آخرین شاهد

سهیلا صلاحى اصفهانى

روزگار داستانهایى دارد در فراز و فرودهایش که سخت شگفت زده ات مى کند و حسى غریب را در تو پدید مى آورد.
حسى غریب، اما نزدیک.
حسى از جنس خواستن و دل بستن، دوست داشتن و عشق ورزیدن.
حسى از گونه باور و یقین!
چگونه مى توان تکرارى این چنین را دید و باور نیاورد؟!
دو مرد که هر یک، هم خودند و هم دیگرى!
دو مرد که سرنوشتشان به هم گره مى خورد تا تاریخى دیگر را بیاغازند.
رنج یتیمى، محمد را به خانه على مى کشاند،
و درد فقر، على را به دستان تواناى محمد مى سپارد،
محمد دامان فاطمه، مادر على، را مى بوید،
و على پیراهن خدیجه، همسر محمد را.
گل لبخند محمد، بهار خانه على است،
و تبسم شیرین على، همه لذت صحن و سراى محمد.
کلام خدا، جان محمد را مى لرزاند،
و سخن محمد، دل على را از جا مى کند.
قدمهاى سست که محمد را وا مى نهند، دست محکم على به یاریش برمى خیزد، و دست على که بسته مى شود، تنها قدمهاى محمد است که او را آرام مى کند.
زخمهاى جسم محمد، روح على را مى آزارد،
و خستگى تن على بر شانه هاى محمد سنگینى مى کند.
بستر خالى محمد را، ارادت على پر مى کند،
و دل دریایى على را، لطف محمد فرامى گیرد.
تنهایى محمد، با همراهى على جمع مى شود،
و سکوت على، با نام محمد معنا مى یابد.
سیادت سپاه محمد، به حضور گرم على است،
و بودن على، بهانه اى است براى هم نفس شدن با محمد.
شمشیر على بالا که مى رود؛ جبرئیل در گوش محمد آواى »لافتى إلاّ على« سر مى دهد، و توان على متجلى که مى شود؛ زبان محمد به حمد خدا گشوده مى گردد.
در سفر آسمانى محمد – آنگاه که فرشته بزرگ خدا تاب رفتن با او را نمى آورد – على به استقبالش مى آید،
و در سفرهاى دور و نزدیک على نیز، دیدگان محمد، مهربان ترین منتظران اویند.
عجبا که این دو مرد، شیفته یک زن اند،
و او کسى جز فاطمه نیست.
فاطمه، دختر محمد است و همسر على.
فاطمه، جارى کوثر است در وجود محمد.
فاطمه، شیرینى زمزم است به کام على.
موقف حج محمد، سعى على است.
و صفاى مشعر على، عرفات محمد.
محمد خودف خود علم است،
محمد عینف عین عشق است،
محمد حقف حق عرفان است،
و على نیز علم است و عشق است و عرفان.
و این همه یکرنگى را، غدیر، این پایگاه پر برکت همه تاریخ، با صد زبان در جاى جاى هستى، بلند بلند فریاد مى کند »او آخرین شاهد عادل صمیمیت این دواست وقتى دستهاشان چون سرنوشتشان به هم گره مى خورد«.

 


موعود شماره چهل و یک

همچنین ببینید

آقا شیخ مرتضی زاهد

محمد حسن سيف‌اللهي...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *