ندا آسمانى
آقاجون!
سلام. فردا تولد پدر یکى از بچه هاست. از دو هفته قبل، در حال تهیه کادو است. حتماً بوده اى و دیده اى که هر زمان بحثهاى دوستانه مان به »پدر« و »روز تولد« مى رسید، یا موضوع را عوض مى کردم یا به بهانه اى از جمع خارج مى شدم.
حالا که نامه را مى خوانى، حتماً مثل همیشه لبانت پر از گل لبخند است. خب، مى گویى چه کنم؟ پدر ندارم، نمى توانم که تظاهر کنم یا دروغ بگویم.
تجسمت مى کنم: »گوشه لبت را نرم مى گزى و گرم نگاهم مى کنى«. خودت بگو. به بچه ها چه بگویم؟ بگویم من هم پدر دارم، اما تا به حال به دیدنم نیامده؟ بگویم پدرم سپیدى برف است و روشنایى صبح و گرمى خورشید؟ بگویم همیشه گرمى دستان پدرم را بر شانه هایم احساس کرده ام اما تا به حال او را ندیده ام؟ از کجا معلوم که بچه ها معنى حرفهایم را بفهمند؟ از کجا معلوم که به حرفهایم نخندند؟ از همه اینها گذشته، بگویم براى تولدتان چه هدیه اى خریده ام؟ یک جفت جوراب، جاسوئیچى یا کیف پول؟
آخر شما با همه پدرهاى دنیا فرق دارى. کدام پدرى است که بتواند سر امتحان ریاضى، جواب مسئله هاى سخت را به یاد فرزندش بیاورد، یا این که دعاها و گریه هاى بى پایانش را پیش خدا ببرد.
بچه ها مى گویند: »همه پدرها مثل هماند. همه پدرها مهربانند و بچه هایشان را دوست دارند.« راستى! شما مرا دوست دارى…؟
امشب ماه خیلى زیبا شده؛ شب چهاردهم ماه است؛ یک شب مانده به تولد شما. طبق قرار همیشگى مان، بلند مى شوم و رو به ماه تعظیم مى کنم: »السلام علیک یا اباصالح المهدى(عج)« دلم نمى آید نگاه از ماه بگیرم. احساس مى کنم باران نور بر دلم مى بارد، خورشید در دلم طلوع مى کند.
فردا، به بچه ها مى گویم: »درست است که همه پدرها مثل هم اند، اما پدر من از همه پدرها بهتر است. بیش از همه پدرها حضور دارد و اصلاً در روزمرگى غرق نمى شود. پدر من، مثل پدر مریم، وقتى کارهایش زیاد مى شود مرا فراموش نمى کند. مثل پدر آیدا، شبها دیر به خانه نمى آید. مثل پدر سارا مرا کتک نمى زند و مثل پدر فاطمه مرا لوس نمى کند. من پدرم را دوست دارم و…« چشمانم را مى بندم، سرم را بالا مى گیرم و با شجاعت مى گویم: »… و پدرم هم مرا دوست دارد.« فردا به همه بچه ها مى گویم: »براى روز تولد پدرم، به نیت سلامتى اش، ۱۰۰۰ صلوات خواهم فرستاد.«
آقاجون! پدر خوب تمام بچه هاى دنیا!
کارى کن که پدر مریم و آیدا و فاطمه و سارا هم کمى شبیه شما شوند.
کارى کن همه پدرها، بچه هایشان را دوست داشته باشند.
و نگاهم کن تا هیچ وقت فراموشت نکنم.
من امسال، شمع تولدت را به نیت خاموش شدن »شمع انتظار« روشن مى کنم.
موعود شماره چهل و هفتم