۳ـ ۲. چارچوبه تفسیری ـ کلامیبرای مقام داوری
پس از گردآوری اخبار، نوبت به داوری درباره آنها میرسد. کشف دلالات آنها و جمعبندی جهت استخراج مختصات جامع ظهور، مرحله داوری را تشکیل میدهد. در اینجا نیز نیازمند یک اصول راهنما و چارچوب تفسیری هستیم که از محکمات قرآن و سنت اخذ گردد که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف ـ نشئه ظهور نزدیکتر به قیامت تا دنیا: در اخبار آخرالزمان، به خصوص پس از ظهور در کنار پدیدههای مجرّبی مثل خسف (فرو رفتن در زمین) بیدا، قحطی و… به پدیدههایی برمیخوریم که برایمان شناخته شده نیستند (غیر مجرّب) مثل طلوع خورشید از مغرب, طولانی شدن روزها, اینکه فرد مؤمن در زمان او، در مشرق، برادر خود را در مغرب میبیند, بر ابرها سوار میشوند۱ و….
برای یافتن دلالت اینگونه پدیدهها چه باید کرد؟ هر تفسیری ناگزیر از مبنای کلامی خاص خود است رویکرد اوّل این است که این بیانات را تعابیری مجازی و تمثیلی از تکامل تکنولوژی کنونی بدانیم که در عصر ظهور تکامل شده است! رویکرد دیگر رویکرد معجزهگر است. بدین معنا که همه پدیدههای غیر مجرّب را حمل به اعجاز حضرت مینماید. همه دلالت مطابقی دارند لکن با اعجاز و خرق عادت رخ میدهد.
رویکرد سومی هم مطرح است و آن اینکه پدیدههای غیر مجرّب، نه تکامل یافته تکنولوژیاند و نه اعجاز و خرق عادت، بلکه عادت نشئه ظهور چنین است. یعنی به جای اینکه خرق عادت شود، عادت و نوامیس نشئه ظهور به مرتبه بالاتری از نشئه دنیای کنونی رسیده است.
پیش از توضیح بیشتر این رویکرد به مبانی کلامی این سه تفسیر توجهی نماییم:
مبنای کلیدی تفسیر اوّل همان دیدگاه مهندس بازرگان در مقاله «راه طی شده انبیا» است. یعنی مسیر غرب، راه طی شده انبیا است. اگر انبیا میخواستند صنایع را بسازند، میساختند اینها ربطی به ایمان و کفر و دین و بیدینی ندارد! اصلاً دین برای آموزش اینها نیامده است، لذا امام عصر(ع) هم که آمد از همین پیشرفت استفاده میکند! عجب اینکه برخی منتقدان بازرگان که خود اهل علمند برای تفسیر این روایات، همین گونه تفسیر کردهاند، بدون اینکه به مبنای فاسدش توجه داشته باشند.
مبنای محوری تفسیر دوم، اعجاز حداکثری (در مقابل اعجاز حداقلی فقط برای اثبات حقانیت خویش) میباشد. بدین طریق موعود ادیان یک استثنا است. او هیچیک از مراحل ظهور تا پر کردن زمین از عدل و داد را با تلاش معمولی انجام نمیدهد و همه به اعجاز انجام میشود! این تفسیر غیر از توالی فاسد ـ به خصوص در خلق استراتژی ـ است اصولاً قابل دفاع هم نیست. اینکه امام در اثبات حقانیت خود از معجزه استفاده مینماید یا فرشتگان به یاری او میشتابند قابل دفاع است و از قضا همین روایات هم مستند این برداشت در توسعه اعجاز است امّا دلیل، اخص از مدعاست. فرشتگان او را یاری میکنند، همان گونه که امداد غیبی برای سایر انبیا و رسل بوده است (قرآن یاری فرشتگان در بدر را توصیف مینماید). امداد نیز از قانونی خاص تبعیت میکند که مربوط به یاری شوندگان است. هر چه جدّ و جهد و خلوص یاری شوندگان بیشتر باشد، امداد غیبی مضاعف است.۲
پس اگر میزان یاری فرشتگان بیشتر است باز به جد و جهد و تلاش مضاعف حضرت حجت و یارانش بر میگردد و این اثبات تلاش حداکثری مینماید نه اعجاز حداکثری خود معصومان نیز از دوران پر مشقت ظهور در کار و تلاش سخن گفتهاند.
میماند رویکرد سوم؛ این رویکرد نمیگوید که همین مرتبه از قوانین و نوامیس برطبیعت حاکم است و فقط آنها به کرّات خرق شده، کار با اعجاز پیش میرود بلکه معقتد است مرتبه برتری از قوانین طبیعت بر آن حاکم میشود که نشئه ملک را به قیامت و قوانین آن نزدیکتر مینماید. ریشه این سخن در بیان شریف علامه طباطبایی است.۳ این رویکرد هم ادله فلسفی دارد و هم ادله نقلی. بر اساس حکمت متعالیه و مشارب عرفانی, عالم مُلک به سمت تجرّد تام در قوس صعود در حال حرکت و تکامل است و مرتبه قیامت، مرتبه رسیدن دنیا به مبدأ خویش است (إلیه راجعون) از این رو فعلیت برتری در عالم مشاهده میشود که برای مراتب قبل شناخته شده نیست چنانکه آنچه از نشئه قیامت برایمان شناخته شده نیست (مثل شهادت جوارح, شناخته شدن مجرم به سیمایش, زنده بودن بهشت و جهنم و…) اعجاز نمیباشد بلکه «خصوصیت» نشئه قیامت است. حال ظهور نیز مرتبهای از آن حقیقت را دارد. در ذیل آیه «فذکّرهم بأیّام الله؛ آنان را به روزهای خدا یادآور شو»4 روایاتی است که تصریح دارد ایام الله، روز ظهور، رجعت و قیامت است. به تعبیر بلند علامه طباطبائی «ظهور، رجعت و قیامت مراتب یک حقیقت واحدند».5
یعنی خصوصیات نشئه ظهور، به قیامت شبیهتر و نزدیکتر است تا دنیای ما. عالم برای رسیدن به مرتبه قیامت ناگزیر از طیّ دو مرتبه ظهور و رجعت است و همین تفسیر سخن پیامبر(ص) است که اگر از عمر دنیا یک روز باقی باشد، خداوند آنقدر آن را طولانی میگرداند تا ظهور اتفاق افتد.
این رویکرد علاوه بر اینکه مبنای محکم عقلی و نقلی دارد با مجموعه روایات دیگر هم سازگارتر است؛ به علاوه که تمام آنچه را رویکرد دوم به دنبالش هست در خود جای میدهد.
بر اساس این رویکرد چنان امکاناتی برای مؤمن حاصل از «کمال انسان» است نه «تکامل اسباب» و تکنولوژی موجود که البته سیاق روایت هم خلاف آن را میرساند. روایات، وجود امکانات را برای مؤمنان ثابت میکند:
به حقیقت، مؤمن در زمان [ظهور] قائم(ع) در حالی که خود، در مشرق است، حتماً برادرش را در مغرب میبیند….
اگر تکنولوژی متکامل شده بود که برای فاسق و مؤمن، بالسویه بود. فعلیت و صیرورت بیشتر زمین نیز آثار خاصّ خود را دارد و از جلمه آبادانی آن, اخراج نبات و گنجهای آن و… اینها نه مجاز است و نه خرق عادت
ب ـ زبان علمی و عملی اخبار اهلبیت(ع): از آنچه درباره رویکرد سوم گفتیم، این نتیجه گرفته نمیشود که همه اخبار غیبی قرآن و عترت به همین معنای متداول شناخته میشوند تا مثلاً وقتی اوصافی عجیب برای الاغ دجال میشمارد، آن را به چارپایی عظیمالجثه و… تطبیق کنیم! اینجا نیز یک مبنای تفسیری دیگر وجود دارد و آن اینکه زبان اخبار علمی، با زبان اخبار عملی یکی نیست. زبان اخبار عملی عرفی است زیرا برای مکلّّفان دیروز و امروز بالسویه است پس باید وقتی میفرماید: «فتیمّموا صعیداً طیّباً؛ ۶ پس بر خاک پاک تیمم کنید», «صعید» برای مخاطبان زمان صدور شناخته شده باشد. مخاطبان متأخر این خطاب نیز باید به فهم عرفی مخاطب زمان صدور رجوع نمایند. ولی آیا اخبار علمی نیز لزوماً باید چنین باشد؟ واضح است آن محذور (عمل به تکلیف) را ندارد. ای بسا چون برای مخاطب صدور آن واقعیت شناخته شده نیست به زبان غیر عرفی و در قالب تشبیه و کنایه بیان شود. مثلاً اگر معصومان میخواستند از میکروب بگویند، چگونه آنرا به مخاطب زمان خود بشناسانند پس لاجرم از تعابیری مثل شیطان استفاده میکنند. این تفکیک که امام خمینی(ره) در کشف الاسرار بیان فرموده است، در تفسیر اخبار آخرالزمان، بهخصوص پدیدههای پس از ظهور بسیار مفید فایده است.
ج ـ وضع اساسی برای حقایق نه مصادیق: علامه طباطبایی در مقدمه تفسیر المیزان به خوبی این موضوع را تبیین فرموده است. وقتی قرآن میفرماید «فرشتگان دارای بال هستند» نباید بال پرنده یا مانند آن در ذهن تصور شود که ناسازگاری با تجرّد فرشتگان به ذهن تبادر نماید. چون اسامی نه برای مصادیق بلکه برای حقایق وضع شدهاند. بدین معنا که همانطور که کمله «ترازو» در طیّ قرون به مصادیق متفاوتی به کار رفته که هیچ شباهتی با هم ندارند امّا همه کار سنجش را انجام میدادند, میتواند بر نوع مجردی از آن با خصوصیاتی خاص در عرصه قیامت صدق کند که باز «میزان» باشد امّا شبیه هیچ کدام از ترازوهای معهود نباشد بلکه موجودی مجرد و دارای شعور بوده که سنجش کیفیات ایمان و کفر، کار اوست. پس نمیتوان زود حکم کرد که «میزان», «صراط», «بال» و… در قیامت معنای کنایی و مجازی دارد یا حکم کرد که همین معنای عرفی و شناخته شده دارد. یعنی واقعاً پلی مثل این پلها روی جهنم تا بهشت کشیده شده است! بلکه پل هست امّا نه معنای کنایی و مجازی دارد یا نمیتوان حکم کرد که همین معنای عرفی و شناخته شده را دارد. یعنی واقعاً پلی مثل این پلها روی جهنم تا بهشت کشیده شده است! بلکه پل هست امّا نه به معنای مصادیق معهود.
سه اصل تفسیری در کشف الایات اخبار عبارتند از:
۱. پدیدههایی که شبیه پدیدههای قیامتی تصویر شدهاند را نباید با پدیده های دنیای موجود شناخت و بدانها تأویل برد چون ظهور بدان نشئه نزدیکتر است.
۲. پدیدههایی را که با واژگان شناخته شده ما بیان شده امّا نتایج متفاوتی از آن گرفته شده، نباید به مصادیق معهود تأویل نمود بلکه باید حقیقت آنرا مورد توجه قرار داد.
۳. پدیدههایی را که به زبان رمز گفته شده، اخبار علمی است و باید رمز گشایی شود.
۳ـ۳. نظامیبرای طبقهبندی دلالات
آنچه به دنبال کشف دلالت آن هستیم یا حاکی از شیء است (اسم) یا حاکمی از پدیده (فعل). چنانچه اشاره شد، پدیدههای آخرالزمان:
الف ـ یا تجربه شدهاند (مجرب) مثل قحطی و خسف
ب ـ یا غیر مجرباند که با اصول تفسیری دلالتیابی میشوند.
اسامی را نیز میتوان در یک طبقهبندی ابتدایی چنین تقسیم کرد:
الف ـ متعلق آنها در عصر صدور موجود بوده است:
۱. در عصر ظهور هم موجودند:
۱ـ۱. مطابق همان مصداق اوّل: مثل کوفه، رکن و مقام و….
۱ـ۲. غیرمطابق با آن مصداق: مثل خراسان و…
ب ـ متعلق آنها در عصر صدور موجود نبوده است: مثل سفیانی، خراسانی، شعیب بن صالح و….
ـ در برخی احتمال معنای غیر مطابقی تنزیلی وجود دارد. مثلاً منظور از رومیان, نصارا باشد. در این صورت واضح است همپوشانی این معنا با منطقه جغرافیایی روم شرقی در عصر صدور یکی نیست.
ـ در برخی احتمال معنای غیر مطابقی وجود دارد امّا نه تنزیلی و مجازی مثلاً خراسان, خراسان قدیم (در عصر صدور) است یا خراسان عصر ظهور؟ یا منظور از ترکان کیانند؟ آیا همان منطقه کوچک که در عهد عباسیان جایگاه ترکان بود یا …؟
ـ در برخی که دلالت عنوانی دارد مثل خراسانی, سفیانی, یمانی, و…۷ این سئوال مطرح است که آیا هنگام ظهور، اینان به این عنوان شناخته شدهاند؟ یا بدین عنوان معروف نیستند ولی عنوان برایشان صحت صدق دارد؟ که باز این سئوال طرح میشود که صحت صدق به چیست؟ مثلاً سفیانی حتماً باید از نژاد خونی ابوسفیان باشد یا ادعائاً و تنزیلاً متعلق به اوست؟!
ـ در برخی که نام شخصی (مثل شعیب بن صالح) مطرح است نیز این سئوال مطرح است که با همین ترکیب برای او شناخته شده است یا با ما به ازای آن؟ به خصوص که مثلاً شعیب بن صالح از منطقهای غیر عرب نشین معرفی میشود این احتمال وقتی تقویت میشود که میدانیم اسامی انبیا و اولیای گذشته در ادیان گذشته که زبان غیر عربی داشتهاند به گونه دیگر بوده است مثلاً حسن(ع) و حسین(ع) در عبری شبر و شبیر نام داشتهاند و هکذا… آیا احتمال این ما به ازایی هم اینجا وجود دارد؟!
ـ در قسمت اسامی هم تعارضاتی در روایات وجود دارد که حلّ آن مشکل مینمایاند. برای نمونه اختلاف در نام سفیانی را میتوان مثال زد: روایات نام او را «عبدالله», «عثمان», «معاویه», «حرب» و «عروه» گفته۸ و نامهای «یزید» «عنبسه», «هند», «عتبه» را برای پدرش برشمردهاند.۹ گاهی نسبت او به «عتبه بن ابی سفیان» و گاه به «خالد بن یزید بن معاویه» میرسد.۱۰ اینجا نیز یک احتمال که از لوازم اعتقاد به بداء است، میتواند گرهگشا شود. لازمه دیگر اعتقاد به بدأ پذیرش تغییر در اشخاص است. توضیح اینکه اصل مقابله سفیانی یک قضای حتمی است. امام علی(ع) در اینباره فرمود:
فتنه اوّل سفیانی است و فتنه آخر هم سفیانی است.۱۱
امّا وقتی در اصل ظهور قائم (عج) یا فرج، بداء رخ دهد یا باید مصداق سفیانی هم دارای عمر غیر معمولی باشد و یا باید با جریان بداء در آن, اشخاص و مصادیق آن تغییر نماید. دلیلی بر اوّلی در دست نیست امّا اختلاف در اسامی میتواند دلیل بر دومیباشد. از اینرو پس از بررسی سندی، آنچه معتبر میماند اینگونه حل میشود نه اینکه این اختلاف موجب خدشه به اصل مسئله شود.
- ۴. استراتژیهای مبتنی بر مختصات کشف شده
۴ـ۱. تقسیمبندی استراتژیها
استراتژیهایی که با توجه به امکانات بالقوه و بالفعل از یک سو و توجه به مختصات دوران ظهور از سوی دیگر خلق میشود، دو قسماند:
الف ـ استراتژیهایی که پاسخگوی نیاز امروز هم هستند؛
ب ـ استراتژیهایی که فقط فردا نگرند و ظرف تحققشان امروز نیست.
در جهان غرب قرائتی صهیونی از کتاب مقدس (مکاشفات یوحنا) بدین انجامیده که باید برای ظهور مسیح، قوم یهود در اورشلیم سکونت و حکومت داده شوند. همین قرائت از دنیای پیش رو، موجب استراتژی تشکیل حکومت اسرائیل شده است. از سوی دیگر چون نبرد نهایی (آرمگدون) در منطقه «هر مجدون» (واقع در فلسطین اشغالی) را یک نبرد اتمی تفسیر کردهاند, اسرائیل را به بزرگترین ذراتخانه هستهای تبدیل کردهاند و از هستهای شدن کشورهایی که در پیشگوییهای هانتینگتون مبنی بر جنگ تمدنها در پایان تاریخ مقابل تمدن غربی خواهند بود، به شدت ممانعت به عمل میآورند. در این مثال، چند درک ـ اعم از صحیح یا غلط ـ درباره آخرالزمان، چند استراتژی کلام در پی داشته است. نداشتن هیچ اطلاعی از آینده هم ما را وا میدارد در مقابل این استراتژی، استراتژی مناسب را داشته باشیم، در حالی که روایات از مواجهه ما با اهل یهود قبل یا حین ظهور، به ما خبر میدهند.۱۲ این خبر غیبی اگر برای نیروهای مسلح موجب اخذ استراتژی فعال شود هم رفع نیاز امروز میکند (نوعی قدرت بازدارندگی در مقابل تهدید اسرائیل) و هم تهیّأ فردا.
امّا قسم دوم مثل اخذ استراتژی برای «زندگی در فضا» یا «تعویض و تکامل تکنولوژی» است که مطالعات و آزمایشهای آن انجام میشود ولی در سطح عمومی قابل تعمیم و اجرا نیست و در واقع کار برای فرداست.
اگر در تفسیر اخبار آخرالزمان به این حقیقت نائل شدیم که صنایع ظهور, تکامل یافته همین تکنولوژی نیست و طرحی نو در عالم است که حاصل تکامل انسان است نه تکامل اسباب؛ ولو امروز ناگزیر به زندگی با این صنایع هستیم امّا مطالعه و تحقیق درباره آن، کم ارزشتر از تحقیق وجود آب در مریخ و امکانات سکوت در فضا که این همه فکر و هزینه مصرف آن میشود، نمیباشد. این مطالعات و پژوهشها را نباید دست کم گرفت. چنانچه اشاره شد، همین گامها که در عرصه فکر و هنر برداشته میشود موجب آمادگی ذهنی مخاطبان و سپس ایجاد نیاز و اشتیاق نسبت به آن غایت و سپس مقدمات و خیزش و جنبش عمومیبرای تحقق یا پذیرش آن میگردد.
۴ـ۲. چارچوبه خلق استراتژیها
درک واضح از مختصات مربوطه در آینده، به علاوه اطلاع از امکانات و موقعیت بالقوه و بالفعل امّا استراتژیک مربوطه در کنار لحاظ علایم و نشانههای نصب شده در اخبار نشانهگذار، از وضع موجود تا مطلوب و در آخر، ضوابط شریعت، چاردیواری خلق استراتژیهاست.
توضیح با یک نمونه ساده: تفسیر دولت کریمه امام عصر(ع) و کشف ذاتیات و لوازم آن از اخبار آخرالزمان، نمایی از دنیای سیاست عصر ظهور را به ما میدهد. امکانات تحقق دولتی هم جهت و همسو با دولت کریمه (نه با جهتگیری دموکراسی لیبرال و دولت مدرن) از جمله جامعه شیعی و مانند آن است که ایران معاصر داشته است. نشانههای مربوط به این راه نیز واضح است. از بین دهها نشانه میتوان به روایت امام صادق(ع) ذیل آیه ۱۸ سوره سبا (و قرار دادیم بین آنها و قریههای مبارک, قریههای ظاهری را و تقدیر کردیم سیر در آنها را…) اشاره کرد که قریههای مبارک را به «دولت اهل بیت» و قریههای ظاهری را به «فقها» تأویل کردند.۱۳ که خداوند تقدیر سیر بین آنها و رسیدن به قریه مبارک برای شیعیان نموده است. حال، اخذ این استراتژی برای پیدایش دولتهای شیعی با ولایت و زعامت فقها, همراستا با دولت کریمه امام عصر(ع), مضبوط شرعی آن است. مثلاً در حیطه اختیارات شرعی فقیه میتوان چنان دولتی برپا نمود؛ نه میتوان اختیار معصوم به او داد و نه کاستن از آن اختیارات, هم راستایی را تأمین مینماید.
آوردن این مثال که به علت رخ دادنش واضح شده است جهت این است که مناقشه در مثال، اصل بحث را گم نکند گرچه به نظر میرسد همین مثال نیز جای توجه جدی دارد. اگر دولتهای نظام اسلامی خود را همراستا با دولت کریمه تعریف کنند و ابتدا درکی درست از آن یافته و بعد به سمت آن رفتن را استراتژی خود قرار دهند در چشم اندازها, سیاستگذاریها, طرحها و لوایح تغییرات کیفیتری رخ میدهد. برای مثال از جمله خصوصیت «دولت دنائت» و جاهلی, در استضعاف بودن اهل اسلام است و مستضعف در قرآن کسی است که « لا یستطیعون حیلهً و لا یهتدون سبیلاً» باشد. یعنی نمیتواند حائلی بین مناسبات غلط جاری با عقاید و رفتار دینی خود برقرار نماید، لذا جهالتها به او نفوذ میکند، عقایدش را شبهه و خرافه میگیرد و اخلاق و رفتارش را فساد و فسق؛ چاره و راه فراری هم نمیشناسد. در مقابل در «دولت کرامت» مسلمان و دینش عزیز میشوند «تعزّبها الإسلام و أهله» یعنی اسلام او نفوذ ناپذیر میشود در مقابل فسق و نفاق، خللبردار میشود و منافق ناگزیر است از درون دست به اصلاح خویش برد: «تذلّ بها النّفاق و أهله» این تابلوی کوچک و هنوز مجمل از لوازم دولت کریمه قدرت خلق استراتژی کلان برای عزت مسلمانی و دینداری در جامعه اسلامی، حیا و عفت جوان در استضعاف نیست؟ و آیا همداستانی با دولت کریمه اقتضا ندارد که مناسبات اجتماعی، نحوه پوشش و ارتباط و دهها مسئله دیگر طوری بنا شود که فسق به جای ایمان در استضفاف افتد و دینداری تسهیل و آسان شود؟!
نکته پایانی اینکه اینچنین استراتژیهایی برای ظهور، ولو به فترت و انقطاع هم برخورد کند کارکرد خود را دارد. برای مثال تمرین ولایت فقها ـ که ولایتی محدودتر و آسانتر از ولایت معصوم است ـ در حافظه تاریخی شیعه میماند و موجب تربیت تاریخی او میشود: چنانچه پذیرش امامت امام جواد(ع) در کودکی منجر شد شیعه در دوران سخت عسکریین و شروع غیبت دچار سردرگمی و پراکندگی نشود. امام کودک و نادیده را پذیرفت و به غیبت او راضی شد و جالب اینکه از تفرق ها و فرقه سازیها کاسته شد، در حالی که پس از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) اوج فرقه سازی بوده است. این استفاده از همان فرمایش امام کاظم(ع) است که فرمود: «شیعه در طول دویست سال با انتظار و آرزو تربیت شده است».14
محسن قنبریان
ماهنامه موعود شماره ۹۲
پینوشتها:
۱. الاختصاص، شیخ مفید، ص ۳۷۶.
۲. ر.ک: کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر، شهید مرتضی مطهری.
۳. المیزان، علامه طباطبایی، ج ۲، ص ۱۰۹. ذیل آیات ۲۰۸ تا ۲۱۰ بقره.
۴. سوره ابراهیم، آیه ۵۱.
۵. المیزان، ج ۲، ص ۱۰۹.
۶. سوره نساء (۴)، آیه ۴۳؛ سوره مائده (۵)، آیه ۶.
۷. صدوق در کمال الدین از عبدالله بن ابی منصور روایت نمود که از حضرت صادق(ع) پرسیدم اسم سفیانی چیست؟ فرمود: چه کار به اسم او داری؟.. (مهدی موعود، ترجمه علی دوانی از ج ۱۳، بحارالانوار، ص ۹۸۰)
۸. به ترتیب ر.ک: الفتن، ابن حماد ص ۱۹۱. کمال الدین، شیخ صدوق، ص ۶۷۹؛ الملاحم، ص ۷۷؛ عقد الدرر، ص ۸۰ و ۹۱؛ التذکره، قرطبی، ص ۶۹۴ و ۷۰۲.
۹. الفتن، ص ۱۹۱؛ کمالالدین، ص ۶۷۹؛ الملاحم، ص ۷۷؛ عقدالدّرر، ص ۸۰.
۱۰. الغیبه، طوسی، ص ۴۴.
۱۱. ملاحم سید بن طاووس نقل از تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، ص ۱۷۸.
۱۲. ر.ک: بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶.
۱۳. ر.ک: تفسیر نورالثقلین، ج ۴، ذیل آیه ۱۷ سوره سبأ.
۱۴. الغیبه، نعمانی، ص ۳۰۵.