یاشا صمیمی خلخالی
در آغازین صبح دوم خرداد سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در رضوانشهر از توابع استان سرسبز گیلان دیده به جهان گشودم. در همان شهر بود که با آوای آسمانی و کلام روحبخش قرآن آشنا شدم و در مکتب صاحبان اندیشه و خرد تلمّذ کردم و توشهها اندوختم. همچنین در این شهر با امواج خروشان دریای خزر که خوابآلودگان را به بیداری و آلودگان را به زلالی دعوت میکند انس و الفت دیرینه پیدا کردم که مرا به تحرّک و تهیّج وا میداشت. تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه را در آن شهر به پایان رساندم و مدرک تحصیلات عالی را در رشته زبان و ادبیات از دانشگاه تهران به دست آوردم و در مدرسه عالی قضایی قم نیز به ادامه تحصیل مشغول شدم و اینکه سرودن شعر را در چه زمانی آغاز کردم باید خاطرنشان سازم که قبل از پای گذاشتن به محیط تعلیم و تربیت با خود کلماتی زمزمه میکردم و واژههای هموزن و آهنگینی را در گفتارهای محاورهای کودکانهام به کار میبردم که با گفتار روزمره دیگران تفاوت فاحش داشت و همچنین از روزی که خود را شناختم با اشعار نغز و موزون شعرای کشورمان الفتی پیدا کردم و تعلق خاطر در من ایجاد شد که بدون وقفه به مطالعه و حفظ آثار شعرای بزرگ این دیار بپردازم و کودک دلم را با لالایی اشعار دلانگیز و عرفانی آن بزرگواران آرامش بخشم که پس از گذشت سالها، هنوز که هنوز است شهد کلام این بزرگان و فرهیختگان ادب از مذاق جانم محو نشده است. با استاد بزرگوار و ادیب فرزانه جناب آقای هارون که از دانشآموختگان دانشگاه الازهر مصر بودند آشنا شدم. او مرا به سرودن اشعار تشویق و ترغیب کرد و با اوزان و قوافی در شعر آشنا ساخت. اکنون که نیم قرن از آن روزها میگذرد، هنوز که هنوز است خود را شاعر نمیدانم و به قول معروف:
کی شود اوستاد شعر و غزل
یک به هم باف و یک به هم بندی؟!
با این حال معتقدم هر کس که میخواهد به وادی شعر و ادب پای بگذارد باید مطالعه فراوانی داشته باشد، دواوین شعرای بزرگ را مطالعه کند و علاوه بر آشنایی با فنون شعر و شاعری از پیشرفتهای ادبی روز نیز غافل نباشد و بداند که برای نیل به این هدف جز توکّل به ذات اقدس ربوبی و استعانت از محضر کبریایی راه دیگری نیست. گرچه در سالهای گذشته بیش از دوازدههزار بیت از سرودههایم به سرقت رفت و تألّم خاطری از شهادت فرزندم در جبهههای حق علیه باطل در من به وجود آمد، ولی توفیق یار شد کتاب «یک آسمان ستاره» را به بازار مطالعه بفرستم و کتاب دیگری را تحت عنوان «جلوههای آسمانی» در صف چاپ شدن قرار دهم و جلد دوم غزلیات تحت عنوان «صد نگاه از دریچه عشق» تدوین و آماده چاپ سازم و اوقات خود را به مطالعه و تصحیح دواوین سپری سازم. باشد که خداوند بزرگ در این رهگذر یار و مددکار ما باشد. إنشاءالله
صفای قدم یار
به صفای قدمت دیده گلزار شکفت
گل لبخند به شوق آمد و بسیار شکفت
خندهها بر لب صد پنجره باز نشست
روشنیها به دل پنجره تار شکفت
مژده آمدنت پشت جفاکار شکست
آتش عشق تو در سینه احرار شکفت
غم دنیا ز دل خلق جهان پای گرفت
انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت
در غم عشق تو میسوخت دل خلق جهان
آمدی این دل ما چون رُخ ازهار شکفت
چه مبارک سحری بود که از فیض رُخت
با غها جمله به رقص آمد و گلزار شکفت
بهار سبز در جمکران
چراغ دیده برافروز یارِ ما اینجاست
فروغ روشن شبهای تار ما اینجاست
مباش بیخبر از روزگار رفته خویش
امیدهای پر از انتظار ما اینجاست
به دشت سینه برافروز پرچم توحید
که جلوههای گل نوبهار ما اینجاست
به لالههای چمن حسرت زمانه مخور
که عاشقانهترین لالهزار ما اینجاست
رها مکن دل خود از حریم حضرت دوست
که مایه شرف و اعتبار ما اینجاست
چه میخوری غم ایام بیقراری را
که نکهت گل سرخ بهار ما اینجاست
عطر امام زمان
تشنه نگاه
کوچهها تشنه نگاه تواَند
عاشق جلوه پگاه تواَند
تو مگر آیت خداوندی
همه چشمانتظار راه تواَند
در طلوع دوباره خورشید
مست دیدار روی ماه تواَند
تو شمیم طلوع گلهایی
اشک چشمان ما گواه تواَند
جلوه دلکش نماز تویی
مسجد و کعبه جلوهگاه تواَند
ای نگاه تو راز بیداری
عالمی در یَد پناه تواَند
دل و جانم فدای روی تو باد
کوچهها تشنه نگاه تواَند
تو بیا…
باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا
سنبل زلف تو ای دوست چه نیکوست بیا
مردم چشم من از فیض حضور تو بریست
زان نگاه منِ دلخسته به هر سوست بیا
کاشکی در حرم عشق تو میماند دلم
چون دل غمزدهام گرم تکاپوست بیا
در سراپرده دل بیخبر از یار مباش
کن حذر از دل بشکسته که بد خوست بیا
طالب فیض حضوریم در این دیر خراب
نکهت زلف تو ای دوست چه خوشبوست بیا
حرمت آمدنت در دل ما میماند
باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا
غم انتظار
بهارها همه در انتظار روی تواَند
نگاه تشنه لبان تشنه سبوی تواَند
شمیم زلف تو را آفت خزانی نیست
بهارها همه سرمست رنگ و بوی تواَند
تو در نگاه همه چون بهشت موعودی
هزار عاشق بیدل اسیر کوی تواَند
ز باده نکهت شور زندگی جاریست
که سالکان جهان عاشق وضوی تواَند
به دادخواهی ما جز تو دادخواهی نیست
که چشم منتظران روز و شب به سوی تواَند
ز کوی مهر و وفا مژدگانیام بفرست
که عاشقان جهان غرق آرزوی تواَند
ماهنامه موعود شماره ۹۹