آنجا قرار داشته و چه بسا، کرامتی از آن ظاهر شده است. در نتیجه باید اعتراف کنیم که قافله اسیران نیز از این شهرها عبور کردهاند.
با در نظر گرفتن مخالفتهایی که با حکومت یزید شروع شده بود، تغییر مسیر دادن و گاهی از بیراهه رفتن، قابل توجیه است.
ما هرگز نمیتوانیم با گزارشهایی که مبتنی بر توقّف کاروان در بین راه، بیش از آنچه برای استراحت نیاز بوده، موافقت کنیم، زیرا؛
۱. در هیچ منبع کاملاً معتبری، به آن اشاره نشده است؛
۲. عجله دشمن برای رسیدن به دمشق، بسیار طبیعی و قابل توجیه است؛
۳. مهمتر اینکه؛ باید حرکت قافله را به گونهای ترسیم کرد که آنها روز اوّل صفر در دمشق حاضر باشند.
مدّت توقّف در دمشق
محبوس بودن اهل بیت(ع) برای مدّتی در خرابه یا زندانی که آنان را از سرما و گرما محفوظ نمیداشت، مسلّم است.۱۳
آنگاه که یزید پلید از شعله ور شدن آتش خشم مردم و تزلزل ارکان حکومت نامشروعش هراسان شد، دستور داد اهل بیت(ع) را از زندان آزاد کنند و در بخشی از کاخ خود استقرار دهند.۱۴
تمام مدّت اقامت آن بزرگواران در شهر دمشق، شش یا هفت روز بیشتر نبوده است و آنان حدّاکثر هشتم صفر، آنجا را ترک کردهاند.
جابر اوّلین زائر حسینی
اصل تحقّق زیارت جابر مسلّم است؛ برخلاف سیّدبن طاووس که میفرماید: «چگونه ممکن است جابر پس از گذشتن مدّتی که خبر شهادت به مدینه رسیده است، از آنجا حرکت کند و این مسیر طولانی را طی کند و در روز اربعین در کربلا باشد؟»۱۵
در پاسخ به این استبعاد سیّد باید گفت:
اولاً: جناب جابر از دوستداران مخلص اهل بیت(ع) بوده و طبیعی است در همان روزهای نخستین، با توجّه به گزارشهای غیررسمی (که به آن اشاره کردیم) جزو گروهی باشد که از ماجرا آگاه شده و بار سفر را بسته باشد. در این صورت، زمان برای رسیدن به کربلا، بسیار زیاد است؛
ثانیاً: گفتیم پیک رسمی دستور داشت خود را سریع به مدینه برساند، پس حتّی اگر جابر پس از انتشار خبر به صورت رسمی هم حرکت کرده باشد، باز به خوبی میتوانست به کربلا برسد؛
ثالثاً: حتّی اگر بر فرض بپذیریم پیک، بیست و چهار روز پس از شهادت، به مدینه رسید و بر فرض، بپذیریم که جابر تا آن موقع حرکت نکرده باشد، باز پیمودن مسیر حدود بیست مرحلهای، در حدود چهارده روز، در آن زمان، امری مرسوم بوده و ابداً بعید نیست.
نکته مهم این است که باید راز زیارت اربعین را تأکید امام سجّاد(ع) و کاروان اهل بیت(ع) بر آن دانسته نه تأسّی به اوّلین زائرحسینی که جابر باشد.
مدّت سفر از دمشق تا کربلا
کاروان اهل بیت(ع) پس از توقّف حدّاکثر هفت روزه در دمشق و آزاد شدن از قید اسارت، به همراهی نعمانبن بشیر به سوی مدینه الرّسول(ص) حرکت کردند.۱۶
طول مسیر دمشق مدینه
با نگاهی به نقشه پی میبریم که راه مستقیم شام (سوریه) به حجاز (عربستان)، هرگز از «عراق» عبور نمیکند و این دو مسیر قدر مشترکی ندارند که با دوراهی از یکدیگر جدا شوند؛ ولی در عین حال باید در نظر داشت که اگر کسی به قصد حجاز و شهر مدینه از دمشق خارج شد و مقدار زیادی هم سیر کرد، ولی بعد تصمیم او عوض شد و خواست به عراق و شهر کربلا برود، به طور قطع این شخص مجبور نیست، همه مسیر را دوباره برگردد و از دمشق به عراق برود.
جمع بندی گزارشها درباره مسیر دمشق (شام) تا مدینه
درباره مسیر شام تا مدینه هفت دسته روایت و گزارش متفاوت وارد شده که جمعبندی آنها به این صورت است:
از آنجا که دسته اوّل درباره همه حوادث و وقایع بین راه و نیز تاریخ ورود به مدینه سکوت میکنند، پس هیچ گونه تعارضی با بقیه روایات ندارند.
از دسته دوم روایات استفاده میشود که آلالله(ع) روز بیستم صفر وارد شهر مدینه شدهاند. نهایت این است که در کلام این دو بزرگوار، دو احتمال داده میشود: یکی اینکه اهل بیت(ع) در روز بیستم، از دمشق به سوی مدینه خارج شده باشند و دوم اینکه، آنان در این روز وارد مدینه شده باشند، در این صورت، عبارت مجمل میشود و دیگر هیچکس توان استشهاد به آن را نخواهد داشت.
امّا دسته سوم تا ششم؛ هیچ گونه تعارضی بین این روایات نیست؛ بلکه هر یکی مکمّل و مؤیّد دیگری است و نتیجه مجموع اینها چنین است: امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) و نیز به همراهی سر مقدّس پدر از دمشق خارج شدند و امام سجّاد(ع) در همان روز، سر مبارک پدر را به بدن ملحق ساخت و در همین سرزمین با جابربن عبدالله انصاری ملاقات کردند.۱۷
و امّا دسته هفتم که میگویند سر مقدّس حسین(ع) به همراه اهل بیت(ع) به مدینه برده و پس از آن به بدن ملحق شد؛ این گزارش به طور اساسی پذیرفتنی نیست.
دو عامل مؤثر در سرعت سیر
به نظر ما دو عامل بسیار مهم در سرعت سیر اهل بیت(ع) دخالت داشته است:
۱. آن داغدیدگان هنوز مزار شهیدان خود را زیارت نکرده و آزادانه در کربلا مجلس سوگواری تشکیل نداده بودند، حال که خود میتوانستند مسیر کاروان را تعیین کنند، دل آنها برای رسیدن به کربلا پر میزد.
مهمتر اینکه، راز اصلی استحباب زیارت اربعین، در خود عدد چهل نهفته است؛
۲. دومین محرّک برای عجله داشتن و سرعت در سیر، این بوده است که باید هرچه زودتر این سر به بدن ملحق شود، زیرا قطعاً مسامحه در این امر، جسارت به سر مطهّر خواهد بود.
حرکت شبانه
به گفته مورّخان، یزید به نعمانبن بشیر (کاروان دار) دستور داد، شبانه حرکت کنند.۱۸
این دستور یزید چند علّت داشته است:
۱. یکی اینکه با تظاهر به مهربانی بگوید: «آنها شبها حرکت کنند تا پس از این همه رنج و مشقّت، از گرمای روز در امان باشند.»؛
۲. دیگر آنکه در مناطقی که اکثریّت با حامیان بنیامیّه بود (بیشتر محدوده شام شامل عدّهای بود که از موضع جدید یزید آگاه نبودند) به کاروانیان جسارت نورزند که نتیجه این عمل، تشدید خشم محبّان اهل بیت(ع) و در نتیجه، سستتر شدن حکومت یزید شود؛
۳. حرکت شبانه و آرام در محدوده کربلا، مدینه با حال و وضع آلالله(ع) سازگارتر بود، چون چندان عجلهای نداشتند، علاوه بر اینکه به این وسیله، کاروان از حرارت خورشید و گرمای روز آسیبی نمیدید.
نتیجه مطالب فوق، این است که میپذیریم حرکت کاروان تا آن هنگام که در شام حرکت میکردند، شبانه بوده و قبول میکنیم قافله در مسیر بازگشت از کربلا به مدینه، شبانه حرکت کرده است.
اهل بیت(ع) دیگر اسیر نبودند که فقط کاروان دار تصمیم بگیرد، بنابراین هیچ مانعی نیست که بگوییم از آن هنگام که پیشنهاد رفتن به کربلا مطرح شد، در روز هم حرکت کردند تا هر چه سریع تر به آرزوی خود، یعنی زیارت مرقد شهیدان برسند و هرچه سریع تر سر امام را به بدن ملحق سازند.
بررسی اشکالها
چکیده همه این اخبار این است که امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) و سر نورانی سیّدالشّهدا(ع) و به گفته ابناعثم در «فتوح» و دیگران، همراه سرهای دیگر شهیدان، از دمشق خارج شدند و در مسیر بازگشت، پیش از آنها، همان روز، گروهیاندک، از جمله جابربن عبدالله انصاری به همراه عطیّه برای زیارت آمدهاند، آنگاه همگی به مزار شهیدان رفتند و به سوگواری جانسوزی پرداختند و در همان روز، امام سجّاد(ع) سر پدر را به بدن ملحق ساخت. جابر و عطیّه، همان روز کربلا را به سمت کوفه ترک کردند؛ امّا خاندان داغدیده، چند روزی در آن سرزمین ماندند و مجلس سوگ تشکیل دادند و در مجلس عزاداری آن بانوان محترم، زنان روستاهای اطراف هم حاضر شده و همنوا با آنان گریستند.
اشکال نخست
اهل بیت(ع) خود تصمیم گیرنده نبودهاند و باید رضایت یزید برای حرکت به سمت کربلا جلب شود و با خبث طینتی که در این پلید سراغ داریم، گمان نمیرود او این اجازه را به آنان داده باشد.
پاسخ
ما در جواب، سه گزینه مطرح میکنیم:
گزینه اوّل: خود یزید پیشنهاد رفتن به مدینه از سمت عراق را داده باشد و احتمال قوی هم میداده که در این صورت، اهل بیت(ع) به کربلا خواهند رفت. در توجیه این احتمال میگوییم: چه مانعی دارد یزید که پایههای حکومت نامشروع خود را سست و ویران میبیند، چنین دستوری بدهد تا بتواند با مهربانی ظاهری با خاندان نبوّت، از بیاعتمادی مردم بکاهد؟؛
گزینه دوم: پیشنهاد اصلی رفتن از مسیر دمشق، عراق، مدینه، از طرف خود اهل بیت(ع) مطرح شده باشد و یزید هم میداند که این پیشنهاد به منظور رفتن به کربلاست، ولی باز موافقت میکند؛ به همان دلیلی که در گزینه پیشین اشاره کردیم؛
گزینه سوم: اهل بیت(ع) به صورت طبیعی از دمشق در جادّه دمشق، مدینه، به حرکت درآیند و در بین راه، تصمیم خود را نسبت به رفتن به عراق و آنگاه کربلا مطرح سازند. یعنی در دمشق، به طور کلّی صحبتی از رفتن به عراق و کربلا در میان نیامده باشد.
اشکال دوم
کاروانی که در آن، بانوان و کودکان، خسته و زجر کشیده بودند، کاروانی که با نهایت احترام و وقار حرکت میکردند، کاروانی که شبانه سیر میکردند، اگر در مسیر مستقیم دمشق، کربلا هم به راه افتاده باشند، اگر هر شب هشت فرسنگ راه بروند، بیست و دو روز باید بگذرد تا به مقصد برسد، آنگاه چگونه روز بیستم صفر در کربلا باشند؟
پاسخ
در جواب این ایراد باید گفت: کاروانی که از هر لحاظ بسیار مجهّز بوده، کاروانی که محافظانی داشته و مصیبت دیدگانی که هنوز آلام آنها تسکین نیافته و آنچه آرامش نسبی به آنها میدهد، زیارت مرقد امام حسین(ع) است، قافلهای که سر مقدّس حسین(ع) را همراه دارد که باید هرچه زودتر آن را به بدن ملحق سازند، بزرگوارانی که میخواهند هر چه سریع تر به فیض بیمانند زیارت اوّلین اربعین برسند، قافلهای که دیگر اسیر نیست و خود میتواند تصمیم بگیرد، اگر هم بر فرض، همه مسیر را شبانه حرکت کرده باشند، این چنین کاروانی از هر مسیری که برود، به خوبی میتواند خود را روز اربعین به کربلا برساند و چنان که همین قافله، مسیر۱۰ مرحلهای مدینه، مکّه را به نصف تقلیل داد، اینجا هم میتواند چنین کند.
اشکال سوم
اگر عطیّه که به همراه جابر بوده، امام سجّاد(ع) را ملاقات کرده، چرا تنها به ذکر کلمات جابر به هنگام زیارت میپردازد، ولی هیچگونه اشارهای به نحوه خواندن زیارت از طرف امام نمیکند؟ آیا حق این نبود که عطیّه، این مطلب مهم را هم میگفت؟ و چون چنین چیزی در گزارش عطیّه نیست، پس باید گفت او امام سجّاد(ع) و اهل بیت(ع) را ملاقات نکرده است.
پاسخ
باید توجّه کرد که در روز اربعین، نخست جابر و عطیّه وارد شدند و زیارت کردند و آنگاه خاندان نبوّت وارد شدند؛ از اینرو عطیّه، گزارش زیارت جابر را نقل کرده است؛ امّا پس از آنکه اهل بیت(ع) داغدار وارد شدند و پس از آنکه بر اساس گفته مرحوم سیّد در مقتل شهیدان، به سوگواری عمومی مشغول شدند، بسیار طبیعی است که نامحرمان، از جمله جابر و عطیّه به کناری بروند تا بانوان داغدیده و رنج کشیده، بهتر بتوانند زیارت و سوگواری کنند و در این هنگام بوده است که امام سجّاد(ع) به همراه اهل بیت(ع) به زیارت و سوگواری خانوادگی پرداختهاند و عطیّه حاضر نبوده تا گزارش کند.
توضیح
در کتاب «ثار الله» هفت اشکال بررسی شده است که در اینجا به سه اشکال عمده آن پرداخته شد.
فرجام سخن
نتیجه اینکه اهل بیت(ع) بزرگوار امام حسین(ع) در مسیر بازگشت از شام به سوی مدینه، در روز اربعین سال ۶۱ هجری(اوّلین اربعین) وارد کربلا شدهاند و همه احتمالهای سست و بی مدرکی که گروهی ادّعا کردهاند، از جمله:
۱. ورود اهل بیت(ع) در اربعین سال ۶۲ بوده است؛ ۱۹
۲. ورود آنان در اربعین سال ۶۱ بوده است، منتها قبل از رفتن به شام؛ ۲۰
۳. ورود آنان در اربعین دوم، یعنی چهل روز دوم (هشتاد روز بعد از عاشورا) بوده است که مرحوم قاضی این احتمال را از بعضی نقل کرده و آن را رد میکند.۲۱
و … احتمالهای دور از ذهن و غیرمستند دیگر که قطعاً و جزماً مردود و باطل است، بلکه دوباره میگوییم حتّی اگر دو کتاب شریف «لهوف» و «مُثیرالاحزان» را نداشته باشیم، باز میشود با استناد به مدارک محکم دیگر، این مطلب را اثبات کرد.
پینوشتها:
۱. «الارشاد»، ج ۱، صص ۳۴ و ۳۵. «تاریخ الطبری»، ج ۵، صص ۳۴۱ و ۳۸۱.
۲. «نزههالقلوب»، ص ۱۶۹.
۳. «مسالک الممالک»، ص۲۷.
۴. «مرآهالحرمین»، صص۳۹۵و ۴۰۹.
۵. «الارشاد»، ج ۲، ص ۱۱۴؛ «الملهوف»، ص ۱۸۹ و «تاریخ الطبری»، ج ۵، ص ۴۵۵.
۶. «الارشاد»، ج۲، ص ۱۱۴.
۷. «اربعین الحسینیه»، ص ۲۵۵.
۸. تحقیق درباره اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، ص ۳۷.
۹. «الارشاد»، ج ۱، ص ۱۱۹.
۱۰. «الکامل فی التاریخ»، ج ۴، صص ۸۳ و ۸۴.
۱۱. «کامل بهایی»، ج ۲، ص ۲۹۱.
۱۲. تحقیق درباره اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، صص ۱۰۹ و ۱۱۰.
۱۳. امالی (شیخ صدوق)، ص۱۶۷، «اللهوف»، ص ۲۱۹، «بصائر الدرجات»، صص۳۳۸ و ۳۳۹
۱۴. «الکامل فی التاریخ»، ج ۴، ص ۸۶، «تاریخ الطبری»، ج ۵، ص ۴۶۲، البدایه.
۱۵. «اقبال الاعمال»، ص ۵۸۹.
۱۶. «تاریخ الطبری»، ج ۵، ص ۴۶۲، «الارشاد»، ج ۲، ص ۱۲۲ و «الکامل فی التاریخ»، ج ۴، صص ۸۷ و ۸۸.
۱۷. «تاریخ حبیب السیر»، ج ۲، ص ۶۰، «اللهوف»، ص ۲۲۵ و «مثیر الأحزان»، ص ۱۵۷.
۱۸. «الارشاد»، ج ۲، ص ۱۲۲ و «روضه الواعظین»، ص۲۳۱.
۱۹. «قمقام زخار»، ج ۲، ص۵۸۶.
۲۰. «ناسخ التواریخ»، ج ۶، ص۳۵۴.
۲۱. تحقیق درباره اربعین حضرت سیّدالشّهدا(ع)، صص ۱۹۵ و ۱۹۶.
محمـــد عندلیب همدانی