میهمان ماه (حسین اسرافیلی)

بدنامی حیات، دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چه سان گذشت!
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت

زندگانی‌ام شرحی ندارد. در اوّل اسفند ۱۳۳۰ در تبریز متولد شدم و سپس به همراه خانواده به شهرستان مراغه کوچ کردم. پس از دوران ابتدایی مجدداً به تهران آمدم، سپس وارد خدمت در نیروی هوایی شدم و به دزفول منتقل شدم. از آنجا به نایین انتقال پیدا کردم و پس از ۷ سال خدمت تقاضای بازخرید خدمت نمودم و مستعفی شدم. پس از آن در بخش خصوصی به کار پرداختم و بعد از ۳۰ سال خدمت، در مهر ماه ۱۳۸۰ بازنشسته شدم. تحصیلات را در مراغه، تهران و دزفول گذراندم و بعد از چند نوبت تغییر رشته، بالأخره موفق به اخذ لیسانس ادبیات و در سال ۱۳۸۶ موفق به اخذ نشان درجه ۲ هنر (فوق لیسانس) از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری، فرهنگستان هنر و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی شدم.

از کودکی به شعر و ادبیات و موضوعات آیینی علاقه ویژه داشتم و آثارم معمولاً در مجلات جوانان در سال‌های ۴۷ و… چاپ می‌شد. امّا پیروزی انقلاب اسلامی‌به رهبری حضرت امام خمینی(ره) باعث شد به جلوه اسلامی و آموزه‌های دینی و تأثیر آن در شعرم بیشتر توجه کنم و تحمیل جنگ سبب شد تا از این هنر در جهت آرمان‌های انقلاب و اهداف دفاع مقدس استفاده کنم. با حضور در جلسات شعر حوزه هنری، که خود نیز به همراه عزیزانی چون روانشاد استاد مهرداد اوستا، سپیده کاشانی و اساتید معظم حضرات مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، حسین آهی، حمید سبزواری، سید حسن حسینی، قیصر امین‌پور و… در شکل‌گیری آن سهیم بودم، از راهنمایی بزرگان، توانستم توشه برگیرم و حضوری نسبتاً فعال در حوزه‌های فرهنگی و رسانه‌ای در جبهه و پشت جبهه داشته باشم.

تاکنون حدود ۱۵ جلد از مجموعه شعرهایم چاپ و منتشر شده است که اوّلین آنها تحت عنوان «تولد در میدان» در سال ۱۳۶۴ از سوی حوزه‌اندیشه و هنر اسلامی (حوزه هنری فعلی) چاپ و منتشر شده و آخری که گزیده‌ای از مجموعه‌های قبلی و تعدادی آثار جدید بود، تحت عنوان «ردّ پای صدا» در سال ۱۳۸۶ از سوی نشر تکا چاپ و انتشار یافته است.
مجموعه «تولد در میدان» در اوّلین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدّس که دوره ده ساله از ۵۹ تا ۶۹ را شامل می‌شد، به همراه دیگر آثار شاعران که ۱۰ مجموعه را شامل می‌شد، به عنوان کتاب سال برگزیده شد و مجموعه «آتش در خیمه‌ها» ‌که دربرگیرنده اشعار عاشورایی بنده بود، در سال ۱۳۸۳ از سوی بنیاد شهید جزو آثار برگزیده ۲۵ سال انقلاب، ‌انتخاب شد. مجموعه «زخم سیب»‌ نیز که گزیده شعر دفاع مقدس از شاعران و آثار ارسالی به دبیرخانه در سال ۱۳۸۵ بود به عنوان اثر برگزیده معرفی گردیده است.

در سال ۶۶ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌به همراه ۶ نفر به عنوان شاعران برگزیده معرفی شدم و موفق به دریافت دیپلم افتخار، تندیس، لوح زرین دست‌خط مبارک امام و مدال طلا شدم و در سال ۱۳۷۷ مجدداً از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌به همراه چند تن دیگر به عنوان شاعر برگزیده ۲۰ سال انقلاب معرفی شدم و در سال ۱۳۸۶ و در دومین جشنواره سراسری شعر فجر به عنوان شاعر برگزیده ملی (به همراه چند تن دیگر)‌ معرفی شدم، که البته همه اینها نشانه لطف دوستان بود وگرنه این بنده را نه‌اندک علمی هست و نه ذوق و توانایی و بسیارند عزیزانی که ناشناخته و گمنام در شهرها و شهرستان‌ها فعالیت می‌کنند و فارغ از نام و نشان، جویای معرفت‌اند.

جنون توفانی
در مسیر چشمانت باغ لاله می‌کارم
از نگاه آهویت دیده بر نمی‌دارم
مثل موج بی‌توفان، مثل ابر سرگردان
حلقه حلقه می‌گردم، قطره قطره می‌بارم
آتشم اگر افزود، عشق سرپناهم بود
ای جنون مدد فرما شوق آتشین دارم
کافرم اگر خوانی نیست‌ام پشیمانی
جز به طاق ابرویت سر فرو نمی‌آرم
باز بوی لیلایم، می‌کشد به صحرایم
با جنون هم‌آوایم کم دهید زنهارم
چین زلف او می‌گفت شب همیشه طولانی‌ست
گفتمش پریشان کن من همیشه بیدارم
بند بند آوازم ناله شد نیستان را
گوشه مخالف زد پرده پرده تارم
با دلم چه‌ها کردی، ای جنون توفانی؟
مثل کوه می‌لرزد شانه‌های ستوارم
تیغ اگر به کف آیی، این سر است و سودایی
خانه‌زاد درگاهم، پای‌بوس دربارم
مدحت تو می‌گویم طلعت تو می‌جویم
تا شود مُنوّر با نام «مهدی» اشعارم
هیچم و نمی‌ارزم، با تو عشق می‌ورزم
مثل طوطیان هر دم، نام تو به لب دارم


هنوز

پیداتر از تمامی‌گلدسته‌ها هنوز
نامت زبان‌زد است ـ دهن‌های وا ـ هنوز
تکبیرگوی قائم آل محمد(ص) است
یعنی که بر قیام تویی مقتدا هنوز
آیینه‌های باغ و بهاران شبانه‌روز
بر دست می‌برند نگاه تو را هنوز
آیا بهار گوشه‌ای از خنده تو نیست؟!
گسترده سبز، دامن از آغاز تا هنوز؟
خلقی به معجزات تو دل بسته‌اند و من
مشتاق یک نگاه که مشکل‌گشا… هنوز
گفتند جمعه می‌رسی از مشرق امید
چشمم دخیل بسته بر آن روشنا هنوز
من خواهشم تمام، که پابوستان شوم
آیا قبول می‌کنی اصلاً مرا هنوز؟
ای آخرین ذخیره وحی محمدی!
در انتظار تیغ تو مانده «حرا» هنوز


اماما…

روزی که تو آمدی شفق خونین بود
گل‌های چمن ورق ورق خونین بود
از خون ستاره‌ها که شب افسردند
پیشانی صبح در فلق خونین بود

توفان آخرین
به دنبال تو می‌گردم، نمی‌یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته‌ام ردّ نشانت را
نگاهم، مثل طفلان، زیر باران خیره شد بر ابر
ببیند تا مگر در آسمان، رنگین کمانت را
کهن شد انتظار، امّا، به شوقی تازه، بال افشان
تمام جسم و جان لب شد، که بوسد آستانت را
کرامت گر کنی این قطره ناچیز را، شاید
که چون ابری بگردم کوچه‌های آسمانت را
الا ای آخرین توفان! بپیچ از شرق آدینه
که دریا بوسه بنشاند، لبِ آتش‌فشانت را

ماهنامه موعود شماره ۹۶

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *