توهُّم
ارض موعود
ـ از نیل تا فرات ـ
مجسمه یک دنیای خفه شده
و صدای آهنگی موزون
دِ… مو… ک… را… سی…!
و پرزیدنتها
که مثل دلقکها بالا و پایین میپرند
و شرابی از جنس «oil»
که رویش «made in USA» نوشته
امّا مونتاژ عراق است!
و چه نشئگیای میدهد تریاک افغانی!
و این جشن بزرگ فقط و فقط برای او بود.
چه لحظات باشکوهی.
امّا ناگهان…
صدای رادیو چُرت مرد را پاره کرده:
«ألا إنّ حزب الله هم الغالبون»؛
و مستی شراب از سرش پرید.
احسان اسدی
تبر گمشده
به هیاهوی سکوت میگذرد
جمعه
پلکها
مقیم دلتنگی حزن
ندبههای بارانی
خیس میخورند
و دقایق نارس
جیغ میکشند
امتدات دوریات
غرق
دست دسیسههای
مدرنیته
هر روز گنگتر میشود
سیزده و سیزده ترانه
که هنوز در خطوط عطش حضور
نروییدهاند
با تبری
با تبری گمشده
تعمید بده
تندیس اسارت را
و پرندههای زمینگیر را
مهلت پرواز
اکرم موسوی
عشق بِوَرزیم و بگذریم
ای بهتر از بهار که هستی گواه توست
هر جا که عقل مینگرد جلوهگاه توست
مقصود آسمان و زمین از شب و سکوت
تقدیم چشمروشنیِ روی ماه توست
در شهر کلبههای درخشان آسمان
چشم هزار پنجره هر شب به راه توست
شب با تمام وسعت عرفانیاش هنوز
در امتداد قصه چشم سیاه توست
«یاهو مدد» که عشق بِوَرزیم و بگذریم
از آسمان که مصطبه خانقاه توست
ما تازه آمدیم که ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به راهی که راه توست
ما را بِبَر به سمت افقهای دوردست
آنجا که صبح، پردهنشین نگاه توست
محسن حسنزاده لیله کوهی
ای پاسخ گرامی امّن یُجیبها
ای پاسخ گرامیِ امّن یجیبها
تعجیل کن به خاطر ما ناشکیبها
چشم جهان به چشمه دستان سبز توست
جاری شو از ورای فراز و نشیبها
تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟
خون مسیح مانده به روی صلیبها!
برخیز و بزم شبزدگان را به هم بزن
ای آشنا به ندبه و اشک غریبها
تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی امّن یجیبها
نغمه مُستشار نظامی
عبور
شبی تو از پس این در عبور خواهی کرد
به ذهن سُربی این شب خطور خواهی کرد
برای ما که در این کورهراهها ماندیم
مسیر قافله را غرق نور خواهی کرد
به حجم بسته پرواز خویش خُرسندیم
اشارهای به اُفقهای دور خواهی کرد
تَبر تَبر تن یخ بسته خدایان را
اسیر ظلمت اعماق گور خواهی کرد
و بار گردنِ گردنکشان ظلمت را
به برق تیر عدالت، مرور خواهی کرد
تمام آینهها را نجات خواهی داد
و در تمامی آنها ظهور خواهی کرد
نوید چینیفروش
آدینه موعود
میبینی اینجا را که نرگسها فراواناند
انگار با چشمان خود آواز میخوانند
در آینه دنبال آن آدینه میگردند
این چشمهای منتظر در باغ، حیراناند
گُلها از آن خورشید میگویند و میگریند
افسوس! هنگام طلوعش را نمیدانند
کی میرسد آدینه موعود، ابر آذین؟
این تشنگان در انتظار فصل باراناند
تا او بیاید و بتابد بر تمام باغ
این چشمهای منتظر در باغ میراناند
علی باباجانی
ماهنامه موعود شماره ۱۰۵