سعید بیابانکی
از چشمهایت میروم آهو بچینم
یا نه، چراغستانی از جادو بچینم
باید پی تکرار تو تا بینهایت
آیینهها را با تو رودررو بچینم
فانوسهای روشن دلتنگیم را
تا کی در این دالان تو در تو بچینم؟
یا کوزههای تشنه کامم را شبانه
پُر میکنم پنهان و در پستو بچینم
کی میرسی از راه، ای خورشید، ای پیر
کز دست تو کشکولها «یاهو» بچینم؟
کی میرسی تا من هزاران گوشه آواز
از مسجد آدینه تا خواجو بچینم
لبهای شور من به هم میچسبد آرام
گر بوسهای شیرین از آن کندو بچینم
یک شب در این دالان قدم بگذار تا من
یک عمر نرگس بو کنم، شببو بچینم
امشب مهیا کن شراب و شعر حافظ
تا سفرهای رنگی برای او بچینم
سعید بیابانکی
بانو آبها
آی!
بانوی زلال آبها!
مهربانی چشمه را به سمت کدام کویر
میروی؟
تبرک عجیبیست
قداست روزی که با طلوع چشم تو
آغاز میشود
چقدر کبوتر بیچینه نگاهم
صحن متبرک پیشانی بلندت را
به زیارت مشتاق است.
نجیبه غزل!
بر تمام آبها
که در حضور تو نماز میگذارند
مومنم
و با تمام طهارت چشمهها
به پایبوسی تو میآیم.
مهربانی شفاف!
کویر سینهام را
به برکت دستانت
میهمان نمیکنی؟!
منیژه درتومیان
تمام عصرها با تو معاصر میشود روزی
بهار از پشت چشمان تو ظاهر میشود روزی
زمین با ماه تابانت، مجاور میشود روزی
صدایت میرسد از پشت پرچینها و دالانها
سکوت راه، در گامت مسافر میشود روزی
به جز رنگینکمان در شهر دیواری نمیماند
خدا در کوچههای شهر، عابر میشود روزی
تمام برکهها را خوی دریا میدهی، ای ماه
درخت از شوق تو، مرغ مهاجر میشود روزی
ترنج آفرینش، قصری از آیینه خواهد شد
حریر نور و گل، فرش معابر میشود روزی
چه باک از طعنه ناباوران؟ ما خوب میدانیم
که شب میمیرد و خورشید ظاهر میشود روزی
سمند نور، زلف تیرگیها را برآشوبد
به فرمانی که از چشم تو صادر میشود روزی
تو باقی مانده حقّی، به زیتون و زمان سوگند
تمام عصرها، با تو معاصر میشود روزی
در و دیوار، دیوان غزلهای تو خواهد شد
و حتی سنگ، با نام تو شاعر میشود روزی!
حامد حسین خانی
خُم انتظار
سوگند به زمزم نمازت
بر زمزمههای سوز و سازت
بر ذکر رکوع و بر سجودت
بر حال قیام و بر قعودت
بر ذکر تشهد و قنوتت
بر بُهت خدایی سکوتت
خشت از خُم انتظار بردار
مه را ز خمار غم برون آر
ای روح دعا! سلام، مهدی
محبوب خدا، سلام، مهدی
عباس براتیپور
هار در راه است
عزیزم! از تو چه پنهان، بهار در راه است
بهار با نفس مشکبار در راه است
جوانههای سپیدار میدهند نوید
طراوتی که تویی دوستدار، در راه است
نسیم مژدهرسان، جان تازه میبخشد
سپیده با قدم زرنگار، در راه است
بگو به خطار آشفته، در تبسم گل
قرار جان و دل بیقرار، در راه است
خبر دهید به دلخستگان تشنه مهر
زلال عاطفه خوشگوار در راه است
قسم نمیخورم امّا به جان منتظران
چراغ روشن آن انتظار در راه است
اگر نه جمعه حاضر، که جمعهای دیگر
امید زمزمه دارد، سوار در راه است
محمدجواد محبت
پایان پریشانیها
چشمها، پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها، تشنه تقسیم فراوانیها
با گُل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغها در دل ما، جای چراغانیها
حالیا، دست کریم تو برای دل ما
سرپناهیست در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گُل، حُکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها
سایه امن کسای تو مرا بر سر، بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحه روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
قیصر امینپور
کرامات نورانی
هلا، روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
به مهمان، شراب عطش میدهد
شگفت است مهمانی چشم تو
بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو
پر از مثنویهای رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو
تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو
دلم نیمه شبها قدم میزند
در آفاق بارانی چشم تو
شفا میدهد آشکارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو
هلا، توشه راه دریادلان
مفاهیم توفانی چشم تو
مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو
از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو
سید حسن حسینی
آبروی خاک
ما بیتو تا دنیاست، دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای سایهسار ظهر گرم بیترّحم!
جز سایه دستان تو، جایی نداریم
تو آبروی خاکی و حیثیّت آب
دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم
وقتی عطش میبارد از ابر سترون
جز نام آبی تو، آوایی نداریم
شمشیرها را گو ببارند از سر بُغض
از عشق، ما جز این تمنایی نداریم!
سلمان هراتی
ماهنامه موعود شماره ۱۰۰