میهمان ماه (ابوالقاسم حسینجانی)

ابوالقاسم حسینجانی میاندهی در سال ۱۳۲۸ در بندر انزلی متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشگاه شد و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تبریز گردید.

عشق به شعر و ادبیات از دوران نوجوانی در وجود او جوانه زد و از آنجا که او از فطرتی پاک و خداجو برخوردار بود، از همان آغازِ فعالیت‌هایِ ادبی خویش، در سنگر قلم، اندیشمندانه به مبارزه با ظلم و ستم برخاست و با خودکامگی‌ها پیکار کرد تا آنجا که دستگیر و روانه زندان شد.

صداقت و صمیمیت، دو ویژگی شاخص آثار این شاعر تواناست. نگاه دقیق و عمیق او به واژه‌ها از او سخنوری توانا ساخته است، سخنوری که همواره سخنی تازه برای گفتن دارد.

حسینجانی علاوه بر سرودن شعر، به خاطر آشنایی با زبان‌های انگلیسی و عربی، در حوزه ترجمه نیز فعالیت دارد و در رشته تخصصی خویش آثاری را به زبان فارسی ترجمه کرده است. در کنار شعر و ترجمه، وی در حیطه نویسندگی نیز به خلق آثار ارجمندی نایل آمده است که تأملات او پیرامون شهید و شهادت و آثاری که او در همین زمینه خلق کرده، همه سرشار از طراوت و تازگی است.

وی در کنار فعالیت‌های ادبی، مسئولیت‌هایی نیز داشته است که از جمله آنها به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
عضو شورای انقلاب اسلامی‌گیلان، نخستین فرماندار و نماینده منتخب بندر انزلی، سردبیری ماهنامه ارتباطات، عضو هیئت داوران جشنواره‌های ادبی کشور، مسئول شورای آموزشی بنیاد نهج‌البلاغه، مدیر کلّ پست منطقه ۱۷ تهران و پست تصویری کشور و….

از آثار اوست:
بی‌مرگ، مثل صنوبر؛ مقدمه‌ای بر شیطان؛ اگر شهادت نبود؛ حسین, احیاگر آدم؛ در اقلیم خویشتن؛ چفیه‌های چاک چاک؛ سمت صمیمانه حیات؛ فراسوی خیال خاکیان؛ عشق کبریت نیست که بی‌خطرش را بسازند و…

  • انتظار تو…

در هوایی که سرد و توفانی‌ست
همه فکر گل، پریشانی‌ست
انتظار تو بود، ما را کُشت
این چه کُشتارهای پنهانی‌ست؟!
غم ما ـ باز ـ تازگی دارد
شام دل، باز هم چراغانی‌ست
هر چه باشد، به گل نخواهم گفت
که: سرانجام باغ، ویرانی‌ست!
برو، ای عقل! خانه‌ات آباد
هر که دیوانه نیست, از ما نیست!

  • باغبانِ اشراق

روح خاکستر من! کجایی؟
بحر شعله‌ور من! کجایی؟
کهکشان، آسمان، سال نوری!
ژرف پهناور من! کجایی؟
مشتری بر تو، کیوان و زهره
سوی آن سوترِ من! کجایی؟
صاعقه، ابر، باران، جوانه!
رویش باور من! کجایی؟
سمت قوسِ مدار تکامل!
اوج سرتاسر من، کجایی؟
ارتفاع سحر! صبح پیچان!
تاب نیلوفر من! کجایی؟
باغبان فلق! بذر فردا!
دانه خاور من! کجایی؟
بیستون، آسمان، راه شیرین!
شور شعر ترِ من! کجایی؟
فاتحه، قدر، والعصر، یاسین!
واقعه، کوثر من! کجایی؟
قبله، سجاده، نیّت، نیایش!
سجده آخر من! کجایی؟
نافله، نازدانه، نوازش!
غایب در برِ من! کجایی؟
آشکارِ حَسَن! غیب نرگس!
راز پرده درِ من! کجایی؟!
 تقدیم به ساحت مقدس
مولی‌الموحدین، حضرت علی(ع)


  • پدر خاک

آسمان، سرپناه مولا بود
و زمین، کارگاه مولا بود
عاشقی، پابه‌پای او می‌رفت
چشم نرگس، نگاه مولا بود
هرچه می‌کرد، دلبری می‌کرد
مهربانی، سپاه مولا بود
عدل و آزادگی، که گُم می‌شد
چشم مردم، به راه مولا بود
روز، هرچیز داشت، از او داشت
و شبان، شاهراه مولا بود
روز و شب را، به کار وا می‌داشت
این، سپید و سیاه مولا بود!
آب، از الغدیر، بر می‌داشت
مشربی که گواه مولا بود
کوفه، هرچند هم، که بد می‌کرد
باز هم، در پناه مولا بود!
پدر خاک بود و خاکی بود
بی‌گناهی، گناهِ مولا بود!

هوای خواندن نهج‌البلاغه را دارم
نخُفته‌ام، به خدا، من هنوز بیدارم
شب و ستاره و تشویش، زیرِ سر دارم
هزار راه نرفته، در این خراب‌آباد
هزار کار نکرده‌ست، حاصل کارم!
نگاه نیلی من، در هوای زهرا ماند
به زُهره گفته‌ام امشب، که بشکند تارم
یگانه آرزوی این شب سیاه من است
که در هوای رهایی، دوگانه بگزارم!
به خانه ـ باغ شما، پا نمی‌نهم، امّا
به پای آن گُلِ گم‌گشته، کمتر از خارم
اگرچه بغض غریبم، ولی نمی‌دانم
دلیل چیست که من، ابرم و نمی‌بارم؟!
نجف، نجف، به ملاقات مرتضی رفتم
به نیتی که بیاید علی به دیدارم
چنان به شهر غریبان، غریبه‌ام که مپرس
هزار ابر، هوای گریستن دارم!
مرا از این همه غوغا، ببر به نخلستان
هوای خواندن نهج‌البلاغه را دارم
نگاه من، به جز از معجزات تازه نداشت
کدام شعبده، کرده‌ست اسیر تکرارم؟!

ماهنامه موعود شماره ۹۱

همچنین ببینید

شعر و ادب

...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *